ج) ایدئولوژی
ج) ایدئولوژی همان طور که در مبحث ایدئولوژی در فصل اول متذکر شدیم یکی از وظایف مهم رهبری، تدوین و ارائه ایدئولوژی انقلاب است. ایدئولوژی انقلاب برای برخورداری از مقبولیت وسیع اجتماعی باید در برگیرنده طرد و نفی نظام و ارزش های موجود و مطرود باشد و
ج) ايدئولوژي
همان طور كه در مبحث ايدئولوژي در فصل اول متذكر شديم يكي از وظايف مهم رهبري، تدوين و ارائه ايدئولوژي انقلاب است. ايدئولوژي انقلاب براي برخورداري از مقبوليت وسيع اجتماعي بايد در برگيرنده طرد و نفي نظام و ارزش هاي موجود و مطرود باشد و آينده مطلوبي در پيش روي انقلابيون ترسيم كند. در ايران سه ايدئولوژي گوناگون، از اوايل قرن اخير مطرح بوده و گروه هاي اجتماعي را به سوي خود فرا مي خواند; كه عبارت بودند از: ناسيوناليسم، سوسياليسم و اسلام كه مبلغان آن ها سعي مي كردند با نشان دادن جامعه مطلوب خود، پيروان بيشتري را جلب كنند.ناسيوناليسم يا ملي گرايي در انديشه واضعان غربي به معناي آن است كه گروهي از مردم، كه در قالب مرزهاي جغرافيايي معين با نژاد و سابقه تاريخي و زبان و فرهنگ و سنن واحد گرد آمده اند، به عنوان يك واحد تفكيك ناپذير مبنا و اصل قرار داده شود و آنچه در حيطه منافع و مصالح و حيثيت و اعتبار اين واحد قرار گيرد، خودي و دوست و بقيه، بيگانه و دشمن خوانده شود.
به عبارت ديگر احساس ملي يا ناسيوناليسم عبارت است از وجود يك احساس يا وجدان و شعور مشترك در ميان عده اي از انسان ها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي سازند. اين ايده اگر چه از جامعه ليبراليستي غرب الهام گرفته است، اما در كشورهاي خاورميانه به عنوان حربه اي براي مبارزه با نفوذ و سلطه استعمارگران و بيگانگان مورد استفاده قرار مي گيرد.
اين ايدئولوژي تا حدود زيادي توانست طبقات روشن فكر و تحصيل كرده و طبقات متوسط شهري را به خود جلب كند و در نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت نيز نظريه اي غالب و مسلط بود و در ارائه معيارها و ارزش هاي مطلوب خود موفقيت هاي قابل توجهي كسب كرد; البته اين مكتب نتوانست در ميان توده هاي مردم پايگاه محكمي به دست آورد، زيرا از يك طرف ناسيوناليسم با اعتقادات مذهبي مردم مغايرت داشت و معنا و تعريف غربي ها از ملت كه ادعاي تمايز در خون و نژاد را مي كرد، در اسلام جايگاهي نداشت و از طرف ديگر ويژگي هاي خاصّ جامعه ايراني با معيارهاي ناسيوناليسم تطبيق نمي كرد، زيرا اكثر مردم ايران كه امروزه ايراني و فارسي زبانند و خود را ايراني مي دانند، يا عربند يا ترك و يا مغول. هم چنان كه بسياري از اعراب كه از عربيت دم مي زنند از نژادهاي ايراني و ترك و يا مغول هستند. اگر ايرانيت را بخواهيم بر اساس نژاد تعريف كنيم و كساني را ايراني بدانيم كه از نژاد آريايي باشند، گروه نسبتاً زيادي از ملت ايران را بايد غيرايراني بدانيم و بسياري از مفاخر خود را از دست بدهيم. ليبراليسم هم با توجه به ماهيت غيرمذهبي آن نتوانست پايگاه محكمي در ميان مردم پيدا كند. اگر چه تا سال هاي طولاني، حتي بعد از انقلاب به عنوان يك رقيب به حيات خود ادامه داد.
سوسياليسم، تنها ايدئولوژي انقلابي مطرح بود كه پس از انقلاب اكتبر روسيه، توجّه نيروهاي انقلابي راديكال و جوان را به خود جلب كرد. اين ايدئولوژي در ايران به خاطر مجاورت با روسيه شوروي تأثير بسيار گذاشت و با شيوه هاي تبليغاتي و هم چنين ايجاد تشكيلات منضبط مخفي و علني و درعين حال منسجم، سعي كرد اهداف خود را در جهت تغيير نظام جامعه ايران و برقراري نظام سوسياليستي پيش ببرد. تبلّور اين حركت و تلاش در تشكيل حزب توده و سابقه نسبتاً طولاني آن مشاهده مي شود.
