ب) رهبری
ب) رهبری ما در این جا بر آن نیستیم که راجع به عمل کرد رهبر انقلاب صحبت کنیم. بلکه می خواهیم از شخصیت، ویژگی ها و اوصاف او سخن بگوئیم. هرکس از نزدیک با امام خمینی (ره) محشور بود، متوجه می شد که این مرد، یک انسان ایده آل بود. ق
ب) رهبري
ما در اين جا بر آن نيستيم كه راجع به عمل كرد رهبر انقلاب صحبت كنيم. بلكه مي خواهيم از شخصيت، ويژگي ها و اوصاف او سخن بگوئيم. هركس از نزديك با امام خميني (ره) محشور بود، متوجه مي شد كه اين مرد، يك انسان ايده آل بود. قدرت و توانايي او بي هيچ ترديد به مراتب از حد يك مرجع تقليد تجاوز مي كرد و نمونه و آيينه تمام نماي مفهوم كامل خودشناسي و بازگشت به خود (به عنوان يك مسلمان واقعي) به شمار مي رفت. حتي مسلمانان غيرايراني نيز در او نمونه بسيار با ارزشي از انسان ايده آل اسلام مي ديدند.با اين ويژگي ها و با وجود آن كه او كسي بود كه مي توانست ظرف چند دقيقه ميليون ها ايراني را در خيابان ها به تظاهرات بكشاند، اما در زندگي او و محل كار و سكونت او چيزي جز سادگي و بي پيرايگي مشاهده نمي شد. او روي زمين و پشت ميز كوچك تحرير خود مي نشست و كل تجهيزات اتاق كار وي همان ميز كوچك بود. يكي از روزنامه نگاران غيرمذهبي ترك كه قبل از پيروزي انقلاب مانند بسياري از روزنامه نگاران براي طرح سؤالاتي از قبيل حقوق اقليت ها و حقوق زنان نزد امام رفته بود آن چنان مجذوب شخصيّت امام شد كه با شرمندگي از سؤالاتش سكوت پيشه كرد و احساس خجلت بيش از حدّي نمود. و تنها توانست كه از امام تقاضا كند كه نصيحت هايي به او بنمايد كه در زندگي شخصي مورد استفاده واقع شود و امام هم به او توصيه مي نمايد دين اسلام را مطالعه نموده، نمازهاي يوميه خود را به جاي آورد.
وقتي كه امام و شخصيت وي را مورد بررسي قرار مي دهيم، مشاهده مي كنيم كه او در حقيقت تبلور سنتي علماي شيعه است و اين امر نه تنها به خاطر نفوذ و قدرت فوق تصور كامل و جامع و وسيع در امور سياسي و اجتماعي است، بلكه هم چنين ناظر به بعد علمي سنتي محض او نيز مي باشد.
زندگي امام قبل از آن كه به عنوان رهبر مبارزات ظاهر شود، در عين سادگي قابل توجه است. ايشان در سال 1902 ميلادي مطابق با 1320 هجري قمري و برابر با 1280 هجري شمسي، در خانواده اي روحاني در خمين به دنيا آمد. پدر ايشان، آيت اللّه شهيد مرحوم سيدمصطفي موسوي، فرزند علامه جليل القدر مرحوم سيداحمد موسوي، جد امام كه در نجف اشرف مي زيست به دعوت يوسف خان كمره اي براي ارشاد اهالي خمين به آن سامان رفت و پدر امام در خمين به دنيا آمد. مرحوم سيدمصطفي نيز تحصيلات خود را در نجف اشرف و سامرا در عهد ميرزاي شيرازي دنبال كرد و در زمره علما و مجتهدين عصر خود در آمد و پس از بازگشت از نجف زعامت اهالي خمين را بر عهده گرفت. ولي در سال 1320 قمري زماني كه از عمر امام بيش از چند ماه نگذشته بود، در بين راه خمين و اراك مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسيد. مادر امام نيز كه از خانواده اي روحاني بود، به همراهي عمه وي، سرپرستي امام را بر عهده گرفت. و ديري نگذشت كه عمه امام نيز دارفاني را وداع گفت. اين مصائب پي در پي اگر چه روح امام را آزرده ساخت ولي او را در مقابل بحران ها و مشكلات آبديده تر نمود.
