1ـ3ـ3 نجف و مرجعیت شیعه
1ـ3ـ3 نجف و مرجعیت شیعه با توجه به آنچه گفته شد، نیروهای منورالفکری حتی به فرض درگیری با استبداد بعد از مشروطه، از یک سازگاری بنیادین با آن برخوردارند. در حالی که نیروی مذهبی تنها نیرویی است که حتی به فرض مماشات، در ناسازگاری بنیادین با استبداد است و به
1ـ3ـ3 نجف و مرجعيت شيعه
با توجه به آنچه گفته شد، نيروهاي منورالفكري حتي به فرض درگيري با استبداد بعد از مشروطه، از يك سازگاري بنيادين با آن برخوردارند. در حالي كه نيروي مذهبي تنها نيرويي است كه حتي به فرض مماشات، در ناسازگاري بنيادين با استبداد است و به همين دليل استبداد استعماري رضاخان، بعد از قدرت يافتن، همه ي حملات خود را متوجه نيروي مذهبي مي سازد.
نيروي مذهبي در سال هاي به قدرت رسيدن رضاخان، چند قطبي عمل مي كند، چند قطبي بودن نيروي مذهبي در چهره ي شخصيت هاي ديني، حركت ها و جريان هاي سياسي، يا قيام ها و مقاومت هاي مختلف در عرض يكديگر ظاهر مي شود; از اين رو به برخي جريان ها، حركت ها و جنبش هايي كه در اين مقطع حضور دارند، اشاره مي شود.
چند قطبي بودن نيروي مذهبي، به دليل غيبت مرجعيت شيعه از سطح رهبري حركت سياسي تشيع در اين سال هاست; اين غيبت كه پس از بردار رفتن شيخ فضل الله نوري و رحلت آخوند خراساني واقع مي شود، به دليل تجربه ي تلخي است كه مرجعيت شيعه از حضور فراگير خود در رهبري حركت هاي سياسي صدر مشروطيت به دست آورده بود. مرجعيت شيعه از حوادث مشروطه چند نكته ي مهم آموخته بود:
1. منورالفكراني كه در مبارزه با استبداد داعيه ي همراهي با نيروي مذهبي را داشتند، علي رغم تلاش هايي كه براي مخفي نگه داشتن هويت ضد ديني خود انجام مي دادند، نه تنها درد تعطيل ماندن احكام الهي و تعهد نسبت به فرامين خداوند را كه مستنبط از وحي آسماني است، نداشتند; بلكه پي گيري و اجراي آن قوانين را نيز تحمل نمي كردند.
اين مسئله قبل از همه، براي منورالفكران كه در صف مقدم آشنايي با تفكر و انديشه ي غربي بودند، روشن شده بود; ولي دريافت آن براي رهبران ديني كه به واسطه ي منورالفكران با فرهنگ و تفكري آشنا مي شدند كه الهام بخش انديشه هاي آن ها بود، نياز به زماني طولاني تر و تجربياتي جدي تر داشت و آنچه بر كندي اين جريان دامن مي زد، قرار گرفتن مرجعيت شيعه در نجف و دوري آن از رويارويي مستقيم با حريفاني بود كه شناختي كامل از آن ها نداشتند.
2. فقدان ابزارهاي سياسي لازم براي كنترل و هدايت سياسي جرياني بود كه حضور مرجعيت در سطح گسترده ي جامعه ايجاد مي كرد; زيرا رجال سياسي تهران كه انتظار مديريت جامعه از آن ها مي رفت; همگي از كارگزاران و عناصري بودند كه پس از آشنايي با موقعيت سياسي و اقتصادي غرب، به خيل مشتاقان آن پيوسته بودند و با اين اشتياق به گذشته ي سياسي خود كه در متن اشرافيت دربار شكل گرفته بود، رنگي جديد مي بخشيدند.
تلگراف هاي روزانه اي كه از نجف ارسال مي شد و بسيج مردمي را به دنبال مي آورد و نيز خون هايي كه به انگيزه هاي مذهبي ايثار مي شد، به حاكميت رجالي منجر شد كه فرنگي شدن از موي سر تا ناخن پا را با افتخار تمام، شعار خطابه ها و رساله هاي خود قرار مي دادند.
