2ـ1 میرزاملکم خان
2ـ1 میرزاملکم خان میرزا ملکم خان اولین ایرانی است که به تأسیس لژ پرداخت و اندیشه های ماسونی را در سطحی گسترده تبلیغ کرد; به گونه ای که او را پدر منورالفکری در ایران لقب داده اند. ملکم خان بیش از آن که مبدأ اثر در اندیشه و ذهن بخش
2ـ1 ميرزاملكم خان
ميرزا ملكم خان اولين ايراني است كه به تأسيس لژ پرداخت و انديشه هاي ماسوني را در سطحي گسترده تبليغ كرد; به گونه اي كه او را پدر منورالفكري در ايران لقب داده اند. ملكم خان بيش از آن كه مبدأ اثر در انديشه و ذهن بخش عظيمي از رجال سياسي ايران باشد، نماينده ي جريان فكري نويني است كه با تأثير از غرب در ايران شكل مي گيرد. برخي از آثار و نوشته هاي او تا مدت ها به صورت مانيفست منورالفكري خط و مشي اكثر رجال و نخبگان سياسي ايران را ترسيم مي كند; از اين رو، براي شناخت بهتر ويژگي هاي حاكم بر جريان فكري منورالفكران، با برخي انديشه ها و ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي او آشنا مي شويم:
پدر ملكم خان كه مترجم سفارت روس بود، فرزند خود را در ده سالگي به فرنگ مي فرستد تا به تحصيل بپردازد، او در بازگشت مترجم ناصرالدين شاه مي شود، بعد از مدتي جهت حل اختلافات ايران و انگليس به آن جا فرستاده مي شود، در اين زمان رسماً عضو تشكيلات فراماسونري مي گردد، در بازگشت از انگليس با اجازه ي ناصرالدين شاه همراه با پدر خود به تشكيل لژ مي پردازد و نام آن را فراموشخانه مي گذارد.
ناصرالدين شاه در آغاز تصور مي كرد، فراموشخانه محلي است كه در آنملكم خان با شعبده بازي ـ كه با برخي از تركيبات شيميايي و كارهاي فيزيكي انجام مي شد - اوقات فراغت درباريان را پر مي كند; ولي پس از مدتي متوجه تغيير رفتار و مخفي كاري هاي افراد فراموشخانه شد و چون عده اي را براي تجسس درون لژ فرستاد، آن ها نيز به عضويت لژ درآمدند.
حساسيت فراموشخانه، همراه با مخالفت كساني كه نسبت به آموزش هاي آن احساس خطر مي كردند، در نهايت به بسته شدن فراموشخانه انجاميد و پس از آنملكم خان لژ مجمع آدميت را به صورت مخفي تشكيل داد.
ملكم درباره ي پيشينه و فعاليت هاي فكري خود مي گويد:
من ارمني زاده ي مسيحي هستم، ولي ميان مسلمين پرورش يافته ام و وجهه ي نظرم اسلامي است; جوان بودم كه به فساد مملكتم پي بردم و انحطاط مادي آن را شناختم، پس شعله ي اصلاح طلبي در من فروزان گشت; در اروپا كه بودم سيستم هاي اجتماعي و سياسي و مذهبي مغرب را مطالعه كردم، با اصول مذاهب گوناگون دنياي نصراني و هم چنين با تشكيلات جمعيت هاي سري و فراماسونري آشنا گرديدم، طرحي ريختم كه عقل سياست مغرب را با خرد ديانت شرق به هم آميزم، چنين دانستم كه تغيير ايران به صورت اروپا كوشش بي فايده اي است; از اين رو فكر ترقي مادي را در لفافه ي دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معاني را نيك دريابند. دوستان و مردم معتبري را دعوت كردم; در محفل خصوصي از لزوم پيرايشگري اسلام سخن راندم و به شرافت معنوي و جوهر ذاتي آدمي
توسل جستم.(111)
ملكم خان ـ آن چنان كه از گفتار او برمي آيد ـ علي رغم تظاهر به دين و تلاش براي نزديكي و تأثيرگذاردن در برخي از روحانيون، در صدد بود تا ترقي مادي و عقل سياست غرب را با ظواهر ديني بيان كند; او قصد داشت تا با عنوان پيرايشگري اسلامي و مخالفت با خرافات، بر اساس روش و بينش علمي غرب به بازسازي اسلام بپردازد.
