2ـ3 علامه طباطبایی و احیای علوم عقلی

2ـ3 علامه طباطبایی و احیای علوم عقلی اولین کسی که در حوزه ی علمیه ی قم با احساس نیاز فوق، در این مسیر ناهموار پای می گذارد، امام خمینی (ره) است که علی رغم ادبار اجتماعی و بی اعتنایی ای که در طول چند دهه نسبت به علوم کلامی فلس

2ـ3 علامه طباطبايي و احياي علوم عقلي

اولين كسي كه در حوزه ي علميه ي قم با احساس نياز فوق، در اين مسير ناهموار پاي مي گذارد، امام خميني (ره) است كه علي رغم ادبار اجتماعي و بي اعتنايي اي كه در طول چند دهه نسبت به علوم كلامي فلسفي و عرفاني وجود داشته است، عهده دار تدريس اين علوم مي گردد. بعد از ايشان، علامه طباطبايي كه دوره هاي عالي فقه و اصول و هم چنين آموزش هاي علمي و عملي فلسفه و عرفان را از وارثان علوم الهي در نجف آموخته بود و در سال هاي پاياني استبداد رضاخاني تا زمان حاكميت فرقه ي دموكرات، يك دهه از عمر را در زادگاه خود در حال تأليف برخي رسائل در انزوا به سر برده بود، پس از هجرت به قم به حركتي كه امام آغاز كرده بود، تدوام مي بخشد.

علامه درباره ي نيازي كه در هنگام حضور به قم احساس مي كند، مي گويد: وقتي به قم آمدم مطالعه اي در وضع تحصيلي حوزه كردم و يك فكري درباره نياز جامعه ي اسلامي; بين آن نياز و آنچه موجود بود چنان تناسبي نديدم. جامعه ي ما احتياج داشت كه به عنوان جامعه ي اسلامي قرآن را درست بشناسد و از گنجينه ي علوم اين كتاب عظيم الهي بهره برداري كند; ولي در حوزه هاي علميه حتي يك درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت. جامعه ي ما براي اين كه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه كند و از آن ها دفاع نمايد به قدرت استدلال عقلي احتياج داشت، مي بايست درس هايي در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقل و استدلال دانشجويان را بالا ببرد چنين درس هايي در حوزه تدريس نمي شد، روحانيت به عنوان قشري از جامعه كه عهده دار رهبري معنوي مردم است مي بايست آراسته به فضايل اخلاقي و آشنا به رموز معنوي باشد; چنين تعليم و تربيت معنوي و اخلاقي هم وجود نداشت، مگر در گوشه و كناري و براي افرادي نادر. به زبان ديگر اسلام بر كتاب و سنت و عقل است. كتاب و سنت براي شناخت محتواي رسالت پيغمبراكرم(ص) و بيانات جانشين معصوم(ع) اوست و قدرت تعقل براي اثبات مسائل اصولي دين و دفاع كردن در مقابل شبهاتي كه از سوي مكتب هاي بيگانه نسبت به مباني اسلام وارد مي شود. اما در حوزه ها فقط فقه و اصول بود كه بخشي از محتواي سنت پيامبر و ائمه را مورد بررسي قرار مي داد.

نه از فلسفه و معقول خبري بود و نه از تفسير قرآن و نه از ساير بخش هاي كتاب و سنت; برخود لازم ديدم كه يك درس فلسفه ويك درس تفسير قرآن و يك درس اخلاق در حوزه شروع كنم.(181)

عبارات فوق به خوبي وضعيت متزلزل حوزه اي را نشان مي دهد كه با پايمردي و مقاومت عناصر مخلص و فداكار خود توانست، با گريز از شهر و تدريس روزانه در مناطق اطراف شهر سال هاي سياه استبداد رضاخاني را از سر بگذراند; هم چنين نيازهاي اجتماعي نويني را نشان مي دهد كه پس از اين سال ها، نيروي مذهبي وظيفه ي تأمين آن ها را احساس مي كند.

