1ـ4 اقتدار ایل خانان و قدرت اجتماعی مذهب

1ـ4 اقتدار ایل خانان و قدرت اجتماعی مذهب پس از آل بویه، خلافت بغداد قدرت های سیاسی متعددی را که در نواحی مختلف جامعه ی اسلامی ظهور می کردند، رسمیت بخشید. خلافت بغداد با داعیه ی جانشینی شرعی رسول خدا، در واگذاری تاج و تخت به قدرت&n

1ـ4 اقتدار ايل خانان و قدرت اجتماعي مذهب

پس از آل بويه، خلافت بغداد قدرت هاي سياسي متعددي را كه در نواحي مختلف جامعه ي اسلامي ظهور مي كردند، رسميت بخشيد. خلافت بغداد با داعيه ي جانشيني شرعي رسول خدا، در واگذاري تاج و تخت به قدرت هاي عشيره اي و ايلي مسلط، در واقع نقش كليسا در سده هاي ميانه (قرون وسطي) را ايفا مي كرد و خلافت بدين سان تا سال 656 هـ .ق كه سال سقوط آن به دست هلاكوخان مغول است، ادامه يافت.

حمله ي مغول تهاجم نظامي گسترده اي بود كه با استفاده از درگيري هاي موجود در ميان حاكمان جوامع اسلامي و ضعف آن ها و بي آن كه از توجيهي ديني برخوردار باشند و تنها با استفاده از زور انجام شد; مسلمانان اعم از شيعه و سني همه به يك اندازه در معرض تيغ سپاهيان مغول قرار گرفتند و مقاومت هاي مستقلي كه در شهرها و روستاهاي مختلف در برابر آن ها انجام مي شد، با بي سابقه ترين كشتارها سركوب مي گشت.

مذهب اوليه ي مغول ها شمن بود; ولي در هنگام تسلط بر ايران با همراهي جمعي از بوداييان و كشيشان مسيحي، سياست تبليغ اين دو مذهب را نيز دنبال كردند و برخي از آن ها به آيين مسيحيت گرويدند.

جامعه ي اسلامي گرچه در برابر هجوم سياسي مغول تاب نياورد، ولي فرهنگ و تمدن اسلامي حضور قوي و توانمند خود را بر آن تحميل كرد، به گونه اي كه مغول نيز مانند استبداد بني اميه و... ناگزير از توجيه ديني خود شدند.

در سده ي هشتم پس از هجوم هاي سده ي هفتم، ديگر بار فرصت براي مقاومت هاي سياسي و نظامي تشيع به وجود آمد. سربداران در خراسان، مرعشيان در مازندران و نهضت پيش گامان مهدي در خوزستان، از جمله قيام هاي سياسي شيعه هستند كه تا دوران هجوم تيمور و حتي پس از آن در بخش هاي مختلف ايران به حيات خود ادامه دادند.

علي رغم حضور فكري و سياسي فزاينده و فعالي كه تشيع در تمام مدت داشت، ساخت سياسي قدرت قبل و بعد از حاكميت ايل خانان مغول; يعني در دوران سلجوقيان، خوارزمشاهيان و تيموريان تا زمان حاكميت قاجار، ايلاتي و عشايري است. مناسبات و روابط ايلاتي، خوانين را از توان نظامي اي بهره مند ساخته بود كه با تكيه به آن از نفوذ اجتماعي و حتي حاكميت سياسي برخوردار مي شدند; در اين ميان حضور باور و معرفت ديني در كنار عصبيتي كه به انسجام ايلي منجر مي شد، موجب گشت تا اين عصبيت نيز از پوشش ديني استفاده كند و در مواردي در قلمرو توقعات ديني جامعه گام بردارد.

