3ـ3ـ1 آیت الله کاشانی
3ـ3ـ1 آیت الله کاشانی آیت الله کاشانی مجتهد برجسته ای است که نخستین تجربیات سیاسی خود را در سال های جوانی و در مبارزه با انگلیس ، به دست آورده بود. او در انقلاب 1920 عراق -انقلاب عشرون ـ به عنوان یک رزمنده نقشی فعال داشت و د
3ـ3ـ1 آيت الله كاشاني
آيت الله كاشاني مجتهد برجسته اي است كه نخستين تجربيات سياسي خود را در سال هاي جواني و در مبارزه با انگليس ، به دست آورده بود. او در انقلاب 1920 عراق -
انقلاب عشرون ـ به عنوان يك رزمنده نقشي فعال داشت و در تهران نيز به سبب وجهه ي روحاني و هم چنين اعتقادات ديني مردم صاحب قدرت و نفوذ بود و جهت گيري عمده ي حركت هاي سياسي ايشان مبارزه با انگليس و استعمار است.
وسايل وابزارهايي كه آيت الله كاشاني در شرايط سياسي زمان خود از آن ها استفاده مي كرد، علاوه بر نفوذ مردمي خود، از يك سو قدرت نظامي فداييان اسلام و از ديگر سو عناصر سياسي جبهه ي ملي بود كه قابل اعتمادترين رجال سياسي آن روز به حساب مي آمدند. آيت الله كاشاني با استفاده از اين امكانات براي حذف مهره هاي انگليسي تلاش مي كرد.
جبهه ي ملي، تا زماني كه از حمايت آيت الله كاشاني برخوردار بود، هم چنان به سوي قدرت پيش مي رفت; ولي پس از رسيدن به قدرت، به دليل فاصله گرفتن از اجراي سياست هاي ديني و استفاده از رجال فاسد سياسي گذشته در اداره ي امور و نيز به دليل اين كه به نيروي مذهبي به صورت يك رقيب سياسي نگريسته، در صدد ممانعت اين نيرو از دخالت آن در امور سياسي برآمد، از حمايت نيروي مذهبي محروم شد.
رقابت سياسي جبهه ي ملي با مذهب، فضاي تبليغاتي شديدي را در نشريه هاي آن روز كه بيش تر آن ها در دست روشنفكران بود، عليه مقدسات مذهبي به وجود آورد. اين وضع كه از ناآگاهي ملي گراها نسبت به نقش مذهب در قدرت مردمي قيام نشأت مي گرفت، به گونه اي آگاهانه به وسيله ي قدرت هاي وابسته به بيگانه دامن زده مي شد. تداوم اين وضع، بخش هاي گسترده اي از نيروي مذهبي را نسبت به فضاي سياسي موجود مشكوك ساخت. اقدام مصدق در انحلال مجلس هفدهم كه به او راي اعتماد داده بود و مورد حمايت آيت الله كاشاني نيز بود، موجي از نارضايتي در ميان گروهي از روشنفكران به وجود آورد.
آيت الله كاشاني علي رغم آن كه بيش تر مجله هاي سياسي در جهت حذف و بدنام كردن او قدم بر مي داشتند، به دليل اين كه هيچ گروه ديگري را براي جايگزيني گروه حاكم، جهت ملي كردن نفت ايران نمي يافت، بيش از ديگر بخش هاي مذهبي به حمايت خود از جبهه ي ملي ادامه داد. او در نامه اي كه در بيستوهفتم مرداد براي مصدق ارسال داشت،
نوشت:
حضرت نخست وزير معظم، جناب آقاي دكتر مصدق دام اقباله، عرض مي شود گرچه امكاني براي عرايضم نمانده، ولي اصلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از هر احساس شخصي است و علي رغم غرضورزي ها و بوق و كرناي تبليغات، شما خودتان بهتر از هر كسي مي دانيد كه هم و غمم در نگه داري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن مايل نيستيد، تجربه ي روي كار آمدن قوام و لج بازي هاي اخير، بر من مسلم است كه مي خواهيد مانند سي ام تير كذايي، يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اين جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندم نشنيديد و مرا لكه ي حيض كرديد، خاندانم را سنگ باران و ياران و فرزندان را به زندان فرستاديد و مجلسي را كه ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد و حالا نه مجلسي هست و نه تكيه گاهي براي اين ملت گذاشته ايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حال همان طور كه واضح بوده، در صدد به اصطلاح كودتا است. اگر نقشه ي شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست، كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به شخص هندرسن گوشزد كردم كه امريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسي ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست شما اين ثروت را به دست آورد و اگر واقعاً با ديپلماسي نمي خواهيد كنار رويد اين نامه ي من سندي است در تاريخ ملت ايران كه من شما را با وجود همه ي بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا آگاه كردم كه فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد، اگر به راستي در اين فكر اشتباه مي كنم، با اظهار تمايل شما، سيد مصطفي و ناصرخان قشقايي را براي مذاكره خدمت مي فرستم.