علامه طباطبايي با اين احساس، در كنار جريان اصلي آموزش هاي حوزوي; يعني فقه و اصول كه مبين زيست فردي و جمعي انسان ها از طريق كتاب و سنت است، با پوشش گرفتن از رهبري قدرتمندي كه حوزه در اين زمان پيدا مي كند - آيت الله بروجردي - و نيز مصونيتي كه در نتيجه ي اين رهبري از آسيب هاي سياسي دو سده ي بعد حاصل مي شود، به تدريس حكمت مشاء و حكمت متعاليه صدرالمتألهين و تعليم علمي و عملي اخلاق و عرفان اسلامي و تبيين وتفسير آيات قرآني مي پردازد و با توان بخشيِ علمي به شاگردانِ علوم عقلي، تعليم فلسفه ي مقايسه اي و در نتيجه نقد و بررسي افكار و آموزش هاي غربي را كه در اين هنگام از زمين و زمان توسط نشريه ها و ترجمه هاي مختلف تبليغ مي شود، عهده دار مي گردد. ره آورد اين درس ها كه به طور مستمر هفته اي دوبار در كنار دروس رسمي حوزه تشكيل مي گردد، كتاب ارزشمند اصول فلسفه و روش رئاليسم است. تأليف اين اثر از ناحيه ي نيروي مذهبي، درست در زماني كه اولين ترجمه هاي ناقص فلسفه ي غرب; نظير: سير حكمت در اروپا از فروغي و ديگر دلباختگان به غرب، نشر مي يابد و هم زمان با پخش و بسط انديشه هاي چپ، آمادگي و توان بالقوه ي تشيع را براي مقابله و رويارويي با تفكر غرب نشان مي دهد. اين كتاب كه با حواشي و پاورقي هاي شاگرد برجسته و توانمند امام و علامه طباطبايي; يعني علامه ي شهيدمرتضيمطهري از سال هاي 32 به بعد در سطح وسيع نشر يافت، از چنان قدرت قوي برهاني و فلسفي برخوردار است كه هنوز بعد از چند دهه به عنوان الگو براي تمام كتاب هاي ديگري كه از ناحيه ي نيروي مذهبي در مقابله با حركت هاي فكري روشنفكرانه ي چپ و راست نوشته مي شود باقي مانده است.

از جمله كتاب هاي ديگري كه پس از اصول فلسفه و با الهام گرفتن از آن رقم خورد، كتاب ارزشمند فلسفه ما اثر شهيد محمدباقرصدر است. اين كتاب كه در حوزه ي علميه ي نجف تأليف شد، علي رغم ابتكارات و نوآوري هايي كه دارد، به دليل اين كه بيش تر توجه خود را متوجه ي جريان هاي چپ روشنفكري; يعني ماركسيسم كرده است، بعد از افول سياسي و فكري ماركسيسم از صورت يك كتاب درسي ـ كه در برخي از مراكز تدريس مي شد ـ خارج شد. و اين در حالي است كه كتابِ اصول فلسفه هم چنان به عنوان يك كتاب رسمي فلسفي در نقد جريان هاي حس گرايانه و عقل گرايانه ي غربي و ترسيم و تبيين اصول كلي فلسفه ي اسلامي نقش و كاربرد دارد.

گوياترين گواه بر عظمت علمي اين كتاب اين است كه هرگز هيچ يك از جريان هاي چپ و راست جامعه قدرت نقد اين كتاب را پيدا نكردند. اگر اين كتاب در صف مقدم رويارويي با فلسفه هاي غربي نبود، عدم نقد و بررسي آن از سوي نيروهاي چپ و راست دليل عظمت آن شمرده نمي شد; ولكن مطرح بودن آن در سال هاي بعد از نشر، عظمت اين كتاب و بلكه بي فكري و زبوني كساني را كه در هنگام رواج انديشه هاي غربي هنري جز تقليد ندارند، نشان مي دهد; زيرا اگر اين گروه به گونه اي تقليدي افكار غربيان را منتشر نمي كردند; در رويارويي با اين كتاب، به ناگزير وارد گفتوگو مي شدند و با استدلال متقابل در صدد نقد آن بر مي آمدند; ولي اين گروه ها در واقع با سكوت خود در برابر اين كتاب نشان دادند كه علي رغم تظاهر بعد از سال هاي بيست، هم چنان مانند گذشتگان خود به تقليد مشغولند; با اين تفاوت كه تقليد منورالفكران به مظاهر سياسي و اقتصادي غرب منحصر مي شود و تقليد اين گروه به مظاهر فكر غرب نيز گسترش مي يابد.

