6ـ3ـ3 بسط حرکت های سیاسی و زمینه های انحراف

6ـ3ـ3 بسط حرکت های سیاسی و زمینه های انحراف بین دو حرکت سیاسی و اعتقادی تشیع، امتیازی اساسی وجود دارد که از خصلت مسائل اعتقادی و سیاسی ناشی می شود. ویژگی مسائل اعتقادی، حرکت بطیء و تدریجی آن هاست. انتقال مسائل اعتقادی، خصوصاً به گونه&n

6ـ3ـ3 بسط حركت هاي سياسي و زمينه هاي انحراف

بين دو حركت سياسي و اعتقادي تشيع، امتيازي اساسي وجود دارد كه از خصلت
مسائل اعتقادي و سياسي ناشي مي شود. ويژگي مسائل اعتقادي، حركت بطيء و تدريجي آن هاست. انتقال مسائل اعتقادي، خصوصاً به گونه اي كه در زندگي اجتماعي افراد مؤثر باشد، نيازمند تعليم، تعلم، تفكر، تأمل و نيز محتاج ممارست و سلوك اجتماعي است و اين همه به ويژه نسبت به مسائلي كه با زيست جمعي مردم مرتبط است، نمي تواند در يك مقطع زماني خاص، منطقه ي وسيعي را پوشش دهد، يا از منطقه اي گسترده رخت بربندد. جامعه اي كه زماني را با اعتقاد و فرهنگي خاص گذرانده است، به كندي از باور و اعتقاد گذشته ي خود دست مي شويد و به باور و اعتقادي نو گرايش پيدا مي كند.

اما خصلت مسائل سياسي، حركت سريع آن است. همان گونه كه با يك پيروزي و يا شكست، منطقه اي وسيع در حوزه ي اقتدار سياسي يك نيرو قرار مي گيرد، يا از حضور يك قدرت خالي مي شود، جاذبه هاي سياسي حركت هاي اجتماعي نيز سريع تر از امواج اعتقادي آن قبض و بسط مي يابد. رشد سريع و دفعي حركت هاي سياسي كه با استفاده از زمينه هاي سياسي موجود و گاه با در هم ريختن قدرت رقيب همراه است، سبقت و پيش تازي امواج سياسي را نسبت به حركت هاي اعتقادي نشان مي دهد; به گونه اي كه حركت هاي سياسي در مرزهاي نوين خود، گروه هاي جديدي را كه هنوز با مباني اعتقادي شيعه آشنايي كافي نداشتند و يا مأنوس نبودند، پوشش مي دهد و اين مسئله منطقه اي را ايجاد مي كند كه علي رغم حضور جاذبه هاي سياسي و وجود اقتدار سياسي، آموزش هاي اعتقادي ضعيف و كم رنگ است.

شكي نيست كه حركت اعتقادي بايد با استفاده از فرصت هاي سياسي و با بهره گيري از اهرم هاي سياسي نويني كه در اختيار او قرار مي گيرد، به توسعه ي ابعاد اعتقادي خود همت گمارد; ولي از آن جا كه حركت اعتقادي با آموزش، تعليم و تعلم علمي و عملي همراه است، هرگز سرعت توسعه ي حركت هاي سياسي را پيدا نخواهد كرد.

پيشي گرفتن حركت سياسي و تشكيل منطقه اي كه امواج سياسي بدون برخورداري از مباني اعتقادي لازم حضور دارند، موجب انحراف حركت سياسي مي گردد; اين انحراف، بيش تر توسط كساني ايجاد مي شود كه بدون آشنايي، يا تعهد نسبت به مباني اعتقادي تشيع، قصد بهره گيري از جاذبه هاي تشيع را دارند و بدين ترتيب با سوار شدن بر امواج ناشي از حركت سياسي تشيع، از سلوك در چهار چوب اعتقادي آن عدول مي كنند.

