2. مکتب اصالت کارکرد
2. مکتب اصالت کارکرد پایه این مکتب را نظریات امیل دورکیم شکل می دهد. دورکیم معتقد بود که جامعه، مجموعه ای کمّی از افراد نیست. بلکه واقعیت کیفی یگانه ای می باشد که در شرایط عادی، رسوم و سنت اجتماعی بر عقل منفرد افراد، مسلط هستند و تقسیم
2. مكتب اصالت كاركرد
پايه اين مكتب را نظريات اميل دوركيم شكل مي دهد. دوركيم معتقد بود كه جامعه، مجموعه اي كمّي از افراد نيست. بلكه واقعيت كيفي يگانه اي مي باشد كه در شرايط عادي، رسوم و سنت اجتماعي بر عقل منفرد افراد، مسلط هستند و تقسيم كار بين افراد، و گروه هاي مختلف، جامعه اي منظم و يگانه مي سازد كه همه نيروهاي گوناگون در آن كاركرد و وظيفه خويش را به خوبي و درستي به انجام مي رساند و در تعادل با يكديگرند. اما تقسيم كار، تنها در شرايط عادي موجب همبستگي مي گردد. تقسيم كار غيرنرمال يا پاتولوژيك، موجب فائق آمدن نيروهاي از هم گسيخته اي مي گردد و در نتيجه بي نظمي و عدم تعادل را بهوجود مي آورد.وقتي جامعه اي دچار شرايطي شود كه آن را اندوهناك، سرگشته و خشمگين مي سازد، چنين جامعه اي بر اعضاي خود فشار مي آورد كه از طريق انجام اعمالي معنادار، اندوه، سرگشتگي و خشم خود را بروز دهد. جامعه بر آن ها وظيفه گريستن، ناليدن و يا آسيب رساندن به خود و ديگران را تحميل مي كند، زيرا اين تظاهرات جمعي و ارتباط اخلاقي كه آن ها بيان و تقويت مي كنند نيرو و تواني را كه شرايط مي خواهد از گروه بستاند به آن باز مي گرداند و بدين سان آن را ياري مي كند تا قرار بيابد.
نظريات دوركيم بيشتر درباره تحول اجتماعي است تا انقلاب و بهويژه موضوع اصلي بحث او تأثيرات صنعتي شدن جامعه بر همبستگي اجتماعي است. اما متفكران ديگر از الگوي مطالعه دوركيم بهره بردند و مكتب اصالت كاركرد را بنيان نهادند.
مهم ترين نظريه پردازان انقلاب در مكتب اصالت كاركرد را در زير بررسي خواهيم كرد.
1. چالمرز جانسون: به نظر اين نويسنده، انقلاب اساساً نتيجه پيدايش ناهماهنگي بين محيط و ارزش ها در سيستم اجتماع است. تعادل سيستم اجتماع در نتيجه اثر چهار منبع بر هم مي خورد:
الف) تغيير ارزش ها با منشأ خارجي;
ب) تغيير ارزش ها با منشأ داخلي;
ج) تغيير محيط با منشأ خارجي: مثل تأثيري كه انقلاب صنعتي بر جوامع گوناگون گذاشت;
د) تغيير محيط با منشأ داخلي: مثل رشد جمعيت و يا پيدايش گروه هاي جديد.
2. ساموئل هانتيگتون: وي در كتاب تعليم سياسي در جوامع در حال تغيير به ارائه يك چارچوب تئوريك درباره علل وقوع انقلاب ها پرداخته است. به نظر او انقلاب، اساساً در جوامعي رخ مي دهد كه از يك سو شاهد افزايش مشاركت و بسيج سياسي گروه هايي هستند كه پيشتر از صحنه سياست خارج بوده اند و از سوي ديگر فاقد نهادهاي سياسي لازم براي جذب اين مشاركت هستند; يعني جوامعي كه نوسازي سياسي در آن ها رخ داده اما توسعه سياسي هنوز واقع نشده است.
3. ماكس وبر: وي با الهام از مفهوم سنت كه در نظريه دوركيم آمده است، ابتدا سه منبع براي مشروعيت و اقتدار سياسي بر مي شمارد: سنت، قانون (عقلانيت) و كاريزما.
اقتدار سنتي مبناي وضعيت متعادل اجتماعي است. دو نيروي مختل كننده مي توانند اين وضعيت را بر هم زنند: نيروي عقلانيت و نيروي كاريزما. نيروي عقلانيت مي تواند نيروي انقلابي درجه يكي بر ضد سنت باشد و اغلب هم، چنين بوده است.
