خاتمه: مروری بر تحولات داخلی و خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی

خاتمه: مروری بر تحولات داخلی و خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی [182] در این بخش از کتاب، تحولات داخلی و خارجی پس از پیروزی انقلاب به اختصار مورد بررسی قرار میگیرد تا ضمن آشکارساختن زمان وقوع دگرگونیهای درخور اهمیت، دورنمایی از آن عصر ارائه شود و م

خاتمه: مروري بر تحولات داخلي و خارجي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي

[182]

در اين بخش از كتاب، تحولات داخلي و خارجي پس از پيروزي انقلاب به اختصار مورد بررسي قرار ميگيرد تا ضمن آشكارساختن زمان وقوع دگرگونيهاي درخور اهميت، دورنمايي از آن عصر ارائه شود و مباحث فصلهاي پيشين با موقعيت كنوني پيوند يابد.

تحوّلات داخلي ايران پس از پيروزي

اين تحولات به چهار دوره قابل تقسيم است:

1. دوره بحران يا دوره حاكميت ميانهروها و بنيصدر، كه از آغاز پيروزي انقلاب تا 30 خرداد 1360 به طول انجاميد.

2. دوره تثبيت نظام يا زمان دولت مهندس ميرحسين موسوي كه تا سال 1368 به درازا كشيد.

3. دوره بازسازي يا سالهاي حضور دولت آيتالله هاشمي رفسنجاني در رأس قوه مجريه كه تا 1376 ادامه يافت.

4. دوره نوين حركت به سوي جامعه مدني يا دوره كنوني كه از سال 1377 با خطمشي حجت الاسلام و المسلمين خاتمي مبني بر گفتوگوي تمدنها (در سياست خارجي) و جامعه مدني (در سياست داخلي) آغاز شد.

امام خميني، در 15 بهمن 1357، مهندس مهدي بازرگان را مأمور تشكيل دولت موقت كرد. مردم، در پاسخ به نداي رهبر مبني بر اعلام نظر درباره رئيس دولت موقت، او را تأييد كردند. مهمترين ويژگيهاي فكري و سياسي بازرگان و دولتش، عبارت بود از: خوشبيني درباره غرب، اعتقاد به اصالت فرد و آزاديهاي فردي، مليگرايي، اعتقاد به اشراف دين بر سياست نه اتحاد آن دو، تسامح در مقابل مخالفان، اعتقاد به روش گام به گام (و نه حركتهاي انقلابي) و سياست موازنه منفي. بيشتر اعضاي دولت موقت در نهضت آزادي و جبهه ملي عضويت داشتند و از طبقات تحصيلكرده و مرفه شهري بودند. (1)

شوراي انقلاب ـ كه قبل از دولت موقت تشكيل شده بود ـ تصويب قوانين و مقررات فوري را بر عهده داشت و به دولت موقت نظر مشورتي ميداد.

در بحبوحه حكومت ميانهروها، بسياري از گروهكها از اوضاع نابسامان كشور و تساهل و مداراي دولت موقت بهره بردند. گروههاي كمونيستي و هوادارانشان به سردمداري سازمان چريكهاي فدايي خلق در روز 20 بهمن 57، بهعنوان گراميداشت قيام سياهكل، (2) (در تاريخ 29 بهمن 1349) در دانشگاه تهران گرد آمدند، و بهسوي ميدان امام حسين7 راهپيماييكردند. اين در حالي بودكه روزقبل، بازرگان رؤوس برنامههاي خود را در همان مكان براي مردم اعلام كرده بود. تجمع گروههاي چپ، در واقع نوعي قدرتنمايي در مقابل ديگر نيروهاي انقلابي تلقي ميشد. مهمات و تسليحات بسيار ـ كه در جريان خلع سلاح پادگانها و كلانتريهابه دست گروهكها افتاده بود ـ در دوران دولت موقت مسألهساز شد.

بهرغم فعاليت كميتهها و ديگر ارگانهاي انقلابي، گروهكها در شهرهاي مرزي تحركاتي انجامدادند. براي نخستينبار، دو گروه محلي، با نامهاي حزب دموكرات و سازمان كومله، در كردستان مبارزهمسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي را آغاز كردند. حزب دموكرات در وقايع اشغال ايران در جنگ دوم ريشه داشت و تحت تأثير حزب تجزيه طلب دموكرات آذربايجان ايجاد شده بود. مسأله اختلافات مذهبي نيز دستاويز اين گروهها بود و چنين تبليغات ميشد كه روي كار آمدن حكومت شيعي عرصه را بر اهلسنت تنگ خواهد كرد. گروههاي چپ، اين منطقه را براي فعاليت مساعد ديدند و در آنجا پايگاه زدند.

