4ـ1 استراتژی مقابله
4ـ1 استراتژی مقابله خاطره ی سیاست دینی در فقه اسلامی، به حاکمیت ده ساله ی نبوی باز می گردد و پالایش صورت این حاکمیت اگر باب اجتهاد برای فرقه های مختلف اسلامی باز گردد و اجتهاد نیز متعهد به سنت باقی بماند، ناگزیر در مواردی که اجماعی بین
4ـ1 استراتژي مقابله
خاطره ي سياست ديني در فقه اسلامي، به حاكميت ده ساله ي نبوي باز مي گردد و پالايش صورت اين حاكميت اگر باب اجتهاد براي فرقه هاي مختلف اسلامي باز گردد و اجتهاد نيز متعهد به سنت باقي بماند، ناگزير در مواردي كه اجماعي بين صحابه ي رسول خدا نباشد، به مفاد حديث ثقلين به عترت ختم مي گردد و ولايت ديني از اين طريق استمرار مي يابد و اگر اين مسير هم طي نشود، حاكميت ديني به عنوان حاكميت اولوالامر با مشخصاتي كه كتاب آسماني به آن اشاره دارد; نظير آمر به معروف و ناهي از منكر، به پادارنده ي عدالت و قسط و مجري حدود الهي و پاسدار سنن نبوي و بالاخره با وصف خلافت رسول خدا، هم چنان به عنوان يك اصل مشترك مورد قبول باقي مي ماند.
حركت هاي مذهبي كه از ابزارهاي سياسي معاصر استفاده مي كنند، اگر براي اين ابزارها معنايي ديني در نظر نگيرند و يا توجيهي ديني براي آن نداشته باشند و به مبناي تئوريك آن ها بدان صورت كه منظور غرب است ملزم و پاي بند باشند، در اين صورت مفاهيم ديني; نظير عدالت، قسط، شورا را در خدمت تفسيرهاي ايدئولوژيك غربي و آرمان هاي لائيك آن منقلب مي كنند و در نهايت با محدود كردن رسالت و قلمرو دين به حوزه ي گرايش هاي فردي و يا گوهرهاي پوشيده، پنهان و خام اجتماعي به تفسير ليبراليستي دين روي مي آورند و از اين طريق به توجيه سكولاريزم و حاكميت هاي دنيوي غرب مي پردازند.
تفسيرهاي تجددطلبانه و روشنفكرانه ي ديني در كشورهاي اسلامي از زمان آشنايي آن ها با سياست استعماري غرب ـ به شرحي كه پيش از اين گذشت ـ به وجود آمد; اين تفاسير، اولا در بسياري از موارد در قالب ديدگاه هاي ناسيوناليستي و يا سوسياليستي با تضعيف ابعاد معنوي و سنتي دين چهره ي ايدئولوژيك به خود مي گرفت; ثانياً هيچ گاه در رأس جريان هاي سياسي حاكم قرار نگرفت و همواره در هنگام نزديك شدن به قدرت و يا ورود به آن به سرعت مورد هجوم واقع مي شد و افول مي كرد; بدين ترتيب حاكميت هاي سياسي موجود نه به دنبال توجيه ديني خود بودند، نه پوشش ديني گرفتن را تحمل مي كردند. اما در دهه ي اخير; اولا همراه با اوج گيري جنبش هاي ديني در كشورهاي اسلامي و هم زمان با افول سياسي ماركسيسم و ايدئولوژي هاي غربي، حركت روشنفكرانه ي ديني در جهت تخليه ي بار ايدئولوژيك خود گام بر مي دارد; ثانياً همان گونه كه رئيس جمهور اسبق امريكا، نيكسون در ترسيم استراتژي سياسي غرب بيان مي كند،(206) براي مقابله و رويارويي با حيات دوباره ي سنت هاي ديني، حمايت از اين حركت هاي روشنفكرانه و تجددطلبانه ي ديني در دستور كار سياست امريكا قرار مي گيرد. شكست غرب در اين سياست با توجه به امواجي كه اسلام در كشورهاي اروپايي و آمريكايي ايجاد كرده است، مسلم و غير قابل ترديد است; زيرا سكولاريزم و ليبراليسم با مباني اومانيستي آن، گرچه در حوزه ي سياست غرب به حيات خود ادامه مي دهد; ولي در دنياي انديشه و در بين متفكران غربي دچار چالش و ترديد است و رويكرد بخشي از انديشمندان غربي به مباني ديني اسلام ناشي از تزلزلي است كه در بنيان هاي معرفتي غرب رخ داده است.
در سده ي بيستم هيچ يك از قصرهاي بلورين سده ي هفدهم و هجدهم و ايدئولوژي هاي خيالي سده ي نوزدهم متولد نمي شوند و حاكميت بلامنازع ليبراليسم عريان نيز ناشي از بي رمقي ذهنيت غربي و زوال انديشه و تفكر در آن است; به همين دليل تئوريست هاي اين حاكميت در وضعيت فعلي دُن كيشوت هايي هستند; نظير پوپر كه با صراحت تمام، الگوهاي خيالي ـ قهرماني را نه در تئوري پردازان اين سده، بلكه در ليبراليست هاي سده هاي قبل; يعني در پهلواناني جستوجو مي كند كه الاهه ي خود را در كاخ هاي خيالي ذهن به هزاران زيور مي آراستند. بدون شك براي انديشمنداني كه با آگاهي از موقعيت فعلي دنياي غرب در جستوجوي حقيقت بر مي آيند، دين و مذهبي كه با توجيهات روشنفكرانه، ابعاد آسماني و الهي خود را از دست داده و خرج راه سياست حاكم به غرب شده باشد، نه تنها فاقد جاذبه است بلكه مضحك و تهوع آور مي باشد. به همين دليل نسخه ي نيكسون براي مقابله با نفوذي كه اسلام در دنياي غرب داشته و دارد، بي اثر است و تأثير اين نسخه نسبت به كشورهاي اسلامي نيز قابل تأمل است، زيرا روشنفكري و تجددطلبي ديني در اين كشورها تا هنگامي مي تواند رونق داشته باشد كه حيات ديني رو به افول بوده و جاذبه هاي غربي بر چشم و گوش مردم سايه افكنده باشد و در شرايطي كه سنت هاي ديني و الهي زندگي دوباره خود را آغاز كرده باشند و غرب را در معرض سؤال و پرسش قرار داده باشند، بازار توجيهات منورالفكرانه و روشنفكرانه نسبت به دين بي مشتري و كاسد است.
با اين همه نبايد از نفوذ اين سياست در بخش هايي از جوامع اسلامي كه در حاشيه ي سياست و تمدن غرب پرورش يافته اند و به عنوان كارگزاران فرهنگي و سياسي بر مقدرات اجتماعي كشورهاي اسلامي حكم مي رانند، غافل ماند; زيرا اين حاشيه نشينان همراه با دوري از فرهنگ و تعهد ديني; اولا اهل تعمق و دقت نسبت به مباني انديشه ي غرب نيستند; ثانياً جريان هايي كه در لايه هاي عميق تر غرب و در حوزه ي مسائل فكري آن اتفاق مي افتد با چندين دهه تأخير نظر آن ها را جلب مي كند.