بسط و توسعه ي انديشه هاي شيعي ـ كه پيش از اين در اصول و فروع اعتقادي شيعه شرح آن گذشت ـ مانع از اين مي شد كه حاكميت هاي موجود با همه ي تلاش هايي كه براي توجيه ديني خود مي كردند، از مشروعيت ديني برخوردار شوند; به همين دليل تشيع در طول تاريخ هرگاه فرصت مي يافت، اعتراض خود را به حاكميت هاي موجود در قالب رفتار سياسي خود سازمان مي داد و تشيع با همه ي تلاش هاي سياسي پراكنده اي كه انجام داد، هرگز نتوانست نظام مطلوب خود را استقرار بخشد; زيرا قدرت رقيب او; يعني، استبداد متكي بر مناسبات ايلي بود و قدرت تشيع مانند هر نيروي مذهبي ديگر مبتني بر آموزش هاي ديني و تعليم و تعلم هاي مستمري بود كه در نظام شهري بيش تر امكان وجود پيدا مي كند; بنابراين قدرت مذهبي بيش تر قدرت شهري است و شهر با سكون و ثباتي كه دارد، در برابر ايل كه از تحرك و توان نظامي بهره مند است، همواره آسيب پذير بوده است و حاكميت سياسي شهر در طول اين مدت به دست كساني بوده است كه از قدرت نظامي ايلي بهره مند هستند.

خصلت شهري آموزش هاي ديني، مستلزم نفي باور ديني از حوزه ي زندگي ايلي و عشيره اي نيست; بلكه ايلات و عشاير نيز از باور ديني بهره مند مي باشند; اين باور، در نزد آن ها كم تر با تفكر و تأمل همراه است و در مناسبات اجتماعي نيز كم تر ظاهر مي شود; از اين رو مناسبات اجتماعي ايلاتي بيش تر در چهره ي عادات قومي و بر محور عصبيت و در قالب اقتدار سياسي خان شكل مي گيرد. البته در صورتي كه آموزش هاي ديني در درون عشيره گسترش پيدا كند و با حفظ چهره ي الهي، مقتضي نيروي اجتماعي مستقلي باشد، به تناسب توسعه اي كه آموزش هاي ياد شده پيدا مي كنند، نيروي ديگري نيز در درون عشيره در كنار خان، ظاهر مي شود و آن، نيروي مذهبي است كه در پيرامون رهبران ديني تمركز مي يابد. حتي در برخي موارد، رهبري ديني ايل مي تواند با قرار گرفتن در مركز روابط عشيره اي از موقعيت اجتماعي خان برخوردار شود و در اين صورت ايل مانند وقتي كه فاقد رهبري ديني است، يك قطبي خواهد بود و رهبري ديني با استفاده از اين موقعيت، از امكانات سياسي و نظامي بالفعلي كه در مناسبات عشيره اي وجود دارد، در جهت آرمان هاي ديني استفاده خواهد كرد; اين مسئله همانند بهره اي است كه ابوطالب از موقعيت اجتماعي بني هاشم براي حمايت از پيامبر اسلام (ص) برد; زيرا با حمايتي كه به عنوان بزرگ بني هاشم از پيامبر (ص) كرد، امكانات موجود در اين گروه را در راه آرمان هاي ديني پيامبر (ص) به كار گرفت; به همين جهت برخي از بني هاشم، صرف نظر از مسئله ي باور به اسلام يا كفر، در شعب ابي طالب گرفتار محاصره ي اقتصادي شدند. با مرگ ابوطالب و جانشيني ابولهب، پيامبر (ص) از اين حمايت اجتماعي محروم شد و بدين ترتيب سخت ترين روزهاي زندگي پيامبر و مسلمانان كه به مهاجرت آن ها به مدينه انجاميد، آغاز گشت.

ظرفيتي كه مناسبات ايلي در تحمل رهبري مذهبي مي تواند داشته باشد، مسئله اي است كه در تبيين قدرت سياسي شيعه و خصوصاً چگونگي پيدايش حاكميت صفويه در سده هاي دهم و يازدهم مؤثر است.

