الف) اجرای حقوق بشر کارتر

الف) اجرای حقوق بشر کارتر نظرّیه اوّل معتقد است که طرح سیاست حمایت کارتر، رئیس جمهور امریکا از حقوق بشر و فشاری که او به حکام دیکتاتور وابسته به امریکا در جهان سوم از جمله شاه ایران وارد آورده بود، منجر به این گردید که فشار لازم برای مهار مخالفی

الف) اجراي حقوق بشر كارتر

نظرّيه اوّل معتقد است كه طرح سياست حمايت كارتر، رئيس جمهور امريكا از حقوق بشر و فشاري كه او به حكام ديكتاتور وابسته به امريكا در جهان سوم از جمله شاه ايران وارد آورده بود، منجر به اين گرديد كه فشار لازم براي مهار مخالفين كاهش يابد و سياست ليبراليزه كردن در اين جوامع كه هنوز آمادگي بهره برداري صحيح از آزادي را نداشتند، موجب از هم گسيختن روند طبيعي زندگي و نظام سياسي ايران گرديد.

اين نظريه كه اصولاً ليبراليسم امريكايي بر شاه تحميل شده بود، نه تنها در امريكا، بلكه در ايران هم معتقدان زيادي داشت. در امريكا، جمهوري خواهان و جناح محافظه كار و حتّي بعضي از ليبرال ها اين نظرّيه را به عنوان يك اصل پذيرفتند كه تلاش دولت كارتر در اعمال حقوق بشر و عزيمت جدّي از سياست هاي دولت هاي قبلي امريكا در قبال ايران، عامل اصلي سقوط شاه بوده است. اين طور استدلال مي شد كه اين تغيير سياست و تحميل سياست ليبراليسم به شاه، در روحيّه او تأثيري عميق گذارد و موجب تشويق مخالفين و نهايتاً موجب سرنگوني وي گرديد.

در ايران نيز عدّه اي از طرفداران شاه و حتّي بخش مهمي از ليبرال ها، سقوط شاه را به اعمال سياست حقوق بشر كارتر مربوط مي دانند. اين از موارد نادري است كه ليبرال هاي ايران با محافطه كاران امريكا توافق دارند و علي رغم ساير اختلافاتشان، مشتركاً معتقدند بدون اعمال سياست حقوق بشر كارتر، شاه سقوط نمي كرد.

از جمله كرك پاتريك نماينده دائمي امريكا در سازمان ملل متّحد در دوره رياست جمهوري ريگان، اين اتهام را به دولت كارتر وارد مي كند. او در اين زمينه چنين مي گويد:

دولت كارتر سياست هاي تنظيم شده گذشته را متوقّف كرد و دوره جديدي بر اساس مبارزات تأمين حقوق بشر آغاز نمود. نتيجه اين عدم تداوم در سياست خارجي امريكا منجر به جايگزيني رژيم هاي دوستانه با رژيم هاي غيردوستانه شد. دولت كارتر درحالي كه فعالانه در سقوط دولت هاي اتوكرات غيركمونيست شركت داشت، در مورد توسعه طلبي كمونيست ها بي تفاوت بود. اولين قربانيان سياست هاي حقوق بشر كارتر، شاه ايران و سوموزا در نيكاراگوئه بودند.

مهندس بازرگان نيز در تأييد اين مسئله مي نويسد:

گام جسورانه و مبتكرانه اي كه در آغاز سال 56 ... در پشتيباني از مبارزين و زندانيان ... برداشته شد، تأسيس جمعيّت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر بود. اين مؤسسه با حسن استفاده از سياست جديد حقوق بشر دولت امريكا كه روي مصالح خودشان و رقابت با شوروي در دنيا عمل كرده و زير همان عنوان به شاه فشار مي آورند كه اختناق و خشونت ها را تخفيف داده، رعايت آزادي و حقوق ملّت را بنمايد، براي خود يك نوع مصونيّت نسبي و امكانات محدود عملي كه قبلا سابقه نداشت، كسب نمود... .

وي آن گاه در تأييد نظر خود اضافه مي كند:

كسينجر در يادداشت هاي بعدي خود اعمال حقوق بشر در ايران را از جمله خيانت هاي كارتر به امريكا و عامل از دست رفتن شاه و پيروزي انقلاب ايران قلمداد كرده بود.

در اين جا دو سؤال مطرح است، سوال اوّل اين كه آيا با توجّه به اسناد و مدارك منتشره، دليلي بر وجود فشار و تحميل سياست ليبراليسم به شاه بوده است و ديگر اين كه چه جناح و گروهي از چنين سياستي بهره برده اند و بدان وابسته بودند؟

در مورد سؤال اوّل مي توان اثبات كرد كه نه تنها دليلي بر اعمال و تحميل چنين فشاري نمي باشد، بلكه شواهد و قراين زيادي وجود دارد كه خلاف آن را ثابت مي كند. بدين معنا كه برنامه فضاي باز سياسي شاه ارتباطي با حقوق بشر كارتر نداشت و اصولاً دولت كارتر ايران را از اصول كلي اجراي حقوق بشر مستثني كرده بود.