خدا به همه رحم بفرمايد. ايام به كام باد. سيدابوالقاسم كاشاني.
پاسخي را كه دكتر مصدق در جواب نامه مرقوم داشت، اين بود:
27 مرداد مرقومه ي حضرت آقا، وسيله ي آقاي حسن آقاي سالمي زيارت شد. اين جانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام(173)
حادثه ي سي ام تير كه در مراسله ي فوق به آن اشاره شده است، بعد از استعفاي مصدق واقع شد. مصدق به دليل اين كه شاه با تقاضاي او جهت عهده داري پست وزارت جنگ موافقت نكرده بود، استعفا داد و شاه با استفاده از فرصت به دست آمده، احمد قوام به را نخست وزيري گمارد و او نيز با امكانات نظامي تمام، پاي در صحنه ي سياست گذاشت و طي اطلاعيه ي شديداللحني جدايي دين از سياست را اعلان داشت. شكي نيست كه بقا و دوام قدرت قوام كه با استعفاي غيرمنتظره ي مصدق و كناره گيري او از سياست حاصل شده بود، حركت مردم و مجلس را كه با آرزوي اجراي طرح ملي شدن نفت اين پست را به مصدق واگذار كرده بودند، عقيم گذاشت.
آيت الله كاشاني كه در حركت ها و بسيج هاي مردمي و با اطلاعيه ها و پيام هاي پياپي، انتظار باروري حركت مردمي را داشت، به مقابله با دولت قوام برخاست و طي اطلاعيه اي مردم را به مقاومت فراخواند. ايشان در نامه اي به علاء نوشت:
...ديروز بعد از رفتن شما ارسنجاني از جانب قوام السلطنه آمد و به من گفت به شرط سكوت، قوام انتخاب شش وزيرش را در اختيار من مي گذارد، همان طور كه حضوري عرض كردم، به عرض اعلي حضرت برسانيد، اگر در بازگشت دولت دكترمصدق تا فردا اقدام نفرماييد، دهانه ي تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد... .(174)
قوام با تمام قواي نظامي، براي دفاع از موقعيت خود به ميدان آمد; ولي پايمردي و استقامت مردم كه به شهادت جمعي از آن ها منجر شد، سقوط دولت او را پيش از زمان مقرر به ارمغان آورد.