حزب دموكرات بهطور عمده در مهاباد و شمال كردستان استقرار داشت و قاسملو ـ كه در كوران انقلاب به ايران بازگشته بود ـ آن را رهبري ميكرد. او سالهاي دراز ستم شاهان را ناديده ميگرفت و دولت نوپا و انقلابي را سبب مظلوميت مردم كُرد معرفي ميكرد. ايدئولوژي اين حزب آميزهاي از آموزههاي كمونيستي و ناسيوناليستي بود. حزب كومله ـ كه رهبري شاخص نداشت ـ از انديشه مائوئيستي بهره ميبرد و بيشتر در منطقه سنندج فعاليت ميكرد. (3)

دولت موقت هيأت سه نفره (4) حل اختلاف را به منطقه گسيل داشت. اين هيأت، بهدليل نداشتن طرح مشخص و برخوردار نبودن از قاطعيت لازم، نتوانست از فعاليت گروهكها در كردستان جلوگيري كند. بدين ترتيب، يكي از نقاط ضعف دولت موقت بروز كرد. انقلابيان به دولت بازرگان انتقاد داشتند كه چرا با حركتهاي مسلحانه برخورد قاطع صورت نميگيرد.

ضد انقلاب در خوزستان، تركمنصحرا، آذربايجان و بلوچستان نيز فعاليتهايي قابل توجه داشت. در شهرهاي استان خوزستان، گروهكها با تأكيد بر تفاوتهاي زباني و نژادي در مسير تحريك مردم و خرابكاري در تأسيسات نفتي گام برداشتند. حزب خلق مسلمان، با برخورداري از حمايت آيتالله شريعتمداري در تبريز و قم تشنج آفريد. بلوچستان نيز بهدليل محروميت، حضور گسترده مهاجران افغاني و نفوذ نسبي وهابيت براي فعاليت گروههاي ضدانقلاب مناسب به نظر ميرسيد. گروه فرقان ـ كه مصداق خوارج زمان بود ـ با انديشهاي مذهبي و متعصبانه آيتالله مطهري، آيتالله قاضي طباطبايي، دكتر مفتح، حاجمهدي عراقي و سپهبد قرني را شهيد كرد و در ترور آيتالله هاشمي رفسنجاني و آيتالله موسوي اردبيلي ناكام ماند.

از مهمترين وقايع دوران كوتاه دولت موقت، رفراندوم 12 فروردين 1358 بود. 2/98 % رأي دهندگان، پس از گذشت 50 روز از پيروزي انقلاب، با لبيك گفتن به نداي رهبري نظام، به استقرار حكومت جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند. در واقع اين رفراندوم، نشاندهنده تشكيل اولين دولتي بود كه در دوران مدرن با اتّكا به خواست مردم و احكام اسلامي پديد ميآمد. پس از همهپرسي، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي برگزار شد تا متن قانون اساسي جديد را آماده سازد.

حاكميت ميانهروها در ديگر انقلابهاي جهان نيز سابقه داشته است. و آنها معمولاً از دولتي گذرا و ناپايدار برخوردار بودهاند. دولت موقت، با توجه به تكيه بر سياست گام به گام و مليگرايانه، مورد انتقاد انقلابيان قرار گرفت. به قول مايكل فيشر، براي ميانهروها، انقلاب بهثمر رسيده بود و اينك بايد متخصصان زمام امور را بهدست گيرند; در حالي كه براي انقلابيان، كار تازه آغاز شده بود. (5) از طرفي توقع طبيعي مردم از دولت پس از انقلاب آن بود كه مشكلات و نابسامانيها هرچه زودتر پايان پذيرد و با ضد انقلاب به شيوه قاطعانهتري برخورد شود.

