ج. نظریه چالمرز جانسون
ج. نظریه چالمرز جانسون جانسون با بهرهگیری از نوشتههای تالکوت پارسنز و سایر جامعهشناسان کارکردگرا واضافات و تغییراتی در کتابهایش: انقلاب و سیستم اجتماعی (Revolution and the Social System) و ــــــــــــــــــــــــــــ ,inarheT illajaT .. tic.po .911 .P
ج. نظريه چالمرز جانسون
جانسون با بهرهگيري از نوشتههاي تالكوت پارسنز و ساير جامعهشناسان كاركردگرا واضافات و تغييراتي در كتابهايش: انقلاب و سيستم اجتماعي (Revolution and the Social System) و
ــــــــــــــــــــــــــــ,inarheT illajaT .. tic.po .911 .P .
2. .)tcudorP lanoitaN ssorG( PNG
[154]تحول انقلابي (Revolutionary Change) ، ديدگاه ويژهاي در بحث انقلاب گشوده است. (1)
اين ديدگاه، در نقطه مقابل نظريه ماركسي انقلاب كه تضاد را چهره اساسي جامعه ميدانست و تغيير و تحولات تاريخي را داراي جنبهاي خشونتآميز قلمداد مينمود، قرار دارد. اين نظريه، جامعه را ماهيتاً مبتني بر رضايت ـ نه تضاد ـ ميداند و بر اين باور است كه تغيير و تحول يك امر طبيعي است و لزوماً انقلابي و خشونتآميز نيست و انقلاب تنها يكي از شكلهاي تغيير اجتماعي است.
طبق اين ديدگاه، يكي از ويژگيهاي اساسي نظام يا سيستم اجتماعي، وجود ساخت ارزشي خاصي است كه اعضاي جامعه بر آن توافق دارند. ساختار ارزشي جامعه، نوع خاصي از عمل متقابل بين افراد مختلف و نيز موجوديت گروهها و طبقات اجتماعي را از نظر اخلاقي قابل پذيرش ميسازد. ارزشها، الگوهاي پيدايش انتظارات مشترك و معيار هدايت و تنظيم رفتارند. همچنين ارزشها تعيينكننده وقايع اجتماعي و معياري براي تعيين عكسالعمل مناسب در برابر آنها بهشمار ميآيند. ارزشها، براي سازماندادن به نظام تقسيمكار اجتماعي ضرورت دارند، زيرا با بهرهبرداري از آنها نياز به استفاده از زور براي انتصاب هر فرد به وظيفهاي تعيينشده منتفي ميگردد. مهمترين كاركرد نظام ارزشي، مشروعيتبخشي به بهرهبرداري از قدرت ـ مقننه، مجريه، قضاييه و نيروي قهريه ـ است.
براساس اين ديدگاه، انقلاب در اثر سه عامل متوالي بهوقوع ميپيوندد:
الف. از دسترفتن تعادل (ركود قدرت) : انقلاب در صحنه نظام اجتماعي نامتعادل رخ ميدهد و تا زماني كه ارزشهاي يك جامعه و واقعيتهاي محيطي آن با هم سازگار باشند، نظام حالت تعادلي خود را حفظ ميكند. منابعي كه تعادل را بر هم ميزنند يا ارزش و تغيير خارجياند، مثل بروز انقلاب در كشور همسايه و رسانههاي خارجي و يا داخلياند مانند عقايد جديد. وقتي اين منابع بر يك نظام اجتماعي تأثير نهادند، برحسب مورد يكي از دو اتفاق زير اجتنابناپذير است: يا عليرغم فشارهاي جديد، هماهنگي و تطابق عناصر مختلف براي حفظ تعادل ادامه مييابد و يا آنكه تعادل نظام از دست ميرود.
ب. انعطافناپذيري نخبگان: وقتي نظام اجتماعي از تعادل خارج شد، نحوه رفتار رهبران سياسي اهميت مييابد. اين رفتار طيفي از انعطافپذيري و اصلاحات تدريجي تا انعطافناپذيري كامل نخبگان حكومتي را دربر ميگيرد. اما انعطافناپذيري بهمعناي تحقق شرط دوم براي وقوع انقلاب است.
ج. عوامل شتابزا: اين عوامل با گسستن استحكام نيروهاي نظامي و تأثير بر انظباط، فرماندهي و وفاداري نظاميان در ارتش، ايجاد تزلزل ميكنند و اين تصور را در مخالفان پديد ميآورند كه شانس پيروزي بر نيروهاي مسلح را بهدست آوردهاند.