اين حركت علي رغم فعّاليّت و تلاش زياد به دو دليل از ناسيوناليسم ناموفق تر بود:
1. ماهيّت الحادي و اساس ماديگري با طبيعت جامعه ايراني و اعتقادات عميق مذهبي مردم ايران در تضاد جدي بود و نمي توانست مقبوليت عام داشته باشد.
2. وابستگي شديد ماركسيست ها به مسكو با توجه به سوابق تلخ روابط تاريخي ايران و روسيه موجب مي شد كه آن ها نه تنها گروهي غير مستقل و وابسته به بيگانه شناخته شوند، بلكه خود نيز بازيچه دست سياست هاي بين المللي روسيه شوروي باشند.
اما اسلام به عنوان يك مكتب الهي در اعماق قلب و روح اقشار وسيع جامعه نفوذ تاريخي داشت. مذهبي كه در روستاها و شهرها، در ميان طبقات فقير و غني، كارگران، كشاورزان، كارمندان، دانشجويان و روشنفكران حداقل بر راه و رسم زندگي افراد و احوال شخصيّه آن ها حاكم بود. جامعه اي كه حداقل 98% آن به صورت سنتي مسلمان هستند و اكثر آن ها به دستورات كتاب آسماني اعتقاد داشته و به احكام آن عمل مي كنند، آمادگي زيادتري براي پذيرفتن ايدئولوژي مزبور به عنوان ايدئولوژي تحوّل و تغيير سياسي ـ اجتماعي و از جمله انقلاب دارند.
ويژگي هايي كه ايدئولوژي اسلام را از ساير مكاتب سياسي جدا مي سازد و به آن امتياز و جلوه خاص مي دهد، در جهان بيني اسلام نهفته است كه خطوط مشخصه آن عبارت است از:
1. واقعيت و هستي مساوي با مادّه و طبيعت نيست. (ماده پرتويي از واقعيّت مطلق غيرمادي است.)
2. جهان مادّي پديده اي است كه از هستي و واقعيّت مطلق سرچشمه مي گيرد و داراي مبدأ و مدبّري عالم، حكيم و قادر مي باشد كه بر تمام روابط و عوامل طبيعي حاكم است و همه عالم و عوامل طبيعي و حركت ها و فعل و انفعالات در ماده، فعل خداوند و مظهر و تجلي گاه اراده اوست.
3. در جهان بيني الهي جهان هستي تحت سرپرستي و ولايت الهي قرار دارد و موجودات مادّي با ولايت و تدبير خداوند از نقص به سوي كمال در حركتند و بازگشت همه به سوي اوست.
4. در اين جهان بيني انسان تنها داراي بعد مادي نيست بلكه بعد معنوي هم دارد و به سوي كمال مطلق; يعني آفريننده هستي در حركت است و كمالش در لقاء الله است.
5 . انسان موجودي ابدي و جاوداني است و با مرگ فاني و نابود نمي شود و عوالم ديگري در پيش دارد كه در آن عوالم، آثار و نتايج اعمال زندگي اين جهان خود را خواهد يافت.
6 . انسان موجودي است آزاد و مسئول كه با اختيار، حركت تكاملي خود را به پايان مي رساند و چون آزاد است گاهي حركت به سوي اللّه و گاهي به سوي شيطان را انتخاب مي كند.
7. زندگي در اين جهان مرحله اي است كه انسان در آن تحصيل كمال مي كند و با عمل خود زندگي ابدي و حيات جاوداني را تأمين مي نمايد.
از اشكالات عمده كه در به كارگيري اين ايدئولوژي به عنوان ايدئولوژي انقلاب وجود داشت مسائل زير را مي توان برشمرد:
1. ساليان دراز، در اثر تبليغ استعمار غرب و به تبع آنچه در جهان مسيحيت رخ داده بود، در جهان اسلام نيز تلقين مي شد كه مذهب از توانايي كافي براي حلّ معضلات پيچيده سياسي ـ اجتماعي روز برخوردار نيست. اين تبليغ در ميان طبقات مختلف حتي در بعضي از روحانيان و علماي مذهبي نيز تأثير گذارده بود.
2. تحقق جامعه كمال مطلوبي كه اسلام مطرح مي كرد متعلق به چهارده قرن قبل بود و براي بسياري تصوّر نمي رفت امكان پياده كردن احكام آن در جوامع صنعتي پيشرفته امروز و به اصطلاح در عصر اتم وجود داشته باشد و اسلام پاسخگوي مسائل پيچيده زمان حاضر باشد.
