2ـ1 هشت سال دفاع
2ـ1 هشت سال دفاع بیش ترین تلاش را نیروی مذهبی در جنگ هشت ساله انجام داد. این ستیز اولین درگیری نظامی آشکار و منظم نیروی مذهبی و اولین آزمون تاریخی آن به حساب می آید. حرکت های نظامی پیشین ایران در سده های قبل همواره با تدبیر و حاکمیت سی
2ـ1 هشت سال دفاع
بيش ترين تلاش را نيروي مذهبي در جنگ هشت ساله انجام داد. اين ستيز اولين درگيري نظامي آشكار و منظم نيروي مذهبي و اولين آزمون تاريخي آن به حساب مي آيد. حركت هاي نظامي پيشين ايران در سده هاي قبل همواره با تدبير و حاكميت سياسي ايلات، خوانين و دربار بود.
جنگ هاي سيزده ساله ي ايران و روس تنها جنگي بود كه رهبران مذهبي در آن حضور فعالي داشتند; در اين جنگ نيز فرماندهي با دربار بود; ولي در دفاع هشت ساله مرجعيت شيعه و به بيان دقيق تر ولي فقيه در مسند فرماندهي كل قوا قرار داشت.
جنگ در حالي شروع شد كه هيچ توان نظامي بالفعلي نبود. ارتش پرهزينه ي شاه با فرار فرماندهان و مستشاران نظامي از هم پاشيده شده بود و دولت موقت نيز ابتدا حذف ارتش و از آن پس معافيت بخشي عظيمي از نيروهاي آماده ي خدمت را در دستور كار خود قرار داده بود. عراق كه قوي ترين ارتش منطقه را ترتيب داده بود، طبق محاسبات نظامي خود در مدتي كوتاه به تهران وارد مي شد.
نيروي مذهبي با اعتماد به باور و اعتقاد ديني موجود در ميان نيروهاي نظامي، شروع به بازسازي بازمانده ي ارتش كرد و همراه با آن نيروي نظامي جديدي را كه از آرمان هاي ديني و اسوه هاي مقاومت و شهادت شيعي و به ويژه از فرهنگ غني و بارور عاشورا الهام مي گرفت، بنيان نهاد.
نيروي نظامي جمهوري اسلامي ـ سپاه و ارتش ـ در مجموع هويتي مغاير با قدرت هاي نظامي ايلات و عشاير و ارتش هاي كلاسيك دنيا پيدا كرد. اين نيرو علاوه بر بهرهوري از تجربه ي سازماندهي عقلاني ارتش هاي كلاسيك، قوام خود را بر مدار باورهاي ديني مي يابد و نسبت به هويت اعتقادي و آرمان هاي اجتماعي فرماندهي خود خنثي و بي تفاوت نيست; بلكه فرمانده ي كل قوا را نايب امام زمان(عج) و ولي فقيه مي داند، اين نيرو ماشيني نيست كه حزب يا گروه حاكم به نوبت از آن استفاده كند; بلكه بنيان محكمي است كه با گام گذاردن در مسير جهاد فقط قصد محب خدا بودن بلكه محبوب خدا شدن را كرده است; زيرا خداوند در وصف پيكار كنندگان در راه خود مي فرمايد: ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص; خداوند محب و دوستدار كساني است كه در راه او در صفي پيكار مي كنند كه چون بنياني مرصوص است.(204)
بدين ترتيب نيروي نظامي ايران با فرماندهي ولي فقيه در رديف سپاهيان و جنودالهي قرار گرفت و پيكار براي آنان به بيان علي (ع) ـ دري از درهاي بهشت شد كه خداوند بر اولياي خاص خود مي گشايد: ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله بخاصه اوليائه.(205)
ماكس وبر فكر مي كرد رهبري فرهمندانه مبتني بر كنش هاي عاطفي و احساسي است و اين كنش ها كه هويتي دون عقلي دارد، متكي به رابطه ي شخصي مردم و يا سپاه بافرد خاصي است كه از قدرت كاريزماتيك برخوردار است و به همين دليل براي او فرقي بين رهبري ديني انبيا و رهبري افرادي نظير چنگيز، يا هيتلر نيست. حال آن كه در دفاع مقدس و جهاد كه قداستي الهي دارد، رهبري فرهمندانه بر بنيان معرفتي حسي و عاطفي شكل نمي گيرد بلكه از هستي شناسي و معرفتي بهره مي برد كه عقلانيت را در دامنه ي ادراك و فهم خود هضم مي كند و علاوه بر آن با هويتي فوق عقلاني ـ نه دون آن ـبه كنش هاي عاشقانه ي خود در ميدان رزم و ستيز مي نگرد.
