3ـ1 جنبش های اسلامی
3ـ1 جنبش های اسلامی حرکت های ناسیونالیستی و الگوهای چریکی محور اصلی مبارزه را در فلسطین سازمان می داد. گروه های فلسطینی از این که اسلام را به عنوان محور مبارزه ی خود طرح کنند، شرم می کردند; بخشی از نیروهای فلسطینی که با اسلا
3ـ1 جنبش هاي اسلامي
حركت هاي ناسيوناليستي و الگوهاي چريكي محور اصلي مبارزه را در فلسطين سازمان مي داد. گروه هاي فلسطيني از اين كه اسلام را به عنوان محور مبارزه ي خود طرح كنند، شرم مي كردند; بخشي از نيروهاي فلسطيني كه با اسلام برخورد آرام تري داشتند; گروه هاي ملي گرا و ناسيوناليستي بودند كه به اسلام نه به عنوان ديني مقدس و الهي، بلكه به عنوان بخشي از مليت و فرهنگ عرب نگاه مي كردند.
انقلاب اسلامي ايران وقتي پيروز شد كه قرارداد كمپ ديويد بن بست حركت هاي ناسيوناليستي را آشكار كرده بود. گروه هاي فلسطيني در روزهاي نخستين انقلاب، احساس فتح و گشايش روزنه اي نوين را كردند، ولي انقلاب روزنه اي نبود كه تنها بن بست را در هم بشكند، بلكه راه جديدي را نيز در پيش پا مي گذاشت و آن بازگشت به اسلام به عنوان مدار و محور اصلي مبارزه بود. بدين ترتيب جنبش نويني نه تنها در كشورهاي عربي بلكه در كشورهاي مسلمان پديد آمد و اولين نشانه ي اين جنبش، قتل عامل قرارداد كمپ ديويد; يعني سادات بود و به دنبال آن جنبش ديني نويني، نه از ميان روشنفكراني كه در چهارچوب تئوري هاي غربي سازمان مي يافتند، بلكه در متن مردم مسلمان فلسطين ظاهر شد. حركت اسلامي لبنان - حزب الله - نيز در صف مقدم رويارويي با صهيونيسم و حاميان غربي آن جاي همه ي جنبش هاي ديگر را گرفت و بدين ترتيب در حالي كه حركت هاي غيراسلامي به سوي سازش با غرب و اسرائيل پيش مي رفتند، جنبش اسلامي به صورت مسئله ي جدي دنياي اسلام باقي ماند.
آمريكا براي پيش گيري از اوج گيري جنبش اسلامي در ميان مسلمانان، ناگزير از پوشش ديني استفاده كرد و وهابيت عربستان را كه با نطفه ي سياسي انگلستان پديد آمده بود، با قدرت دلارهاي نفتي به خدمت گرفت و كوشيد تا در برابر مركزيتي كه انقلاب ايران نسبت به حركت هاي اسلامي پيدا كرده بود، قطب ديگري را پديد آورد. و اسلامي را كه خالي از ابعاد اجتماعي و حساسيت هاي سياسي است، تبليغ كند; ولي اين سياست در بسياري از موارد به نفع امريكا تمام نشد و مساجدي كه با هزينه ي عربستان ساخته مي شد، جذب امواج سياسي اسلام مي شد و در خدمت آن قرار مي گرفت.
سياست بدل سازي ديني امريكا اگر در برخي موارد، در كوتاه مدت ثمر بخش باشد، بدون شك در دراز مدت به ويژه در شرايطي كه ابعاد سياسي اسلام، مورد توجه دنياي اسلام است نتيجه ي معكوس مي دهد; زيرا عربستان گرچه مي كوشد اسلام را موافق با خواست امريكا و جدا از ابعاد سياسي و اجتماعي آن مطرح كند; ولي قرآن كتاب كاملي است كه هرگاه در جايي حضور به هم رساند پاسخ هاي خود را مي دهد; به ويژه در جايي كه پرسش از آن به عنوان يك نياز اجتماعي طرح شده باشد.
از سوي ديگر اثري كه انقلاب ايران در مقاومت اسلامي افغانستان پديد آورد و خصوصاً افول ماركسيسم در شوروي كه با پيش بيني و خطاب و دعوت امام خميني نسبت به صدر هيئت رئيسه ي دولت وقت شوروي - گورباچف - همراه بود، موقعيت جهاني اسلام و ايران را افزون كرد. اسلام با جاذبه هاي خود مسئله ي جدي كشورهاي مسلمان آسياي مركزي شد و علاوه بر آن افول ماركسيسم به عنوان از بين رفتن يك ايدئولوژيِ جايگزين، بر خلأ فكري ايسم ها و ايست هاي غربي افزود و بدين ترتيب به رويكرد جديد، به ديانت به طور اعم و به اسلام به طور خاص شدت بخشيد.
انقلاب ايران نقطه ي عطفي را در احياي هويت ديني مسلمانان پديد آورد و با دفاع هشت ساله ي خود تشيع و اسلام را در قلب حوادث و اخبار جهاني قرار داد. اگر در دو دهه ي چهل و پنجاه، امواج سياسي امريكا تحولات دروني ايران را شكل مي داد، از پايان دهه ي پنجاه ـ 1357 ـ عملكرد سياسي و نظامي ايران در رفتار و تصميم گيري هاي امريكا اثر مي گذاشت.
