2. روشنفکران
2. روشنفکران جریان روشنفکری در ایران از ابتدای قرن 19 م. و با آغاز ارتباطات گسترده با غرب، شکل گرفت و ــــــــــــــــــــــــــــ 1. ترکمان، پیشین ، ج 2، ص 288. [45] بهخصوص در دوره ناصری رشد یافت و از مشروطه به اینسو بهطور جدی وارد صحنه سیاست ایران
2. روشنفكران
جريان روشنفكري در ايران از ابتداي قرن 19 م. و با آغاز ارتباطات گسترده با غرب، شكل گرفت و
ــــــــــــــــــــــــــــ1. تركمان، پيشين ، ج 2، ص 288.
[45]بهخصوص در دوره ناصري رشد يافت و از مشروطه به اينسو بهطور جدي وارد صحنه سياست ايران شد. تحليل جريان روشنفكري ايران در هر دوره تاريخي به بررسي جداگانهاي نيازدارد. در اينجا به تحليلي مختصر از روشنفكري ايران در قرن 19 م. و اوايل قرن 20 م. بسنده ميشود.
اولين ايرانيان فرنگديده بهغرب با آميزهاي از حيرت و حسرت نگريسته و در مقابل پيشرفتهاي غرب، انگشت حيرت بهدهان گزيدند. اينان نتوانستند شناخت دقيق و بنيادين از مباني نظري توسعه و رشد تمدن غربي داشته باشند و بهسرعت مبهوت و مجذوب تمدن غربي شده تن به تقليد از ظواهر فرهنگ غربي دادند. اغلب اينان جذب سازمانهاي فراماسونري شده، (1) و يا در دستگاه دولت ايران در خدمت اهداف و منافع دولتهاي بيگانه، بهخصوص انگليس قرار گرفتند. ميرزا صالح شيرازي و ميرزا ابوالحسنخان ايلچي دو نمونه بارز اين گروه بهشمار ميآيند.
در عصر ناصري تعداد تحصيلكردههاي فرنگ ديده و روشنفكران آشنا بهغرب افزايش يافت. گرچه آگاهي روشنفكران اين عصر نسبت به قبل افزايش يافته بود، اما در اين دوره نيز روشنفكران ايراني هيچگاه نتوانستند مباني توسعه غرب و همچنين راههاي حل بحران عقبماندگي در ايران را بشناسند و در بهترين صورت، تنها ناقلان خوبي براي انديشههاي غربي محسوب ميشدند. بسياري از آنان نيز جز تقليد از ظواهر فرهنگ غربي و اداهاي اروپايي كار ديگري نميدانستند و همينها بودند كه انتقادات زيادي را عليه خود برميانگيختند. (2) از سوي ديگر راهحلها و سياستهايي كه براي توسعه در ايران و حل بحران عقبماندگي ارائه ميدادند چندان مناسب جامعه آن روز ايران نبود و بيشتر حاصل انتقال بدون تعمق انديشهها و تجربيات ديگران بهشمار ميرفت.
