2ـ2 دو نیروی مذهبی و منورالفکری

2ـ2 دو نیروی مذهبی و منورالفکری نیروی مذهبی با نیروی منورالفکری تفاوت های آشکاری دارند که به برخی اشاره می شود: اول: پایگاه منورالفکران بیش تر در میان اشراف، درباریان و مستبدان سابق و لژنشینانی است که علاوه بر امکان برخورد و آشنایی با غرب،

2ـ2 دو نيروي مذهبي و منورالفكري

نيروي مذهبي با نيروي منورالفكري تفاوت هاي آشكاري دارند كه به برخي اشاره مي شود:

اول: پايگاه منورالفكران بيش تر در ميان اشراف، درباريان و مستبدان سابق و لژنشيناني است كه علاوه بر امكان برخورد و آشنايي با غرب، بيش تر به تمتعات مادي توجه دارند و كم تر با حقايق و معاني مذهبي و ديني مأنوس هستند; در حالي كه نيروي مذهبي بيش تر در بين عالمان ديني، شهروندان معمولي و يا روستايياني است كه به دليل آشنايي با مباني اعتقادي و معارف مذهبي كم تر در معرض جاذبه هاي مادي غرب قرار مي گيرند.

دوم : منورالفكران سر ستيز با غرب ندارند; اين حقيقت در سال هاي آغاز پيدايش منورالفكري بر غالب آنان صادق است; ولي در سال هاي بعد; يعني بعد از آن كه ماهيت آرماني جامعه ي منورالفكري چهره ي استعماري خود را آشكار كرد و آشفتگي هاي اجتماعي و تنش هاي متناسب با خود را ظاهر ساخت، ستيز با يك بعد غرب براي وصول به ابعاد ديگر آن از ناحيه ي منورالفكران ـ كه از آن پس خود را روشنفكر خواهند ناميد - شكل مي گيرد; ولي اين ستيز نيز بنيادين و فراگير نيست. تيغ منورالفكران متوجه دو نيرو است: يكي استبداد است كه در مقابل منورالفكران ضعيف تر از آن است كه نياز به استفاده از خشونت در برابر آن باشد. لبه ي ديگر تيغ متوجه نيروي مذهبي است; اما نيروي مذهبي از آغاز با دو شمشير مي جنگد; يكي از اين دو شمشير متوجه استبداد داخلي و ديگري متوجه استعمار خارجي است و از اين دو آن نيام كه بر اجنبي كشيده مي شود، قوي تر و سنگين تر است; به همين دليل هر گاه درگيري با استعمار خارجي، متوقف بر همكاري با واليان فاسق باشد، نيروي مذهبي ناگزير به اين همكاري تن مي دهد.

شاهد اين مطلب، فتاوا و احكام كاشف الغطاء و ميرزاي قمي و همراهي نيروي مذهبي در جنگ هاي ايران و روس است كه از افتخارات جاويد پايمردي در رويارويي با قدرت هاي بزرگ جهاني آن روزگار است.

حضور و نفوذ خزنده ي منورالفكران در دربار كه ناشي از خصلت آسيب پذيري دربار نسبت به اين نيرو بود، به تدريج دو رقيب نيروي مذهبي را در هدفي واحد گرد آورد و مقابله با استعمار كه در آغاز همكاري هاي نيروي مذهبي با دربار قاجار را توجيه مي كرد، در نهايت به درگيري نيروي مذهبي با دربار كشيده شد. شاهد اين مدعا، اوج گيري مبارزات نيروي مذهبي با دربار در زمان تسليم دربار در برابر نفوذ خارجي بود; قتل گريبايدوف، مخالفت ملاعلي كني با قرارداد رويتر و جنبش تنباكو كه اوج حركت هاي مذهبي در آن زمان است، همه در مواقعي است كه گرايش و يا سازش دربار با استعمار غرب آشكار شده است.

نيروي مذهبي در دوران قاجار در حالي كه در اوج اقتدار سياسي بود، با شدت بخشيدن به حملات خود نسبت به استبداد كه محل نفوذ عناصر منورالفكر; نظير ميرزاحسين خان سپهسالار و جايگاه اجراي سياست هاي روس و انگليس شده بود، قصد مبارزه با مشكلاتي را داشت كه بسياري از آن ها از ناحيه ي قدرت هاي خارجي ايجادمي شد.

