وضعیت سیاسی ایران در دهه 20
وضعیت سیاسی ایران در دهه 20 در این دوره عرصه سیاست ایران، میدان رقابت سه نیروی دربار، مجلس و دولت بود. دربار به جز ارتش، منابع اصلی قدرت خود را از دست داده بود. شاهجدید با در اختیار گرفتن ارتش و گسترش آن، موقعیت [60] متزلزل خود را بهبود میبخشید. شورشها
وضعيت سياسي ايران در دهه 20
در اين دوره عرصه سياست ايران، ميدان رقابت سه نيروي دربار، مجلس و دولت بود. دربار به جز ارتش، منابع اصلي قدرت خود را از دست داده بود. شاهجديد با در اختيار گرفتن ارتش و گسترش آن، موقعيت
[60]متزلزل خود را بهبود ميبخشيد. شورشهاي متعددي كه در كشور رخ داد نياز به ارتش را گوشزد كرد و شاه بهانهاي به دست آورد تا به بازسازي و مدرنكردن ارتش بپردازد. تعداد نفرات ارتش كه بسيار كاهش يافته بود، افزايش يافت. در اين شرايط بازشدن فضاي سياسي پس از سالها استبداد موجب انفجار نارضايتيها و در مواردي ناامني بسيار شد. غائله خودمختاري آذربايجان و كردستان كه خود حاصل سياستهاي غلط رضاشاه بود موقعيت ارتش و شاه را بهبود بخشيد. آنچه در اين ميان بيش از همه براي كسب اقتدار بيشتر شاه كمك ميكرد، اختلاف و پراكندگي شديد نيروهاي سياسي موجود بود كه هيچگاه نتوانستند بهيك ائتلاف پايدار عليه سلطنت دست يابند.
مجلس در اين سالها به علت ضعف دربار، تعيينكننده اصلي سياستها و ميدان حل و فصل دعاوي سياسي محسوب ميشد و به جهت انتخاب دولت از اهميت بسياري برخوردار بود. نمايندگان مجلس سيزدهم گرچه بهدستور رضاشاه انتخاب شده بودند اما با سقوط او به جناحهاي مختلفي تقسيم شده و بسياري از آنها به صف مخالفان دربار پيوستند. آنها با دخالت شاه و ارتش در سياست مخالفت ميكردند. انتخابات مجلس چهاردهم در فضايي نسبتاً آزاد صورت گرفت. بههمين دليل جناحهاي سياسي متنوعي به اين مجلس راه يافتند. مناظرات پرشور در مجلس و بيثباتي كابينهها از پيامدهاي تنوع نيروهاي سياسي بود. موقعيت شاه در برابر مجلس بسيار متزلزل و سست مينمود. اما شكاف و تفرقه موجود ميان نيروهاي سياسي مانع از آن شد كه اتحاد واقعي عليه دربار و براي محدوديت سلطنت شكل بگيرد. در سال 1324 هـ .ش قوام به نخستوزيري انتخاب شد. وي قصد داشت كنترل شاه بر ارتش را تضعيف كرده و شاه را محدود كند. در مجلس چهاردهم درگيري او در بحران آذربايجان و مذاكره با روسيه فرصت اينكار را از او گرفت. با دخالت قوام انتخابات مجلس پانزدهم برگزار شد و نمايندگان حزب دمكرات او اكثريت را بهدست گرفتند، اما اختلافات داخلي، اين اكثريت را بهسرعت از بين برد و قوام در سال 1326 هـ . ش سقوط كرد. از آن پس دربار اندكاندك وارد گود سياست شد. تا اين زمان شاه خود را پادشاه مشروطه نشان ميداد و فقط در پشت صحنه، ارتش را هدايت ميكرد، اما از اين به بعد آشكارا در عزل و نصبها مداخله مينمود. ترور ناموفق شاه در 1327 هـ .ش بهانهاي براي سركوب مخالفان، تعطيل روزنامههاي مستقل، تبعيد آيتاللّه كاشاني و انحلال حزب توده شد. شاه در سال بعد با تشكيل مجلس مؤسسان و تغيير قانون اساسي براي گرفتن حق انحلال مجلس، قدرت خود را به رخ جناحهاي موجود كشيد. ظاهراً دربار قدرت كامل را در دست گرفته بود; اما مسأله نفت اوضاع را تغيير داد.
نفت از مسايل جنجالبرانگيز دهه 20 بود. در مجلس چهاردهم بحث قرارداد 1933م. مطرح شد و
[61]تقيزاده وزير دارايي رضاشاه در زمان انعقاد قرارداد عنوان كرد كه مجبور به امضاي قرارداد بوده است. (1)
در سالهاي پاياني دهه 20 بحث نفت دوباره اوج گرفت. اشتغالات ديگر دولت و نمايندگان مدتي طرح مسأله نفت را مسكوت گذاشت، اما افشاي آمار درآمد شركت نفت مبني بر اينكه اين شركت كمتر از 15% سود خالص خود را به ايران پرداخته است و تنها ميزان ماليات پرداختي به دولت انگليس چند برابر مبلغ پرداخت شده به ايران است (2) به هيجان عمومي عليه شركت نفت انگليس و ايران دامن زد. شركت عليرغم چند برابرشدن قيمت از زمان قرارداد 1312 ـ 1933 ميزان پرداختي خود به ايران را تغيير نداده بود. زيادهخواهي انگليسيها وقتي روشنتر شد كه معلوم شد شركتهاي نفتي امريكايي قراردادهايي به مراتب بهتر از قرارداد دارسي و قرارداد بعد از آن با كشورهاي همسايه منعقد كردهاند. انگليسيها فقط با كمي افزايش در حق امتياز موافق بودند و يك قرارداد الحاقي در اين مورد پيشنهاد كردند ولي موفق به تصويب آن نشدند. (3)