حكم ارتداد سلمان رشدي نقطه ي عطف ديگري را در واقعيت اجتماعي ديانت به طور عام و اعلان هويت ديني دنياي اسلام به طور خاص پديد آورد. اظهار اين حكم كه مبتني بر مسلمات فقه اسلام بود، و نماد مقابله با فرهنگي بود كه به قتل همه ي خداوندان و هتك حرمت همه ي انبيا و پيامبران حكم داده بود. در اين فرهنگ براي خداوند سبحان حقي نيست تا آن كه تجاوز به حريم آن پرسش و يا پاسخي را طلب كند. غرب براي مقابله با اين حكم كه در چهارچوب اصول تفكر لائيك و سكولار آن نمي گنجيد و بنيان هاي آن را در معرض سؤال قرار مي داد، ابتدا همه ي امكانات سياسي و اقتصادي خود را به كار گرفت; ولي اصرار و استقامت مسلمانان، در نهايت وجود اسلام را نه به عنوان يك دين اسير بلكه به عنوان يك واقعيت مستقل اجتماعي تحميل نمود.
مقايسه ي كوتاه بين جغرافياي انديشه و سياست دهه هاي قبل و بعد از پنجاه - تقريباً معادل با دهه هاي قبل و بعد از هفتاد ميلادي ـ شتاب رشد و توسعه ي دين و مذهب را در مواجهه ي جهاني و بين المللي كفر و ايمان نشان مي دهد. بدون شك اگر اين حركت با همين شتاب و يا حتي بدون شتاب و بر همين منوال ادامه پيدا كند، چهره ي انديشه و سياست در دهه هاي بعد تغييري جهاني را نويد خواهد داد. نتيجه آن كه نيروهاي مذهبي در ستيز با رقيبي كه تا ديروز در موضع استبداد استعماري قرار داشت، يعني در ستيز با قدرت اقتصادي و سياسي استكبار جهاني و در رأس آن امريكا، علي رغم دشواري ها و مشكلاتي كه تحمل كرد، در عرصه و ميدان گسترده ي جديدي به مقابله برخاست و موفقيت هاي چشم گيري را نيز به دست آورد.
اوج گيري جنبش هاي ديني - همان كه غرب آن را بنياد گرايي اسلامي مي خواند - در محدوده ي كشورهاي اسلامي; مانند الجزاير، تركيه و...; هم چنين توسعه ي اسلام در كشورهاي غربي به گونه اي كه بخش عظيمي از اعتراضات به فرهنگ و تمدن مادي غرب را پوشش مي دهد; نظير فريادهاي كوبنده ي تكبير در تظاهرات عظيم سياهان امريكا نشانه هايي از پيروزي مذهب در رويارويي جهاني و بين المللي آن است.
عملكرد مذهب در اين سنگر در حقيقت فراتر از حوزه ي يك نبرد منطقه اي و يا ستيز نظامي يا اقتصادي است; بلكه در قلمرو برخورد و مواجهه ي سرنوشت ساز و تعيين كننده ي دو فرهنگ و تمدن مي باشد و قرار گرفتن نيروي مذهبي در اين موضع ناشي از توانايي هاي ذاتي آن است.
حضور گسترده ي قواي مذهبي در سطح كشورهاي اسلامي و فراتر از آن، به معناي توانايي تسخير مواضع جديد به سبكي كه در ايران انجام شد، نيست; زيرا ايران از مبادي اعتقادي و فرهنگ سياسي تشيع بهره مي برد و حال آن كه ديگر كشورها از اين زمينه ي اعتقادي محروم هستند.
تجربه ي افعانستان نشان داد كه علي رغم جاذبه هاي ديني و قدرت تحرك اجتماعي مذهب، فقه سياسي مذاهب موجود به گونه اي نبود كه توان بسيج و تمركز بخشيدن به انگيزه هاي ديني را داشته باشد; از اين جهت ظرفيت انقلابي مذهب در اسارت روابط و مناسبات قبيله اي و طايفه اي قرار گرفت.
مصر، الجزاير و تركيه تجربه هاي زنده ي ديگري هستند; مذهب در مصر علي رغم زمينه و توان مردمي و تحركات سياسي پرسابقه و مستمر، هنوز نتوانسته است در مقدرات سياسي اين كشور تأثير بگذارد.
تجربه ي الجزاير نشان داد كه غرب ابزارهاي سياسي خود را به سادگي در اختيار نيروي مذهبي قرار نمي دهد و تا زماني كه مذهب از ضمانت اجرايي دروني برخوردار نباشد حركت سياسي خود را به عنوان يك واقعيت اجتماعي نمي تواند بر رقيب تحميل كند. استفاده از شيوه هاي مشابه در تركيه تجربه ي ديگري است كه بايد در انتظار پي آمدها و نتايج آن باقي ماند.
نحوه ي نگاه و شيوه ي تلقي نيروهاي مذهبي نسبت به امكانات سياسي مناطقي كه از آن بهره مي برند، از نكات مهمي است كه در تحولات آينده ي دنياي اسلام دخيل است. نيروي مذهبي در ايران تا قبل از انقلاب، كم و بيش از زمينه هاي سياسي موجود، مثل صفويه و يا مجلس و مشروطه براي دفاع از حريم ديانت و يا كنترل نيروي رقيب استفاده مي برد; ولي در تمام آن مدت از حاكميت ديني به عنوان جامعه و نظام آرماني در ظرف خاطر و خيال خود دفاع مي كرد. رويكرد نيروهاي مذهبي در ديگر كشورهاي اسلامي نيز اگر بر همين مقياس باشد حاكميت ديني صورت ايده آل خود را هم چنان حفظ خواهد كرد.