ملكم با توجهِ تمام به مظاهر فرهنگ غرب، تقليد و تبعيت، را همانند خلف خود ميرزا ابوالحسن خان ايلچي تنها راه سعادت مي داند; او مي گويد:
ملل يوروپ هر قدر در كارخانجات و فلزات ترقي كرده اند، صد مراتب بيش تر در اين كارخانجات انساني پيش رفته اند... هزار سال است كه در انگليس و فرانسه سالي هزار نفر از عقلا و حكماي ملت جمع مي شوند و در تكميل كارخانجات انساني مباحثات و اقدامات تازه مي نمايند. از اين يك نكته مي توان استنباط كرد كه فرنگي ها بايد چقدر در اين كارخانجات انساني ترقي كرده باشند، حال چيزي كه در ايران لازم داريم اين كارخانجات انساني است; مثل كارخانه ي ماليات، كارخانه ي لشكر، كارخانه ي عدالت، كارخانه ي علم، كارخانه ي امنيت، كارخانه ي انتظام و غيره. هرگاه بگوييم ما اين ها را داريم سهو غريبي خواهيم كرد و اگر بخواهيم خودمان بنشينيم و اين نوع كارخانجات اختراع كنيم، مثل اين خواهد بود كه بخواهيم از پيش خود كالسكه ي آتشي بسازيم.(112)
...ترقي و اصول نظم را فرنگي ها دو سه هزار سال مثل اصول تلغرافيا پيدا كرده اند و بر روي يك قانون معين ترتيب داده اند; همان طور كه تلغرافيا را مي توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب كرد. همان طور نيز مي توان اصول نظم ايشان را اخذ كرد و بدون معطلي در ايران برقرار ساخت; ولي چنان كه مكرر عرض كردم و باز هم تكرار خواهم كرد، هرگاه بخواهيد اصول نظم را شما خود اختراع نماييد، مثل اين خواهد بود كه بخواهيد علمِ تلغرافيا را از پيش خود پيدا نماييد.(113)
ما در اعمال ديوان يا بايد مقلد متقدمين باشيم و يا از فرنگي سرمشق بگيريم، يا خود مخترع باشيم; اولا بفرماييد كه در اين پانصد سال گذشته در صنايع ظاهري كدام اختراع را كرده ايم كه بتوانيم در صنايع علمي اختراعي نماييم؟ اگر ما در كشتي سازي يا راه آهن يا نقاشي يا در زرگري يا شماعي يا در هر صفت جزئي كه شما بخواهيد، يك نقطه از پيش خود اختراعي كرده باشيم آن وقت مي توانيم ادعا نماييم كه در علوم دولتي هم قابل اختراع هستيم، اما اگر در جميع صنايع، از باروت گرفته تا كفش دوزي، محتاج سرمشق غير بوده و هستيم، چگونه مي توانيم در صنايع ديواني كه هزار مرتبه دقيق تر از جميع علوم و صنايع ديگر است از پيش خود اختراعي نماييم.(114)
اي عقلاي ايران اي صاحبان غيرت، اگر طالب حفظ ايران هستيد... بي جهت خود را فريب ندهيد، در صدد اختراعات تازه نباشيد، تلگراف را همان طور مي توان ساخت كه فرنگي ساخته است، اين مجلس را همان طور مي توان ترتيب داد كه فرنگي داده
است.(115)
همين قدر عرض مي كنم كه ارتباط و تأثيرات قوانين به حدي باريك است و دقايق اين ارتباط و اين تأثيرات را ملتفتين روي زمين از سه هزار سال تا به حال به نوعي شكافته اند كه اگر جميع عقلاي اين عهد جمع بشوند، در باب قوانين دولتي يك چيز تازه اي بنويسند، هر چه بگويند يا نامربوط خواهد بود يا تكرار قوانين گذشته.(116)