اختلاف ديگر دولت موقت و نيروهاي انقلابي بر سر سياست خارجي، بهويژه نوع برخورد با امريكا، مسأله صدور انقلاب و سياست نه شرقي و نه غربي بود. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در روز 13 آبان 1358، با تسخير سفارت امريكا در تهران مردم را بار ديگر متوجه دشمن خارجي كردند. آنها آزادي گروگانها را به بازگرداندن شاه و اموال ايران از امريكا مشروط ساختند و با انتشار اسناد لانه جاسوسي ،
مصاديق دخالت امريكا در امور داخلي ايران را افشا كردند. امام خميني(ره) ـ كه در جريان تسخير سفارت امريكا قرار نداشت ـ (6) حمايت بيشائبهاي از اين اقدام به عمل آورد و آن را انقلاب دوم ناميد. اشغال سفارت امريكا در ايران ابهت اين كشور را شكست; هرچند از نظر اقتصادي، به توقيف داراييهاي ايران و تحريمهاي امريكا عليه ايران انجاميد. (7)

مهندس بازرگان دو روز بعد از جريان گروگانگيري استعفاي خود را تقديم رهبر انقلاب كرد. (8) و به عمر حكومت ميانهروها پايان بخشيد. امريكا در چهارم ارديبهشت 1359 با عمليات چنگال عقاب كوشيد گروگانها را آزاد كند، اما توطئه آنها در منطقه طبس به شكل معجزه آسايي شكست خورد. در اين عمليات شش فروند هواپيماي C-130 ، هشت فروند هليكوپتر و دو فروند هواپيماي آواكس شركت داشت. سرانجام با گذشت 444 روز، دوران گروگانگيري با امضاي بيانيه الجزاير بهسر آمد.

اولين انتخابات رياست جمهوري در پنجم بهمن 1358 برگزار شد و ابوالحسن بنيصدر بر رقباي خود پيشي گرفت. تلقي عمومي اين بود كه او طرح و برنامه آمادهاي براي نجات اقتصاد ايران دارد; براي مثال او كاستن نرخ بهرههاي بانكي را براي جلب نظر مردم و قانون بانكداري اسلامي را براي جلب نظر روحانيان ارائه كرد. بههر حال، با آشكار شدن اينكه رهبر انقلاب اجازه نخواهد داد روحانيان در انتخابات رياست جمهوري كانديدا شوند، بنيصدر آسودهخاطر شد. جلالالدين فارسي كانديداي روحانيت مبارز بود. در آن زمان شيخعلي تهراني ـ حاكم شرع خراسان ـ به ياري بنيصدر شتافت و با ارائه سندي نشان داد كه پدر جلالالدين فارسي متولد افغانستان است و او طبق قانون اساسي نميتواند رئيسجمهور شود. در آخرين لحظات قطبزاده نيز كوشيد شاه را ـ كه در پاناما تحت عمل جراحي بود ـ به دام اندازد و با معامله ماجرا جويانه شاه در مقابل 52 گروگان امريكايي، خود را به رياست جمهوري برساند. فرار شاه از پاناما، اين خطر را نيز از بنيصدر دور ساخت.

رئيسجمهور جديد چنان ميپنداشت كه روحانيت به درس و بحث خود خواهد پرداخت و صحنه سياست براي او كاملاً آماده است; اما در واقع چنين نبود و دولت وي 28 ماه بيشتر دوام نياورد. او از يك سو با نخست وزيرش (محمدعلي رجايي) و نيروهاي مذهبي ـ انقلابي سازگاري نداشت (9) و از سوي ديگر، در جريان جنگ تحميلي ـ كه در آخرين روز شهريور ماه 1359 آغاز شده بود ـ با سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي مخالفت ميورزيد. رهبر فقيد انقلاب، پس از آنكه مجلس شوراي اسلامي بر عدم كفايت رئيسجمهور رأي داد، (10) در 20 خرداد 1360 بنيصدر را عزل كرد. بنيصدر در پناه مجاهدين خلق پنهان شد و سرانجام همراه مسعود رجوي به پاريس گريخت. قطبزاده، در خلأ قدرت، همه عشق و علاقه مردم به امام را ناديده گرفت و با حمل بمب به جماران قصد داشت زمام امور را بهدست گيرد. وي پس از كشف توطئه ـ كه به اعدامش انجاميد ـ ادعا كرد آيت اللّه شريعتمداري را نيز از اين ماجرا با خبر كرده بود. (11)