امام كه داراي هوش و استعداد سرشاري بود، در همان اوان كودكي خواندن و نوشتن آموخت و در 15 سالگي صرف، نحو و منطق را نزد برادر بزرگ تر خويش آموخت و سپس براي تحصيلات به اراك رفت و در حوزه علميه آن شهر كه تحت زعامت آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي بود، نزد اساتيد فن به آموختن ادبيات مشغول گرديد.
در سال 1300 كه حوزه علميه به قم منتقل گرديد، ايشان نيز به قم رفت و سطوح عاليه را به پايان رساند و در نزد مرحوم حائري پايه هاي علمي و مباني فقهي و اصولي خود را تحكيم و تكميل كرد و به درجه اجتهاد نايل گرديد.
در سال 1315 كه آيت اللّه حائري در گذشت امام داراي مباني متقن، مستقل و محكم علمي بود و در زمره مجتهدان قرار داشت و از فضلاي برجسته حوزه علميه قم به شمار مي آمد. ايشان علاوه بر مقام ممتاز فقاهت در علوم هيئت، فلسفه، حكمت و عرفان نيز داراي مهارتي ويژه و تخصصي كامل بود كه در نزد اساتيدي همچون آيت الله شيخ محمدعلي شاه آبادي به دست آورده بود.
از نظر تهذيب نفس و خودسازي، از همان آغاز جواني، علم و عمل را همراه نمود و هم زمان با تحصيل علوم اسلامي، در مقام عمل بهويژه از نظر كسب فضايل انساني و روحاني به كوشش پرداخت و از اين جهت نيز در ميان شخصيت هاي بزرگ علمي و روحاني، محافل مذهبي و عامه مردم قم مقام و منزلتي ويژه و پر ارج كسب نمود و موفق شد تا از خصلت ها و شيوه هاي ناموزوني كه دامن گير بعضي از مقامات روحاني مي شود، دور بماند.
امام از نظر نظم و انضباط، زندگي خود را تحت ديسيپليني خاص قرار داد و اصولاً از اين لحاظ نمونه اي چون او در ميان رجال مذهبي كمتر مي توان يافت. زمان استراحت، عبادت، مطالعه، تدريس، قدم زدن وي ترتيب خاصي داشت، به طوري كه ساير اعضاي خانواده برنامه خود را روي برنامه هاي امام تنظيم مي كردند.
يكي از ويژگي هاي جالب توجّه او آن است كه رهبري سياسي بي سابقه ايشان موقعيت برجسته وي را به عنوان يك استاد ممتاز، يك فيلسوف و يك عارف تحت الشعاع قرار داد. اين تفكر در ميان مسلمانان مدرن وجود دارد كه ذهنيت يك فيلسوف و يا عارف از واقعيات جامعه دور مي گردد و آنان خود را از قبول هر نوع نقش سياسي و اجتماعي كنار مي كشند. گويا مسائل صرفاً ذهني، با مسائل موجود مسلمانان و جهان اسلام ارتباط عيني ندارند، اما زندگي امام خميني دليل واضحي براي امكان ارتباط دو مقوله فوق است و نشانگر اين واقعيت است كه برنامه او صرفا يك حركت سياسي و استراتژيكي نبود، بلكه در عين حال مبتني بر يك ديدگاه اساساً الهي بوده است. خصوصيات اخلاقي و روحي امام، از او يك انسان والا با مجموعه اي از خصوصيات بارز يك مسلمان ايده آل ساخت. امام يكي از رهبران انقلابي نادرالوجودي بود كه با ساده ترين شيوه و بدون هيچ گونه تجمل و تشريفات، زندگي مي كرد و با غذايي بسيار ساده به سر مي برد.
اولين دروسي كه ايشان در حوزه قم تدريس مي كردند، فلسفه و عرفان بود. جلسات درس ايشان مملو از دانش پژوهان مي شد. ايشان كتاب هاي متعددي چه در قالب متن و چه در قالب حاشيه بر متون موجود، نوشته اند كه قسمت عمده آن ها به دستور خود ايشان منتشر نشده است. كتاب هايي نيز در فقه به رشته تحرير در آوردند.