انحرافاتي كه از اين طريق در تاريخ تشيع ايجاد شد، در سده هاي اوليه به ايجاد فرقه هاي جديد شيعي انجاميد و در سده هاي بعدي بيش تر در حد يك انحراف سياسي باقي ماند و به استبدادي تبديل شد كه با حفظ شعارهاي سياسي شيعي با حركت هاي اعتقادي آن درگير بود. اين دوگانگي از آن جهت است كه در سده هاي نخستين به ويژه در زمان حيات امامان(ع) با آن كه تشيع به عنوان يك آيين الهي در نزد آشنايان و نزديكان به آن، داراي حدود و مرزهاي مشخصي بود; اما شاخص هاي علمي آن در سطح جامعه ي اسلامي براي همگان معين نبود و از اين رو زمينه ي گسترده شدن انحراف و ايجاد فرقه هاي جديد وجود داشت; به عنوان مثال كيسانيه و زيديه دو فرقه از فرقه هاي مذهبي شيعه هستند كه در شرايط مذكور ايجاد شدند. (كيسانيه، پيروان محمد حنفيه كه فرزند علي (ع) مي باشند و او را همان امام غايب مي دانند و زيديه، به امامت زيد كه فرزند امام چهارم است، معتقدند.) در تاريخ هيچ شاهد قابل اعتمادي نمي يابيم كه بر اساس آن محمد حنفيه و يا زيد داعيه ي رهبري مستقل يك فرقه ي مذهبي خاصي را داشته باشند; بلكه شواهد تاريخي گوياي اين مطلب است كه امامان شيعه در شرايطي كه اختناق سياسي بيش از هميشه آن ها را محدود مي ساخت، با تأييد اين افراد و يا از طريق آن ها برخي از حركت هاي سياسي شيعه را ايجاد، هدايت و كنترل مي كردند.

شهادت و مرگ اين افراد از يك سو و جاذبه ي سياسي حركت آن ها در ميان مردمي كه آگاهي كافي از عقايد شيعي نداشتند از سوي ديگر، موجب شد تا برخي به منظور استفاده از موج سياسي اي كه توسط آن ها ايجاد شده بود، به فرقه سازي دست يازند.

بديهي است كه با ظهور شاخص هاي علمي شيعه در سطح جامعه ي اسلامي كه نتيجه ي دو سده تلاش فكري امامان شيعه است و تدوين آثار شيعه كه هم زمان با غيبت صغرا به صورت جوامع روايي و فقهي شكل مي گيرد، زمينه ي فرقه سازي هايي از اين گونه كم تر شد و انحرافات بعدي بيش تر در حد انحرافاتي سياسي باقي ماند.

مسئله ي فرقه سازي، از سده هاي سوم و چهارم در جامعه ي اسلامي و در تشيع سير نزولي پيدا كرد و اين سير نزولي تا سده ي سيزدهم ادامه يافت; در اين سده موج جديدي از فرقه سازي دربخش هاي مختلف جامعه ي اسلامي ايجاد شد كه از زمينه هاو انگيزه هاي سياسي جديدي تغذيه مي كرد و به سرعت نيز روبه افول نهاد و اين مسئله اي است كه از اين پس در مباحث آينده به جستوجوي علل آن خواهيم پرداخت.

تاريخ سياسي شيعه در زمان آل بويه شاهد حركتي است كه در حد يك انحراف سياسي باقي ماند. حكومت آل بويه با طرح شعار شيعي در جامعه ي اسلامي توسعه اي چشمگير يافت; ولي حاكميت سياسي آن به سرعت در قالب نظام شاهنشاهي و در حد يك حركت سياسي مستقل از مباني عقيدتي شيعي بر جاي ماند.

آن گاه كه حركت سياسي، مستقل از جريان اعتقادي تشيع به حيات خود ادامه دهد، مركزيت اعتقادي تشيع به عنوان يك نيروي مستقل سياسي در عرض آن به موجوديت خود ادامه مي دهد و بدين ترتيب برخورد بخشي از تشيع كه به اصول اعتقادي خود آشنا و متعهد است، با حركت سياسي موجود، برخورد سياسي جديدي به وجود مي آورد كه در قلمرو اعتقادات شيعي شكل مي گيرد.

نيروهاي شيعي موظف هستند با در نظر گرفتن شرايط مختلف اجتماعي، بدون آن كه به حركت هاي منحرف سياسي مشروعيت بخشند، ستيز هدفمند خود را دنبال كنند، كه اين ستيز، بنابر مقتضيات مختلف زمان شكل هاي گوناگوني را پيدا مي كند; به عنوان مثال، حاكميت سياسي آل بويه گرچه بر مبناي فقه سياسي شيعه سازمان نيافت; ولي درگيري روياروي با آن نيز هرگز حركت سياسي بخردانه اي محسوب نمي شد; زيرا پس از اختناق شديد بني عباس كه فضاي مساعدتري براي گسترش انديشه هاي شيعي به وجود آمد، درگيري مستقيم با حاكميت موجود به نفع رقيباني بود كه سياست پيشين بني عباس را تعقيب مي كردند. بني عباس نيز سرانجام با استقبال از سلجوقيان فرصت سياسي اندكي را كه در سده ي چهارم هجري براي گسترش انديشه هاي شيعي ايجاد شده بود، مورد هجوم قرار داد و با به تاراج بردن محله ي شيعه نشين بغداد ـ كرخ ـ حوزه ي پرفروغ تشيع را در هم ريخت و شيخ طوسي را ناگزير از گريز به نجف و تأسيس حوزه ي علمي شيعي در آن جا كردند.




| شناسه مطلب: 79209