سازمان مجاهدين خلق تا قبل از سال 60 برخوردهاي دوگانه داشت و از حمايت غيرمستقيم آيتاللّه طالقاني، بهعنوان عامل ثبات و تعديل، بهره ميبرد. سازمان ـ كه در دوران انقلاب اسلحه فراوان گردآورده بود ـ در 30 خرداد 1360، همزمان با بركناري بنيصدر و فرار وي و رجوي به خارج، در اوج جنگ تحميلي عراق عليه ايران جنگ مسلحانه اعلام كرد و موجي از ترور و خشونت را دامن زد. آيتالله خامنهاي در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر مجروح شد. فرداي آن روز فاجعه عظيم هفتم تير به وقوع پيوست و دكتر بهشتي همراه 72 تن از يارانش به شهادت رسيد. دو ماه بعد رئيسجمهور جديد (رجايي) همراه نخست وزيرش (باهنر) با انفجار بمب به شهادت رسيد. بهتدريج موج ترور و كشتار شدت يافت و افزون بر شخصيتهايي چون دكتر آيت، آيتالله قدّوسي و شهداي محراب، بسياري از اعضاي بسيج و مردم عادي نيز به شهادت رسيدند. سازمان مجاهدين در داخل، به رهبري موسي خياباني، در مقابل مردم قرار گرفت و در خارج به فرماندهي مسعود رجوي ـ از فرانسه به عراق منتقل شده ـ در كنار نيروهاي عراقي عليه اين مرز و بوم جنگيد.

سازمان چريكهاي فدايي خلق در جريان انقلاب به دو شاخه اكثريت و اقليت منشعب شد. شاخه اكثريت مواضعي چون حزب توده داشت و مبارزه سياسي را بر مشي مسلحانه ترجيح ميداد. شاخه اقليت ـ كه با برخورد مسلحانه عليه نظام اسلامي قيام كرد ـ سرانجام سركوب شد و كادرهاي اصلي آن به خارج گريختند.

بساط حزب توده راحتتر از گروههاي فوق برچيده شد. مردم ايران از زمان كودتاي 28 مرداد 32 اين حزب را آلتدست ارتش سرخ و سازمان كا.گ.ب. ميدانستند و از رويارويي آن با دكتر مصدق و آيتالله كاشاني، خاطرهاي تلخ در ذهن داشتند. كادرهاي اصلي حزب توده ـ كه پس از آن ماجرا به خارج منتقل شده بودند ـ در جريان انقلاب اسلامي به ايران بازگشتند و به بازسازي حزب پرداختند. آنها در آغاز انقلاب، خود را مدافع امامخميني و مبارزات ضدامپرياليستي وي معرفي كردند و با چريكهاي فدايي، راه كارگر و حزب دموكرات ارتباط نزديك برقرار ساختند.

سران حزب ـ كه احتمال آشكارشدن خيانتهاشان را قوي ميدانستند ـ از قبل كميته برون مرزي را تشكيل داده بودند و راه توده را منتشر ميكردند. در سال 1362 چند ميزگرد تلويزيوني بين ماركسيستها و مذهبيها برگزار شد و ماهيت احزاب وابسته براي مردم آشكار گشت. بهتدريج مسئولان دريافتند اعضاي حزب به جاسوسي و حركتهاي ضدانقلابي، بهويژه در نيروي دريايي، ميپردازند. اين كردار خيانتبار به دستگيري كادرهاي اصلي مانند كيانوري و طبري و اعدام كادرهاي نظامي مانند دريادار افضلي انجاميد. (12)

دوره تثبيت نظام (سالهاي 1360 تا 1368) با افول تدريجي فعاليت گروهكها در داخل و تجاوز رژيم بعث عراق به مرزهاي كشورمان همراه بود. اين دوران با رياست جمهوري آيتالله خامنهاي و نخستوزيري مهندس ميرحسين موسوي مقارنت داشت. در اين دوره، مسايل داخلي تا حد زيادي تحتالشعاع جنگ واقع شده بود. از يك سو، اختلاف جناحهاي داخلي در مقابل تجاوز دشمن خارجي رنگ ميباخت و از سوي ديگر، دولت و مردم با همه توان در خدمت جبههها و مسايل مربوط به آن قرار داشتند. انقلاب فرهنگي نيز ـ كه از سال 59 دانشگاهها را، جهت بازنگري در دروس و ممانعت از فعاليت گروهكها، به تعطيلي كشانده بود ـ براي همكاري دانشجويان با نهادهاي انقلابي و حضور آنها در ميدانهاي نبرد، عاملي مهم بهشمار ميآمد. با تشكيل بسيج به فرمان امام خميني(ره) در سال 58، مردم عادي نيز در حد توان، رزمندگان اسلام را ياري ميدادند.