در سال 1323، امام خميني در پاسخ به كتاب اسرار هزار ساله حكمي زاده كتابي به نام كشف اسرار نوشت. امام در اين كتاب صراحتاً، رژيم رضاخان را مورد انتقاد قرار داد و به خصوص مسئله تسليم پذيري وي در مقابل قدرت هاي خارجي را مورد حمله قرار داد.
نوع برخورد امام با رژيم، رويه اي كاملاً غيرسازشكارانه و راديكال بود. اين رويه نه تنها از نظر رژيم پهلوي غيرقابل بخشايش بود، بلكه خوشايند بسياري از رجال حوزه علميه قم هم نبود. زيرا حوزه علي رغم همه قدرتش در آغاز امر براي حفظ موجوديّت خود تلاش مي كرد. در دوره اي كه آيت اللّه بروجردي مرجعيّت تام داشت، امام از نزديكان و مشاوران وي محسوب مي شد ولي اين موضوع لزوماً بدان معنا نبود كه نظرات ايشان در حلقه مشاورين مرحوم بروجردي نظرات مسلطي باشد. تا زماني كه آيت اللّه بروجردي در قيد حيات بود، امام مستقيماً به عنوان يك چهره سياسي ـ مذهبي شناخته نشده بود. تا اين كه به دنبال درگذشت آيت اللّه بروجردي و چند ماه بعد مرحوم كاشاني، شاه چهره خود را به گونه اي آشكارتر نشان داد. او مي خواست با استفاده از خلأ موجود اقداماتي را به انجام رساند كه با موازين شرعي و مذهبي تطبيق نمي كرد. در اين لحظات حساس امام وارد صحنه شد و ضمن مخالفت با قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي، مبارزه اي بي امان با رژيم شاه آغاز كرد و زماني كه از اندرز و نصيحت نتيجه نگرفت با حمله مستقيم و انتقادات بيواسطه از رژيم شاه، سنت تقيه را شكسته و فتواي تاريخي خود را مبني بر حرمت تقيه و اظهار حقايق واجب، و لو بلغ ما بلغ صادر كرد. از اين زمان امام چهره رهبري سياسي خود را آشكار نمود و با برخوردي خاصّ ـ كه همانا قاطعيت و عدم سازش با دشمن بود ـ راه خود را از سايرين جدا ساخت و به سرعت افكار عامه مردم را كه تشنه چنين رهبري بودند، به خود جلب كرد.
مسير حوادث بعدي نشان داد كه با ظهور امام به عنوان رهبر در صحنه تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران، صفحه جديدي از تاريخ ايران و نيز از تاريخ روحانيت مبارز شيعه ورق خورد.
اگر يك قرن به عقب برگرديم، به روشني مي توان سير تكاملي حركت روحانيت مبارز را مشاهده كرد كه با حفظ هدف واحد با شيوه هاي متفاوت به انجام رسيده است. هدف همه آن ها اجراي شريعت اسلامي و برقراري حكومت عدل الهي و كوتاه كردن دست بيگانگان و استعمارگران بود.
سيدجمال الدين اسد آبادي براي رسيدن به اين هدف تمام همت خود را در نصيحت، هدايت و تشويق حكام كشورهاي اسلامي براي ايجاد وحدت در جهان اسلام قرار داده بود و تلاش مي كرد كه شاهان ايران و امپراتوران عثماني و خديوهاي مصر را نصيحت نموده، آن ها را وادار كند كه در مقابل سيل بنيان كن فرهنگ و تمدن غربي مجدداً به دژ مستحكم فرهنگ و تمدن اسلام پناه برند.
روحانيت صدر مشروطيّت كه از شاهان بريده بود به دو دسته تقسيم شد:
دسته اي هم چون مرحوم بهبهاني و طباطبايي در صدد محدودكردن قدرت پادشاهان خودكامه و كسب تضمين برقراري نظامي دموكراتيك و دادن حق نظارت به مجتهدان بودند، بدين اميد كه از وضع و اجراي قوانين خلاف شرع جلوگيري شود. ولي عاقبت ميدان را به نيروهاي طرفدار غرب سپردند و خود كناره گرفتند.
