تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریات علوم اجتماعی
تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریات علوم اجتماعی انقلاب اسلامی ایران، ضمن آن که ساختار یک نظام 2500 ساله را ویران کرد و تار و پود حکومت و سلطه شاهان را در هم ریخت عرصه ای جدی بود برای آزمون تئوری های رایج و مرسوم در علوم اجتماعی. ابعاد این انقلاب بسیار گس
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي انقلاب اسلامي ايران، ضمن آن كه ساختار يك نظام 2500 ساله را ويران كرد و تار و پود حكومت و سلطه شاهان را در هم ريخت عرصه اي جدي بود براي آزمون تئوري هاي رايج و مرسوم در علوم اجتماعي. ابعاد اين انقلاب بسيار گسترده تر از آن بود كه در ابتدا به نظر مي رسيد. اين انقلاب تنها به دگرگوني ساختار سياسي، اجتماعي و اقتصادي يك رژيم اكتفا نكرد، بلكه در شالوده كاخ رفيع دانش اجتماعي نيز لرزه افكند و علاوه بر آن كه عبرت آموز جنبش هاي اجتماعي در كشورهاي ديگر و نهضت هاي رهايي بخش در ميان مسلمين بود، توجه نظريه پردازان علوم اجتماعي را نيز به خود جلب كرد. تأثير انقلاب اسلامي بر نظريات علوم اجتماعي، امري است كه تا كنون مغفول مانده و هيچ تأمل جدي پيرامون آن صورت نگرفته است. در اين نوشتار سعي ما بر آن است تا اين تأثير را بر برخي از نظريات رايج و آكادميك در ارتباط با تئوري انقلاب ها در عرصه علوم اجتماعي بررسي نماييم و ببينيم كه چگونه انقلاب اسلامي در نظريات ساخت گرايانه (Structuralist)شكاف افكند و آن را به ناهنجاري (anormaly) دچار كرد، و جامعه شناسان دلبسته به اين تئوري ها چگونه اين خلل را در آن ترميم كردند. در پايان نيز، به اجمال، به برخي از ديگر آثار آكادميك انقلاب اسلامي بر ديدگاه هاي جامعه شناختي اشاره خواهيمكرد. بي شك هر نظريه پردازي در برخوردبا يك تحول اجتماعي و سياسي، نخست در صدد برمي آيد تا ضمن تطبيق تئوري هاي خود با آن پديده به تحليل آن بپردازد. اگر يك تئوري در تحليل كامياب بود، آن تحول اجتماعي به منزله يكي از مؤيدات آن محسوب خواهد شد. اما چنان چه اين تئوري قادر به تحليل و تبيين آن تحول اجتماعي نبود و قباي آن بر پيكر حادثه تنگ يا فراخ آمد، آن وقت است كه اين پديده اجتماعي به صورت يكي از مبطل هاي تئوري درآمده، چاره انديشي آغاز مي شود. هرچند، به قول لاكاتوش، تاريخ علم نشان مي دهد چنين نيست كه نظريه پردازان در برخورد با موارد مبطل دست از اعتقاد خويش نسبت به آن تئوري شسته باشند، بلكه سعي مي كنند تا با رفو كردن هاي پياپي و ترميم هاي مناسب و تبصره هاي الحاقي و متناسب با مورد (ashoc)توانايي را به تئوري باز گردانند. انقلابات در علم هنگامي رخ مي دهند كه اين تبصره هاي الحاقي چنان افزون شوند كه از اصل تئوري فربه تر گشته و يا ديگر نتوانند گرهي از كار فروبسته آن بگشايند. تنها در اين موارد است كه شاهد انقلاب هاي علمي هستيم (چنان كه در تئوري نيوتني شاهد بوديم). در سطور آتي اين نوشتار، خواهيم ديد كه نظريه پردازان در برخورد با پديده انقلاب اسلامي نيز چنين كردند. عرصه جامعه شناسي انقلاب ها يكي از عرصه هاي مهم جامعه شناسي سياسي است. در اين عرصه موضوعات و پرسش هايي از اين قبيل مورد بحث قرار مي گيرند: انقلاب ها در چه ساخت سياسي صورت مي گيرند؟ چه عواملي رويداد انقلاب را تشديد مي كنند، يا تخفيف مي دهند؟ نقش كارگزاران تاريخي (agents)و كنش گران اجتماعي (actors) در پديده انقلاب چيست؟ آيا انقلاب ها، ساخته مي شوند يا اتفاق مي افتند؟ ايدئولوژي هاي انقلابي چه كاركردي دارند؟ رهبران در انقلاب ها چه مي كنند و نقش شان چيست؟ شرايط بين المللي، اقليمي، فرهنگي و... چه تأثيري بر انقلاب ها دارند؟ و ده ها سؤال ديگر. تا پيش از پيدايش انقلاب اسلامي، عمده نظريه پردازان انقلاب در عرصه جامعه شناسي سياسي گرايش هاي ساختار گرايانه داشتند. اين نظريه پردازان، معمولا با بررسي نمونه هاي (case) متنوعي از انقلاب ها، همچون انقلاب فرانسه، روسيه، چين، و نيز انقلاب هاي ضد استعماري قرن بيستم، همچون انقلابات كشورهاي پيراموني، سعي داشتند تا با انتزاع وجوه مشترك اين انقلاب ها و تعميم آن ها، به يك تئوري همه شمولي دست يابند كه در پرتو آن بتوان هر انقلاب جديد را كه در جهان رخ مي دهد تبيين نمود و يا حتي وقوع آن را از قبل پيش بيني كرد. رهيافت هاي ساختار گرايانه تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، ديدگاه رايج و حاكم در عرصه جامعه شناسي انقلاب ها بود. مشهورترين اثر اين رهيافت توسط خانم اسكاچپول در كتابي به نام دولت ها و انقلاب اجتماعي نگاشته شده است. آن چه در ميان ساختار گرايان ديده مي شود طيفي است گسترده از افراط تا تفريط; تفريط در كم رنگ كردن مؤلفه هايي چون ايدئولوژي، رهبري، فرهنگ، نقش روشنفكران و كارگزاران تاريخي و . . . ; و افراط در جهت اهميتي بيش از حد قائل شدن براي مؤلفه هاي ساختاري، نظير ساخت اجتماعي و سياسي. وقوع انقلاب اسلامي، رهيافت ساختار گرايانه را در محاق قرار داد و حتي كار به جايي رسيد كه افرادي همچون ماروين زوبيس در كتاب سقوط شاهانه جامعه شناسي را به روانشناسي تحويل (reduce) كردند و علل شكست نظام شاهنشاهي را در ايران در خصلت هاي فردي و رواني شاه جستجو نمودند. او در اين كتاب با تحليل روانشناختي از شخصيت محمد رضا پهلوي، ضعف شخصيتي وي را علة العلل سقوط رژيم وي معرفي مي كند. از سوي ديگر، در ميان ساختار گرايان افرادي نيز به عناصر مغفول مانده اي در آن نظريه توجه كردند، كه يكي از مهمترين اين عناصر ايدئولوژي است. ايدئولوژي چيست و نقش آن كدامست؟ اين پرسشي است كه پژوهندگاني چون، حامد الگار، مايكل فيشر و شاهرخ اخوي پس از انقلاب اسلامي به طور جدي در جستجوي پاسخي براي آن بر آمدند. بررسي تاريخ تشيع و مؤلفه هاي اعتقادي آن، نيز نقش علما، حوزه هاي علميه، رهبري، و . . . ، از ديگر مواردي بود كه نظر اين افراد را به خود جلب مي كرد. به هر تقدير، چنان كه گفته شده عمده آثار مربوط به جامعه شناسي انقلابات كه در دهه 70 نوشته شده، رهيافتي ساختار گرايانه دارند. در تئوري ساخت گرايي به گرايش هاي مختلفي برمي خوريم كه گرچه همگي در اصول با يكديگر اشتراك نظر دارند، اما هر كدام به وجهه اي از ساخت اجتماعي، سياسي و يا اقتصادي تأكيد بيشتري ميورزند. رئوس اين گرايش ها به قرار زير است: الف. دسته اي كه ساخت دولت و رابطه آن با ساخت اجتماعي و طبقات را مبناي تبيين خود قرار مي دهند. كساني مثل ايزن اشتات، تريمبرگر و اسكاچپول از اين دسته اند. آثار اين گروه، عمدتاً در دهه 1970 به بعد نگارش يافته است. ب. تاكيد بر ساخت روابط بين الملل: براي اين دسته، فاكتورهاي روابط بين الملل از اهميت ويژه اي برخوردار است و در تبيين انقلاب ها به اين فاكتور اهميت مي دهند. جامعه انقلابي، پيش از انقلاب، تحت كدام فشارهاي جهاني است و اصولاً اين فشارها از سوي كدام جبهه بر آن وارد مي آيد؟ اين پرسشي است كه در وهله اول اين افراد خود را در تبيين هر انقلابي با آن مواجه مي يابند. كساني همچون گلدفرانك، پيج، والستون و هرماسي از اين گروهند. ج. از آن جا كه انقلاب هاي كلاسيكي كه توجه نظريه پردازان را به خود جلب كرده (مثل انقلاب فرانسه، شوروي، چين و حتي به يك تعبير انقلاب انگلستان) در ساخت جوامع دهقاني رخ داده، اين دسته در اين قبيل جوامع همين مميزه دهقاني بودن را مهمترين عامل انقلاب معرفي مي كنند. افرادي همچون برينگتون مور، (كه كتاب او ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي به فارسي برگردانده شده)، نيز ولف، ميگدال، پاپكين و پيج به اين گرايش تعلق دارند.