عدمتعادل(ركودقدرت) + انعطافناپذيري نخبگانحكومتي + عواملشتابزا ر انقلاب
در ايران، عدم تعادلي كه ميتواند بهعنوان يك عامل انقلاب در نظر گرفته شود، از اواخر سال 1356 در اقشار مختلف اجتماعي قابل مشاهده بود. شعارهاي مردم، اعتصابات عمومي، تظاهراتها و غيره همگي حاكي از اين عدم تعادل بود.
درباره انعطافپذيري نخبگان حكومتي بايد گفت كه برخلاف نظر جانسون، اين امر بسته به شرايط موجود، گاه ثبات و گاه تشديد بيثباتي و پيشرفت روند انقلاب را در پي دارد. اينكه اصلاحات بتواند موجب ثبات گردد يا خير، به عوامل مختلفي مانند نوع عقايد عمومي و فرهنگ عامه، جايگاه حكومت در بين مردم و سابقه تاريخي آن و تجربيات مردم در رابطه با رژيم سياسي بستگي دارد. بهطوركلي اگر در كشوري روحيه انقلابي در مردم پديدار گردد كه بهيك ايدئولوژي انقلابي و اصيل پيوند خورده باشد پديدار گردد، بسيار محتمل است كه انجام اصلاحات در برقراري ثبات با شكست مواجه شود. جانسون با ذكر اين نكته كه انعطافپذيري تعادل را باز ميگرداند، مطلب را بسي ساده انگاشته است. وي حتي نگفته كه انعطافپذيري بايد بهموقع باشد.
در ايران، طي سال 1357 رژيم شاه انعطافهايي از خود نشان داد. تغيير نخستوزيران، آزاديِ بخشي از زندانيان سياسي، آزاديهاي كنترلشده مطبوعات، بحثهاي مجلس شورا، بازگرداندن تاريخ به هجريشمسي، بازداشت تعدادي از مقامات مانند هويدا و نصيري، سخنراني شاه مبني بر اينكه صداي انقلاب ملت ايران را شنيده است، فرار شاه به خارج از كشور و... اما هيچيك از اينها نهتنها اثر نبخشيد، بلكه همگي بر شدت انقلاب افزودند.
درباره نقش عوامل شتابزا نيز بايد گفت رژيم شاه بهويژه پس از فرمان امام خميني (ره) مبني بر فرار نظاميان و پيوستن آنها به مردم دچار گسيختگي نيروهاي نظامي و فرار ردههاي مختلف آن گرديد.
براساس نظريه جانسون در ايران سالهاي 56 و 1357 هرچند شرط سوم وجود داشت، اما به اين دليل كه شرط دوم وقوع انقلاب يعني انعطافناپذيري نخبگان حكومتي وجود نداشت، بايد تعادل به جامعه بازميگشت. هر چند شرط سوم وجود داشت اما چنين نشد و هر روز بر شدت انقلاب افزوده گشت.
نظريه جانسون از جنبههاي ديگري نيز قابل نقد است، از جمله بايد به انتقادهاي وارد بر نظريه عموميِ جامعهشناختي كاركردگرايي (2) و اينكه وي درباره انقلاب از اصطلاحات مربوط به پديدههاي فيزيكي ـ مانند سيستم، ساخت، سوء كاركرد بهرهگرفته و بهدنياي واقعي توجه نداشته است، توجه كرد. همچنين جانسون براي خصوصيات فردي، مانند روش تبليغيِ ماهرانه و زيركي و هوشياري رهبري انقلاب كه ميتواند در موقعيتهاي خاص مؤثر افتد، نقش چنداني قائل نشده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ,nosnhoJ sremlahC eeS .. metsyS laicoS eht dna noituloveR .segaP tnereffid ,
2. براي ملاحظه تعدادي از ارزيابيهايي كه نويسندگان درباره نظريه عمومي جامعهشناختيكاركردگرايي به عمل آوردهاند; رك: جي. اچ. آبراهام، خاستگاههاي جامعهشناسي ، ترجمه احمد كريمي، ص 128; تي. بي. باتومور، جامعهشناسي ، ترجمه حسن منصور و حسن حسيني كلجاهي، صص 53 ـ 52.
[157]