دسته ديگر چون مرحوم شيخ فضل الله نوري از سيطره انديشه هاي غيراسلامي نگران بودند، تلاش مي كردند حكومت شرع اسلام برقرار شود. شيخ فضل الله به عنوان نمونه اين گروه، عاقبت جان خود را بر سر اين هدف گذاشت.
مرحوم آيت اللّه كاشاني براي كسب آزادي و كوتاه كردن دست بيگانگان راه همراهي و مساعدت با مليّون را در پيش گرفت به اين اميد كه با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ايجاد حكومتي با قوانين اسلامي موفق گردد. غافل از آن كه مليّون فرصتي به او و فداييان اسلام نخواهند داد و از روحانيت صرفاً به عنوان نردباني براي رسيدن به حاكميت و قبضه كردن قدرت بهره خواهند برد.
امام خميني(ره) كه تاريخ پر تجربه روحانيت مبارز را پشت سر گذاشته بود، وقتي رهبري را به دست گرفت، اجازه نداد ديگران، از جمله ليبرال ها در رهبري و بهره برداري از ثمره مبارزات مردم شريك شوند. شيوه مبارزه امام بسيار ساده و دور از هر نوع پيچوخم سياست بازي هاي امروز بود. او از ابتدا هدف خود را نه در پيروزي و تحقّق خواسته هاي خود و مردم، بلكه در اجرا و اداي تكليف شرعي قرار داد. او مي گفت كه ما صرفاً به تكليف الهي و شرعي خود عمل مي كنيم ،يا پيروز مي شويم و يا كشته مي شويم كه در هر صورت پيروزيم. اين شيوه مبارزه براي كساني كه سال ها به روش هاي سياسي ماكياولي عادت كرده بودند و تاكتيك هاي سياسي غربي را در مبارزات اجتماعي و معاملات سياسي خود مي پسنديدند، بسيار ناخوشايند بود. اتخاذ چنين شيوه اي نه تنها رژيم و مخالفان ايشان را به خشم مي آورد بلكه براي نزديكان و همراهان ايشان نيز شگفت آور بود.
به همين دليل امام حزب و تشكيلاتي منسجم با كادري منضبط بهوجود نياورد و هم چنين برنامه اي از پيش تنظيم شده نداشت. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاصّ خود، تاكتيك هاي لازم را براي رسيدن به يك جامعه ايده آل اسلامي به كار مي گرفت.
امام در ايجاد ارتباط با اقشار و توده هاي مردم، نبوغي خاصّ داشت كه از كمتر كسي مشاهده شده است. او با كلامي بسيار ساده و قابل درك براي همه، حتّي بي سوادترين مردم، پيچيده ترين مسائل سياسي ـ اجتماعي را مطرح مي كرد و با بيان خود در اعماق قلوب انسان هاي معتقد و مؤمن نفوذ مي نمود. بايد در نظر داشت كه شيوه رهبري و مبارزه امام در انقلاب اسلامي، نتيجه يك سنت تاريخي طولاني كه از صدراسلام آغاز شده بود، مي باشد. امام با درك و شناخت عميق از قرآن و سنت پيغمبراكرم(صلي الله عليه وآله) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) و بررسي سير تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي جهان اسلام و به خصوص ايران و هم چنين مطالعه اوضاع و احوال سياسي ـ اجتماعي زمان معاصر، شيوه مبارزه خود را انتخاب كرد. ابتدا موانعي كه بر سر راه مبارزه بود و از جمله تقيه را مرتفع كرد، آنگاه هدف اوليّه خود را با طرح عدم مشروعيت سلطنت، مبارزه و حمله بي امان به آن كانون فساد قرار داد و سپس با اعلام هدف نهايي كه برقراري حكومت اسلامي بود، علي رغم همه فشارها و تلاش ها براي سازش و مصالحه، قاطعانه تا نيل به پيروزي مقاومت نمود.
