4. جریان های روشنفکری دینی در ایران

4. جریان های روشنفکری دینی در ایران 1ـ4 تفسیر دین بر اساس علوم طبیعی و زیستی نیروی مذهبی تا مدتی بعد از نهضت سال 42، از ماهیت مسئله ی در حال تکوین غافل بود. این نیرو در شرایطی که درگیری گسترده ای را با رژیم آغاز کرده بود، از گرایش جد

4. جريان هاي روشنفكري ديني در ايران

1ـ4 تفسير دين بر اساس علوم طبيعي و زيستي

نيروي مذهبي تا مدتي بعد از نهضت سال 42، از ماهيت مسئله ي در حال تكوين غافل بود. اين نيرو در شرايطي كه درگيري گسترده اي را با رژيم آغاز كرده بود، از گرايش جديد روشنفكران به دين كه چهره اي اجتماعي يافته بود، همانند رويكرد منورالفكران در صدر مشروطيت استقبال كرد. با توسعه ي حركت هاي روشنفكرانه ي ديني تفاوت هاي بنيادين آن با باورهاي مبتني بر سنت آشكار گرديد و از سال هاي پاياني سده ي چهل و آغاز دهه ي پنجاه، نيروي مذهبي درحالي كه با استبداد درگير بود، به تدريج متوجه صحنه ي جديدي شد كه جايگاه برخورد سنت با تجددطلبي ديني بود.

جريان ها و حركت هاي روشنفكري ديني كه سرانجام بعد از صدسال تأخير با خصلت رهبري روشنفكرانه شكل گرفت، در يك نگاه كلي در چهار عنوان بررسي مي شود:

الف : جرياني كه بر اساس علوم طبيعي و زيستي به تفسير روشنفكرانه ي دين مي پردازد.

ب : حركتي كه متأثر از آموزش هاي ماركسيستي بود و با علمي دانستن ماركسيست به تفسير علمي دين مي پرداخت.

ج : ديدگاهي كه متأثر از انديشه هاي اقبال لاهوري بود.

د : بازگشت به خويشتن و رويكرد جامعه شناختي به دين و تأثر از ديدگاه هاي كلاسيك سده ي بيستم.

تفسير حقايق و قضاياي ديني در چهارچوب علوم تجربي در تاريخ روشنفكري كشورهاي اسلامي، از ديگر تفسيرهاي نوگرايانه ي ديني قدمت بيش تري دارد. در ايران نيز اين گونه تفسير، بيش تر قبل از دهه ي چهل، به ويژه با اقتباس از كارهاي مشابهي كه در مصر انجام شده بود، وجود داشت; آثار مهندس بازرگان ـ همان گونه كه پيش از اين بيان شد ـ نمونه ي گويايي ازاين شيوه است; اين آثار كه با خوش بيني به علوم تجربي شكل گرفته بود، زمينه ي تنزل معرفت ديني را تا سطح علوم تجربي در خود داشت.

از دهه ي چهل به بعد، اين جريان در متن حركت هاي روشنفكري ديني به صورت فعال نيست و ضعيف تر از جريان هاي ديگر است و دليل اين مسئله اين است كه علوم تجربي در اين مقطع فضاي غالب روشنفكري را شكل نمي دهد.

صورت غالب بر جريان منورالفكري و روشنفكري در دهه هاي مختلف متناوب است. در سده هاي نخست آشنايي با علوم تجربي غربي، از شاخص هاي عمده ي منورالفكري است. مادر طبيعت از اصطلاحات مختص به اين دوران است كه در كنار فلك و حقيقت مي نشيند و كاربرد آن از نشانه هاي منورالفكري شمرده مي شود.

پس از گسترش آموزش هاي كلاسيك و مفاهيم مربوط به علوم تجربي، آشنايي با اين مفاهيم از ملازمات منورالفكري و روشنفكري محسوب نمي شود و مفاهيم مربوط به برخي از علوم انساني و اجتماعي; نظير روانشناسي و روانكاري و يا تحليل هاي اجتماعي ماركسيستي و سرانجام آشنايي با ديدگاه هاي اجتماعي كلاسيك از شاخص ها و علائم روشنفكري به حساب مي آيند.

در سال هاي بعد از 1342، گرايش هاي روشنفكرانه به سوي مذهب تقويت شد. فضاي روشنفكري بر خلاف آنچه كه در دوره ي منورالفكري شيوع داشت، به علوم طبيعي توجهي نداشت و نظر خود را بيش تر به علوم انساني و اجتماعي معطوف ساخته بود. به همين جهت انديشه هاي بازرگان در اين مقطع علي رغم آن كه از سوي روشنفكران به ديده ي تحسين نگريسته مي شد، نياز آن ها را به گونه اي كه به صورت يك جريان مشخص اجتماعي درآيد، تأمين نمي كرد. بلكه نياز آن ها با نوعي تفسير ديني برآورده مي شد كه با رويكردي اجتماعي به توجيه مفاهيم ديني بپردازد و سه جريان و حركت ديگر از اين ويژگي برخوردار بودند.

بنابراين تفسير دين با مفاهيم علوم تجربي، آن چنان كه مبدأ با اصل دوم ترموديناميك - كهولت و آنتروپي - و معاد با اصل نخست آن ـ بقاي انرژي و ماده ـ توجيه شود، در سال هايي كه به طور فعال دنبال مي شد به دليل اين كه در حد كارهاي محدود باقي مي ماند عوارض خويش را به صورت يك جريان اجتماعي نشان نمي داد و اگر خطايي در آن مشاهده مي شد در حد يك اشتباه شخصي تلقي مي شد و حساسيت چنداني را از ناحيه نيروي مذهبي به دنبال نمي آورد.

از دهه ي چهل به بعد كه زمينه ي اجتماعي حركت هاي روشنفكرانه ي ديني پديد آمد، به دليل فضاي حاكم بر روشنفكري اين شيوه فاقد جاذبه هاي لازم بود و بيش تر در حاشيه مطرح شد.




| شناسه مطلب: 79315