فصل دوم : عوامل پیروزی انقلاب اسلامی

فصل دوم : عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ـ مردم ـ رهبری ـ ایدئولوژی زمانی که جامعه ای به صورت دو قطبی درآید و امکان نزدیکی میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی از بین برود، ایجاد یک تحوّل و تغییر سیاسی ـ اجتماعی به صورتی اجتناب ناپذیر ضروری است. همان

فصل دوم : عوامل پيروزي انقلاب اسلامي

ـ مردم

ـ رهبري

ـ ايدئولوژي

زماني كه جامعه اي به صورت دو قطبي درآيد و امكان نزديكي ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي از بين برود، ايجاد يك تحوّل و تغيير سياسي ـ اجتماعي به صورتي اجتناب ناپذير ضروري است.

همان طور كه در فصل اول مورد بررسي و تحليل قرار گرفت، قدرت سياسي حاكم بر ايران آن چنان از جامعه ايران جدا شد و راه جداگانه اي در پيش گرفت و روند اين حركت در دهه آخر عمر رژيم شاه چنان سرعت فزاينده اي يافت كه براي كمتر كسي ترديدي باقي ماند كه نظام سياسي حاكم بر جامعه ايراني، با تركيب موجود خود بتواند شكاف موجود ميان خود و جامعه را التيام بخشد. نه رژيم، قدرت و توانايي تغيير و بالابردن كارايي خود را داشت و نه مردم، آمادگي تمكين و پذيرش و اميد بستن به آن را در خود مي ديدند.

بنابراين جامعه ايراني به مرحله اي انفجارآميز رسيد و هر حادثه و حركتي مي توانست وضع موجود را به هم ريخته، حركت عادي جامعه را متوقّف و مختل نمايد. هر تلاشي براي مرهم گذاردن بر زخم هاي موجود و ترميم شكاف ميان مردم و نظام سياسي بيهوده بود و امكان فريب دادن توده هاي مردم وجود نداشت. شاه در جايي عنوان مي كند كه اگر سيستم تك حزبي (رستاخيز) موفّق نگردد ديگر اميدي به دوام رژيم خود ندارد. ولي اين سؤال اهمّيّت زيادي دارد كه چرا مي بايست انقلاب در ايران تحقّق پيدا مي كرد؟ نه ساير تحوّلات سياسي ـ اجتماعي كه همه روزه در سراسر جهان رخ مي دهد.

در يك مقايسه اجمالي با انقلاب هاي بزرگ دنيا در قرن اخير، ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي در شرايطي تحقّق پيدا كرد كه اوضاع و احوال داخلي و بين المللي از نظر نظامي ـ سياسي نه تنها مساعد چنين حركتي نبود، بلكه تلاش هاي زيادي نيز براي سركوب آن به عمل آمد.

دو انقلاب بزرگ قرن حاضر كه در روسيه تزاري و چين بهوقوع پيوست، در شرايط و اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي و اقتصادي كاملاً مساعدي براي چنان تحوّلاتي، رخ داد. انقلاب اكتبر روسيه كه در سال 1917 به پيروزي رسيد، در اثر يك مبارزه و جنگ با قدرت سياسي و يا شكست ارتش امپراتوري روسيه و يا نابود كردن نظام حاكم نبود، بلكه هر دو نهاد مزبور در طول جنگ جهاني اوّل تضعيف و مضمحل شده بودند. تنها كاري كه انقلابيون كردند اين بود كه در يك خلأ قدرت و در يك موقعيّت هرج و مرج، كنترل اوضاع را به دست گيرند.

دولت كومين تانگ چين نيز در اثر جنگ جهاني دوم و تهاجمات پي در پي خارجي در موقعيّت كاملاً ضعيفي قرار گرفته بود، به طوري كه دولت مركزي به جز در پكن و حومه آن كنترلي بر اوضاع كشور نداشت. بنابراين براي نيروهاي انقلابي به رهبري مائوتسه تونگ مانعي اساسي جهت پيشرفت و در دست گرفتن كنترل كشور وجود نداشت.

درحالي كه چنانچه پيش تر ذكر شد، شرايط و اوضاع و احوال جهان در زمان پيروزي انقلاب اسلامي برخلاف دوران دو انقلاب فوق الذكر براي چنين تحوّلي كاملاً نامساعد بود. در اين زمان ابرقدرت ها در دوره اي از تشنج زدايي و هم زيستي مسالمت آميز به سر مي بردند و يك نظام جهاني امپرياليستي بهوجود آورده بودند. قدرت هاي فائقه در حفظ وضع موجود جهاني تفاهم داشتند و بهويژه با توجّه به منافعي كه بقاي رژيم شاه براي هر دو ابرقدرت داشت، در حدّ توان خود و تا روزهاي آخر از آن حمايت مي كردند. رژيم شاه هم متّكي به يك نيروي نظامي چهارصد هزار نفري بود كه تا دندان به سلاح هاي كاملاً پيشرفته مجهز بود. در چنين شرايطي امّت مسلمان ايران بدون استفاده از اسلحه، عليه نظام شاهنشاهي قيام كرد و پيروز شد.

براي درك علل پيروزي انقلاب اسلامي بايد به دو مسئله اساسي توجّه كرد:

اوّل) مردم ايران در طول يك قرن اخير، مبارزات ممتدي عليه نظام سياسي حاكم، به شيوه هاي رفرميستي و ميانه روانه انجام دادند و اگرچه تجربه كافي در اين زمينه كسب كردند ولي در عمل با شكست هاي تلخي مواجه شده بودند. نهضت مشروطيّت كه براي كنترل و محدودكردن قدرت پادشاهان ايران صورت گرفت، نهضت تنباكو و ملّي شدن صنعت نفت كه به منظور قطع دست اجانب و بيگانگان انجام شد و در نهايت منجر به كودتاي امريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 و تثبيت رژيم ديكتاتوري و خودكامه شاه و نفوذ روزافزون و فزاينده بيگانگان در سرنوشت جامعه ايراني گرديد، نمونه هايي از اين حركات مردمي است. تجربيّات تاريخي مزبور ثابت كرد كه تا حركتي اساسي و بنيادين به منظور قطع كامل ريشه هاي فساد سيستم سياسي و برقراري نظامي نوين بر پايه ايده آل ها و ارزش هاي قلبي مردم صورت نگيرد، باز هم در موقع مقتضي بقاياي نظام پوسيده رشد كرده، و همه دست آوردهاي حركت مردم را خواهد بلعيد. بدين ترتيب فشارهاي داخلي و خارجي، براي تحميل نوعي سازش و مصالحه، ترديدي براي مردم و رهبري نهضت باقي نگذاشت كه بايد با همه توان براي تحقّق خواسته هاي متعالي خود كه آن ها را در برقراري حكومت اسلامي متجلي يافته بودند، تلاش كنند.

دوم) حضور همزمان، هماهنگ و كاملاً مطلوب سه ركن اصلي و مهم انقلاب (مردم، رهبري و ايدئولوژي) در انقلاب اسلامي ايران:




| شناسه مطلب: 79661