دوران رهبري امام را به چهار مرحله متفاوت مي توان تقسيم كرد:
دوره اوّل: ظهور امام خميني به عنوان رهبر سياسي ـ مذهبي و كسب مقبوليت سريع از طرف توده هاي مردم. اين دوران با اعلاميه مخالفت با قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي آغاز شد و اوج شكوفايي آن در سخنراني معروف ايشان در روز عاشورا و دستگيري و قيام 15 خرداد بود و با تبعيد ايشان به تركيه كه به دنبال مخالفت شديد او با لايحه كاپيتولاسيون صورت گرفت به پايان رسيد.
در اين دوره از مبارزه، امام چهار اقدام اساسي انجام داد:
1. تحريم تقيه كه در طول ساليان، مهم ترين مانع در راه مبارزات مستقيم مردم با رژيم هاي خودكامه و در عين حال دست آويز سازش كاران بود، از سر راه حركت و مبارزه اسلامي برداشت.
2. با كشاندن مبارزه به كانون اصلي فعاليت هاي مذهبي، يعني حوزه علميه قم، براي هميشه خط بطلان بر تز جدايي دين از سياست كشيد كه براي ترويج آن تبليغ و تلاش زيادي مي شد. و حتي كساني را كه از ورود به فعاليت هاي سياسي اكراه داشتند وادار به اتخاذ موضع كرد و بدين وسيله سنّت ديرينه حاكم بر حوزه علميه را شكست.
3. با متوجه كردن لبه تيز حملات خود به كانون اصلي فساد، يعني سلطنت و شخص شاه به شيوه محافظه كارانه مبارزه پايان داد. در گذشته مبارزان و مخالفان رژيم به ويژه ليبرال ها و حتي بعضي از مبارزين مذهبي سعي مي كردند با حمله به اطرافيان شاه از حمله مستقيم به سلطنت و شاه خودداري كنند و انتقاد از اطرافيان شاه از جمله نخستوزيران و هيئت هاي دولت را، جاي گزين دربار نمايند و آن را از دخالت در جرايم و خطاها مبرا و مصون بدانند.
امام ضمن اشكال در مشروعيت سلطنت پهلوي، هر نوع محافظه كاري را كنار گذاشت و محور اصلي مبارزه را در حمله به عامل اصلي همه مفاسد; يعني سلطنت درباريان و شاه قرار داد و به ديگران نيز جرأت و جسارت بخشيد تا چنين كنند.
فقط خدا مي داند كه سلطنت ايران از آغاز پيدايش خود چه جنايت هايي كرده است. جنايات پادشاهان تمام تاريخ ما را سياه كرده است، مگر پادشاهان نبودند كه به قتل عام خلايق فرمان مي دادند و بدون كم ترين وسواس دستور سر بريدن مي دادند. از نظر پيغمبر اسلام كلمه ملك الملوك نفرت انگيزترين كلمات در نزد خداوند است. اصول اسلامي با سلطنت مخالف است. كاخ هاي استبدادي شاهنشاهي ايران را ويران كنيد. سلطنت يكي از شرم آورترين و پست ترين ارتجاع هاست... .
4. با حمله مستقيم به همه قدرت هاي بزرگ خارجي و در رأس آن ها امريكا، هر نوع ملاحظه كاري سياسي را كه در گذشته و بهويژه در دوران نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت رايج بود، مطرود دانست و شيوه هايي كاملا نو در مبارزه انتخاب كرد. در دوران مشروطه، مشروطه خواهان با تحصن در سفارت انگليس سعي در جلب پشتيباني دولت به اصطلاح فخيمه انگلستان مي كردند و نتيجه آن حاكميت فراماسونري بود كه بر سرنوشت ملت ايران حاكم شد. در دوران نهضت ملي شدن نفت به قول دكتر مصدق از تضاد منافع دو قدرت بزرگ بهره بردند. يعني با كمك دولت امريكا نفت ملي شد و چند صباحي بعد دولت هاي امريكا و انگليس با كودتاي 28 مرداد 1332 نه تنها بر صنايع نفت، بلكه بر همه امور كشور ايران براي 25 سال سلطه يافتند.
امام با شناخت دقيق از تجربيات گذشته و با عبارت معروف امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر و شوروي از هر دو بدتر و هم از همه پليدتر، اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست، با امريكاست. راه هر نوع نفوذ را بر وابستگان به سياست هاي خارجي بست تا ديگر نتوانند با مشاركت در مبارزه ثمره مبارزات مردم را از آن خود كنند.