... ايران را به عقل نمي توان نظم داد، عقل شما هم در صورتي كه بيش تر از عقل افلاطون باشد، باز بدون حكم فرنگي ممكن نيست بفهميد كه اداره ي شهري يعني چه؟ خلاصه، الان آن چيزي كه اعظم موانع ترقي ايران شده است اين است كه وزراي ما عقل خود را بر علوم فرنگستان ترجيح مي دهند، اگر وزراي ما بر عظمت اين خبط ملتفت مي شدند ايران در يك ماه نظم مي گرفت. ملل فرنگ سه هزارسال معطل شدند تا اختراع عكس بروز كرد، حال وزراي ما مي توانند اين اختراع را در بيست و چهار ساعت اخذ نمايند، اما به يك شرط، ناگزير شرط مزبور اين است كه عقل خود را داخل اجراي اين عمل نكنند و هر طوري كه معلم فرنگ مي گويد، همان طور رفتار نمايند و هم چنين ملل فرنگ به جهت اختراع نظام دولت سه هزار سال زحمت كشيده اند، حال وزراي ما مي توانند نظام ايشان را در يك ماه اخذ بكنند اما به شرط اين كه عقل خود را از اختراعات تازه معاف بدارند. وزراي ما قطعاً اشخاص عاقل هستند، اما من در عالم رعيتي استدعا دارم كه اين عقل را بيش از آن كه در تنظيم دولت استعمال بكنند، در هر صفت و علم جزئي كه مي خواهند استعمال فرمايند; اگر مثلا در كاغذ سازي يا در جغرافيا به قدر ادني فعله ي فرهنگي هنر نمودند، آن وقت عقل خود را باز با كمال اطمينان صرف امور مملكت داري فرمايند; اما هر گاه در جميع صنايع و علوم صد مرتبه عقب تر از فرنگي ماندند; موافق انصاف حق خواهم داشت كه ايشان را قسم بدهم كه ديگر بيش از اين عقل خود را منشأ نظم ايران قرار ندهند، در اين چهارهزارسال از عقل وزراي خود هر قدر لذت و منفعت برده ايم، بس است; حال اقتضاي مروت اين است كه عقل وزراي خود را في الجمله آسوده بگذاريم و يك قدري هم از عقل وزراي خارجه
استعمال نماييم.(117)
ملكم خان براي استفاده از عقل فرنگي ها، راهي بهتر از تقليد از رفتار عاقلان خارجي پيشنهاد مي كند و آن اين كه با دعوت از كمپاني هاي خارجي و پرداختن پول، امتيازاتي به آن ها واگذار شود و بدون آن كه نسبت به مداخل و درآمد آن ها بخل، يا خداي ناكرده حسادت شود، آباداني ملك به آن ها واگذار شود و بلكه خوب است حتي وزير از دول خارجه به ايران آورده شود. ملكم خان معتقد است تقليد از مملكت داري و نظم دول غربي بدون دعوت از بانك هاي خارجي و حضور كمپاني هاي غربي در ايران ممكن نيست.
در ايران عده اي واگذاري امور مسلمانان به كفار را جايز نمي دانستند و با استناد به وقايع هندوستان، در زمان آخرين اميرگوركاني، حضور كمپاني هاي خارجي را مقدمه ي تسلط آشكار غرب مي دانستند; زيرا انگليس از طريق كمپاني هندشرقي آن چنان تسلطي بر هندوستان يافت كه بدون هيچ درگيري و ستيز با يك فرمان بساط سلطنت اميرگوركاني را برچيد.
