5ـ3ـ3. قــــــم
5ـ3ـ3. قــــــم قم، از پایگاه ها و قطب های دیگر نیروی مذهبی در دوران رضاخان به شمار می رود که این امر مرهون ورود آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم است. آیت الله حائری از شاگردان میرزای شیرا
5ـ3ـ3. قــــــم
قم، از پايگاه ها و قطب هاي ديگر نيروي مذهبي در دوران رضاخان به شمار مي رود كه اين امر مرهون ورود آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي به قم است.
آيت الله حائري از شاگردان ميرزاي شيرازي و از مراجع تقليد شيعه بود، كه به عنوان مؤسس حوزه ي علميه ي قم شناخته مي شود; حضور مرجعي چون، او گروهي از فضلا و طلاب علوم ديني را جهت بهره گيري از درس خارج او، به دنبال مي آورد و آن ها نيز كه توان تدريس درس هاي سطح پايين تر را دارا هستند، آموزش و تعليم اقشار ديگري از طالبان علم را تأمين مي كنند و بدين ترتيب هرمي از تعليم و تعلم را كه يك حوزه ي علمي ناميده مي شود، شكل مي دهند. در رأس اين هرم فقيه و مجتهدي است كه عهده دار تدريس خارج فقه و اصول است و در قاعده ي آن طلاب مبتدي اي هستند كه به آموزش ادبيات و سطوح ديگر آموزشي مشغول مي باشند.
ورود آيت الله حائري به قم و تأسيس حوزه ي علميه، تقريباً هم زمان با كودتاي سيدضياء و به قدرت رسيدن رضاخان مي باشد و اين خود از شگفتي هاي تاريخ است; يعني درست همان زمان كه پايه هاي يك اقتدار و هجوم بزرگ نسبت به مذهب در ايران شكل مي گرفت، بذرهاي انديشه و تفكري كه رسالت مقاومت را بايد به دوش مي كشيد، در زميني كه خالي از زرع و آباداني بود، به كشت مي نشيند. گرچه در اين زمان مرجعيت شيعه در نجف اشرف است; ولي موقعيت علمي آيت الله حائري، يك قدرت بالقوه اي در داخل ايران به وجود مي آورد و حضور بالقوه ي اين نيرو مسئله اي است كه توجه دربار را، در طول تاريخ بيست ساله ي حاكميت رضاخان، درباره ي چگونگي برخورد با آن به خود مشغول مي دارد.
در اولين روزهايي كه رضاخان پس از تحكيم پايه هاي قدرت خود، براي تخريب سنت هاي ديني مردم و ترويج ساختار اقتصادي و فرهنگي غرب، هجوم خود را آغاز كرد، روحانيت شيعه در شهرهاي مختلف ايران به دنبال جايگاهي مي گشت تا از آن طريق وحدت و انسجام خود را جهت رويارويي با رضاخان بازيابد و قم با حضور شيخ عبدالكريم حائري مناسب ترين مكان براي اين مقصود بود.
حاج آقانورالله اصفهاني كه در خدمت برادر بزرگ تر خود، آيت الله آقانجفي در جريان مشروطه ي اصفهان نقش فعالي را داشت، با هجرت از اصفهان به قم، زمينه ي مهاجرت علماي شهرهاي مختلف را به قم فراهم كرد و بدين ترتيب شرايط يك حركت فراگير و همگاني عليه رضاخان سازمان يافت. به دنبال مهاجرت علماي شهرهاي مختلف به قم در سال 1306 هـ .ش، استبداد استعماري رضاخان در معرض تزلزل قرار گرفت; رضاخان با مشاهده ي وضعيت جديد ميان گروهي از رجال تهران گفت:
مدرس كم بود، حالا آخوندها هم بر عليه من به قم لشكر كشي نموده اند، با اين لشكر چه كنم.(168) و نيز از واقعه ي قم با اين عبارت ياد مي كند: فتنه ي قم بزرگ ترين فتنه هاست.(169)
مهاجران در اولين روزهاي اجتماع در قم، خواسته هاي خود را در شش ماده به اين صورت اعلام كردند:
1. جلوگيري يا اصلاح و تعديل نظام وظيفه.
2. اعزام پنج نفر از علما به مجلس; (مطابق اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه).
3. جلوگيري كامل از منهيات شرعيه.
4. ابقاء و تثبيت محاضر شرع.
5. تعيين يك نفر به سمت ناظر شرعيات در وزارت فرهنگ.
6. جلوگيري از نشر اوراق مضر و خطرناكي كه به عناوين مختلف انتشار مي يافت و تعطيل مدارس بيگانگان.(170)
رضا خان از طريق ارسال تلگراف هاي متعدد و فرستادن تيمورتاش و ديگران تلاش كرد تا با مذاكره و وعده، حركت را خاموش كند; ولي با پاسخ هاي كوبنده و محكمي كه شنيد، از اين كار نتيجه اي نگرفت و سرانجام با شهادت حاج آقانورالله اصفهاني ـ كه با تزريق انجام شد ـ حركت افول كرد.
حاج شيخ عبدالكريم حائري از پيوندِ سرنوشت حوزه ي نوپاي قم، با اين حركت سياسي كه از آينده اي روشن براي او برخوردار نبود، پرهيز مي كرد و علي رغم همراهي و حمايت هايي كه از آن كرد در سطح رهبري آن قرار نگرفت; بلكه از هر حركت سياسي ديگر كه به حيات و تداوم حوزه آسيب مي رساند، خودداري مي كرد و تمام قدرت و توان خود را در جهت حفظ آن به خدمت مي گرفت.
عملكرد حاج شيخ عبدالكريم، گرچه در يك نگاه ابتدايي چهره ي سياسي خاصي را به خود نگرفت و يا آن كه از نظر سياسي ضعيف بود; ولي آن گونه كه تاريخ نشان مي دهد، اساس يك حركت سياسي قوي را كه در چند دهه ي بعد آشكار شد، شكل داد; زيرا اگر حوزه ي علميه ي قم كه در سال هاي سخت حاكميت رضاخان، به عنايت الهي و با قدرت و تلاش پي گير او تداوم يافت، وجود نمي داشت، هرگز آثار فرهنگي و اجتماعي اي كه در سال هاي بعد، از طريق آن شكل گرفت، ظاهر نمي شد.
حوزه ي علميه ي قم ـ همان گونه كه از اين پس خواهيم ديد ـ با قدرت يافتن خود، توانست در سال هاي بعد از فرار رضاخان، مرجعيت را ديگر بار به ايران منتقل كند و با گسترش و توسعه ي خود عناصر و كادرهاي فرهنگي مناسبي را پرورش دهد كه كم و بيش توان جايگزيني نسبت به رجال منورالفكر و يا روشنفكر را جهت كنترل و اداره ي يك حركت اجتماعي وسيع دارا باشند. بدون شك نيروي مذهبي تا اين كمبود را جبران نمي كرد، هر حركت گسترده ي اجتماعي كه با توجه به بعد مردمي آن ايجاد مي شد ـ به گواهي حوادث مشروطيت ـ علي رغم پيروزي هاي نخستين در دراز مدت به نيروهاي رقيب سپرده مي شد.