آيت الله كاشاني كه عاملي اصلي در سقوط دولت هاي بعد از شهريور بيست بود، بعد از واقعه ي سي تير، با قدرتي به مراتب بيش تر از قبل و با اطمينان به دولت مصدق و با اطلاعيه ها و دعوت هاي جديد خود، گام هاي بعدي را به عنوان يك رهبر مذهبي در سحطي فراتر از مرزهاي ايران، براي ملل اسلامي و طرح يك مقابله ي همگاني در برابر دولت تازه تأسيس اسرائيل برداشت; از اين جهت به تشكيل يك كنگره ي بزرگ اسلامي در تهران با شركت نمايندگان و علماي اسلامي سراسر جهان اقدام كرد. آيت الله كاشاني در طي مصاحبه اي در اين باره گفت:
حالا ديگر وقت آن رسيده است كه ملل مسلمان عالم را دعوت به اتحاد محكم و خلل ناپذير كنيم. ارتباطي كه در اين مورد با دول اسلامي و رؤساي مذهبي ممالك اسلامي برقرار كرده ايم، ما را به تشكيل اتحاديه ي محكم و استواري اميدوار ساخته است. با تشكيل اين اتحاديه يك قدرت بزرگ و متحد براي مقابله با نفوذ استعمار خارجي و تضمين استقلال و آزادي ملل مسلمان به وجود خواهد آمد. ... اولين كوشش ما در اين كنفرانس، يا كنگره، اتحاد نظامي دول مسلمان و تشكيل يك ارتش واحد اسلامي خواهد بود. با انجام اين نقشه، اتحاديه ي اسلامي بيش از چهارصدوپنجاه ميليون جمعيت خواهد داشت و ارتش واحد اسلامي قشون نيرومندي با قريب بيست ميليون سرباز خواهد بود... ...اين ارتش، نه تنها قادر به حفظ استقلال دول اسلامي و دفاع از تماميت ارضي بلوك مسلمان خواهد بود، بلكه وزنه ي سنگيني در صحنه ي سياست جهان خواهد شد و فرانسه مجبور است ارتش خود را از شمال افريقا بيرون ببرد، انگلستان قسمتي از ارتش خود را در هندوستان از دست خواهد داد و امريكا از پايگاه هاي هوايي در افريقا محروم خواهد شد و بعيد نيست همان طوري كه راديو باكو اظهار عقيده كرده روزي مسلمانان شوروي هم به اين اتحاديه ي وسيع اسلامي ملحق شوند... .(175)
سخنان فوق دورنمايي از اهداف آيت الله كاشاني را در چهارچوب تفكر ديني و اسلامي و هم چنين پرواز بلند او را كه با خوش باوري نسبت به محيط اجتماعي او توأم بود، نشان مي دهد و حوادث بعد از سي تير اين حقيقت را آشكار ساخت كه پرداختن به مسائل داخلي اولين مانع براي دست يابي به اين اهداف است.
ملي گرايان با برخورد رقابت آميز و بي اعتنايي به خواسته هاي نيروي مذهبي در جهت حذف آن ها اقدام كردند. دكتر مصدق براي كاستن از قدرت آيت الله كاشاني و به دست آوردن اختيارات بيش تر كه اينك در مقام رياست مجلس بود، در صدد تعطيل و در نهايت انحلال مجلس برآمد و در اين مسير; يعني در جهت تضعيف آيت الله كاشاني كه در واقع شايسته ترين بخش نيروي مذهبي براي همكاري با روشنفكران جبهه ي ملي بود، تمام جناح هاي روشنفكر، علي رغم اختلافاتي كه پيش از اين داشتند، به گونه اي هم آهنگ وارد عمل شدند.
در مرحله ي دوم نخست وزيري مصدق، حزب توده رويه ي سابق خود را عوض كرد و جناحي از آن به حمايت از مصدق پرداختند و اين حمايت را در راه كنار گذاشتن روحانيت مبارز به كار بردند. حملات جرايد چپ، پس از مخالفت آيت الله كاشاني با اختيارات مصدق، شدت يافت و روز به روز به فحش و ناسزا تبديل گشت و روحانيت مبارزِ آن روز را به عنوان مرتجع معرفي كردند، تا جايي كه شعار كاشاني جاسوس است، مصدق پيروز است را در راديو گذاشتند و انواع افترا و اتهام را متوجه روحانيت ساختند كه بار اصلي مبارزه ي ضد استعماري را به همراه توده ي مردم به دوش داشت; چند نفر از روحانيون به وسيله ي حكومت نظامي و به دستور دولت از منابر پايين كشيده شدند و جرايد ارگان دولت مصدق در اين راه با روزنامه هاي چپ، هم آهنگ شدند. مقالات و كاريكاتورهاي روزنامه هايي، مثل چلنگر، فروتن، توفيق، حكيم باشي، نيروي سوم، جبهه آزادي، حرير، پرخاش، شورش، به سوي آينده و ده ها روزنامه از اين قبيل، در زير سايه ي دولت به جنگ رواني عليه كاشاني دست زدند.