ملكم خان بدون آن كه به اين پرسشِ ديني مبني بر نفي تسلط كفار بر مؤمنين را پاسخ بدهد و يا آن را شايسته ي تأمل بداند، به بيهوده بودن تلاش كساني كه به انگيزه هاي مختلف با كنترل روابط اجتماعي خود با غرب، قصد حفظ استقلال اقتصادي و سياسي ايران را دارند; اشاره مي كند و مدعي مي شود كه شما باب مراوده با خارج را نمي توانيد ببنديد و اگر كمپاني هاي خارجه را راه ندهيد، افراد خارجي را خواهيد پذيرفت و بر فرض افراد را نيز نپذيريد، اجتناب از مراوده نمي تواند مانع از استيلاي خارجي شود; زيرا اگر شما براي آباداني ايران از آن ها دعوت نكنيد، آن ها آباد كردن ايران را وظيفه ي خود مي دانند و براي اين وظيفه ي انساني ناگزير ايران را تصرف خواهند كرد. او مي نويسد:
بدون كمپاني هاي معتبر، آبادي ايران هرگز ميسر نخواهد شد، اولياي ايران به هر ترتيب كه باشد بايد رسم كمپاني را در ايران متداول و به قدر تصويب زياد نمايند... از براي آبادي ايران كمپاني را بايد از خارج آورد. عقلاي ايران هنوز بر اين عقيده هستند كه كمپاني هاي خارجه، ايران را خواهند گرفت; در اين عقيده يك دنيا جهالت است.
آن علوم و آن اجتهاد كه عقلاي خارجه به هزار زحمت بعد از بيست سال اجتهاد، تحصيل مي كنند، ما هر قدر عاقل باشيم نبايد توقع داشته باشيم كه در يك مجلس همه را احاطه و درك كنيم.
در فرنگستان البته دو كرور كمپاني هست. حق يك كمپاني خارجه با حق يك نفر رعيت خارجه هيچ فرقي ندارد، محظورات حضور يك كمپاني خارجه براي ما فقط همان قدر خواهد بود كه امروز از حضور هر يك نفر رعيت براي ما محتمل است. ...اگر از يك كمپاني خارجه بترسيم بايد از يك رعيت خارجه هم بترسيم، اگر از رعيت خارجي بترسيم بايد حدود خود را بر رعاياي خارجي مسدود سازيم; اگر بر فرض محال در اجراي چنان تدبيري موفق مي شديم ايران چه مي شد؟ همان كه خيوه و بخارا و تمام كردستان از يُمن چنان تدبير شده اند. اجتناب از مراوده خارجه هرگز هيچ ملكي را از استيلاي خارجه معاف نساخته است.
بعضي از عقلاي ما كه مي خواهند عاقل تر باشند، مي گويند كمپاني هاي خارجه اگر ايران را هم نگيرند، آنچه در ايران باقي مانده آن را هم خواهند برد. خبط دائمي اهل ايران در تحقيق تجارت خارجه اين است كه خيال مي كنند خلق يك ملك مي توانند در عالم تجارت ملك يكديگر را غارت نمايند... ...بدگماني و احتراز ما از كمپاني هاي خارجي تا امروز، دليل بي علمي ما و سد آباداني ايران شده است، بايد از روي اطمينان و علم اين سد را برداشت.
بايد اولياي دولت عليه، راه هاي آهن و عمل معادن و ترتيب بانك ها و جميع كارها و بناهاي عمومي را بلاترديد محول به كمپاني هاي خارجه بنمايند. دولت ايران بايد هر قدر مي تواند به كمپاني هاي خارجه امتياز بدهد، امتياز از آن است كه كمپاني از منافع آينده ي خود مطمئن باشد. اگر يك كمپاني از مداخل آينده ي خود اميد كافي نداشته باشد، پول نقد خود را در احتمالات بعيده به خطر نمي اندازد; اولياي دولت عليه عطاي امتياز را در حق كمپاني هاي خارجه، يك مرحمت فوق العاده تصور مي كنند، حقيقت مطلب بر عكس است.