مسائل فوق، رهبران ديني را علي رغم نارضايتي از وضعيت موجود، به تأملي عميق نسبت به جوانب حركتي وادار كرد كه گرچه ايجاد آن چندان دشوار نبود; ولي كنترل و تداوم آن مبهم و نامعلوم بود; بدين ترتيب احتياط و اجتناب از بسيج عمومي نيروي مذهبي، يك عملكرد سياسي بخردانه اي بود كه در اين شرايط انتخاب شد و اين انتخاب هرگز مانع تحركات سياسي محدود و يا تحرك سياسي گسترده در هنگام احساس يك خطر جدي كه اساس حيات سياسي جا معه ي شيعي را در خطر قرار مي داد، نبود.
حركت گسترده ي ميرزاي شيرازي - معروف به ميرزاي دوم - در انقلاب 1920 .م عراق - انقلاب عشرون - شاهدي گويا از حضور مرجعيت شيعه در مقطعي است كه حضور مستقيم نيروي نظامي انگلستان در جامعه ي اسلامي، مجال هرگونه احتياط را از بين برده است و نيز اعتراض فراگير علماي نجف به قرارداد 1919 وثوق الدوله كه به استعمار رسمي ايران توسط دولت انگلستان منجر مي شد، نمونه اي ديگر از بسيج مرجعيت در هنگام احساس خطر است; بنابراين دوري مرجعيت شيعه از به كارگيري تمام توان سياسي نيروي مذهبي، به منزله ي فقدان اين نيرو در سطح جامعه نيست، بلكه به معناي اختفاي اين نيرو در حالت كمون و به صورت بالقوه است و اين مطلب حقيقتي است كه انگلستان با دريافت آن به سرعت از اصرار بر اجراي قرارداد 1919 دست كشيد و طرح كودتاي 1299 هـ .ش و حاكميت يك حكومت به ظاهر مستقل را كه خطر حضور استعمار را پنهان مي دارد، به اجرا در آورد.
رضاخان در چهارچوب سياست فوق به هنگام به قدرت رسيدن، با شركت در مراسم و محافل ديني كوشيد تا از برانگيختن نيروهاي مذهبي جلوگيري كند; بنابراين مرجعيت شيعه حتي در هنگامي كه در سطح رهبري بالفعل نيروي مذهبي در يك حركت فراگير سياسي نيست، به دليل توان بالقوه اي كه دارد به صورت يكي از قطب هاي تعيين كننده ي قدرت حضور دارد به اين معنا كه وجود آن در چگونگي رفتار نيروهاي رقيب مؤثر است.
مراجع ديني در دوران رضاخان با آن كه حضور سياسي فعالي ندارند، ولي در برخي تحركات سياسي محدود نيز نقش دارند; مانند حمايت، يا تأييد برخي از جنبش ها و يا قيام هايي كه با موفقيت هاي محدود به شكست مي انجامد.
ميرزاي نائيني ـ ره ـ كه در صدر مشروطيت، از فضلا و مدرسان برجسته و از مشاوران فعال آخوند خراساني بود كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله را كه از ناحيه ي نيروي مذهبي در توجيه مشروطه تنظيم شده بود، به رشته ي تحرير درآورد و در حقيقت با خلق اين اثر نهايت همكاري ممكن را با نيروي منورالفكري انجام داد. او بعد از مشاهده ي نتايج مشروطيت، با بدبيني و احتياط تمام به سياست هاي مقطعي اي روي آورد كه در برخي از موارد در اصطكاك با فعاليت هاي سياسي ديگر بخش هاي نيروي مذهبي; نظير مدرس ـ ره ـ قرار مي گرفت و بدين ترتيب الگوي رفتاري او تا چند دهه بعد در ميان شاگردان او كه از عالمان توانمند شيعه بودند، تداوم يافت.
سيد ابوالحسن اصفهاني ـ ره ـ كه از با نفوذترين و كارآمدترين مراجع اين زمان مي باشد، علي رغم تمايلي كه به بسيج همگاني براي درگيري و حذف رضاخان داشت، به انجام اين عمل موفق نشد و تنها به تأييد قيام ها و حركت هاي مذهبي بسنده كرد; از جمله حركت هايي كه به تأييد و در واقع به حكم ايشان انجام گرفت، قيام گوهرشاد در مشهد است.