خلاصه
خلاصه تذبذب فرهنگی در بدنه ی بوروکراسی کشورهای جهان سوم ضمن آن که مانع کارآمد شدن آن می گردد، زمینه ی شیوع انواع آسیب های اداری و فسادهای مدیریتی را فراهم می آورد. بداهت فقهی ولایت فقیه و موقعیت اجتماعی مذهب در انقلاب موجب شد تا
خلاصه
تذبذب فرهنگي در بدنه ي بوروكراسي كشورهاي جهان سوم ضمن آن كه مانع كارآمد شدن آن مي گردد، زمينه ي شيوع انواع آسيب هاي اداري و فسادهاي مديريتي را فراهم مي آورد.
بداهت فقهي ولايت فقيه و موقعيت اجتماعي مذهب در انقلاب موجب شد تا نيروي مذهبي در نخستين روزهاي پيروزي با تشكيل مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي، ولايت فقيه را به صورت يك نهاد سياسي رسميت بخشد.
نيروي مذهبي در تحكيم نهادهاي حقوقي و قضايي جامعه نيز به دليل غناي فقه شيعه، در مسائل حقوقي و نفوذ آن در قانون مدني مشكل چنداني نداشت. انقلاب براي نخستين بار زمينه ي بهرهوري از برخي احكام اجتماعي و يا حكومتي اسلام را فراهم آورد.
نيروي مذهبي بعد از انقلاب، نهاد نظامي نويني را متناسب با آرمان هاي ديني مستقر ساخت. سامان بخشيدن به حركت هاي كلان اقتصادي مستلزم كاربرد احكام حكومتي در حد گسترده بود.
پايان پذيرفتن جنگ و به دنبال آن فرو پاشي قدرت سياسي ماركسيسم، دوران سازندگي را با افول جاذبه هاي چپ از فضاي روشنفكران قرين ساخت و بدين ترتيب زمينه ي تأثيرپذيري برخي از كارگزاران اجرايي از الگوهاي غربي توسعه و رشد، جايگزين زمينه هاي پيشين شد و در نتيجه خطر چپ گرايي در سياست هاي اقتصادي به راست گرايي تبديل شد.
قبل از مشروطه، علم به طور كامل هويتي ديني داشت و دانش در همه ي مراتب آن با ديانت و مذهب سازگار بود. از مشروطه به بعد نوعي علوم حسي و تجربي كه متافيزيكي غيرديني و غيرعقلي دارند، به گونه اي تقليدي وارد شدند و پس از آن كه اين علوم سازمان هاي رسمي آموزش و پرورش را تصرف كردند، به تدريج مبادي متافيزيك خود را در قالب علوم انساني به گونه اي غير نقادانه وارد ساختند.
سازمان هاي رسمي علم نهادي را تشكيل دادند كه با تأثير از معناي سده ي نوزدهمي علم، در جهت تغيير ذهنيت و عينيت جامعه ي سنتي و يا ديني ايران همسو با اقتصاد و استبداد استعماري عمل مي كرد.
نهاد آموزشي رسمي و خصوصاً محيط دانشگاهي در ابعاد غير سياسي خود، در قياس با نهادهاي سياسي و نظامي كم ترين تغيير را در جريان انقلاب پذيرفت و بقاياي عظيم آن ميراثي شد كه هر يك از گروه هاي رقيب براي سازماندهي دوباره ي خود چشم طمع به آن دوخته بودند و سهم خود را از آن طلب مي كردند.
تعطيلي دانشگاه در دوره هاي نخست انقلاب، زمينه ي برخي حركت هاي سياسي را، نظير حركتي كه در اندونزي توسط بچه هاي بركلي انجام شده بود، خشكاند.
ديني بودن يك علم مبتني بر ساختار دروني آن است و تا زماني كه علم هويتي غير ديني داشته باشد و به صورت آشكار و يا نهان از متافيزيك و يا اصول موضوعه اي كفرآميز و لائيك برخوردار باشد، يك نهاد آموزشي غيرديني را پديد مي آورد.
اولين زمينه اي كه براي مصونيت و ايمني بخشيدن به فضاي علمي جامعه بايد بارور مي شد، گسترش مفاهيم فلسفي و نظري دين و احياي فلسفه و عرفان اسلامي بود و پيروزي انقلاب به طور طبيعي مقدمات اين امر را فراهم كرد.
نظام دانشگاهي در اين هنگام مي بايست به سوي بازكردن مرزهاي خود نسبت به نظام حوزوي گام بردارد و آموزش هاي رسمي را از انحصار خود بيرون آورد تا بدين ترتيب هم زمينه ي جذب استعدادهاي شايسته به سوي حوزه فراهم آورد و هم راه مبادله ي اطلاعات و گفتوگو را با گشودن درهاي خود به سوي نيروهاي حوزوي باز كند. حوزه هاي علميه نيز در پاسخ از اين استقبال، بايد آموزش هاي نظري خود را از محدوده ي خواص بيرون آورند و تا سطح گفتوگوها و نشريات فرهنگي جامعه توسعه دهند.
با موضع گيري هاي نظام دانشگاهي به عنوان تنها نظام علمي و رسمي، نظام آموزش حوزوي بعد از انقلاب متأسفانه هم چنان به عنوان يك نهاد علمي غير رسمي باقي ماند.
همكاري حوزه و دانشگاه كه بايد در عالي ترين سطح در حد واسط بين دو نهاد رسمي ـ علمي قرار مي گرفت، در نهايت به يكي از دفاتر يك بخش فرعي آموزش عالي به تبعيد رفت.
نظام دانشگاهي با دور ماندن از مبادي متافيزيكي ديني و عقلي، در معرض تأثيرپذيري صرف نسبت به القائات و آموزش هاي غربي قرار مي گيرد و به صورت جدولي جهت انتقال فرهنگ بيگانه در مي آيد، و اين امر در محدوده ي علوم پايه و نيز در حوزه ي علوم انساني قابل تأمل است.
محيط دانشگاهي در صورتي كه با متافيزيك ديني و الهي آشنا نباشد، در مواجهه با علوم غربي جهت مقابله ي عادلانه از حداقل شرايط محروم خواهد شد; زيرا در اين صورت نيروهاي جوان جامعه را كه از جبهه هاي فتح و ظفر پيروزمندانه بازگشته اند، بدون ورزيدگي لازم در صف مقدم كارزاري نو به اسارت مي فرستد.
اسيران عرصه ي فرهنگ هرگز به پشت جبهه فرستاده نمي شوند، بلكه در خط مقدم به بيگاري گمارده مي شوند و كاري كه اين گماشتگان بي جيره و مواجب انجام خواهند داد به دليل واقعيت و حاكميت اجتماعي دين، كفر و الحادي آشكار نمي تواند باشد، بلكه تفسير روشنفكرانه و تجدد طلبانه اي از دين خواهد بود.