نيروي مذهبي در پي اجراي احكام و قوانين اسلام و رعايت عدالت اسلامي و كاستن هرچه بيش تر قدرت شاه بود و حتي در مواردي كه قدرت اظهار مي يافت، حذف شاه و نظام استبدادي را به نفع حاكميت ديني درخواست مي كرد. اولين بار كه علماي تهران در حضرت عبدالعظيم به تحصن نشستند، با گرفتن وعده ي عزل عين الدوله و برقراري عدالت خانه به تحصن خاتمه دادند. و بعد از آن كه عين الدوله از تأسيس عدالت خانه سرباز زد، مردم به عنوان اعتراض در مسجد گرد آمدند و در طي يك درگيري چند نفر كشته شدند; پس از آن علما تصميم مهاجرت به قم گرفتند كه از آن به مهاجرت كبري ياد شده است.

بدون شك بُعد مردمي حركت، كه به صورت فراگير در شهرهاي ايران شكل گرفته بود، توسط روحانيت كه در مركز نيروي مذهبي قرار داشت، تأمين مي شد. نقشي كه تلگراف هاي مراجع نجف در بسيج مردمي نهضت مشروطيت ايفا كردند موجب شد تا انقلاب مشروطيت را از ديدگاه وسائط ارتباط جمعي، انقلاب تلگراف نيز بنامند. آيت الله آخوند خراساني از مراجع طراز اول تشيع، در صف مقدم اين حركت قرار داشت و ديگر مراجع و بزرگان نجف; از قبيل آيت الله مازندراني و آيت الله نائيني از همراهان او در اين مسير بودند. آيت الله نائيني ـ آن چنان كه مشهور است ـ بيش از ده سال حوزه ي درس خود را در نجف اشرف تعطيل كرد و تمام وقت خود را به مسائل اجتماعي ايران اختصاص داد. در تهران نيز روحاني توانمند، شيخ فضل الله نوري و ديگران در رديف رهبران حركت قرار گرفتند.

نيروي مذهبي با حضور مرجعيت و احكام ديني آنان، براي تحقق عدالت خانه از همان امكانات و ابزارهايي استفاده كرد كه در جنبش تنباكو به كار گرفته بود و لازمه ي آن نيز همراهي گسترده ي مردم بود; ولي اين قيام بر خلاف جنبش تنباكو، علي رغم پيروزي نخستين خود مدتي به طول انجاميد و در نهايت نيز به نتيجه ي مورد نظر نرسيد; دليل اين مسئله ورود نيروي منورالفكري به اين جنبش و تحميل ديدگاه هاي خود بر آن بود. با مهاجرت كبرا، تهران قرار و آرامش خود را از دست داد; همراه با آن سفارت انگليس درهاي خود را به روي مخالفان دولت جهت تحصن باز كرد. در سفارت اصناف و گروه هاي مختلف، با شعارها و انگيزه هاي مذهبي به مدت يك ماه جمع شدند و منورالفكران از اين فرصت استفاده كردند و لفظ كنستيتوسيون و سپس لفظ مشروطه را به عنوان هدف جنبش مطرح كردند.

تحصن كنندگان در نامه اي كه در روزهاي اول - 27 جمادي الاولي سنه 1324 - به شاه نوشتند، وجود عدالت خانه اي را تقاضا كرده بودند كه قانون محمدي يا احمدي در آن اجرا شود; اجراي اين درخواست حضور جدي تر دين را در صحنه ي سياست تضمين مي كرد. در قسمتي از آن نامه آمده است:

