مفهوم انقلاب اسلامی

مفهوم انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی مفهومی گستردهتر از آنچه در تعریف انقلاب گفته میشود، دارد; زیرا با اینکه بسیاری از تعریفها میتواند بر انقلاب اسلامی منطبق باشد، ولی در تحلیل نهایی نمیتواند جامع و مانع باشد. معمولا در فرهنگهای سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را

مفهوم انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي مفهومي گستردهتر از آنچه در تعريف انقلاب گفته ميشود، دارد; زيرا با اينكه بسياري از تعريفها ميتواند بر انقلاب اسلامي منطبق باشد، ولي در تحليل نهايي نميتواند جامع و مانع باشد.

معمولا در فرهنگهاي سياسي و علوم سياسي، انقلاب را به يكي از دو صورت زير تعريف ميكنند:

1. سرنگوني نظام اجتماعي كهنه و فرسوده و جايگزيني آن با نظام اجتماعي نو و پيشرفته.

2. سرنگوني حكومت طبقه يا طبقههاي رو به زوال و واپسگرا و جايگزيني آن با نظام اجتماعي جديد و پيشرو، و حكومت طبقه و يا طبقههاي پيشرو و بالنده.

چون انقلابها بهصورت ناگهاني رخ ميدهند، برخي آن را به تحوّل ناگهاني در اوضاع سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي همراه با كاربرد خشونت و شورش مردم تفسير كردهاند. در پارهايي از موارد نيز براي آنكه تعريف عامي ـ شامل هر نوع تحوّل اساسي ـ از انقلاب ارائه شود، ميگويند: انقلاب به هر نوع تحوّل كلي و اساسي اطلاق ميشود.

در فلسفهي سياسي و علوم سياسي ـ اجتماعي، با دو ديدگاه متفاوت به انقلاب نگريسته ميشود; انقلاب به مفهوم سياسي آن، بيشتر به نشستن ناگهاني و خشن گروهي كه حكومت را در دست نداشتهاند، به جاي گروهي كه قدرت سياسي و ادارهي كشور را در اختيار داشتهاند، گفته ميشود.(7)

بدينترتيب دست بهدست شدن ناگهانيِ قدرت سياسي، انقلاب ناميده ميشود. از آنجا كه هر نوع دست بهدست شدن قدرت، حتي بر اساس توافق، انقلاب ناميده نميشود، لازم ديدهاند، خشونت را در تعريف بگنجانند در حالي كه الزاماً چنين نيست.

 

انقلاب، دگرگوني بنيادي در همه زمينههاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و بهويژه سياسي است، نسبت به آن چه بيش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است; و اين دگرگونيها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش ميآيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونتآميز و ويراني و خونريزيها همگام ميباشد.(8)

 

از ديد جامعهشناختي مفهوم انقلاب بيشتر به امور اجتماعي مربوط ميشود، تا امور سياسي. به همين دليل تحليل جامعهشناسانهي انقلاب چنين است: بازيافتن تركيب علل عمومي و علل فرعي كه تاروپود رويدادها را بههم ميبافند.(9)

در تبيين جامعهشناختي از انقلاب، بر نقش ارادهي انساني، پيشرو بودن دگرگوني انجام گرفته و تخريب و قهرآميز بودن تأكيد ميشود.

بيشك انقلاب به مفهوم سياسي، با ديگر دگرگونيهاي سياسي، مثل كودتا كه در آن رهبري، قدرت و سياست حاكم دست به دست ميشود، و يا شورش كه تنها موجب تحوّلاتي در برخي سياستگذاريها و احتمالاً بعضي نهادها ميشود، متفاوت است. چنانكه از نظر جامعهشناسي نيز، پديدهي اجتماعي انقلاب با رفرم كه بهطور معمول به دگرگونيهاي روبنايي و سطحي با حفظ نظام موجود گفته ميشود، تفاوت روشني دارد.

در برخي موارد نيز تشخيص اينكه انقلابي رخ داده، يا تغييراتي اجتماعي و سياسي در حد كودتا يا رفرم انجام گرفته، دشوار است، مانند حوادثي كه در پي نهضتهاي استقلالخواهانه رخ ميدهد و تحوّلاتي را پس از كسب استقلال، در جامعهي نوين بهوجود ميآورد.

بيشك حكم كلي در چنين مواردي وجود ندارد و نميتوان همهي نهضتهاي استقلالخواهانه را انقلاب، يا همه را كودتا و رفرم دانست; چه بسيارند نهضتهايي كه با دگرگوني بنيادين همراه بوده و همهي عناصر لازم براي يك انقلاب را داشتهاند، چنانكه در مواردي هم تنها مجري سياستها عوض شده و انتقال قدرت با حفظ همهي ارزشها، نهادها و اصول حاكم، انجام گرفته است; ميتوان انقلاب الجزاير را از نوع اوّل، و به استقلال رسيدن كشورهايي را كه حكّام دستنشانده دارند، از نوع دوم بهشمار آورد.

 




| شناسه مطلب: 79354