3. با تكيه بر بعضي از اصول اسلامي از جمله اصل تقيّه و انتظار فرج در ميان شيعيان و اصل اطاعت از ولي امر در ميان اهل سنّت، اين تصوّر كه اسلام مي تواند به عنوان ايدئولوژي انقلاب و در جهت دگرگوني ارزش هاي حاكم مورد استفاده قرار گيرد، براي بسياري از مردم حتّي براي بعضي از مسلمانان معتقد هم وجود نداشت.
با توجه به موانع فوق، علي رغم مجاهدت ها و تلاش هاي مرداني چون سيدجمال الدين اسدآبادي، آيت اللّه نائيني، آيت اللّه نوري، آيت اللّه مدرس، آيت اللّه كاشاني و فداييان اسلام به رهبري نواب صفوي كه در تحقق بسياري از اهداف ملي نقش اساسي داشتند، جاي گيري اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب در باور توده هاي وسيع و علي الخصوص انقلابيون جوان توفيقي نداشت.
تا اين كه در سال 1341 رهبر انقلاب با شناخت دقيق از اين مشكلات، قدم به قدم در جهت از ميان بردن موانع گام برداشت و موفــق شد با توهمـات موجود در اذهان مردم مبارزه نمايد و ديدگاه اسلام را به شيوه جديد آن، به عنوان مطلوب ترين ايدئولوژي انقلاب در جامعه مطرح نمايد.
امام خميني(ره) ابتدا به عنوان مرجع تقليد شيعيان، تقيّه را حرام و اظهار حقايق را واجب دانستند (و لو بلغ ما بلغ) اين مشكل را كه خود مانع بزرگي بر سر راه انقلاب و دستاويزي براي عافيت طلبان بود، برطرف كرد.
امام همچنين به عنوان مرجع بزرگ تقليد و محور اصلي حوزه عمليّه قم، با به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به سيستم سياسي حاكم، موضوع انفكاك دين از سياست را عملاً به عنوان امري باطل و نادرست به اثبات رساند و به دنبال آن در فرصتي كه در دوران تبعيد در نجف اشرف حاصل گرديد، با طرح حكومت اسلامي و اصل ولايت فقيه، تحوّلي اساسي در نگرش به اسلام به عنوان يك ايدئولوژي انقلاب پويا و قابل پياده شدن در عصر حاضر، بهوجود آورد. در ارائه ايدئولوژي انقلاب ابتدا مي بايد حاكميّت موجود را نفي و طرد نمود و ارزش هاي مسلط بر نظام را به زير سؤال كشيد و اين كاري بود كه رهبر انقلاب به عنوان ايدئولوگ انقلاب در ابتدا به آن پرداخت. ايشان در شرايطي كه سال هاي متمادي تبليغ شده بود، كه سلطان سايه خداست و اطاعت از سلطان، اطاعت از خدا مي باشد و يا اين كه سلطنت وديعه و موهبتي الهي است، با نفي همه اين ارزش ها مي گويد:
اين مواد قانون اساسي و متمم آن كه مربوط به سلطنت و ولايت عهدي و امثال آن است كجا از اسلام است؟ اين ها همه ضد اسلامي است، ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايت عهدي همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و رم شرقي و مصر و يمن بر انداخته است. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در مكاتيب مباركش كه به امپراتوري رم شرقي (هراكليوس) و شاهنشاه ايران نوشته، آن ها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهي و امپراتوري دست بردارند و بگذارند مردم خداي يگانه و بي شريك را كه سلطان حقيقي است بپرستند. سلطنت و ولايت عهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيد الشهدا(عليه السلام) براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد.
به اين ترتيب براي اوّلين بار رهبر انقلاب، ارزشي را كه ساليان دراز تبليغ و به مردم تلقين شده و جزء اصلي قانون اساسي شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام نمود.
وظيفه بعدي ايدئولوگ انقلاب اين است كه جامعه كمال مطلوب را نه تنها ترسيم نمايد، بلكه شيوه عملي رسيدن به آن را هم نشان دهد. براي معتقدان به اسلام كه اكثريّت قريب به اتّفاق جامعه را تشكيل مي دادند، اين امر پذيرفته شده بود كه حكومت اسلامي به طريقي كه زمان رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) و خلفاي راشدين (براي شيعيان، انحصاراً دوران حكومت حضرت علي(عليه السلام اجرا شده بود، مي تواند حكومت كمال مطلوب تلقّي شود و الگو و نمونه حكومت آينده قرار گيرد. امّا نكته مهم اين بود كه بعد از چهارده قرن و با توجّه به پيچيدگي هاي جامعه امروزي چگونه و توسط چه اشخاصي مي توان چنين حكومتي را تشكيل داد.
