4ـ1 مجمع آدمیت و لژ بیداری ایرانیان

4ـ1 مجمع آدمیت و لژ بیداری ایرانیان لژ و لژنشینی در ادبیات عامه و فرهنگ صدساله ی اخیر، حکایت از جایگاه اشرافی رجال بلندپایه ی دولتی می کند و این نام در حقیقت عنوان تشکل سیاسی و بلکه مقر فرماندهی نیروی سوم است. زندگی اجتماعی ایران در این مقط

4ـ1 مجمع آدميت و لژ بيداري ايرانيان

لژ و لژنشيني در ادبيات عامه و فرهنگ صدساله ي اخير، حكايت از جايگاه اشرافي رجال بلندپايه ي دولتي مي كند و اين نام در حقيقت عنوان تشكل سياسي و بلكه مقر فرماندهي نيروي سوم است.

زندگي اجتماعي ايران در اين مقطع صحنه ي جدي پيكار سه نيرو است و در صحنه ي نزاع، ترفندهاي سياسي و بلكه حركت هاي نظامي كه به تناسب شناخت نيروها از يكديگر شكل مي گيرد، يك ضرورت اجتماعي است و لژهاي ماسوني كه حساسيت نيروهاي رقيب را نيز بر مي انگيزاند به تناسب اين ضرورت جاذبه هاي خود را براي منورالكفران پيدا مي كنند.

ناصرالدين شاه با خطري كه از ناحيه ي فراموشخانه احساس مي كرد، به بسته شدن آن فرمان داد و پس از آن مجمع آدميت مخفيانه تشيكل شد; بعد از كشته شدن ناصرالدين شاه، عباسقلي خان آدميت جامعه آدميت را بنيان گذارد. در اين زمان چون جاذبه هاي منورالفكري در سطح وسيعي بسط يافته بود، افراد بسياري به قصد آدم شدن، از هر طريقي كه ممكن بود حق عضويت را كه مقدارده تومان بود، فراهم مي آوردند و با ورود به لژ به لقب آدم مفتخر مي گرديدند.

قدرت و نفوذ اين لژ تا به آن جا رسيد كه شخص محمدعلي شاه نيز كه فكر آدم شدن او را فريفته بود، تصميم به عضو شدن گرفت و از اين بابت هزار اشرفي به لژ پرداخت و بدين ترتيب مبلغ پانزده هزار تومان جمع شد.

بعد از اختلافاتي كه در مجمع آدميت پديد آمد، عباسقلي خان كه در راه سفر به ايتاليا و ديدار با ملكم خان بود، متهم به ربودن پول ها شد; بعد از اين بدنامي بيش تر افراد لژ به دو جناح تقسيم شدند:

يك جناح كه برخي از شاهزادگان قاجار; نظير سليمان ميرزااسكندري و شاهزادهعليخان اسكندري در آن بودند، ابتدا انجمن حقوق و از آن پس با تأثيرپذيري از انديشه هاي ماوراي قفقاز اولين سازمان ها و احزاب سوسياليستي را كه در نهايت به تشيكل حزب توده ي ايران منجر شد، شكل دادند; سلميان ميرزا و برادر او ايرج اسكندري دو شاهزاده ي قاجار هستند كه در تأسيس و رهبري حزب توده حضور داشتند. جناح ديگر به لژ بيداري ايرانيان روي آوردند; افراد اين لژ به دليل بدنامي كه انگلستان در اين زمان در ايران پيدا كرده بود، لژ شرق اعظم - گرانداوريان - فرانسه را به عنوان لژ مادر انتخاب كردند، اين لژ غالب منورالفكران صدر مشروطه و نيز كساني را كه در سفارت انگلستان بست نشسته بودند، در خود جذب كرد; از جمله افراد اين لژ ميرزا صادق خان اميري فراهاني مشهور به اديب الممالك است كه در ستايش آن گفته است(145):

در فرانسه ز شرق اعظم تافت آفتابي كه قلب زره شكافت

وز خطوط شعاعي آن مهر گشت روشن بساط خاك و سپهر

نور بگرفت سطح عالم را روشني داد آل آدم را

تا از آن نور سنگ ها بگداخت لژ بيداري در ايران ساخت

وندران معبد ستوده ي پاك بس گهرها برون شد از دل خاك...

مجمع فرقه ي فراماسن كه به جا مانده از زمان كهن

فكر و دانش همي كند تعليم بي ريا بر برادران سليم

يكي ديگر از اعضاي اين لژ تقي زاده است كه در سال هاي حكومت رضاخان به وزارت رسيد و به قول خود او وسيله ي اجراي برخي از قراردادهاي انگليسي; از جمله قرارداد نفت بود.

او در شماره ي اول دوره ي جديد كاوه نوشت:

نخست قبول و ترويج تمدن اروپا بلاشرط و قيد و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتيب و علوم و صنايع و زندگاني و كل اوضاع فرنگستان بدون هيچ استثنا و كنار گذاشتن هر نوع خودپسندي و ايرادات بي معنا كه از معناي غلط وطن پرستي ناشي مي شود و آن را وطن پرستي كاذب توان خواند; اين است عقيده ي نگارنده ي اين سطور در خط خدمت به ايران و هم چنين براي آنان كه به واسطه ي تجارب علمي و سياسي زياد با نويسنده هم عقيده اند; ايران بايد ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگي مآب شود و بس.

تقي زاده كه تغيير خط را نيز پيشنهاد مي كرد; مي نويسد: تنها راه پيشرفت ما اين است كه از فرق سر تا ناخن پا يك سره فرنگي شويم، من بودم كه اولين بار بمب تسليم به اروپايي را در جامعه ي آن روز ايران منفجر كردم.(146)




| شناسه مطلب: 79250