دولت ايران بايد خيلي خوشوقت و متشكر باشد كه كمپاني هاي خارجه با احتمال منافع بسيار موهوم، سرمايه هاي مادي و علمي خود را بياورند، صرف آبادي ايران نمايند. نمي توان بيان كرد كه در خصوص كمپاني ها و امتيازات خارجه اولياي دولت عليه چه نوع اشتباهات داشته اند. هر كس از دولت يك امتيازي مي خواهد، دولت مي گويد به من چه مي دهي؟ اين سؤال دولت اغلب اوقات صد قسم منفعت را از ايران در آن واحد محو مي كند. اگر دولت در ضمن يك امتياز يك چيزي هم دستي بدهد، جايز است كه معادل آنچه دستي مي دهد يك منفعي از صاحب امتياز بخواهد و اما اگر دولت از خزانه و يا از منافع موجود خود چيزي نمي دهد، از صاحب امتياز توقع منفعت خوري، منتهايِ بي اطلاعي است. كمپاني هاي خارجه هر آبادي بكنند - هر طور باشد، جزئي و كلي - آبادي عايد دولت مي شود.
...از كثرت مداخل كمپاني نبايد حسد برد، اگر كمپاني ها مداخل نكنند به ايران نخواهند آمد و اگر نيايند ايران آباد نخواهد شد، كمپاني ها هر قدر در ايران مداخله بكنند و مداخل خود را هر قدر به خارج بفرستند ممكن نيست كه يك قسمت كلي از آن براي خلق و دولت نماند. ...ايران و چين و افغانستان بايد هر نوع امتياز و به هرنوع قيمت، به هر تدبير، به هر التماس، عدد كمپاني هاي خارجه را در ممالك خود زياد نمايند... دولت ايران به بعضي كمپاني ها و از براي بعضي كارها علاوه بر امتياز و علاوه بر ضمانت بايد دستي هم مبالغي پول بدهد...(118)
ملكم خان به روابط اقتصادي و سياسي كشورهاي غربي با ديگر كشورها بسيار خوش بين است و مي گويد:
موافق مذهب علمي فرنگستان، حكمت الهي عموم ممالك دنيا را شريك آبادي و خرابي هم ديگر ساخته است، موافق حكمت فرنگستان اگر آسيا آباد شود بر فرنگستان يك بر صد خواهد افزود. به حكم اين مذهب عموم فرنگستان از صميم قلب و با نهايت جديت طالب و مقوي آبادي كل ممالك دنيا هستند.
ملل فرنگستان در ممالك خارج، هيچ كار و مقصودي ندارند، مگر ازدياد آبادي و توسيع تجارت دنيا، عهدنامه جات و لشكركشي و تسخيرات فرنگستان و آسيا اصلا و عموماً مبني بر اين مقصود كلي است، ... ملل فرنگستان هميشه با كمال ميل حاضر هستند كه هر قدر لازم باشد به دولت هاي خود پول و لشكر و كشتي بدهند، تا بروند در اطراف دنيا براي تجارت هاي عامه ميدان هاي تازه باز نمايند.