رهبري سپاه ديني بر محور روابط صرفاً احساسي و عاطفي جامعه با فردي خاص سازمان نمي يابد تا آن كه با زوال آن فرد از بين برود، بلكه بر نهادي پايدار كه عبارت از نهاد اجتماعي ولايت است، شكل مي گيرد. قداست اين نهاد به شخص متكي نيست و به خداوند مستند است; از اين جهت تا زماني كه اعتقاد و باور ديني ادامه داشته باشد با رحلت ولي و حتي با رحلت پيامبر بازگشت به گذشته حاصل نمي شود، بلكه با ولايت شخص ديگري كه از شرايط ولايت برخوردار بوده و به طور خاص و يا عام از طرف خداوند نصب شده است، تداوم مي يابد.
رهبر انقلاب در طول جنگ با تكيه بر بسيج مردمي، تشكيل ارتش بيست ميليوني را در دستور كار قرار داد. ارتش بيست ميليوني عنواني بود كه پيش از اين توسط آيت الله كاشاني طرح شده بود; در طرح ايشان اين ارتش بايد به وسيله ي ملت هاي مسلمان جهت مقابله ي با صهيونيسم و هجوم غرب به كشورهاي اسلامي شكل مي گرفت. نيروي نظامي اي كه در طول جنگ بر اساس الگوي ديني شكل گرفت نه تنها رهبري و احكام نظامي آن قداستي
الهي داشت، بلكه مرزهاي دفاعي او نيز به قلمرو شهر آسماني و جامعه ي آرماني پيوند مي خورد. وطني كه اينك از آن دفاع مي شد خانه ي خدا بود و دشمن آن دشمن خدا. صدام وارث يزيد بود، كسي كه بر مسند خلافت رسول خدا غاصبانه تكيه زده بود و حاميانش استكبار جهاني و در رأس آن آمريكا كه شيطان بزرگ است و مرزهاي ايران مرزهاي قرآن و اسلام بود.
زمان نيز چهره اي مقدس يافته بود. زمان جنگ، يعني هنگامي كه مرزداران اسلام در مقابل دشمن صف آرايي مي كردند هنگامه ي استجابت دعا بود و ساعت پيكار، تكرار دوباره ي عاشورا; گرچه به مصداق لا يوم كيَومك يا ابا عبدالله; هيچ روزي چون عاشورا نيست ولكن اينك همه ي روزها عاشورا و همه ي زمين ها كربلا شده بود: كل يوم عاشورا كل ارض كربلا.
ميدان جنگ صحنه ي تعليم و تعلم هجرت و شهادت شد. هجرت از بيت نفس آغاز مي شود و شهادت عبارت از ملاقات و ديدار با خداوند است. نزول اولين قطره ي خون شهيد به معناي نظر به وجه الله است. در اين صحنه نسل نويني با آموزش هاي ناب مذهبي پرورش يافت، آموزش هايي كه هيچ يك از نهادها و ارگان هاي رسمي جامعه تاب انتقال آن را نداشتند. در طول جنگ بخش عظيمي از جامعه فرصت يافت تا با هستي خود از انقلاب اسلامي دفاع كند و شركت خود را در تداوم آرمان هاي حسيني بيازمايد. اين آزمون كه با خون و روح جامعه همراه شد تداوم انقلاب را تضمين كرد، شهدا نيروهاي جاودان انقلاب شدند و آزادگان سپاه ذخيره اي كه به آغوش اسلام بازگشتند.
نيروي مذهبي به مراتب بيش از امكاناتي كه براي دفاع مقدس به كار برده بود، از صحنه ي دفاع بهره برد. اين دفاع اولين جنگ ايران با ارتش هاي كلاسيك نوين بود كه با پيروزي به انجام رسيد و ايران كه به مرزهاي الهي خود باز گشته بود براي نخستين بار توانست بي آن كه چيزي از دست دهد، تنها با اتكا به ايمان در برابر قدرتي كه از امكانات نظامي همه ي كشورهاي غربي بهره مي برد و حمايت آشكار و بي دريغ دو اَبرقدرت را در پشت سر داشت، از حريم خود دفاع كند. امريكا با دامن زدن به جنگ به همه ي آنچه كه از آن مي گريخت گرفتار شد; زيرا هم انقلاب در پايان جنگ قوي تر از آغاز دوام يافت و هم آثار خارجي آن در دنياي اسلام و بلكه در جامعه ي بشري توسعه يافت.
مقاومت پيروزمندانه ي نيروي مذهبي، در هنگامي كه حركت هاي ناسيوناليستي دنياي عرب و حركت هاي ماركسيستي چپ به بن بست مي رسيد، الگوي نويني را در پيش روي مسلمانان قرار داد.