آخوندزاده از اولين روشنفكران ايراني است كه به انتقاد از جامعه ايراني عصر خود پرداخت و مفاهيم جديدي را مطرح كرد و براي توسعه ايران پيشنهادهايي ارائه داد. او ضمن اينكه از مليت ايراني و ناسيوناليسم و ميهنپرستي دم ميزد، در خدمت دولت روسيه، دشمن ديرين ايران قرار داشت و
ــــــــــــــــــــــــــــ1. فراماسونري از سازمانهاي پيچيده و پرابهام استعماري است. لژ بزرگ لندن كه مادر لژهاي فراماسونري است در سال 1717 م. تأسيس شد. در ايران ظاهراً عسگرخان افشار رومي ، سفير عباس ميرزا در دربار ناپلئون، اولين نفري بود كه به عضويت شبكههاي فراماسونري درآمد. بهتدريج رجال ديگري نيز به لژهاي فراماسونري پيوستند كه اغلب در دستگاه دولت ايران خدمتگزار منافع انگليسي بودند و به بسط نفوذ اين كشور كمك ميكردند. فراموشخانه ملكمخان را اولين سازمان ماسوني ايران بهشمار آوردهاند. در بحبوحه مشروطه، مجامع فراماسونري ديگري در ايران تشكيل شد. مجامع آدميت كه مؤسس آن عباسقلي آدميت بود و لژ بيداري ايرانيان كه در سال 1907 م. تشكيل شد و تقيزاده و فروغي از اعضاي مشهور آن بودند از مهمترين اين مجامع بهشمار ميآمدند. بعد از مشروطه، شبكههاي ماسوني در ايران گسترش يافتند و تعداد زيادي از رجال ايران را بهخود جذب كردند. بهطور كلي شبكههاي ماسوني در جهانسوم، ابزار نفوذ دولتهاي استعماري بهخصوص بريتانيا محسوب ميشدند.
2. رك: جمشيد بهنام، ايرانيان و انديشه تجدد ، ص 75.
[46]كارمند رسمي آن دولت و تبعه روس بهشمار ميرفت و در نوشتههاي خود از روسيه تمجيد ميكرد. آخوندزاده بهشدت و با صراحت بهمذهب و اعتقادات اسلامي مردم ميتاخت و بدون اينكه دليل محكمي ارائه دهد باورهاي ديني و الفباي رايج را از عوامل عقبماندگي ميشمرد و بر تقليد از غرب تأكيد داشت. وي همچنين لزوم نظام جديد آموزشي، آزادي و مشروطيت را در آثار خود مطرح كرد. جنبههاي ضد ديني انديشههاي او و نيز اعتمادش به روسيه و حمله به سنتها موجب شد آثار وي كمتر خوانندهاي در ايران داشته باشد. لذا انديشههايش تأثير چنداني در تحولات ايران برجاي نگذاشت. تلقي او از باورهاي ديني و الفبا، بهعنوان دو عامل عقبماندگي، نشانه نگاه سطحي او به مقوله توسعه و نوگرايي است.
ميرزا ملكم خان ناظمالدوله از ديگر روشنفكران اين دوره و از دولتمردان عصر ناصري محسوب ميشود. ملكمخان در ابتداي حضور خود در ايران پيشنهادهايي را در مورد اصلاح سيستم سياسي و نظام اقتصادي ايران به ناصرالدين شاه ارائه كرد و فعاليتهايي در اين مورد انجام داد. بعدها در دوره سپهسالار به وزارت مختار ايران در لندن منصوب گرديد و در آنجا، واسطه امتياز رويتر شد و براي خود نيز امتياز لاتاري ـ بختآزمايي ـ را گرفت كه دولت با توجه به فتواي علما مبني بر تحريم لاتاري مجبور به لغو آن شد. ملكمخان امتياز لغو شده را بهيك انگليسي فروخت و به اتهام كلاهبرداري محاكمه شد و دربار او را از تمام القاب و مناصب خود عزل كرد. (1) او پس از عزل، با دولت ايران به مخالفت برخاست و روزنامه قانون را كه تندترين انتقادات را عليه دولت درخود داشت، منتشر نمود. ملكمخان در آثار خود بسيار محتاطتر از آخوندزاده بحث ميكند و در اين باره مينويسد:
چنين دانستم كه تغيير ايران بهصورت اروپا كوششي بيفايده است از اينرو فكر ترقي مادي را در لفاف دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معاني را نيك دريابند. (2)
ملكمخان مفاهيم و انديشههاي جديدي را مانند قانون ، مشروطيت ، علوم جديد ، آزادي و نفياستبداد مطرح ميكرد و گاه براي توجيه آنها از منابع ديني كمك ميگرفت. او درعينحال بهتقليد و اقتباس از غرب در همه امور معتقد بود و پيشنهاد ميكرد براي توسعه ايران مستشاران خارجي در رأس ساختار اداري كشور قرار گيرند و پاي كمپانيهاي خارجي در ايران باز شود (3) تا با كمك آنها ايران به توسعه برسد. شايد همين اعتقاد او دليل امضاي امتيازات استعماري و بخشش منابع ملي
ــــــــــــــــــــــــــــ1. حجتاللّه اصيل، زندگي و انديشه ميرزا ملكمخان ناظمالدوله ، ص 15 و دكتر فرشته نوراني، تحقيق در افكار ميرزا ملكمخان ناظمالدوله ، صص 180 ـ 167.
2. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ، ص 100.
3. اصيل، پيشين ، ص 100.
[47]ايران به بيگانگان بود. فرصتطلبي او و اينكه وي فقط بعداز عزل به انتقاد از دولت پرداخت و حتي در اين زمان هم به حقالسكوت رضايت ميداد (1) و همچنين شيفتگياش به استعمار، نقش او را تحتالشعاع قرار داده است.
سپهسالار ، دولتمرد و روشنفكر ديگر اين عصر است كه مدتها بهعنوان نماينده سياسي ايران در خارج از كشور بهخصوص عثماني فعاليت ميكرد و از اين راه با انديشههاي جديد آشنا شد. در اوج بحران قحطي و خشكسالي در كشور در سالهاي 1871 ـ 1870 م. ناصرالدينشاه او را به نخستوزيري منصوب كرد. وي در مدت صدارت خود كوشيد تا اصلاحاتي را بهعمل آورد، اما با امضاي قرارداد رويتر مخالفتها عليه او بالا گرفت. در اين قرارداد وي تقريباً تمام منابع ايران به مبلغي ناچيز به رويتر واگذار كرد. مخالفتها بهاندازهاي بود كه ناصرالدينشاه مجبور به عزل او گرديد و قرارداد نيز فسخ شد.
سپهسالار در آثار خود از ناسيوناليسم ، مشروطيت ، قانون ، پارلمان و لزوم اخذ تمدن غربي دفاع ميكرد. مهمترين ضعف او اعتماد بسيار به استعمار انگليس بود.
اين سه نفر خود در انقلاب مشروطه دخالت نداشتند اما در رواج تفكر مشروطهخواهي در ميان ايرانيان نقش مهمي ايفا كردند.
روشنفكراني كه در مشروطه حضور داشتند اغلب جوانان فرنگ رفتهاي بودند كه شيفته تمدن غربي بوده تقليد از غرب را ترويج ميكردند. تقيزاده يكي از اين افراد است. او گرچه از نظر علمي آثار زيادي از خود بر جاي نگذاشته است اما در جريان مشروطه حضور علمي داشته و در هدايت جنبش بعد از استبداد صغير، نقش فعالي ايفا كرده است. او ادعا ميكرد بايد از فرق سر تا سرِ انگشتان پا فرنگي شد. وي عليرغم ادعاهاي قبلي خود، در هنگام استبداد صغير و حمله به مجلس، به سرعت به سفارت انگليس پناهنده شد. (2) او چندي بعد در كنار رضاخان قرارداد ننگين 1933 م. را امضا كرد.
تندروي بعضي از روشنفكران تازه به دوران رسيده، بعد از پيروزي اوليه انقلاب مشروطه، از عوامل اصلي ايجاد شكاف در ميان نيروهاي انقلابي بود. طرح شعارهاي ضداسلامي و توهين به مقدسات اسلامي توسط بعضي از روشنفكران در روزنامهها، بسياري از علما و مذهبيون را نسبت به سرنوشت مشروطه نگران كرد. مهمترين گلايه شيخ فضلاللّه از مشروطهخواهان رواج جو الحاد و بيديني و توهين به مقدسات بود.
بهطوركلي ميتوان گفت اكثر روشنفكران اين عصر خوشباورانه و بدون توجه بهمباني فكري و
ــــــــــــــــــــــــــــ1. مقصود فراستخواه، سرآغاز نوانديشي معاصر ، ص 84.
