رویارویی روحانیت با سلطنت ناصرالدین شاه

رویارویی روحانیت با سلطنت ناصرالدین شاه رویارویی پنهانی روحانیت با سلطنت ناصرالدین شاه و ضربههایی را که وی از این قدرت خورد، میتوان از لابهلای حوادث دوران ناصری بازیابی کرد. حادثهی سقوط هرات یکی از آن حوادث است که شاه بهخاطر مشارکت علما به طور رسمی از آنا

رويارويي روحانيت با سلطنت ناصرالدين شاه

رويارويي پنهاني روحانيت با سلطنت ناصرالدين شاه و ضربههايي را كه وي از اين قدرت خورد، ميتوان از لابهلاي حوادث دوران ناصري بازيابي كرد. حادثهي سقوط هرات يكي از آن حوادث است كه شاه بهخاطر مشاركت علما به طور رسمي از آنان قدرداني كرد;(108) ولي در مورد اعلام جنگ انگلستان به دولت ايران، علما با وجود درخواست كمك دولت از آنان، در اعلان جهاد شركت نكردند و در پي اين امتناع دولت در تحريك احساسات مذهبي مردم ناكام ماند و شكست خورد.(109)

دليل حادثه آن بود كه هيجان مذهبي، نخست توسط دولت برانگيخته شد و بهخاطر شايعههايي كه آن روزها بر زبانها افتاده بود، مردم تصور كردند اعلام جهاد يك فريب است و نقشهي آن توسط يك ارمني با اقتباس از روش شميل در داغستان و عبدالقادر در الجزاير ريخته شده است.(110) در هر صورت حمايتنكردن علماي سرشناس از اعلام جهاد موجب بياعتمادي مردم شد و دولت را در بهرهگيري از احساسات ديني مردم دچار شكست كرد.

ناصرالدينشاه پس از فوت ميرزا ابوالقاسم، امام جمعهي تهران، منصب امامت جمعه را به فرزند خردسال او سپرد و ميرزا مرتضي صدرالعلما تا زمان رسيدن فرزند برادرش ـ امام جمعهي جديد ـ به سن بلوغ به نيابت از وي عهدهدار وظايف مربوط به امامت جمعه شد.(111) اين ترفند در حقيقت تلاش براي جلوگيري از تكرار وقايعي بود كه در تبريز و اصفهان روي داده و بهدنبال آن امام جمعهها از خدمت به سياستهاي دربار سرباز زده بودند.

تقسيم مواجبي بين برخي از علما كه توسط ميرزا آقاخان نوري انجام گرفت، در حقيقت تلاشي براي مهاركردن مخالفتها و حل معارضهي پنهاني علما با دولت قاجار بود.

شاه كه با گرايش اصلاحطلبانه در جريان صدارت اميركبير، در آستانهي خطر قرار گرفته و از آن به شدت پشيمان شده بود، پس از ناكام ماندن همهي ترفندهاي ميرزا آقاخان نوري، ناگزير شد براي رهايي از خطر قدرت پنهان روحانيت، يك بار ديگر به نمايش اصلاحطلبانه رو آورد.

روي كارآمدن ميرزا حسينخان سپهسالار كه بهرهگيري از يك نمايش اصلاحطلبانه به منظور تقويت سلطنت و حكومت مركزي بود، نه تنها در كاهش اينرويارويي سودي نبخشيد، بلكه از دو جهت به آن دامن زد:

نخست: بدگماني علما به سياستهاي شاه.

دوم: رخنهي بيشتر بيگانگان در صدارت ميرزا حسينخان.

اين دو موجب شد مقاومت علما در برابر دولت آشكار شود و رو به فزوني گذارد و حتي شيوهي سنتي مناسبات بين دولت و روحانيت نيز دچار آشفتگي گردد.

ميرزا حسينخان سپهسالار كه در دورهي سفارتش در دربار عثماني ـ زمان سلطان عبدالعزيز ـ با پيشرفتهاي اصلاحطلبان ترك در زمينهي غيرروحانيكردن محاكم و تدوين قوانين جديد با الهام از شيوههاي غربي، آشنا شده بود، ميخواست اقدامات مشابهي را در ايران انجام دهد.(112)

افكار آزاديخواهانه و به كلي غربي ملكمخان، مشاور ميرزاحسين، از نظر مذهبي به عنوان تسليم بيقيد و شرط در برابر الگوهاي اروپايي تلقي ميشد. حادثهي قحطي نان، جرقهاي بود كه آتش جنگ را بين صدراعظم و روحانيت شعلهور ساخت و مرحوم حاجيملاعلي كني عالم سرشناس و برجستهي پايتخت، پرچم مخالفت با دولت را برافراشت و رويارويي با دولت، مسائل ديگر را تحتالشعاع قرار داد. به تدريج شاه نيز بهخاطر مسافرتهايش به خارج، مورد انتقاد قرار گرفت،(113) و بعد از آن موضوع امتياز به دولتهاي خارجي محور مخالفتها شد.