آنتوني پارسونز، سفير وقت انگليس در ايران چنين اظهار مي دارد:

بسياري از مردم مي گفتند كه اين برقراري آزادي، نتيجه فشار مستقيمي است كه از طرف دولت كارتر به شاه وارد مي شود ... من اين نظريّه را در آن هنگام نپذيرفتم و اكنون نيز نمي پذيرم. در حقيقت نخستين اشعه آزادي از اواخر سال 1976 يعني دو يا سه ماه پيش از مراسم انتقال رياست جمهوري به كارتر به چشم مي خورد. من ترديدي ندارم كه شاه با آن فرصت طلبي معمول خود، چنين استنباط كرده بود كه نگرش انساني تر و دموكراتيك تر از طرف او سبب مي شود، نزد رئيس جمهور امريكا عزير شود.

ويليام سوليوان در خاطرات خود مي نويسد كه وقتي براي اوليّن بار به عنوان سفير امريكا در ايران به ملاقات پرزيدنت كارتر رفته بود تا رهنمودهاي رئيس جمهور امريكا را در مورد ايران بشنود، با كمال تعجب مشاهده مي كند كه تنها چيزي كه كارتر از آن صحبت به ميان نمي آورد و توجّهي بدان ندارد، مسئله رعايت حقوق بشر در ايران مي باشد. او چنين مي گويد:

موقع عزيمت به ايران در ملاقات با كارتر، نامبرده بر اهميّت استراتژيك ايران براي ايالات متّحده امريكا و متّحدين غربي ما تأكيد كرد. او سپس از شاه به عنوان يك دوست نزديك و يك متّحد قابل اعتماد براي امريكا ياد كرد و به گرمي از وي پشتيباني نمود. كارتر همچنين اهميّت ايران را به عنوان يك عامل ثبات براي امنيت منطقه حساس خليج فارس مورد تأكيد مجدّد قرار داد و در خاتمه موضوع قيمت نفت و ساير مسائل مورد علاقه بين ايران و امريكا را متذكر شد و از من خواست اگر سؤالي دارم، مطرح نمايم.

سوليوان مشاهده مي كند علي رغم آن كه كارتر با شعار حقوق بشر به كاخ سفيد رفته بود و در دوران مبارزات انتخاباتي خود در انتقاد از رؤساي جمهور قبلي حزب جمهوري خواه به حمايت آن ها از شاه و فروش اسلحه به رژيم ديكتاتوري ايران اشاره مي كرد، اكنون كوچك ترين اشاره اي به اين موضوع نمي كند. وي با تعجّب نظر كارتر را در اين زمينه سؤال مي كند. كارتر با اكراه پاسخ مي دهد:

البته در زمينه حقوق بشر مسايلي وجود دارد و از او (سوليوان ) خواست كه ضمن ملاقات هاي خود با شاه سعي كند وي را قانع كند كه سياست كلي خود را در اين زمينه تعديل نمايد.

نكته مهمتر اين كه كارتر قول داده بود كه روابط اقتصادي، سياسي و سياست هاي نظامي ـ امنيتي خود را با ساير كشورها با رعايت حقوق بشر در آن كشورها تنظيم كند. درحالي كه مشاهده مي گردد كه در مورد روابط مزبور اين اصل اساسي سياست هاي دولت كارتر ناديده گرفته و مستثني شده بود.

صرف نظر از خدمات و مبادلات نظامي در زمينه ديگر مبادلات اقتصادي، مشاهده مي گردد كه صادرات امريكا به ايران از همه زمان ها بيشتر بوده است. تحت حكومت كارتر، صادرات به ايران به مرز 6/3 ميليارد دلار رسيد و علاوه بر آن، كارتر يك قرارداد چند ميليارد دلاري براي تأسيس پنج نيروگاه اتمي با شاه امضا كرد. او در موقع امضاي قرار داد مزبور اظهار داشت:

ما قرار داد هسته اي را با ايران امضا كرديم كه موجب فراهم كردن ميلياردها دلار تجارت براي صنايع امريكا و اشتغال فراوان براي مردم امريكا شد، در عين حال از اصول سياست هاي ما درباره عدم افزايش تسليحات هسته اي تخطّي نمي كند.

تنها چيزي كه كارتر به آن اشاره نمي كند، رعايت حقوق بشر در ايران است.