علما و طلاب حوزه هاي عليمه ي قم و نجف با تلگراف ها و نامه هاي طولاني به حمايت از كاشاني برخاستند و كاشاني كه تلاش گسترده اي براي تشيكل كنگره ي ملل اسلامي به خرج مي داد، با دولتي مواجه شد كه عملا با گروه هاي چپ نزديك بود.(176)
امام خميني در سه دهه بعد، جهت گيري و فضاي ضدديني اي را كه در زمان حاكميت دولت ملي اوج گرفته بود، بدين گونه ترسيم مي كند:
...و اين ها جبهه ي ملي فخر مي كنند به وجود او، آن هم مسلم نبود، من در آن روز در منزل يكي ازعلماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيت الله آن را در خيابان ها گرداندند، من به آن آقا گفتم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود، سيلي را بر اسلام مي زد.(177)
آيت الله كاشاني ـ آن چنان كه از نامه ي او به دكتر مصدق برداشت مي شود ـ پس از آزمودن شرايط بعد از سي تير، بر اين گمان بود كه رهبري جبهه ي ملي نه تنها از معرفت و حساسيت ديني، بلكه از صداقت لازم براي پي گيري يك حركت سياسي كه به كوتاه كردن دست استعمار منجر شود، برخوردار نيست و حتي در صدد كنترل و مهار حركتي است كه به اين قصد انجام مي شود.
نامه حاكي از اين گمان است كه رهبري جبهه ي ملي شامل عناصر وابسته اي است كه از پيش در ميان مخالفان استعمار براي كنترل حركت هاي احتمالي ذخيره شده و اينك پس از قرار گرفتن در رده ي رهبري حركت جديد، قصد آن را دارند تا با حفظ موقعيت خود به عنوان يك قهرمان ملي، جريان را به جناحي كه دست او را براي جايگزيني باز گذاشته است، واگذار كند.
احتمال فوق را، برخي از تحليل گران سياسي با توجه به گذشته ي رهبري جبهه ي ملي و نيز عملكردهاي بعد آن تقويت كرده اند; از جمله شواهدي كه براي تأييد اين احتمال ذكر شده است، سخنان مدرس در يكي از جلسات مجلس ششم است; او مي گويد:
سياست، علمي است مانند علوم ديگر كه مدارجي دارد و هر مرد سياسي بايد آن را طي كند و يكي بعد از ديگري آن مدارج را بپيمايد، پايه و كلاس اول سياست، عوام فريبي است و من با نبوغ هايي كه در آقاي مصدق السلطنه سراغ دارم يقين دارم كه ايشان هميشه در كلاس اول سياست مداري خواهد ماند و به كلاس دوم هرگز ارتقا پيدا نخواهد كرد، عمر من كفاف نمي دهد، ولي مردم ايران و شما نمايندگان ملت بيست سال بعد از اين خواهيد ديد كه اين مصدق السلطنه در همان كلاس اول باقي است و آن روز تصديق خواهيد كرد كه سيدحسن مدرس در شناختن مصدق السلطنه اشتباه نكرده است.(178)
در درستي گمان و باور مذكور نسبت به برخي عناصري كه در رده ي رهبري جبهه ي ملي قرار داشته، يا اين كه همكاري نزديك با آن داشته اند، شك و ترديدي نيست.
زاهدي كه كودتا توسط او سازمان يافت، از عناصري است كه پست وزارت كشور دولت ملي را عهده دار بود و بختيار كه تا سال ها بعد در رده ي رهبري اين حركت باقي ماند، كسي است كه اسناد وابستگي او در همان زمان از خانه ي سدان به دست آمده بود و بعد از آن نيز به عنوان عنصري ذخيره در لحظاتي كه هيچ اميدي به دوام استبداد نمي رفت، جهت پيش گيري و كنترل حركت اسلامي مورد استفاده قرار گرفت، ولي اين مقدار، دليلي تام بر وابستگي سياسي و خيانت آميز رهبري جبهه ي ملي، در سال هاي قبل از 1332 نيست.