از طرف ديگر عدّه زيادي با اعتقاد به اين امر كه دنيا بايد پر از فساد و ظلم و جور شود تا مهدي موعود(عليه السلام) ظهور نموده، دنيا را پر از عدل و داد كند و حكومت اسلامي را تشكيل دهد، مطلقاً امكان تشكيل چنين حكومتي در زمان غيبت را منتفي و تلاش براي چنين حركتي را ضد ارزش مي دانستند.
در چنين شرايطي رهبر انقلاب با ارائه اصل ولايت فقيه، به زباني ساده و در عين حال مستند به آيات قرآني، اخبار و احاديث، ثابت مي نمايد كه احكام خدا تعطيل بردار نيست و در هيچ شرايطي حتّي در عصر غيبت كبري نمي توان از اجراي احكام الهي سر باز زد و اين مسئوليت بر دوش فقها و علما و علي الخصوص افقه فقها، مي باشد.
امام(ره) در اين رابطه خطاب به طلاب اظهار مي دارند:
شما در صورتي خلفاي اسلام هستيد كه اسلام را به مردم بياموزيد، و نگوييد بگذار تا امام زمان(عليه السلام) بيايد. شما نماز را هيچ وقت مي گذاريد تا وقتي امام زمان(عليه السلام) آمد، بخوانيد. حفظ اسلام كه واجب تر از نماز است. منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مي گفت: بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان(عليه السلام) بيايد. اگر معصيت رواج پيدا نكند حضرت ظهور نمي كند.
دو شرط اساسي براي اداره جامعه اسلامي براي حاكم، لازم است:
اوّل اين كه آگاهي جامع و كامل به احكام خدا داشته باشد و دوم اين كه در اجراي احكام مزبور راه عدالت را در پيش گيرد. به عبارت ديگر فقيه عادل به عنوان جانشين رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام)، وظيفه رهبري جامعه اسلامي و اجراي احكام اسلام را دارد و اطاعت از وي به عنوان ولي امر همچون اطاعت از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) واجب است. در مورد حاكم و ولي امر در نظام اسلامي آراي مردم تنها نقش فعليّت و به مرحله اجرا درآوردن اصل ولايت فقيه را دارد. بدين معنا كه ولايت امر مقامي است كه از طرف خداوند به او داده شده است و ثبوت آن مشروط به آراي عمومي نيست، اگر چه مردم او را به رهبري و زعامت نپذيرند; ولي عينيّت و فعليّت بخشيدن ولايت در گرو آرا و پذيرش عمومي مردم است.
از طرف ديگر، ممكن است بيش از يك نفر شرايط و اوصاف ولايت را دارا باشند; يعني چند فقيه عادل و بصير و آگاه در جامعه داشته باشيم كه خواه نا خواه بايد يك نفر از آن ها عهده دار زعامت و رهبري شود. بديهي است يكي از راه هاي عملي براي تحقّق ولايت و رهبري يك فرد از بين چند نفر، راي اكثريّت است كه قهراً پس از انتخاب و قيام آن فرد به مسئوليت هاي ناشي از امامت و ولايت، وظيفه رهبري از عهده ديگران ساقط مي گردد.
با طرح اين اصل، رهبر انقلاب سه مسئله مهم را به عنوان استراتژي انقلاب تعيين و ارائه مي نمايد:
1. واژگوني حكومت طاغوت (شاهنشاهي).
2. تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي.
3. تضمين چنين حكومتي با اعمال اصل ولايت فقيه.
امام خميني(ره) در اين مورد مي گويد:
در اين شرايط اجتماعي و سياسي انسان مؤمن و متّقي ... دو راه در برابر خود دارد. اجباراً اعمالي مرتكب نشود و تسليم اوامر و قوانين طواغيت نشده با آن ها مخالفت و مبارزه كند تا آن شرايط فاسد را از بين ببرد. ما چاره اي نداريم جز اين كه دستگاه هاي فاسدكننده را از بين ببريم. و هيأت هاي حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم. اين وظيفه اي است كه همه مسلمانان در يكايك كشورهاي اسلامي بايد انجام دهند و انقلاب سياسي اسلامي را به پيروزي برسانند.
و ما براي اين كه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت هاي دست نشانده آن ها خارج و آزاد كنيم، راهي نداريم جز اين كه تشكيل حكومت اسلامي بدهيم.