امام از موقعيتي خاص، يعني مرجعيت برخوردار بود كه به گفتار و نظرات او مشروعيّت مذهبي مي داد. او علي رغم تلاش رژيم كه سعي مي كرد بعد از مرحوم آيت اللّه بروجردي، مقام مرجعيت عام را به خارج از كشور منتقل كند، به سرعت اين مقام را با كسب مقبوليت عمومي به خود اختصاص داد و به عنوان رهبر مذهبي ـ سياسي جديد ايران، در دوره اي از يأس و نااميدي بارقه اي از نور در دل و روح انسان تشنه مبارزه تاباند، مردم همه، گم گشته خود را يافتند و آمال و آرزوهاي خود را در كلام و نوشته هاي رهبر جديد باز جستند.
دوره دوم: رهبري امام در اين مرحله يك دوره طولاني فترت پانزده ساله را گذراند. نطق آتشين او عليه قانون كاپيتولاسيون كه در حمايت از امريكاييان مقيم ايران تصويب شده بود، منجر به تبعيد وي به تركيه گرديد.اين دوره از مبارزه از همين نقطه آغاز شدو با عزيمت ايشان از نجف به پاريس پايان پذيرفت. امام در اين دوره اگر چه گاه گاه به مقتضاي زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتي كه در ايران رخ مي داد، با انتشار اعلاميه ها و فتاوي و انجام سخنراني ها، به مخالفت و مبارزه با رژيم ادامه مي داد، بلكه ارتباط معنوي خود را با مردم حفظ كرده و آن ها را در اين دوره ارشاد و راهنمايي مي كرد، لكن كار مهمي كه امام در اين دوره انجام دادند اين بود كه به عنوان ايدئولوگ انقلاب در ضمن درس فقه خود به مباحث مربوط به حكومت اسلامي يا ولايت فقيه پرداخت و بدين تربيت با ارائه يك نظام بديل براي كساني كه تا آن زمان حكومت اسلامي برايشان نامفهوم و در ابهام بود، روشن كرد كه در صدد ايجاد چه نوع جامعه و حكومتي باشند.
همان طور كه در فصل اول گفته شد، رهبري انقلاب به سه صورت، ظاهر و متجلّي مي گردد كه عبارتند از: ايدئولوگ انقلاب، فرمانده و يا قهرمان انقلاب و در نهايت معمار و يا رئيس حكومت انقلابي.
امام در اين دوره نقش ايدئولوگ انقلاب را به نحوي شايسته بر عهده گرفت و اجرا كرد. اگر چه ايدئولوژي انقلاب بر پايه مكتب اسلام و بر اساس مأخذ و منابع اصلي آن; يعني قرآن، سنت و احاديث مورد ترديد نبود. ولي از آنجا كه چهارده قرن از زماني كه حكومت اسلامي واقعي به صورت عيني و عملي برقرار بوده است، مي گذشت و بهويژه در غيبت امام مهدي (عج) و با توجه به تحولات عظيم اجتماعي كه در طول چهارده قرن رخ داده است، بر مردم روشن نبود كه آن حكومت اسلامي كه مي بايست بر خرابه هاي رژيم سلطنتي پايه ريزي شود، چگونه حكومتي است و با مسائل مختلف و به خصوص پديده هاي نوين عصر حاضر، چگونه رفتار خواهد كرد و معلوم نبود شيوه انتخاب و اختيار رهبري حكومت و تقسيم بندي مسئوليت بر چه پايه اي خواهد بود و آيا اين حكومت نيز نوعي از حكومت تئوكراسي و يا دموكراسي غربي و يا توتاليتريانيسم مي باشد. در چنين شرايطي بود كه امام با طرح اصل ولايت فقيه چارچوب اصلي حكومت اسلامي را مشخص نموده و به مردم ارائه داد.