رهبران ديني آن گاه كه از اقتدار ايلي براي آرمان هاي مذهبي استفاده مي كنند، از مناسبات و روابطي بهره مي برند كه در ذات خود، چهره اي ديني ندارد; زيرا هر چند دين با روابط خانوادگي و بخشي از مناسبات خوني و عشيره اي مخالفت ندارد، ولي انسجام و اقتداري كه از ناحيه ي نظام ايلاتي ـ نه بر اساس معرفت و اعتقاد ديني ـ حاصل مي گردد، در اوج همكاري سياسي با رهبري مذهبي، نسبت به عملكرد مذهبي خود، خنثي و غير حساس است و اين از آن جهت است كه در شرايط بهرهوري رهبران ديني از موقعيت اجتماعي و سياسي خان، اگر باور و آگاهي ديني در سطح گسترده و عميق به جذب و هضم روابط عشيره اي نپرداخته باشد و مناسبات ايلي و عصبيت هاي مربوط به آن هم چنان به حيات خود ادامه دهند، استفاده ي رهبر ديني از اقتدار موجود، استفاده اي اتفاقي و به تعبيري مكانيكي است و جهتي كه در اين حال رهبران مذهبي به حركت سياسي ايل مي دهند، جهتي خارجي و عارضي است; زيرا افرادي كه در قلمرو مناسبات عشيره اي عمل مي كنند، رفتار خود را مطابق با اراده و خواست خوانين سازمان مي دهند; آن ها از كسي كه در مركز قدرت سياسي قرار گرفته است، در هر حال، حتي زماني كه عملكرد او چهره اي ديني ندارد، تبعيت مي كنند و به همين دليل، رفتار و سلوك ديني رهبران، واقعيتي نيست كه از دل مناسبات موجود جوشيده باشد.

رفتار ديني رهبران اجتماعي آن گاه از متن مناسبات اجتماعي مي جوشد كه آن مناسبات بر اساس باور و اعتقاد ديني مردم شكل گرفته باشد; زيرا در اين حال هر گاه عملكرد رهبري از محدوده ي ضوابط ديني خارج شود، جامعه از حمايت سياسي خود نسبت به او دست خواهد كشيد و اگر مناسبات ايلي از انسجام ديني بي بهره باشد و در چهارچوب برخورد حسي ـ عاطفي عشيره اي سازمان يافته باشد، رفتار اجتماعي افراد، اگر در مواردي مخالف و روياروي با عملكرد ديني رهبران مذهبي نباشد بدون شك مقيد به آن هم نخواهد بود و نتيجه ي اين امر، آن است كه رهبران سياسي ايل، حتي زماني كه ديني عمل مي كنند، خود را داراي اقتداري مي بينند كه وابسته به رفتار ديني آن ها نمي باشد و به همين دليل هر گاه انديشه، يا تعهد ديني در آن ها به ضعف گرايد، ضمانتي براي تداوم عملكرد ديني آن ها باقي نمي ماند. هم چنين هنگامي كه رهبري ديني در مركز اقتدار سياسي عشيره اي قرار گيرد، ضمانتي براي همراهي كامل كساني كه در عرض و يا در رتبه ي بعد از او، از موقعيت برتر قبيله اي و ايلي برخوردارند، وجود ندارد و اين حقيقتي است كه در بسياري موارد قدرت او را براي پي گيري آرمان هاي ديني متزلزل و ضعيف مي گرداند; زيرا كساني كه در عرض او هستند، يا به عنوان عناصر واسطه پايه هاي قدرت او را شكل مي دهند خود را داراي قدرتي مي بينند كه مقيد به عملكرد ديني آن ها نيست، از اين جهت هر گاه رفتار رهبري سياسي با خواسته هاي آن ها درگير باشد، او را همراهي نمي كنند; بلكه او را ملزم به همراهي مي كنند. شاهد گوياي اين مسئله در صدر اسلام، حاكميت سياسي و خلافت پنج ساله ي امير مؤمنان علي(ع) است.

ساخت قبيله اي عرب و حيات دوباره اي كه نظام قبيله اي پس از رحلت رسول خدا (ص) يافت، براي بزرگان و رؤساي قبايل موقعيت اجتماعي ويژه اي پديد آورد; اين افراد با استفاده از همين موقعيت، قدرت رهبر ديني جامعه را به ضعف كشانيدند و در بسياري از موارد او را به اجراي آنچه خود مي خواستند، ملزم كردند; نظير ماجراي حكميت در جنگ صفين كه با اصرار همين افراد و بلكه با تهديد به شورش و حتي تصميم به قتل امير مؤمنان (ع) به انجام رسيد.




| شناسه مطلب: 79212