3ـ2 با شیخ فضل الله نوری تا پای دار

3ـ2 با شیخ فضل الله نوری تا پای دار اولین کسی که در میان نیروی مذهبی متوجه هویت ضددینی منورالفکری شد، شیخ فضل الله نوری است که در علوم عقلی و نقلی سرآمد دیگر روحانیونی بود که در تهران به سر می بردند. او پس از آن که

3ـ2 با شيخ فضل الله نوري تا پاي دار

اولين كسي كه در ميان نيروي مذهبي متوجه هويت ضدديني منورالفكري شد، شيخ فضل الله نوري است كه در علوم عقلي و نقلي سرآمد ديگر روحانيوني بود كه در تهران به سر مي بردند. او پس از آن كه ترجمه ي قانون اساسي بلژيك را توسط چند تن از منورالفكران، از جمله تقي زاده و مشيرالدوله مشاهده كرد و نيز با انديشه ي آن ها در مجالسي كه براي تدوين متمم قانون اساسي تشكيل مي شد، آشنا شد كوشيد تا با طرح عنوان مشروطه ي مشروعه مشروطه را كه شعاري فراگير شده بود، در محدوده ي شرع كنترل كند و با تلاش هاي او بود كه در متمم قانون اساسي علي رغم همه ي مخالفت ها اين اصل اضافه شد:

بايد در هيچ عصري از اعصار، مواد قانونيه آن مخالفتي با قواعد مقدسه ي اسلام و قوانين موضوعه ي خير الانام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نداشته باشد و معين است كه تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعد اسلاميه بر عهده ي علماي اعلام ـ دام الله بركات وجودهم ـ بوده و هست; لهذا رسماً مقرر است در هر عصري از اعصار هيئتي كه كم تر از پنج نفر نباشد از مجتهدين و فقهاي متدينين كه مطلع از مقتضيات زمان هم باشند، به اين طريق كه علماي اعلام و حجج اسلام، مراجع تقليد شيعه اسامي بيست نفر از علما، كه داراي صفات مذكوره باشند، معرفي به مجلس شوراي ملي بنمايند. پنج نفر از آن ها را يا بيش تر به مقتضاي عصر، اعضاي مجلس شوراي ملي بالاتفاق يا به حكم قرعه تعيين نموده، به سمت عضويت بشناسند تا موادي كه در مجلسين عنوان مي شود به دقت مذاكره و غوررسي نموده; هر يك از آن ها مواد معنونه كه مخالفت با قواعد مقدسه ي اسلام داشته باشد، طرح و رد نمايند كه عنوان قانونيت پيدا نكند و رأي اين هيئت علما در اين باب مطاع و متبع خواهد بود و اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر - عجل الله فرجه - تغييرپذير نخواهد بود.(150)

پايمردي شيخ فضل الله بر مشروعيت حركت اجتماعي اي كه واقع شده بود، منورالفكران را به صف آرايي در برابر او واداشت. ضياءالدين درّي در باره ي علت رويارويي شيخ فضل الله با مشروطه خواهان و دشمني آن ها با او مي گويد:

عرض كردم مي خواهم علت موافقت اوليه ي حضرت عالي را با مشروطه و جهت اين مخالفت ثانويه را بدانم، ديدم اين مرد محترم اشك در چشمانش حلقه زد و گفت: من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بي دين و فرقه ي ضاله و مضله مخالفم كه مي خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند، روزنامه ها را لابد خوانده ايد و مي خوانيد كه چگونه به انبيا و اوليا توهين مي كنند و حرف هاي كفرآميز مي زنند، من عين همين حرف ها را در كميسيون هاي مجلس از بعضي شنيدم از خوف آن كه مبادا بعدها قوانين مخالف شريعت اسلام وضع كنند، خواستم از اين كار جلوگيري كنم; لذا آن لايحه را نوشتم تمام دشمني ها از همان لايحه سرچشمه گرفته است.(151)

شيخ فضل الله در جايي ديگر مي گويد:

ايها الناس من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم; بلكه من مدخليت خود را در تأسيس اين اساس بيش از همه كس مي دانم; زيرا كه علماي بزرگ كه در مجاور عتبات عاليات و ساير ممالك هستند هيچ يك همراه نبودند و همه را به اقامه ي دلاليل و براهين، من همراه كردم; از خود آقايان عظام مي توانيد اين مطلب را جويا شويد. الآن هم من همان هستم كه بودم، تغييري در مقصد و تجددي در رأي من به هم نرسيده است، صريحاً مي گويم، همه بشنويد و به غايبين برسانيد كه من آن مجلس شوراي ملي را مي خواهم كه عموم مسلمانان آن را مي خواهند; به اين معنا كه البته عموم مسلمانان مجلسي مي خواهند كه اساسش بر اسلاميت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شريعت محمدي و بر خلاف مذهب مقدس جعفري قانوني نگذارد، من هم چنين مجلسي مي خواهم; پس من و عموم مسلمين بر يك رأي هستيم. اختلاف ميانه ي ما و لامذهب ها است كه منكر اسلاميت و دشمن دين حنيف هستند، طرف من و كافه ي مسلمين اين ها واقع شده اند و شب و روز در تلاش و تك و دو هستند كه بر مسلمانان اين فقره را مشتبه كنند و نگذارند كه ملتفت و متنبه بشوند كه من و آن ها همگي هم رأي و همراه هستيم و اختلافي نداريم.(152)

شيخ فضل الله نوري در كلام خود به نكته اي اشاره مي كند و آن تلاش منورالفكران براي اختفاي هويت غير ديني، يا ضد ديني خود است و نيز كوشش آن ها براي پوشش گرفتن از بخش ديگري از نيروي مذهبي است كه هنوز حساسيت لازم را نسبت به نيروي رقيب به دست نياورده اند.

شيخ فضل الله نوري كه خود از پيش تازان مبارزه با استبداد است و در جنبش تنباكو به عنوان نماينده ي ميرزا، نقش اول را در ايران ايفا مي كرد; علاوه بر اقداماتي كه در جهت كنترل حركت منورالفكري انجام داد، نظير تلاش براي تصويب لايحه ي مذكور; در جهت انتقال احساس خود و بيداري و آگاهي رهبران مذهبي نسبت به خطر بالفعلي كه اساس اسلام را تهديد مي كرد، كوشش بسيار كرد. او با ترسيم حقيقت شعارهايي كه در لژهاي ماسوني تعليم داده مي شد و با بازگو كردن خطر آن ها، به آگاهي و همراهي تمام نيروي مذهبي اميدوار بود; در بخش هايي از اعلاميه اي كه به هنگام تحصن در زاويه ي عبدالعظيم (جمادي الثاني 1324 هـ .ق) انتشار يافت، در ترسيم وضعيت موجود آمده است:

همين كه مذاكرات مجلس شروع شد و عناوين دائر به اصل مشروطيت و حدود آن به ميان آمد از اثناي نطق ها و لوايح و جرايد، اموري به ظهور رسيد كه هيچ كس منتظر نبود و زائدالوصف مايه ي وحشت و حيرت رؤساي روحاني و ائمه ي جماعات و قاطبه ي مقدسين و متدينين شد; از آن جمله در منشور سلطاني كه نوشته بود: مجلس شوراي ملي اسلامي، ديديم لفظ اسلامي گم شد و رفت... در مجلس در حضور هزار نفر بلكه بيش تر صريحاً گفتند ما مشروعه نمي خواهيم. ... روزنامه ها و شب نامه ها پيدا شد، اكثر مشتمل بر سب علماي اعلام و طعن در احكام اسلام و اين كه بايد در دين شريعت تصرفات كرد و فروعي از آن را تغيير داده، تبديل به احسن و انسب نمود و آن قوانيني كه به مقتضاي يك هزار و سيصد سال پيش قرار داده شده است، بايد همه را با اوضاع و احوال مقتضيات امروز مطابق ساخت; از قبيل اباحه ي مسكرات و اشاعه ي فاحشه خانه و... ...و اين كه افكار و گفتار رسول مختار (ص) ـ العياذ بالله ـ از روي بخار خوراكي هاي اعراب بوده است; مثل شيرشتر و گوشت سوسمار و اين كه امروز در فرنگستان فيلسوف ها هستند كه خيلي از انبيا بر مسلمين آگاه تر و داناتر و بزرگ تر و... ...اگر اين مردم وحشي و بربري نبودند، اين همه گوسفند و گاو و شتر در عيد قربان نمي كشتند و قيمت آن را صرف پل سازي و راه پردازي مي كردند و اين كه تمام ملل روي زمين بايد در حقوق مساوي بوده، ذمي و مسلم خودشان متكافو باشند و با همديگر در آميزند و به يكديگر زن بدهند و زن بگيرند.(زنده باد مساوات)