...استدعاي رعايا كه نواميس و عيال پادشاه اند، آن است كه مجلس، معدلتي كه حاوي بر اجراي احكام قانون محمدي (ص) و مشتمل است بر حفظ نفوس و اموال و اعراض و دماء مسلمين و امنيت دوستان محمد و آل محمد (ص) اقامه شود كه اجراي آن اجراي احكام محمدي و فرمايشات پادشاه كه تمام مأخوذ از قانون احمدي است. دانايان به طريقه ي شرع احمدي و امناي پادشاه كه در درستي و راستي علي بن يقطين وقت و عقلاي والامقام كه تمام دولت خواه، محمدي مذهب و علوي مشرب و خداجو هستند، باشند تا احكام نازله از ساحت قدس و مقام احديت حضرت پروردگار و قوانين وارده در قرآن را كه تماماً پاره ي تن و فلذه كبد رسول الله هست كه خون مظلوم ابي عبدالله الحسين به جهت ابقاي آن ريخته شده است اجرا بدارند...(148)

متحصنين ابتدا از شرع احمدي و سنت محمدي سخن مي گويند; اما به تدريج با تأثير روح منورالفكري خواسته ها دگرگون شده و مضامين فرهنگ غربي در درخواست ها اضافه مي شود. در سفارت نظارت علما وجود نداشت و عمدتاً طلاب بودند كه دخالتي در اين كار نمي توانستند داشته باشند; در واقع سفارت تبديل شد به محلي براي ترويج فرهنگ جديد و مفاهيم آن و در اين كار نه تنها منورالفكرها بلكه كاردار سفارت و همسرش نيز دخالت داشتند.(149)

منورالفكران، هرگز بدون حضور مرجعيت شيعه و بدون استفاده از شعارهاي مذهبي قدرت بسيج مردمي را نداشتند; ولي به دليل نفوذي كه در دربار داشتند، براي رسيدن به مقاصد خود به يك حركت فراگير مردمي نياز نداشتند، چرا كه آنچه آن ها مي خواستند، با حمايت سفارت خانه هاي دول خارجي تأمين مي شد; ولي حركت مردمي، آن ها و حتي سفارت خانه هاي خارجي را ناگزير از همراهي كرد. نيروي مذهبي در اوج درگيري با استبداد، بدون توجه به اهداف منورالفكران و به دليل ناآشنا بودن به تفاوت و امتياز جوهري كه بين آرمان هاي ديني و منورالفكرانه ي غربي بود، اين همراهي را غنيمت شمردند و با سكوت از كنار آن گذشتند و گاه نيز شعارها و اغراض سياسي آنان را در چهارچوب نگرش اسلامي خود توجيه و تفسير كردند; اين توجيهات كه از سر بي توجهي به حقيقت انديشه هاي منورالفكرانه انجام مي شد، در مخفي نگه داشتن چهره ي حقيقي منورالفكران براي معتقدان به مذهب نقش عمده اي داشت و در نتيجه فرصت مناسبي براي توسعه و بسط تدريجي انديشه هاي منورالفكرانه در ميان گروه هاي مردد ايجاد كرد.

سفير انگليس و منورالفكران كه بر حذف نام اسلامي از مجلس شورا و قراردادن لفظ ملي به جاي آن اصرار ميورزيدند، به هويت غيرديني آنچه كه مي خواستند، آگاه بودند. منورالفكران به دليل موقعيت اجتماعي خود، در صف مقدم آشنايي با غرب قرار داشتند و قبل از ديگران امتياز خود را - كه متأثر از غرب بودند - با عالمان و رهبران ديني در مي يافتند; برخي از آن ها، چون ملكم خان، يا مستشارالدوله، از آشكار كردن اين مغايرت پروا داشتند و در صدد آن بر مي آمدند تا مفاهيم لائيك را در لفافه ي دين عرضه دارند; برخي نيز چون آخوندزاده، اين تلاش را ناكام مي خواندند. ديگر گروه هاي اجتماعي و از جمله عالمان ديني بيش تر به وساطت منورالفكران با غرب آشنا مي شدند; آن ها بدون آشنايي كامل نسبت به هويت منورالفكران، بسياري از حركت هاي دربار را كه تحت تأثير و نفوذ انديشه هاي منورالفكران شكل مي گرفت، به استبداد شخص شاه نسبت مي دادند و راه حل همه ي مشكلات را در مهار كردن آن مي دانستند و با غنيمت شمردن همراهي منورالفكران در مبارزه با دربار، شعارها و ديدگاه هاي آنان را توجيه ديني مي كردند و بدين ترتيب توجيه ديني منورالفكراي به موازات توجيه منورالفكرانه ي دين شكل مي گرفت.