در جاي ديگر مي فرمايد:
امروز چطور مي توانيم ساكت و بيكار بنشينيم و ببينيم عدّه اي خائن و حرام خوار و عامل بيگانه به كمك اجانب و به زور سرنيزه، ثروت و دست رنج صدها ميليون مسلمان را تصاحب كرده اند و نمي گذارند از حداقل نعمت ها استفاده كنند. وظيفه علماي اسلام و همه مسلمانان است كه به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در اين راه كه راه سعادت صدها ميليون انسان است، حكومت هاي ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند.
رهبر انقلاب آن گاه در يك بررسي مقايسه اي ماهيّت حكومت اسلامي را مشخّص مي نمايد:
حكومت اسلامي هيچ يك از انواع طرز حكومت هاي موجود نيست. مثلاً استبدادي نيست كه رئيس دولت، مستبد و خودرأي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند. هر كس را اراده اش تعلق گرفت، بكشد و هر كس را خواست، انعام كند و به هر كه خواست، تيول بدهد و املاك و اموال ملّت را به اين و آن ببخشد.
رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)و حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)و ساير خلفا هم چنين اختياراتي نداشتند. حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است و البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن، كه تصويب قوانين تابع آراي اشخاص و اكثريّت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيّد به يك مجموعه مشروط هستند كه در قرآن كريم و سنّت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) معيّن گشته است. مجموعه مشروط، همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامي حكومت قانون الهي بر مردم است. ... در اين طرز حكومت حاكميّت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خداست.
امام شيوه مبارزه و نيل به حكومت عدل اسلامي را در حركت توده اي و انقلابي مردم مي بيند و براي اين كار اوّلين وظيفه اي كه براي روحانيان قائل مي باشد، آگاهي دادن به مردم است. او در آغاز، شيوه مبارزه مسالمت آميز و توأم با اعتراض دسته جمعي را توصيه نموده و حركت مسلحانه را ضمن اين كه نفي نمي كند به عنوان آغاز مبارزه توصيه و تجويز نمي نمايد.
اگر يك اعتراض دسته جمعي به ظلمه كه خلافي مرتكب مي شوند، يا جنايتي مي كنند بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامي به آن ها بشود كه اين كار خلاف را انجام ندهيد، يقيقناً دست بر مي دارند. وقتي كه برخلاف حيثيت اسلام و مصالح مردم كاري انجام دادند و نطقي ايراد كردند. اگر از سراسر كشور، از تمام قراء و قصبات از آنان استنكار شود. زود عقب نشيني مي كنند. ... من آنها را مي شناسم. من مي دانم كه چه كاره اند. خيلي هم ترسو هستند، خيلي زود عقب نشيني مي كنند. ليكن وقتي كه ديدند ما از آن ها بي عرضه تريم جولان مي دهند.
اوّلين فعّاليّت ما را در اين راه، تبليغات تشكيل مي دهد. بايستي از راه تبليغات پيش بياييم... هميشه از اوّل قشون و قدرتي در كار نبوده است و فقط از راه تبليغات پيش مي رفته اند. قلدري ها و زورگويي ها را محكوم مي كردند. ملّت را آگاه مي ساختند و به مردم مي فهماندند كه اين قلدري ها غلط است. كم كم دامنه تبليغات توسعه مي يافت و همه گروه هاي جامعه را فرا مي گرفت. مردم بيدار و فعّال مي شدند و به نتيجه مي رسيدند.
تبليغات و تعليمات دو فعّاليّت مهم و اساسي ماست. وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم تعليم دهند.
آن گاه به صورت عيني برنامه عملي و تاكتيك مبارزه را براي تضعيف و براندازي قدرت سياسي مشخّص مي كند:
1. روابط خود را با مؤسسات دولتي قطع كنيم و با آن ها همكاري نكنيم.
2. از هر گونه كاري كه كمك به آن ها محسوب مي شود، پرهيز كنيم.
3. مؤسسات قضايي، مالي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي بهوجود آوريم.
بدين سان بود كه در جريان تغييرات و تحوّلات سياسي ـ اجتماعي ايران، سه ركن اصلي انقلاب با همه توان ممكن، هماهنگ و منسجم، كاربردي وسيع و موفقيت آميز داشت. بدين ترتيب حضور فعّال و گسترده امّت مسلمان ايران در صحنه مبارزه به رهبري مرجع تقليد خود كه از نبوغ و درايتي بي نظير برخوردار بود، تحت لواي مكتب حيات بخش و جهان شمول اسلام، موجبات پيروزي شگرف انقلاب اسلامي را فراهم ساخت.
اين كه چه عامل و يا عواملي به حركت انقلاب اسلامي و سير حوادث مربوط به آن سرعت بخشيد بحثي است كه در فصل بعد بدان خواهيم پرداخت.