آن بازار شام، آن شيپور سلام، آن آتش بازي ها، آن ورود سفرا، آن عاديات خارجه و هورا كشيدن ها و آن همه كتيبه هاي زنده باد، زنده باد و زنده باد مساوات و برادري و برابري; مي خواستند يك بار بنويسند: (زنده باد شريعت)، (زنده باد قرآن)، (زنده باد اسلام); حقيقتاً چشم خاتم انبيا روشن و خاطر خاتم اوصيا خرسند.(153)

در جاي ديگر آمده است:

ناگهان ديده شد كه روزنامه هايي به هم رسيد، در تعداد بيش از هشتاد و شب نامه ها و اعلاناتي از اين طرف و آن طرف، همه ي آن ها محتوي سخنان سخيف و كفريات گوناگون و هرزگي هاي رنگارنگ...

...در روزنامه ي صوراسرافيل، دينِ پيامبر را بازيچه قرار داده و در روزنامه ي كوكب دري آبا و اجداد خود را در عقايد و اعمال سابقه ابله و احمق ياد كرده و...

...در شب نامه امام زمان (عج) را موهوم نوشته... در روزنامه ي نداي وطن فاحشه خانه و شراب فروشي را براي مخارج تنظيمات بلديه و تعميرخانه ها لازم شمرده و در روزنامه ي تنبيه علماي مذهب جعفري را به صورت حيوانات كشيده و در روزنامه ي زشت و زيبا صورت پيغمبر (ص) و محمدعلي شاه را در دو صفحه كشيده و پيامبر را مقنن مملكت عربستان گفته و مخالف قرآن شده و در هر انجمني فرياد زنده باد آزادي، برابري و برادري مي زنند; واي بر شما مسلمانان كه خواندن اين روزنامه ها را مايه ي ترقيات و ادراك خود دانسته ايد.

از جمله يك فصل از قانون هاي خارجه ترجمه كرده اند; اين است كه مطبوعات مطلقاً آزاد است، اين قانون با شريعت ما نمي سازد و لوايح مشتمل بر كفر و رد و سب علماي اسلام تماماً در قانون قرآن ممنوع و حرام است. لامذهب ها مي خواهند در باز باشد تا اين كارها را بتوان كرد.(154)

تلاش ها و روشنگري هاي شيخ فضل الله در آگاهي مرجعيت شيعه، علي رغم آن كه رهبري مبارزه در نجف به سر مي برد و از حضور در صف مقدم رويارويي و آشنايي مستقيم با شرايط اجتماعي محروم بود، در ابتدا بي اثر نبود; آيت الله آخوند خراساني و مازندراني در تلگرافي كه جهت ابلاغ به مجلس به شيخ فضل الله نوري مي فرستند، مي نويسند:

ماده شريفه ي ابديه كه به موجب اخبار واصله در نظام نامه ي اساسي درج و قانونيت مواد سياسيه و نحوها من الشرعيات را با موافقت شريعت مطهره منوط نموده اند، از اهم مواد لازمه و حافظ اسلاميت اين اساس است و چون زنادقه ي عصر، به گمان فاسد حريت اين موقع را براي نشر زندقه و الحاد مغتنم و اين اساس قويم را بدنام نموده، لازم است ماده ي ابديه ي ديگر رفع اين زنادقه و اجراي احكام الاهيه - عز اسمه ـ بر آن ها و عدم شيوع منكرات درج شود تا به عون الله تعالي نتيجه ي مقصود بر مجلس محترم مترتب و فرقه ي ضاله مأيوس و اشكالي مترتب نشود; انشاء الله تعالي.(155)