نيروي عقلانيت، نخست موجب تغيير محيط اجتماعي و سپس دگرگوني جهان بيني مردم مي گردد. اما كاريزما بر عكس عقلانيت كه نخست نظامات و روش ها را دگرگون مي كند، در وحله اول زندگي دروني فرد را متحوّل مي كند. كاريزما صفت فردي است كه داراي قدرت يا ويژگي هاي فوق طبيعي، فوق انساني و يا حداقل استثنايي و نادر است. اين ويژگي ها را در فراگرد دعوت مردم براي پيوستن به جنبش و رهبري آن به كار مي گيرد. اقتدار كاريزمايي خارج از ساخت هاي مستقر و سلسله مراتب آمريّت و ملاحظات عقلانيت قرار دارد و خود متضمن ابداع و انقلابي پيامبرگونه است.
وبر اضافه مي كند كه رهبري كاريزمايي در دوره هاي فشار و اضطرار روحي طبيعي، اقتصادي، اخلاقي، مذهبي و ... ظهور مي كند.
4. نظريه فردگرايي و روان شناسي: بر اساس اين ديدگاه، شرايط پيدايش وضعيت انقلابي اساسا به وضعيت فرد يا تصور فرد از آن وضعيت مربوط مي شود. موضوع مورد بررسي در اين جا نه منافع طبقات و گروه هاي اجتماعي و نه ساخت قدرت دولتي و يا همبستگي اجتماعي، بلكه وضعيت عيني يا ذهني فرد است.
فرضيه اصلي تئوري هاي فردگرايانه و روان شناسانه كه از نظر فلسفي مبتني بر مكتب اصالت كاركرد است. اين است كه انسان ها داراي خواست ها و نيازهاي اساسي هستند و اگر اين خواست ها و نيازها سركوب شده يا ناكام بماند، به پيدايش احساس خشونت و پرخاشگري مي انجامد. عنصر اصلي خشونت سياسي و رفتار انقلابي همين پرخاشگري است. به چند نمونه از نظريه پردازان اين دسته توجه كنيد:
ـ سوروكين: وي سركوب غرايز را موجب پيدايش شرايط انقلاب مي دانست.
ـ توكويل: او بر عكس سوروكين عقيده داشت، بهبود شرايط زندگي فرد و افزايش توقّعات او از عوامل اصلي نارضايي و پرخاش جويي سياسي به شمار مي رود. او علت اصلي وقوع انقلاب فرانسه را در رفاه فزاينده در سال هاي قبل از انقلاب در آن كشور مي دانست. او گفته است:
اين درست نيست كه هميشه انقلابات زماني اتفاق مي افتند كه اوضاع روبه وخامت مي رود. بر عكس، معمولا انقلاب وقتي پيش مي آيد كه مردمي كه مدت هاي مديد بدون اعتراض با حكومتي جابر ساخته اند، ناگهان در مي يابند كه حكومت از فشارهاي خود كم كرده است و در نتيجه بر عليه آن شورش مي كنند.
نظريات محافطه كارانه تري نيز درباره انقلاب وجود دارد:
ادموند برك جالب ترين نظريات را در اين باره دارد. به گمان او جامعه نه بر اساس تعقل، بلكه بر پايه سنت و تعصبات ديرينه استوار است و انقلاب كه مي كوشد اين تعصبات را از ميان بردارد، به پيكر جامعه زياني هنگفت مي رساند. انسان تنها مي تواند تغييرات اندكي در جامعه ايجاد كند و كوشش انقلابيون تندرو براي هماهنگ كردن جامعه با آرمان هاي انتزاعي فاجعه بار خواهد بود. اين كوشش تنها به از ميان بردن بانك و سرمايه عمومي ملت ها و اعصار خواهد انجاميد. سرمايه اي از آزادي ها و حقوق جاافتاده و رسوم و سنن كه به تصادف به دست نيامده، بلكه نتيجه تعقل و تجربه تاريخ بشريت است و پشتوانه زندگي فردي به شمار مي رود. برك مي گويد:
بايد از آن ترسيد كه كار و زندگي هر فرد تنها به مايه و موجودي خصوصي عقل او واگذار و حواله گردد. زيرا به نظر ما، آن ذخيره در هر انسان بسيار اندك است و در عوض بهتر است كه انسان ها خود را از ذخيره و سرمايه عقل همه ملت ها و اعصار بهره مند سازد.
با توجه به عوامل و ويژگي هايي كه براي بررسي ريشه هاي ظهور و موفّقيّت يا عدم موفّقيّت انقلاب و نيز درباره پيش بيني وقوع انقلاب و هم چنين مقايسه انقلاب ها از نظر انديشمندان مكتب هاي مختلف برشمرديم، لازم است سه مرحله متمايز را در شكل گيري انقلاب ها مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم.
مرحله اوّل شرايط و اوضاع و احوال جامعه اي كه به صورت بالقوه براي شكل گيري و تحقّق انقلاب مساعد است.
مرحله دوم عواملي كه منجر به بروز و پيروزي انقلاب مي گردد.
و در مرحله سوم عواملي كه تداوم و يا شكست انقلاب را به دنبال خواهد داشت.