اثر ديگر علامه طباطبايي تفسيرالميزان است كه بالغ بر بيست جلد بوده و تأليف آن حدود بيست سال به طول انجاميد. علامه در اين تفسير به نيازهاي اجتماعي كه قرآن پاسخ گوي آن است، مي پردازد و به بسياري از معارف الهي و قرآني كه به تعبير ايشان هنوز خداوند توفيق بهره گيري از آن ها را نصيب جامعه نكرده است، متعرض نمي شود. هم چنين معضلات و مشكلاتي كه از ناحيه ي نگاه روشنفكرانه به تعاليم غيبي قرآن پيش مي آيد و اعتراضاتي كه از اين ناحيه نسبت به ابعاد مختلف دين پيدا مي شود، از مسائلي هستند كه علامه به مقتضاي پيدايش و گسترش اين پايگاه ناگزير به پاسخ گويي به آن ها است. پرداختن به اين گونه مشكلات تنها وظيفه ي تفسيرالميزان نيست; بلكه تمامي تفاسيري كه در صد ساله ي اخير، يعني بعد از برخورد با تفكر غرب و پيدايش منورالفكري در كشورهاي اسلامي نوشته شده، هر يك به گونه اي در صدد حل اين اشكالات برآمده اند; ولي برجستگي عمده ي تفسيرالميزان كه موجب امتياز آن از تمام تفاسير سده ي اخير مي شود، اين است كه در هيچ فرازي از فرازهاي تفسيرالميزان، علامه به مشكلي كه از ناحيه ي عقل گرايان يا حس گرايان جديد به عنوان شبهه ي علمي ايجاد مي شود برخورد نمي كند، مگر آن كه از ديدگاه فلسفي و عرفاني به نقد مباني فلسفي سؤال مي پردازد و بدين ترتيب مشكلات و نارسايي ها و محدوديت هاي حس گرايي و عقل گرايي غربي را آشكار مي كند و مبناي سؤال را به سؤال و نقد مي كشاند و اين در حالي است كه ديگر تفاسير سده ي اخير كه در رويارويي با شبهات حاصل از بسط تفكر غرب قرار گرفته اند; نظير: تفسيرالمنار، اثر محمد عبده و رشيد رضا و تفسير كواكبي و... براي رفع شبهه هر يك به گونه اي به توجيه علمي قرآن پرداخته و بدين ترتيب با پذيرفتن اشكال و انكار ابعاد ملكوتي و غيبي قرآن به توجيه آن پرداخته اند و در نتيجه دين جديدي را كه در محدوده ي نگاه روشنفكرانه ي مستشكل قابل قبول است، عرضه كرده اند. بنابراين الميزان يگانه تفسيري است كه با پرداختن به ابعاد الهي وحي و معرفت ديني به پاسداري از حقيقت سنت هاي الهي
برخاسته و در رديف تفسيرهاي نوگرايانه ي ديني قرار نگرفته است.

فعاليت علمي قابل توجه ديگري كه ناظر به مسائل اين دهه و بعد از آن است، كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران اثر شهيد مطهري است. او در اين كتاب به نقد و بررسي اشكالاتي مي پردازد كه در دوران سياه استبداد براي توجيه مليتي كه اسير اسلام شده شكل گرفته است و در اين سال ها آبشخور اصلي انديشه هاي ملي گرايان را شكل مي دهد.

تمام اين آثار در مجموع يك جريان فكري مذهبي را به موازات بسط انديشه هاي غربي در جامعه ي ايران شكل مي دهد كه هرگز يك جريان نوگرايانه كه در صدد توجيه به اصطلاح علمي دين است نمي باشد، بلكه با تدقيق و بررسي خصوصيات معرفت حسي و عقلي به دفاع از معرفت شهودي و دانش ديني و سنت هايي كه ره آورد آن است مي پردازد.




| شناسه مطلب: 79312