...دول فرنگستان در ضمن اين اقدامات، گاه مجبور مي شود كه بعضي از ممالك خارجه را تصرف نمايد... در نظر اهل فرنگستان تمام كره ي زمين، مثل يك كارخانه اي است كه همه ي مردم بايد با آزادي و اطمينان در آن جا كار بكنند و هر قدر بيش تر كار بكنند، منافع كارخانه از براي همه كس بيش تر خواهد بود; اگر يك دولت يك قسمت اين كارخانه را تصرف نمايد و در آن قسمت نه خود كار بكند و نه بگذارد ديگران بيايند كار بكنند، معلوم است كه وجود چنين دولت در كارخانه ي عامه، اسباب اغتشاش و ضرر كلي خواهد بود; شكي نيست كه يك روزي به حكم مصلحت عام، واجب خواهد شد كه اهل كارخانه وجود چنين دستگاه مضر را در ميان خود برطرف نمايند. اولياي دولت آسيا از اين اقتضاي ترقي دنيا و از اين عدالت تقدير الهي نبايد بيش از اين غافل باشند.(119)
دول فرنگستان الان در دست خود يك تدبيري دارند كه به حكم آن مي توانند درجه ي كار اهل ايران را بيست مرتبه از امروز زيادتر نمايند; به حكم آن تدابير مقدس كه در دست دارند، امروز مسلماً خلق هند بيست مرتبه بيش تر از عهد سلاطينِ سابقِ خود كار مي كند; آن تدبير بزرگ، آن تدبير مقدس كه دول فرنگستان همه جا به كار مي برند به يُمن قدرت آن ديه هندوستان را مبدل به كلكته و بيابان هاي تركستان را مقر امن و امان و آبادي مي سازند. آن را به اصطلاح خارجه امنيت مالي و جاني مي گويند.(120)
سبب عمده ي عداوت و نفرت دول و ملل فرنگستان به واسطه ي همين عدم امنيت مالي و جاني، ضبط و تصرف كامل ممالك آسيا را حق آسماني و وظيفه ي حتمي خود قرار داده اند. امروز بلاحرف، خطر بزرگ، خطر اصلي، خطر مهلك دول آسيا بر اين ايراد عمومي است، كه مي گويند دول آسيا امنيت مالي و جاني ندارند، خواه بجا و خواه بي جا، امروز; خواه فردا، هر نقطه ي آسيا كه امنيت مالي و جاني نيست، محال عقل است كه
بيرق فرنگستان بر آن نقطه نصب نشود; جوش و قدرت و طغيان فرنگستان خارج از تصور ماست.(121)
ملكم در عبارت اخير، به توجيه حضور استعمار انگليس در هندوستان مي پردازد و همه ي هندوستان را قبل از ورود انگليسي ها چيزي جز يك ده نمي داند. هم چنين از حضور روسيه در مناطق مسلمان نشين دفاع مي كند و حضور روسيه تزاري در چچن را نشانه ي اقبال بلند آنان مي داند و تحسين مي كند.
آنچه نقل شد، فقط بيان انديشه هاي فردي خاص، چون ملكم نيست; بلكه جريان غالب انديشه، در قبل و بعد از مشروطه در ميان منورالفكران تا شهريور بيست و كارگزاران و رجال سياسي جامعه ي ايران تا پايان دهه ي پنجاه; يعني تا يك سده بعد ازملكم خان است.
اثر عملي اين آموزه ها قبل از همه، در هنگام حيات او، يعني در دوران صدارت ميرزاحسين خان سپهسالار آشكار شد; ميرزاحسين خان از شاگردان ملكم در فراموشخانه بود; او با مشاورت ملكم كه در سفارت ايران در انگليس به سر مي برد، به انعقاد قرارداد رويتر پرداخت; به مفاد اين قرارداد (1250 هـ .ش / 1290 هـ .ق) امتياز بهره برداري از معادن، مراتع، جنگل ها، زمين هاي حاصلخيز، گمركات جنوب، حق كشيدن خطوط مخابرات، راه آهن، مترو براي تهران، تأسيس شعبه هاي پست و بانك، در برابر يك وام بيستوپنج ساله كه با سودِ پنج در صد به طور اقساط پرداخت مي شد، به مدت هفتاد سال به بارون ژوليوس دورويتر - تاجر يهودي انگليسي - واگذار شد. از اين قرارداد معادن طلا و فيروزه و جواهرات استثنا شد، علاوه بر آن جهت انعقاد اين قرارداد مبلغ پنجاه هزار ليره به سپهسالار و پنجاه هزار ليره به مشيرالدوله - وزير خارجه كه برادر سپهسالار است - و ملكم خان كه سفير ايران در لندن و باني قرارداد بود، به صورت رشوه پرداخت مي شد.