در اوايل سال 1367 و در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس شوراي اسلامي، مجمع روحانيون مبارز از جامعه روحانيت مبارز جدا شد و بيشتر كرسيهاي آن دوره را به خود اختصاص داد. امام خميني(ره) تشكّل جديد را نه تنها موجب اختلاف ندانست، بلكه سبب شفافشدن مواضع و ديدگاهها تلقي كرد. امروزه گفته ميشود مواضع سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ـ كه از اتحاد هفت گروه قبل از انقلاب پديد آمد ـ و دفتر تحكيم وحدت با مواضع مجمع روحانيون مبارز بسيار نزديك است. (13)

ايران در بهار 1368 شاهد استعفاي آيتالله منتظري از قائم مقامي رهبري، رحلت جانگداز بنيانگذار جمهوري اسلامي، انتخاب آيتالله خامنهاي جهت تصدي مقام رهبري از جانب مجلس خبرگان و رياست جمهوري آيتالله هاشمي رفسنجاني بود. بر اساس تجديد نظرهاي جديد در قانون اساسي، تفكيك مرجعيت از رهبري و نيز حذف پست نخست وزيري مورد قبول قرار گرفت.

از آنجا كه دولت جديد به بازسازي دوران پس از جنگ ميانديشيد، برنامههاي داخلي خود را بر سياست تعديل Adjustment (در مقابل سياست تثبيت)، توسعه صادرات (در مقابل جايگزيني واردات)، خصوصيسازي و استقراض بنيان نهاد و سياست خارجياش را بر تشنجزدايي استوار ساخت.

اتخاذ اين سياستها، ساختار اقتصادي كشور را تا حد زيادي تغيير داد، و بر حوزههاي فرهنگي و اجتماعي نيز تأثير مستقيم نهاد. (14) تكنوكراتهايي كه سياستهاي اقتصادي دولت جديد را سازماندهي و اجرا ميكردند، در سال 1374 و در آستانه انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي اسلامي، با عنوان كارگزاران سازندگي ايران بهطور رسمي اعلام موجوديت كردند; هرچند سابقه شكلگيري آن به سال 1368 و آغاز فعاليتهاي دولت جديد باز ميگشت. برخي معتقدند ويژگي اصلي مواضع اقتصادي گروه كارگزاران، رشد و توسعه اقتصادي شتابان بود و در محورهاي زير دستهبندي ميشود:

1. خصوصيسازي واحدهاي اقتصادي;

2. تغيير ساختارهاي اقتصادي بر اساس اقتصاد رقابتي;

3. استفاده از تكنولوژي پيشرفته و اهميتدادن به توسعه همهجانبه;

4. استفاده از منابع خارجي و استقراض. (15)

مجمع روحانيون مبارز در سال 1370، بعد از انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي، فعاليت خود را پنج سال متوقف كرد. رقابت جناحهاي سياسي و نيز مشاركت سياسي مردم تا 1376 تا حدي سير نزولي داشت.

نقطه عطف ديگر ـ كه تحولات داخلي انقلاب را وارد مرحله چهارم كرد ـ انتخاب حجتالاسلام و المسلمين سيّدمحمد خاتمي به سمت رياست جمهوري در دوم خرداد 1376 بود. اين واقعه در سطح داخلي موجب حضور كم سابقه مردم در صحنه، بالارفتن ميزان مشاركت سياسي، بازشدن فضا براي مطبوعات، تقويت نهادهاي جامعه مدني (16) (نهادهاي واسط ميان مردم و دولت) و مهمتر از همه شفافشدن مواضع سياسي، اقتصادي و فرهنگي جناحهاي داخلي شد. در اين دوران، علاوه بر جامعه روحانيت مبارز و تشكلهاي همسوي آن، مجمع روحانيون مبارز و كارگزاران سازندگي ايران، ديگر احزاب و گروهها نيز به تبيين مواضع خود پرداختند و سرنوشتي نوين را براي جمهوري اسلامي رقم زدند. (17) دو واقعه مهم در اين دوره، كشف ماجراي پيچيده قتلهاي زنجيرهاي و حادثه اسفبار حمله به كوي دانشگاه تهران (در 18 تير 1378) بود.




| شناسه مطلب: 79638