نيروي مذهبي كه بعد از شهريور بيست حضور زنده ي خود را در صحنه ي سياست، حتي قبل از حيات سياسي جبهه ي ملي، نشان داده بود و به سرعت در حال بسط و توسعه بود، بدون شك با عملكرد رهبري جبهه ي ملي در اولين گام هاي توسعه و شتاب خود به ركود كشانيده شد و با ركود اين حركت و حذف آن از صحنه ي سياست، جنبش ملي كردن نفت نيز ناتمام ماند. مقايسه ي كوتاه بين حوادث سي تير 1321 با بيست و هشت مرداد 1332، گواهي گويا بر ادعاي فوق است; زيرا در سي تير دكتر مصدق استعفاي خود را تقديم كرد و از سياست كناره گرفت، دربار به فرماندهي قوام با تمام قواي نظامي به ميدان آمد; با اين حال دربار قبل از مهلتي كه آيت الله كاشاني براي آن مقرر كرده بود، با خواري تمام شكست را پذيرفت; ولي در بيست و هشت مرداد در حالي كه مصدق، تمام قواي نظامي و بلكه با انحلال مجلس تمام امكانات قانوني كشور را در دست داشت، با حضور تعدادي رجاله و با خرج دلارهايي كه بسيار محدود بود; از سياست كنار گذاشته شد. با كنار رفتن جبهه ي ملي، امريكا كه در اثر موقعيت برتر جهاني خود، جاي پاي خود را در تحولات اخير ايران باز يافته بود، به عنوان قدرت مسلط، به گسترش حاكميت خود پرداخت. مانعي كه نه تنها انتقال قدرت از انگلستان به امريكا، بلكه اصل استعمار را در ايران تهديد مي كرد، حركت ضد استعماري مردم ايران بود كه بعد از شهريور بيست دوباره فرصت ظهور يافته بود و اين حركت كه در شكل مردمي خود در چهارچوب يك سياست ديني اوج گرفت، تنها در همين مسير نيز قدرت و دوام مي يافت.
عملكرد جبهه ي ملي در جهت تضعيف نيروي مذهبي كه به شكست اين جبهه نيز انجاميد، الزاماً يك رفتار آگاهانه كه متصف به خيانت و يا در خدمت حاكميت آمريكا باشد، نبود; هر چند كه امريكا از اين جريان و رفتار آگاهانه ي عواملي كه وابستگي آن ها به استعمار مسلم و اثبات شده بود، استفاده كرد. رفتار جبهه ي ملي با آيت الله كاشاني را در نحوه ي نگاه آن ها به دين كه با يك اشتباه سياسي نيز همراه شده است، مي توان توجيه كرد. رهبري جبهه ي ملي ـ پس از حاكميت استبدادي رضاخان كه با حذف آزادي و دموكراسي در جهت وابستگي اقتصادي گام برمي داشت، براي تأمين اهداف روشنفكرانه ي خود با حركت ضد استعماري نيروي مذهبي هم آهنگ شد و از اين رهگذر قدرت و توان مردمي چشمگيري پيدا كرد. جبهه ي ملي بعد از به قدرت رسيدن، به دليل ديدگاه غير مذهبي خود درپي اجراي سياستي برآمد كه به جدايي آن از ديانت معترف است. اعتقاد به جدايي دين از سياست كه با اتخاذ يك سياست غيرديني همراه بود، زمينه ي انتقاد نيروي مذهبي را فراهم آورد و اشتباه سياسي جبهه ي ملي نيز از نحوه ي برخورد آن ها با انتقادات اين نيرو آغاز مي شود. جبهه ي ملي و رهبري آن كه در دامن جريان هاي منورالفكري و روشنفكري مشروطه و بعد از آن پرورش يافته و از فضاي غالب بر اين جريان ها كه ويژگي ضدديني دارد، رنگ گرفته است، با غفلت از موقعيت مردمي نيروي مذهبي، انتقادات رهبران اين نيرو را ناشي از تعهد و ايمان ديني آن ها نمي داند و به قدرت طلبي و خصلت هاي نفساني آن ها نسبت مي دهد; به همين جهت در اولين برخورد، فداييان اسلام را دربند مي كند و در برخوردهاي بعدي در جهت حذف آيت الله كاشاني قدم بر مي دارد و كار به جايي مي رسد كه در برخورد با عناصر فعال سياسي نيروي مذهبي، به مقدسات ديني اهانت مي شود و بدين ترتيب خصلت غيرديني و ضدديني جبهه ي ملي نه تنها نسبت به مسائل اجتماعي، بلكه نسبت به مسائل ديني نيز آشكار و علني مي گردد.