اين قرارداد كه بين يك فرد با يك دولت منعقد شد، تا آن زمان در بين قراردادهايي كه بين دولت ها منعقد شده است بي سابقه بود; به همين دليل مجلس انگليس ابتدا در صحت آن ترديد مي كند.
خبر اين قرارداد علاوه بر آن كه دشمني و حسادت دولت هاي رقيب را برانگيخت، مخالفت فراگير و گسترده ي نيروي مذهبي را نيز به رهبري ملاعلي كني در تهران به همراه داشت; چندان كه ناصرالدين شاه تا زمان لغو اين قرارداد از حضور در محافل عمومي سرباز زد و نيز ميرزاحسين خان از تأمين جاني خود در تهران به هراس افتاد.
انعقاد چنين قراردادي بر اساس انديشه هاي ملكم خان شگفت و عجيب نيست، بلكه
اين قرارداد به عنوان الگو براي منورالفكراني كه در لژهاي فراماسونري، آموزش سياسي و اجتماعي مي ديدند، باقي ماند و قراردادهاي ديگري; نظير قرارداد 1919 در دهه هاي بعد بر اساس آن شكل گرفت.
منورالفكران با پشت كردن به گذشته ي سياسي خود كه در نظام و حاكميت ايلات و عشاير سازمان مي يافت و با شيفتگي نسبت به مظاهر تمدن غرب، هيچ تعلقي به فرهنگ و باور ديني جامعه ي خود نداشتند و تصوير آن ها از مليت ملهم از مفاهيمي بود كه در رويارويي با غرب فرا مي گرفتند; مليت در نظر آن ها قبل از آن كه ريشه در فرهنگ و زندگي مردم و جامعه داشته باشد، متعلق به دنيايي است كه بايد به آن ملحق شوند; به همين دليل زندگي در بهشت غرب براي آن ها بسيار گواراتر از زندگي در جامعه اي است كه به نظر آن ها سه هزار سال از آنچه كه بايد باشد، عقب افتاده است.
ملكم خان از هفتاد و پنج سال عمر خود، غير از ده سال خردسالي، فقط يازده سال را در ايران سپري كرد و باقي را در خارج از ايران به سر برد. او در دوران سفارت در انگليس امتياز لاتاري را ـ چيزي شبيه بليت بخت آزمايي - از دولت ايران خريد و چون به دليل غير مشروع بودن مورد اعتراض علماي ديني قرار گرفت، لغو شد; قبل از آن كه خبر لغو آن به طور رسمي در لندن پخش شود، اين امتياز را به يك انگليسي به مبلغ چهل هزارليره فروخت. با پخش خبر لغو امتياز، خريدار از ملكم خان به عنوان يك كلاهبردار در دادگاه شكايت كرد و اين مسئله رسوايي بزرگي براي او و سفارت ايران به وجود آورد كه در نهايت به عزل او از سفارت انجاميد.
پس از عزل، او به عنوان يك چهره ي انقلابي در مخالفت با استبداد ناصرالدين شاه، به انتشار نشريه ي قانون پرداخت; نام اين نشريه از ديدگاه او به رمز عقب افتادگي ايران اشاره دارد; زيرا اين عنوان ناظر به قانون الهي كه توسط مجتهدان و فقيهان استنباط مي شد، نبود بلكه ناظر به قانوني بود كه به تعبير او از الف تا ي آن، همانند آنچه در كشورهاي غربي مرسوم است، به دست بشر نوشته مي شود.
قانون در دفترخانه ي كمپاني انطباعات شرقي ـ كه چاپخانه ي رسمي وزارت مستعمران انگلستان بود - چاپ و به ايران منتقل مي شد; در شماره هاي اول ناصرالدين شاه مستقيماً مورد انتقاد قرار نمي گرفت و بعد از آن كه ورود آن به ايران ممنوع شد، زبان انتقاد آن نيز تند گرديد.