2. قیام خیابانی در تبریز
2. قیام خیابانی در تبریز میگویند: وقتی میرزا دید نیروی کافی برای ایستادن در برابر حملههای زمینی و هوایی انگلیسیها که از قوای دولتی پشتیبانی میکردند ندارد، تصمیم گرفت از راه کوهستانی خلخال به تبریز برود و مقاومتش را به کمک آذریها تداوم بخشد. شیخمحمد خیابان
2. قيام خياباني در تبريز
ميگويند: وقتي ميرزا ديد نيروي كافي براي ايستادن در برابر حملههاي زميني و هوايي انگليسيها كه از قواي دولتي پشتيباني ميكردند ندارد، تصميم گرفت از راه كوهستاني خلخال به تبريز برود و مقاومتش را به كمك آذريها تداوم بخشد. شيخمحمد خياباني نيز كه همزمان با وي در تبريز قيام كرده بود، نمايندهاي به جنگل فرستاد تا ضمن برقراري ارتباط بين قيام آذربايجان و گيلان، هر دو به سوي تهران پيشروي كنند.(172)
شيخ محمد خياباني (متوفاي 1339 ق.) روحاني مبارزي بود كه در مبارزه عليه استبداد صغير شركت داشت. وي در سال 1327 ش. به نمايندگي از سوي مردم تبريز در مجلس دوم انتخاب شد. در جريان اشغال آذربايجان به دست نيروهاي عثماني، دليرانه مقاومت كرد و بهدست آنان تبعيد شد.
وي در سال 1298 ش. براي نجات ايران از سلطهي خارجي قيام كرد و چون حكومت مركزي را وابسته ميديد، تحول اساسي در نظام حكومت و احياي آزادي را گام نخست براي بيرونراندن اشغالگران خارجي ميدانست. او برداشتن اين گام را از راه مذاكرهي سياسي امكانپذير نميدانست و تنها راه را در قيام دليرانه در برابر استبداد و دخالت خارجي ميديد.(173)
مرحوم خياباني سازمان سياسي خود را دموكرات ملي، و آذربايجان را آزادستان ناميد. قيام خياباني، ابتدا شورويها را به وسوسه انداخت، ولي طولي نكشيد كه دريافتند رهبر نهضت نه تنها روي خوش به آنها نشان نميدهد، بلكه نسبت به پيادهشدن قواي شوروي در بندر انزلي نيز به شدت معترض است.
بيشك نسبتدادن تجزيهطلبي و اعلام استقلال آذربايجان، به شيخمحمد خياباني، از ديد كوتاهبين برخي و غرضورزي عدهاي ديگر ناشي ميشود; كساني كه نتوانسته يا نخواستهاند مسائل سياسي عصر شيخ را بر اساس واقعيتهاي موجود تحليل كنند.
مشاهدهي پيآمدهاي قرارداد 1919 م. و ناتواني دولت و نفوذ بيگانگان ـ در حد سلب استقلال از حكومت مركزي ـ هر مسلمان پايبند به اسلام و هر ايراني متعهد به استقلال را واميداشت از حكومتي كه در دامن ارادهي بيگانه افتاده و تا گلو در فساد فرو رفته است، اطاعت نكند.
براي اشخاصي مثل شيخ محمد خياباني، درمقابل اين شرايط، دو راه وجود داشت:
1. ايجاد تغيير ناگهاني و دگرگوني بنيادي در حكومت، و شروع از دستگاه مركزي.
2. شروع از مراحل آغازين و نقطهاي كه زير نفوذ وي بود.
توضيح اين كه، در مرحلهي اوّل بايد مناطق نقطهي زير نفوذ خود را از سلطهي حكومت مركزي آزاد ميساخت و سپس با مشاركت نهضتها و حركتهاي ديگر، مثل نهضت جنگل براي تغيير بنيادي حكومت، پيشروي ميكرد.
خياباني راه دوم را انتخاب و بر ضد حكومت وقت ـ وثوقالدوله ـ كه مسئول امضاي قرار داد با انگليس بود، اعلام قيام كرد. گرچه قيام وي از قلمروي مخالفت با قرارداد 1919 م. فراتر رفت، او ارتباط خود را با جريانهاي كل ايران كه حكومت مركزي خود را نمايندهي آن ميدانست، قطع نكرد.
قبول كمكهاي مالي وثوقالدوله و درخواست كمكهاي بيشتر، از اين حقيقت پرده برميدارد كه او با حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي، تنها توانست آذربايجان را از سلطهي حكومت مركزي دور نگاه دارد.
با وجود مشابهتها بين قيام جنگل و خياباني، شواهد تاريخي از وجود تفاوتهاي ظاهري و احتمالا محتوايي، بين اين دو خبر ميدهد. به عنوان نمونه، قنسول آلمان در تبريز به دست مجاهدان خياباني كشته شد،(174) ولي افسران آلماني در ميان نيروهاي پارتيزاني جنگل، سمت فرماندهي را به دست گرفتند كه از مهمترين آنها ميتوان از فن پاشن آلماني نام برد كه بعدها به سِمت رايزن نظامي كوچكخان برگزيده شد.(175) همچنين سردار جنگل از نيروهاي ارتش سرخ در انزلي استقبال كرد،(176) ولي خياباني در اين مورد ضمن ابراز نگراني، آن را محكوم و قرارداد شوروي ـ كوچكخان را از درجهي اعتبار ساقط كرد.(177)
ميرزا كميتهي وحدت اسلام را به عنوان سازمان سياسي، مركز فعاليتهاي سياسي قرار داد، و شيخ محمد خياباني سازمان سياسياش را دموكرات ملي خواند و نام تجدد را براي ارگان آن برگزيد.
با اين همه، هدف مشترك هر دو، مخالفت با قرارداد اسارتبار 1919 م. ايران و انگليس، و ريشهكن كردن نفوذ روزافزون آن كشور در ايران بود.
دو سال بعد از كشتهشدن مرموز شيخ، نهضت وي بار ديگر جان گرفت و هواداران او كه خود را آزاديخواه ميدانستند، با شعار دشمني با استبداد وارد ميدان شدند و از دولت مركزي خواستند رضاخان را از فرماندهي كل قوا بركنار كند و چون با تشكيل كميتهي دموكرات، روشنفكران متمايل به افكار سوسياليستي جذب نهضت شدند، اعضاي آن به چپ علاقه نشان دادند و سرانجام به دست رضاخان سركوب شدند.