رهبري جبهه ي ملي پيش از اين نيز عدم تعهد خود را نسبت به مسائل فردي دين، با حمايت ضمني اي كه در برخي از نطق ها از مسائلي، نظير كشف حجاب كرده است، آشكار كرده بود; ولي فضاي تبليغاتي جديد ـ كه پيش از اين به آن اشاره شد ـ موج نويني را به وجود آورد كه حساسيت تمام بخش هاي مذهبي و از جمله مرجعيت شيعه را بر انگيخت.
جبهه ي ملي براي رفع مشكلات اقتصادي كه در درگيري با انگلستان پيش آمده بود، سياست ديگري را در پيش گرفت كه به حساسيت فوق شدت بخشيد. اين سياست كه به تحليل بسياري از مدافعان حركت ملي، توسط رهبري جبهه ي ملي تقويت مي شد، بهره گيري از امكانات امريكا از راه استفاده از تضادي بود كه بين منافع امريكا و انگليس جريان داشت. رهبري جبهه ي ملي براي اجراي سياست فوق، ميدان جديدي را براي فعاليت هاي حزب توده فراهم آورد تا از اين طريق با بزرگ نشان دادن خطر حزب توده، حمايت از جبهه ي ملي را براي آمريكا ضروري نشان دهد. اوج گيري فعاليت حزب توده و همراهي ضمني دولت ملي از آن، زمينه ي ديگري را براي اتهام اين جبهه در نزد نيروهاي مذهبي فراهم آورد. نتيجه ي برخوردهاي فوق، خطري بود كه از ناحيه ي حاكميت جبهه ي ملي، براي مذهب احساس مي شد و اين احساس به گونه اي بود كه حتي آيت الله كاشاني را كه براي اجراي طرح ملي شدن نفت ناگزير به اين جبهه اعتماد كرده بود، مورد اعتراض قرار مي داد.
اشتباه سياسي جبهه ي ملي اين بود كه علي رغم بي اعتمادي به باورهاي ديني مردم، به عنوان يك حركت سياسي در صدد جلب حمايت نيروي مذهبي بر نيامد. جبهه ي ملي با ساده انگاري تمام مي پنداشت بدون وساطت مذهب به نيروي ملت مستظهر است. بي توجهي به مذهب و نيروي مردمي، تنها اشتباه جبهه ي ملي نبود، بلكه خطايي بود كه بر جو غالب منورالفكران و روشنفكران در تمام اين سال ها حاكميت داشت.
وقايع بيستوهشت مرداد، اشتباه و خطاي آشكار پندار ملي گرايان را مبني بر حمايت مردم از آن ها نشان مي داد، هر چند ـ به دليلي كه از اين پس خواهد آمد ـ روشنفكران تا يك دهه بعد نيز از كودتا درس لازم را نگرفتند و بدون آن كه به تحليل عملكرد خود بپردازند، با تكبر و عنادي آشكار به متهم كردن نيروي مذهبي پرداختند و هم چنان فاصله ي خود با مذهب را حفظ كردند.
اگر جبهه ي ملي و رهبري آن، از ذهنيت ضدديني منورالفكران صدرمشروطه رنگ نمي گرفت و قدرتِ يك تصميم بخردانه ي سياسي را مي داشت، مي بايست لااقل به همان اندازه كه به حمايت امريكا در درگيري با انگلستان اميد داشت و در راه جلب آن تلاش مي كرد، به حمايت نيروي مذهبي نيز دل مي بست و براي تحصيل آن به مقداري هر چند اندك مي كوشيد.
رهبري جبهه ي ملي نه تنها در جلب حمايت نيروي مذهبي كوششي نكرد، بلكه به آن بخش از نيروي مذهبي كه استعداد همكاري با او را بيش از ديگر بخش ها دارا بود، به عنوان خطرناك ترين رقيب و دشمن خود نگاه كرد و تمام تلاش خود را براي حذف آن به كار بست.