2. علياصغر شميم، پيشين ، ص 504.
[48] اجتماعي مدرنيسم، مفاهيم و انديشههاي غربي را در ايران مطرح ميكردند و توقع داشتند كه با
استفاده از الگوي غرب در كوتاهترين زمان به توسعه برسند; درحاليكه جامعه ايران و غرب تفاوتهاي بنياديني با يكديگر داشتند; و هرگونه راهحلي براي مشكلات ايران بايد با تفكر عميق در وضعيت جامعه ايراني و توجهدادن جامعه به ارزش والاي دانش و دانشمندان در اسلام، صورت ميپذيرفت. گرايش تقليدگونه به تمدنغربي كه ناشي از شناخت سطحي مدرنيسم و همچنين عدم تفكر جدي در جامعه ايران بود، نوعي بنبست توسعه در كشور بهوجود آورد و توسعه را ساليان دراز به عقب انداخت.
علاوه بر اين، ضعف ديگر روشنفكران اعتماد آنها به استعمار بود درحاليكه استبداد و استعمار در كنار هم، عامل اصلي مشكلات جامعه ايران بودند و نميشد با تكيه بر يكي، ديگري را كنار زد. اين اعتماد كه در واگذاري امتيازات كلان در قبال دريافتي اندك، تكيه بر نيروهاي خارجي در سياستها و توسل به آنان در مواقع حساس ايران، نمود مييافت، ضربههاي جبرانناپذيري بر منافع مليايران وارد ساخت.
مشكل ديگر روشنفكران اين عصر، همانگونه كه اشاره شد، بياعتنايي به سنتها و مذهب در جامعه ايران بود و اين يكي از دلايل عمده عدم موفقيت آنهابود. جامعه ايران كاملا مذهبي بود و هر تلاشي براي توسعه بايد اين ويژگي اساسي را در نظر ميگرفت وگرنه محكوم به شكست بود. بهعبارت ديگر راه توسعه بايد با توجه به سنتها و ويژگيهاي خاص جامعه ايراني، نه با الگوبرداري سطحي از غرب انتخاب ميشد.
در اينجا بايد به تفاوت بنيادين مذهب در جامعه غرب و جهان اسلام اشاره كرد. درحاليكه روشنفكران غربي نهادهاي مذهبي حاكم بر قرون وسطي را بهدليل جلوگيري از رشد علم و توسعه نكوهش ميكنند، در جامعه اسلامي مذهب باعث شكوفايي تمدن بزرگ اسلامي شد و يكي از درخشانترين دورههاي تاريخي را در كشورهاي اسلامي پديد آورد. اصولا اسلام با تأكيد بر علم، تعقل، آزادگي و ستايش از كار و تلاش و تمجيد فراوان از مقام دانشمندان و نكوهش رهبانيت و گوشهگيري با مباني توسعه كاملا هماهنگ و سازگار است. بههمين جهت در جهان اسلام علل عقبماندگي را بايد در عواملي چون استبداد، استعمار خارجي و جهل و ناداني مردم جستوجو كرد كه همگي برخلاف اصول و آموزههاي اسلامي هستند.
از ضعفهاي ديگر جريان روشنفكري، فقدان پايگاه مردمي بوده است. دلايل اين امر متعدد است. از يك سو اعتقاد به ارزشهاي نامأنوس با باورهاي جامعه و از سوي ديگر محصوربودن روشنفكران در محافل و مجالس خاص و عدم ارتباط پيوسته آنها با مردم ميتواند در اين مسأله موثر باشد. آثار سياسي آنان نيز به علت بيسوادي اكثريت مردم (95%) خواننده چنداني نداشت. نداشتن پايگاه
[49]مردمي، روشنفكران را از هرگونه اقدام سياسي مستقل باز ميداشت و آنها را سمت اتحاد با دو نيروي سياسي ديگر يعني دربار يا روحانيت هدايت ميكرد.