تلاش و به تعبير شيخ فضل الله نوري تك و دو شبانه روزي منورالفكران سرانجام توانست ذهنيت نيروي مذهبي را نسبت به حوادث مشروطه آشفته سازد و آنان را از تشخيص ماهيت و حقيقت درگيري و نزاع باز دارد و در نتيجه امكان تحرك هم آهنگ و مناسب را ـ برخلاف آنچه كه در جنبش تنباكو گذشت ـ از آن ها باز گيرد و اين زمينه ي موفقيت منورالفكران را برخي از زمينه هاي اجتماعي فراهم ساخت; از آن جمله:

اول : نوظهور بودن جريان منورالفكري در جامعه ي ايران و محدود بودن آن به قشر خاصي از اشراف و رجال سياسي، و در نتيجه ناآشنايي رهبران مذهبي از پيشينه و بنيان هاي اين جريان.

دوم : استقرار مرجعيت شيعه در خارج ايران - نجف اشرف - و دور بودن آن از صحنه ي اصلي نزاع كه به ناآشنايي آن ها نسبت به هويت نيروي رقيب بيش تر دامن مي زد.

سوم : تصوير نيروي مذهبي و مرجعيت شيعه از طرفين نزاع، بيش تر به درگيري تاريخي مذهب با استبداد مرسوم محدود مي شد; آن ها دربار قاجار را روياروي با مردمي مي ديدند كه از ظلم دربار به اسلام پناه آورده بودند و از اين حقيقت غافل بودند كه ساختار پيشين استبداد در معرض تزلزل قرار گرفته است و شاه ديگر در رقابت با نيروي مذهبي و نيروي جديد حريفي كارآمد نيست.

شيخ فضل الله ضعف و ناتواني استبداد پيشين را در مقابل قدرت اجتماعي مذهب و نيز خطرهايي را كه از ناحيه ي منورالفكران متوجه مذهب مي شد، به خوبي احساس مي كرد و درباري را كه با عدالت خانه و اجراي احكام ديني كنترل شود، كم خطرتر از حاكميتي مي دانست كه با حمايت از قدرت هاي خارجي، دين ستيزي آشكار، استراتژي حركت آن مي شد. منورالفكران اين موضع گيري او را كه نه به جهت دفاع از ظلم، بلكه براي رويارويي با آن ها اتخاذ شده بود، به معناي حمايت از استبداد مي داشتند و يا اين گونه وانمود مي كردند.

او كه خود متوجه اين اتهام بود، در دفع اين اتهام گفت: علماي اسلام مأمورند براي اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم; چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم مي شوم(156) منورالفكران با استفاده از زمينه هاي اجتماعي ياد شده، رويارويي شيخ فضل الله با خود را به حمايت از استبداد ملحق مي كردند و اين سياست منورالفكران كه خودآگاه يا ناخودآگاه دنبال مي شد، در ميان بخشي از نيروي مذهبي كارگر افتاد و بدين ترتيب مانع موضع گيري واحد مرجعيت شيعه شد.

حادثه ي ناگواري كه براي شيخ فضل الله اتفاق افتاده، اين بود كه مبارزه ي او با منورالفكري، با ستيز استبداد و منورالفكران قرين شده بود و حال آن كه استبداد قاجار ضعيف تر از آن بود كه بتواند در برابر نيروي منورالفكران تاب آورد و نبرد حقيقي در واقع بين نيروي مذهبي با منورالفكري بود; منورالفكران با استفاده ي زيركانه از اين مقارنت درگيري شيخ فضل الله با خود را ستيز او با استبداد مي خواندند و بلكه اغلب آن ها اين مطلب را باور داشتند; زيرا آن ها قدرت تميز بين استبداد با نيروي مذهبي را كه صورتي منورالفكرانه پيدا نكرده و نيز توجيه منورالفكرانه نشده بود، نداشتند. از نظر منورالفكران هر چه كه رنگ غرب نداشت و يا در برابر هجوم الگوهاي غربي مقاومت مي كرد، استبداد بود و آزادي همان چيزي بود كه به تعبير ميرزا صالح شيرازي در ولايت آزادي ديده مي شد.