موقعيت و نقش اجتماعي آيت الله كاشاني از بسياري جهات شبيه موقعيت مدرس در بعد از مشروطه است. او براي رويارويي با استعمار كه آن روز در مسئله ي نفت تجسم يافته بود، علي رغم موقعيت مردمي خود، همانند مدرس فاقد ابزارهاي سياسي مناسب در ميان مديران اجتماعي كشور بود، زيرا فضاي حاكم بر ذهنيت رجال سياسي، مانند چند دهه ي گذشته، يك فضاي ديني نبود، بلكه فضاي روشنفكرانه اي بود كه پس از گذراندن استبداد رضاخاني و تحت تأثير آموزش هاي چپ از شعارهاي ضد استعماري نيز بهره مي برد و مي كوشيد تا با استفاده از امكانات سياسي موجود، حركت ضد استعماري خود را سازمان دهد.
آيت الله كاشاني با تواني كه به مراتب بيش تر از توان مدرس در بسيج مردم بود، در جهت كوتاه كردن دست انگلستان اقدام كرد; ولي شايد ظرافت سياسي حركت آيت الله كاشاني در حد مدرس نبود.
آيت الله كاشاني بعد از آن كه امامي به دليل حمايت از قوام نتوانست در مقام رياست مجلس دوام بياورد، با آن كه در مجلس شركت نمي كرد به رياست مجلس برگزيده شد. پذيرش رياست مجلس شايد يك خطاي سياسي اي بود كه او را از موضع رهبري نيروي مذهبي در سطح رجال سياسي موجود تنزل مي داد و زمينه را براي تهاجمات بعدي جبهه ي ملي فراهم مي ساخت.
آيت الله كاشاني بعد از آن كه مورد هجوم مشترك رجال سياسي تهران قرار گرفت و نيز بعد از آن كه اين بسيج همگاني چهره ي ضدديني خود را آشكار ساخت، اين حقيقت را به خوبي درك كرد كه سرنوشتي جز شكست، براي حركتي كه در سيِ تير پيروزي آن را تمام شده مي دانست، وجود ندارد و اين نكته را نيز مي دانست كه با شكست اين حركت، امريكا به عنوان نيروي مسلط جايگزين انگلستان خواهد شد.
خطاي سياسي جبهه ي ملي در نظر آيت الله كاشاني اشتباهي نبود كه از ذهن يك سياست مدار متوسط دور بماند و از اين رو او بر خيانت اين گروه، نسبت به حركتي كه با حمايت و مقاومت مردمي، تمام دولت هاي بعد از شهريور را به سقوط كشانيده و تداوم يافته بود، گمان برد و علاوه براين جايگزيني استعمار امريكا را بعد از سقوط دولتي كه نقش محوري در گذر از حركت ضد استعماري موجود و انتقال از سلطه ي انگليس داشت، حدس زد و در حالي كه بسياري از اهرم هاي قدرت از دست او خارج شده و تشتت و اختلاف، نيروهاي داخلي را در اصطكاك با يكديگر قرار داده بود و زمينه هاي تفاهم و همكاري بين نيروهاي مذهبي و ملي از بين رفته بود، تمام تلاش خود را براي جلوگيري از بحراني تر شدن وضع موجود و تداوم حالتي كه ملي شدن نفت را تضمين مي كرد، به كار برد و سرانجام در حالي كه وقوع كودتا را پس از مشاهده ي مهره سازي هاي پيشين احساس مي كرد، جهت آزمون آنچه كه احتمال مي داد و نيز جهت قضاوت آيندگان، نامه اي به دكتر مصدق
مرقوم داشت.
نكاتي كه نامه در بردارد، چيزي جز ترسيم وضعيت موجود نيست; يعني تحليل آرمان ها و خصوصيات فكري و رفتار عملي گروه هاي درگير نيز، ما را به آنچه كه در آن نامه آمده است، رهنمون مي كند.
شك و گماني كه آيت الله كاشاني پس از مدت ها همكاري نسبت به جناح رقيب داشت، يكي از احتمال هاي معقولي است كه تا دليلي بر نفي آن نباشد، قابل انكار نيست; ولي اين احتمال تنها احتمال ممكن براي تحليل موضع گيري هاي رهبري جبهه ي ملي نيست، بلكه با نگاهي خوش بينانه تحليل پيشين را نيز مادام كه دليلي بر نفي آن وجود نداشته باشد، مي توان قابل قبول دانست.