شركت انگليسي رويتر كه امتياز بهرهبرداري از مواد معدني، جنگلها و ساختمان راهآهن ايران را بهدست آورده بود، با مقاومت روحانيت روبهرو شد.

با توجه به اين اصل كه به دست آوردن امتيازهاي اقتصادي براي بيگانگان، مؤثرترين عامل نفوذ سياسي است، ميتوان به اشتباه سپهسالار در اتخاذ چنين رويهي نادرستي كه به بهانهي رسيدن به امكانات مالي براي انجام اصلاحات داخلي مرتكب شده بود، پي برد. وي كه راه آهن را عامل اصلي ترقي كشور ميپنداشت و نقش آن را در توسعهي كشورها در قرن نوزدهم مطالعه كرده بود، در نامهاي به وزير مختار انگليس چنين نوشت:

 

راهآهن را بقدري در اذهان علماء و عموم ملت مضر و مخرب دين و دولت و تمامي ملّيّت به قلم دادهاند، كه هر قدر بخواهيم اين فقرات را از ذهن آنها بيرون آوريم و محسنات و منافع اين كار را تعداد دهيم، عجالتاً امكان نخواهد داشت.(114)

 

انگيزهي مبارزه با اعطاي اين نوع امتيازها تنها جنبهي اقتصادي آن نبود، بلكه جنبههاي سياسي و مذهبي آن، به طور عمده عامل قيام عليه دولت وقت بود اين حقيقت را ميتوان به روشني از متن نامهي مرحوم حاج ملاعلي كني به ناصرالدين شاه، بهدست آورد:

 

آشكار است پس از تأييد اينكه علماء حق دارند در امور دولت مداخله كنند، پسند خاطر مبارك بشود يا نشود، در مقام اصلاح آن برآيند يا نيايند،... ساختن راهآهن موجب ميشود كه جماعت اروپايي به ايران سرازير شوند; باهجوم فرنگيان در بلاد ايران از راهآهن كدام عالمي در ايران خواهد ماند! و اگر بماند جاني و نفسي داشته باشد، يكباره وا دينا و وا ملتا بگويد.(115)

 

بدين ترتيب هشدار علما در اين زمينه كه حضور اروپاييان استقلال و ايمان مردم را به خطر خواهد افكند و موجب نفوذ بيشتر آنها و دنبالهروي اجباري مردم از غربيها خواهد شد، زمينهي اين شايعهي عاميانه را فراهم كرد كه سپهسالار ميخواهد ايران را مسيحي كند.(116)

فشار ناشي از اين جنبش چنان بود كه وقتي ناصرالدين شاه در بازگشت از اروپا در بندرانزلي سيل تلگرافها را مبني بر تقاضاي عزل سپهسالار و لغو امتياز رويتر مشاهده كرد، ناگزير شد در برابر اين فشار تسليم شود و بيدرنگ، پس از رسيدن به تهران، سپهسالار را به حكومت بگمارد و به او توصيه كند با علما با تمكين و احترام رفتار كند.(117)

گرچه در اين ماجرا عناصر و عوامل ديگري نيز نقش داشتند و همصدا بودند،(118) ولي نكتهي مهم اين است كه محور اعتراضها جنبهي مذهبي داشت و رهبري آن با روحانيت بود.

هنگامي كه ميرزا سيدمحمد، امام جمعهي اصفهان، از دنيا رفت، بنا به قول ظلالسلطان، ناصرالدين شاه گفته بود: الحمدللّه رب العالمين(!) امروز ميتوانم بگويم اصفهان مال من است! ولي ديري نپاييد كه مرحوم شيخ محمدتقي، معروف به آقانجفي قدرتي بهدست آورد كه دست كمي از قدرت حكام اصفهان نداشت.

مرحوم ميرزا جوادآقا كه از شاگردان مرحوم شيخ انصاري بهشمار ميرفت، بهخاطر تخلفاتي كه از امير نظام، حاكم تبريز سرزده بود، از جمله لباس اروپايي به وليعهد پوشانده بود، وي را از تبريز تبعيد كرد. در پي اين حادثه، كنسول انگليس در تبريز، دست به تحريك شاه و اِعمال نفوذ زد و به شاه نوشت كه ميرزا نوعي حكومت محلي در تبريز بهوجود آورده است كه تلاش دولت مركزي را در ادامهي سلطنت شاه به مخاطره ميافكند. بدين ترتيب كارگزار سياست انگلستان توانست، به دست شاه، مرحوم ميرزاجواد آقا را از تبريز تبعيد كند.(119)

 




| شناسه مطلب: 79416