تاريخ نشان مي دهد كه شيخ فضل الله صحنه ي نزاع و نيروهاي درگير در آن را بهتر از ديگر رهبران مذهبي و حتي بهتر از اغلب كساني كه در طيف هاي مختلف جريان منورالفكري جذب شده بودند، تشخيص داده است. آنچه كه ديگران در فرداي تاريخ ايران در آينه مي ديدند، او در خشت خام احساس مي كرد و كساني كه در متن مشروطه درگيري و رويارويي شيخ فضل الله با منورالفكران را تشخيص ندادند و عمل او را به مماشات در برابر استبداد قاجار تفسير كردند و او را در مقابل حريف اصلي تنها گذاردند، بعد از شيخ خود نيز در مقابل همان دشمن كه اينك قصد جان آن ها را كرده بود، به تنهايي از پاي در آمدند و يا آن كه به انزوا كشيده شدند و يا در آينده اي نه چندان دور، ناگزير از مماشات با قدرت خونخواره اي شدند كه به چيزي كم تر از حذف نام و ياد دين رضايت نمي داد.

شرايط پيچيده اي كه جامعه ي ايران در رويارويي با غرب پيدا كرده بود، امكان شناخت صحيح دوست و دشمن و زمينه ي تميز درست موقعيت را از نيروي مذهبي گرفته بود و توان عظيم اين نيرو در پراكندگي و گاه رويارويي رهبران ديني كه كنترل و محدوديت استبداد را وظيفه ي شرعي خود مي دانستند، هرز مي رفت.

توجه و تمركز نظر رهبران ديني نسبت به استبداد تاريخيِ اشرافيت فاسد و تباه، برخي از رهبران ديني را از انحرافات نويني كه در حال تحقق بود، دور مي داشت; به طوري كه براي مقابله با استبداد همراهي با منورالفكران را ضروري مي دانستند. اين گروه از اين حقيقت غافل بودند كه بسياري از مفاسد دهه هاي اخير استبداد ناشي از نفوذ و حضور منورالفكراي در اركان آن است.

شيخ فضل الله در چنين شرايطي با انتخاب آگاهانه ي شهادت، از هستي خود به عنوان آخرين وسيله براي افشاي صورت و سيرت نيروي جديد استفاده كرد. او در روز 13 رجب سال 1327 هـ .ق به پاي دار برده شد و در آن جا با شاهد گرفتن خداوند خطاب به مردم گفت:

خدايا تو خود شاهد باش كه من آنچه را بايد بگويم، به اين مردم گفتم; خدايا خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مي گويم كه مؤسسين اين اساس لامذهبين هستند كه مردم را فريب داده اند، اين اساس مخالف اسلام است... محاكمه ي من و شما مردم بماند پيش پيغمبر اكرم محمد بن عبدالله(ص).(157)

و آن گاه كه يوسف خان ارمني عمامه را از سر او برداشت و به سوي مردم پرتاب كرد، او گفت:

از سر من اين عمامه را برداشتند از سر همه برخواهند داشت.(158)

آل احمد در عبارت گوياي خود درباره ي بردار رفتن شيخ مي نويسد:

من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمي مي دانم كه به علامت استيلاي غرب زدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت برافراشته شد.(159)

بعد از اعدام شيخ فضل الله، منورالفكران مبارزه ي مستقيم خود را در جهت حذف بخش ديگري از نيروي مذهبي كه تاكنون با عنوان مبارزه با استبداد به دنبال پوشش گرفتن از آنان بودند، آغاز كردند، آن ها به نيكي مي دانستند كه اين گروه نيز تحمل آرمان هاي آنان را ندارند.




| شناسه مطلب: 79255