دوره سوم: رهبري امام در اين دوره از زماني آغاز شد كه اولين جرقه هاي انقلاب در دي ماه 1356 در قم موجب شعلهور شدن آتش زير خاكستر گرديد و ديري نگذشت كه با شعله هاي خود خرمن هستي سيستم حاكم بر ايران را سوزاند و براي هميشه به نظام طولاني 2500 ساله شاهنشاهي خط بطلان كشيد.
در اين دوره امام با تشخيص موقعيت مناسب و با بيداري و حركت مردم، درنگ و تأمّل را جايز ندانست و پرچم رهبري و فرماندهي انقلاب را بر دوش گرفت و بدون هيچ گونه سازش و مصلحت طلبي و با درك صحيح از خواست و اراده و تواني كه مردم با شور، احساسات، ايثار و فداكاري در صحنه هاي تظاهرات و درگيري با مأموران دولتي به منصه ظهور مي رساندند، عزم قاطع و خلل ناپذير خود را در ادامه مبارزه بي امان تا سرنگوني رژيم شاه اعلام و دنبال كرد.
با عزيمت امام به فرانسه و امكان دسترسي بيشتر مشتاقان و عاشقان به ايشان نوفل لوشاتو (محل اقامت امام در پاريس ) زيارتگاه ايرانيان مشتاق ديدار رهبر انقلاب شد، بلكه براي مدتي اين محله به صورت پايتخت دوم ايران و يا به عبارتي بهتر پايتخت واقعي ايران در آمد و در اين جا بود كه انقلاب اسلامي از مرحله حرف به عمل رسيد و رژيم شاه را از بنيان بر كند.
شيوه اي كه امام در اين دوره براي رهبري و در نهايت به پيروزي رساندن انقلاب به كار گرفت عبارت بود از:
1. از رخنه و نفوذ همه فرصت طلباني كه با شامه قوي خود پيروزي قريب الوقوع را احساس كرده بودند و سعي در نزديك شدن به وي را داشتند، جلوگيري كرد: امام سخنگو ندارد. ما با كسي ائتلاف و تفاهم نكرده ايم. هركس حرف ما را بزند با ما و با مردم است بدين وسيله امام از هر نوع سوء استفاده از موقعيت ايشان و دست اوردهاي انقلاب جلوگيري كرد.
2. برخورد قاطع ايشان با مسائل و عدم سازش و گذشت در راه تحقق اهداف مبارزه، تلاش بسياري از ليبرال ها و ميانه روها را براي وادار كردن امام به اتخاذ سياست معتدل تر و به اصطلاح گام به گام و آن گونه كه مهندس بازرگان مي گفت، سنگر به سنگر، خنثي نمود. امام با قاطعيت همه آن ها را رد كرده و همواره اعلام مي كرد كه شاه بايد برود و به جاي او و با رأي مردم جمهوري اسلامي بر قرار گردد.
3. در پاريس دسترسي به رسانه هاي جمعي دنيا آسان بود، امام از اين موقعيت براي رساندن پيام انقلاب به گوش مردم جهان حداكثر استفاده را نمود. به طوري كه علي رغم كهولت سن، روزانه در چندين مصاحبه مطبوعاتي و تلويزيوني شركت مي كرده و به سؤالات گوناگون خبرنگاران پاسخ مي داد. بدين وسيله امام موفق شد به اهداف انقلاب، بُعد وسيع جهاني دهد و باب ديگري در سطح بين المللي، براي مبارزه با شاه و حاميانش بگشايد.
بدين ترتيب امام توانست شور و هيجان و اراده مردم را آن چنان رهبري و هدايت نمايد كه در كوتاه ترين مدت ممكن بدون دست يازي به اسلحه و اعمال خشونت، اهداف انقلاب متحقق شد. هر چه آهنگ حركت مردم سريع تر مي شد، نبوغ و قدرت امام در رهبري بيشتر ظاهر مي شد و اوج آن زماني بود كه با خروج شاه از ايران و بازگشت ظفرمندانه امام به آغوش مردم، ضربان نبض و طپش قلب انقلاب به شدت رو به فزوني گذاشت. روز شنبه 21 بهمن امام دستور استنكاف از رعايت حكومت نظامي را صادر كرد و آخرين ساعات عمر رژيم شاه و لحظه پيروزي انقلاب فرا رسيد.