توجيه منورالفكرانه ي دين، كار منورالفكراني بود كه آيات قرآني و مفاهيم ديني را، موافق با مقاصد منورالفكرانه ي خود تفسير و معنا مي كردند; به عنوان مثال، آزادگي ديني و برادري اسلامي و هم چنين برابري همگان در برابر شريعت الهي را - كه مفاهيم ديني بود - معادل شعارهاي سه گانه ي ماسوني; يعني آزادي، برادري و برابري قرار مي دادند و نيز آيه ي شورا و نظاير آن را دليل منشأ حق بودن مردم مي شمردند; ولي توجيه ديني منورالفكري كار عالماني بود كه خوش بينانه و با تسامح به گفته ي منورالفكران گوش مي دادند و عبارات آن ها را با مفاهيم ديني توجيه و تفسير مي كردند.

رهبران ديني مشروطيت پس از بازگشت پيروزمندانه از قم، در برخورد با اصطلاحات و شعارهاي جديدي كه در اين فاصله بين مردم القا شده بود و به ديگر شهرها نيز سرايت كرده بود، به توجيه ديني آن پرداختند و مشروطه را همان تقيد و مشروط كردن استبداد به ضوابط و احكام شرعي دانستند و آثاري در تبيين وجه شرعي دفاع از مشروطيت تدوين كردند; و مدار اصلي اين تلاش ها چيزي جز ضرورت و وجوب كنترل ظلم نيست . برجسته ترين اثر در اين مقطع، كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله است كه از سوي حوزه ي علميه ي نجف توسط محقق نائيني ـ رحمة الله عليه ـ نوشته مي شود. ميرزاي نائيني دليل عمده اي را كه در اين امر براي دفاع از مشروطه بيان مي كند، ضرورت كنترل ظلم به قدر ميسور است; به اين معنا كه اگر ما قادر نيستيم حاكميت الهي را آن چنان كه بايسته و شايسته است، محقق گردانيم، دليلي بر كنترل نكردن قدرت شاه، تا آن جا كه ممكن است، نداريم; بلكه به قدر وسع موظف به تحقق عدالت هستيم.

مبارزه اي كه نيروي مذهبي در اين مقطع از تاريخ مشروطيت، براي كنترل استبداد انجام مي دهد و بسيجي كه با توجه به پايگاه مردمي خود در شهرهاي مختلف ايجاد مي كند، از برجسته ترين فرازهاي مبارزات نيروي مذهبي در طول تاريخ حيات اجتماعي خود است; ولي نكته اي كه از آن غافل شدند، عدم رضايت منورالفكران به اين مقدار از اقدام و به تفسير و توجيهي است كه آنان از مشروطه مي كنند. رضايت منورالفكران ـ آن چنان كه در آينده اي نه چندان دور مشاهده شد - تنها در صورت حذف همه ي احكام الهي و تحقق مجلسي برآورده مي شد كه به تقليد از مجالس فرنگي و بر اساس ضوابط بشري به تدوين قانون و اجراي آن بپردازد.

كساني كه به توجيه ديني منورالفكري پرداختند، از اين نكته نيز غافل شدند كه تلاش هاي آنان براي توجيه شرعي شعارها و آرمان هاي منورالفكران، فايده اي جز پوشش دادن به آنان جهت نفوذ در ميان نيروي مذهبي و دامن زدن به پريشاني فرهنگي و آشفتگي فكري اجتماع ندارد. در آن زمان; يعني در هنگام بسط التقاط، نه تنها زمينه ي شناخت دوست و دشمن از بين رفت، بلكه راه براي شناخت خود نيز باقي نماند و منورالفكران در اين شرايط فكري و فرهنگي با استفاده از پوشش هاي موجود ابتدا به حذف حريفان آگاه و از آن پس به قتل رقيبان غافل پرداختند.




| شناسه مطلب: 79254