دوره چهارم: اين دوره حساس ترين و مشكل ترين دوره رهبري انقلاب بود، دوره اي كه رهبر انقلاب هم به عنوان رهبر اجتماعي و هم به عنوان رئيس حكومت مي بايست كشتي هيجان زده انقلاب را به ساحل آرامش و سكون هدايت مي كرد، در حالي كه قدرت سياسي و نظامي طاغوت سقوط كرده بود و ميليون ها انسان كه در بند اسارت رژيم وابسته بودند، آزاد شدند و امكان هر نوع هرجومرج و خارج شدن حركت از كنترل رهبري وجود داشت. رهبر انقلاب مي بايست با قدرت و توانايي فوق العاده، ضمن كنترل هيجان و احساسات عمومي توده هاي مردم و جلوگيري از هرج و مرج، هم چون معماري قابل و توانا ساختمان جديد حكومت اسلامي را كه طرح و ايده آن قبلا داده شده بود، بر ويرانه هاي حكومت ساقط شده، بنا نمايد.
در اين دوره بود كه هر گونه غفلت و بي دقّتي مي توانست موجبات سوءاستفاده از آزادي هاي داده شده و يا رخوت و فتور در شور و هيجان مردم كه محرك و موتور اصلي انقلاب بود و يا دزديده شدن دست اوردهاي انقلاب و انحراف آن از مسير اصلي و ترسيم شده اش را، فراهم نمايد.
امام خميني(ره) علي رغم شيوه ساده و روشني كه در نحوه مبارزه با رژيم شاه به كار مي برد، از هر نوع سياست بازي به سبك امروز، خودداري ورزيد و اين توهم براي بسياري از تحليل گران ايجاد شده بود كه شايد امام توانايي مبارزه با رژيم و سرنگوني او را داشته باشد، ولي از ساختمان و اداره جامعه و حكومت بعد از آن عاجز است و اغلب كار را به كارشناسان و تكنوكرات ها خواهد سپرد. لكن اين بار نيز امام با نبوغ و توانايي خاص خود اميد بسياري از تكنوكرات ها را به ياس تبديل كرد و مهارت و توانايي خود را در ادامه رهبري حركت و مبارزه مردم براي تعقيب و شكست بقاياي رژيم سابق و ضدانقلابيون جديد از يك طرف و اداره رهبري سياسي از طرف ديگر نشان داد. او با حوصله اي وصف ناپذير و با استفاده از موقعيت ها و آمادگي هاي مردم و با سرعتي كه در همه انقلاب هاي دنيا بي سابقه است در طول يك سال، پايه نظام اسلامي را با انجام انتخابات متعدد از جمله رفراندوم جمهوري اسلامي، انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي و رفراندوم قانون اساسي تحكيم بخشيد و بدين وسيله قابليت و توان بي نظير خود را در سازندگي و اداره جامعه بعد از انقلاب نشان داد.
امام خميني (ره) از زمان پيروزي انقلاب تا زمان رحلت; يعني در مدت بيش از 10 سال، با رهبري هاي خود نه تنها نظام نوپاي اسلامي ايران را از انواع توطئه ها، انحرافات و مخاطرات سهمگين و هولناكي كه هر كدام به تنهايي براي واژگوني نظام هاي سياسي كافي بود، محافظت كرد، بلكه با حلّ بسياري از معضلات پيچيده ايدئولوژيك و فقهي كه مي توانستند نظام را به بن بست بكشانند، موجبات تثبيت نظام و تداوم انقلاب را پس از خود فراهم ساخت. در فصول بعد به اين موارد بيشتر خواهيم پرداخت.
اين كه آيا آن طور كه ماركس معتقد است انسان ها و قهرمانان، ساخته تاريخ هستند و يا آن طور كه توماس كارلايل مي گويد: انسان ها و قهرمانان، تاريخ را مي سازند بحثي است كه شايد طرح آن در اين جا مناسبت نداشته باشد، ولي در بررسي سير تكويني انقلاب اسلامي و بهويژه رهبري امام خميني، مي توان گفت كه او خود ساخته تاريخ اسلام بود و در عين حال سازنده تاريخ انقلاب اسلامي نيز به شمار مي رود.