در مورد فروش تسليحات، كارتر از فورد و نيكسون رؤساي جمهور سلف خود هم در ارضاي نيّات شاه پيشي مي گيرد. در طول اولين سال حكومت كارتر تحويل سلاح به ايران به حد اعلاي خود (4/2 ميليارد دلار) رسيد. علاوه بر آن از ژانويه 1977 تا دسامبر 1978 ميانگين ساليانه ارزش سلاح هاي تحويل شده به ايران بيش از هر يك از سال هاي زمامداري فورد و نيكسون بود.

در زمينه فروش اسلحه به ايران بحث هايي كه ميان مسئولان دولتي و نمايندگان كنگره شده است، جالب توجه و بيانگر سياست واقعي دولت كارتر در خصوص رژيم شاه مي باشد. اين مباحثات نشان مي دهد كه روابط ايران و امريكا در دولت جديد نسبت به گذشته مطلقاً تغييري نكرده بود. در دولت جديد مسئله فروش هواپيماهاي اطلاعاتي و جاسوسي آواكس به ايران، فرصت بسيار مناسبي براي آزمايش تز حقوق بشر كارتر بود. وقتي كه در مذاكرات كميته فرعي روابط خارجي سناي امريكا از آلفرد آترتون نماينده وزارت امور خارجه اريك ون مربود (MarbodVonEric) نماينده وزارت دفاع سؤال شد كه آيا دولت كارتر هيچ ارتباطي ميان فروش اسلحه و حقوق بشر در ايران ايجاد كرده است. در پاسخ هيچ شكي باقي نگذاشتند كه تا آنجا كه به فروش اسلحه به ايران مربوط است دولت كارتر مطلقاً قصد تغيير سياست گذشته را نداشته و ايران از نظر ارتباط دادن دو سياست فوق الذكر مستثني مي باشد.

كريستوس خوانديس ـ محقّق قبرسي الاصل كه در دوران انقلاب مدّتي را در ايران گذرانده ـ پس از بررسي وسيع از اسناد و مدارك موجود در امريكا و اسناد مكشوفه و منتشر شده از داخل سفارت امريكا در ايران چنين نتيجه گيري مي كند:

حقوق بشر كارتر نه تشكيل دهنده اسب تراواي كارتر در دربار شاه بود و نه عامل اصلي در بروز انقلاب به حساب مي آمد. انقلاب دير يا زود، با حقوق بشر كارتر و يا بدون آن صورت مي گيرد. اين در حقيقت ناشي از تضادهاي دروني جامعه ايران بود، تضادهايي كه با نقش وسيعي كه امريكا در طول 25 سال در ايران داشت، افزايش يافته بود و يك رژيم ظاهراً با ثبات و محكم را متلاشي و تحت امواج اصلي ترين انقلاب مردمي آن را ساقط كرد.

البته اين امر را نبايد ناديده گرفت كه از آذرماه 56 با الهام از مسئله حمايت كارتر از حقوق بشر جنب و جوشي در ميان ليبرال ها و غرب زده هاي ايران بهوجود آمد و جمعيت ها و كانون ها و كميته ها تشكيل شد. نامه هاي سرگشاده و مقالات تندي نوشته شد. همه به اين اميد بودند كه با استفاده از فضاي باز سياسي و با كمك امريكا جناح ليبرال بتواند به قدرت رسيده و ضمن حفظ روابط با امريكا و در پرتو مساعدت آن، تحولي رفرميستي بهوجود آيد.

از معروف ترين اين گروه ها مي توان از جمعيّت طرفداران آزادي و حقوق بشر نام برد كه هيأت اجرايي انتخابي آن را مهندس بازرگان، حسن نزيه، عبدالكريم لاهيجي، علي اصغر حاج سيدجوادي و مهندس مقدم مراغه اي تشكيل مي دادند. اينان در فضاي باز سياسي فرصت مقاله نويسي و سخنراني يافته و رسانه هاي گروهي داخلي و خارجي از آن ها به عنوان گروه صاحب نفوذ در بين مردم و مخالف جدّي ! رژيم ياد مي كردند. علي اصغر حاج سيدجوادي تندروترين ! آن ها بود. جمعي هم با عنوان كانون نويسندگان در باغ باشگاه ايران و آلمان و به دعوت انستيتو گوته شب هاي شعر در سايه يك كشور خارجي تشكيل دادند.

به قول خوانديس حقوق بشر كارتر تنها براي بخشي از مخالفان شاه; يعني ليبرال ها اهميت خاص داشت. تصوير و اعمال حقوق بشر توسط ليبرال هاي مخالف فرصت هايي را در كشوري براي آن ها بهوجود آورد كه قبلاً وارد يك مرحله انقلابي شده بود و در اين مسير تنها به غيرمشروع تر كردن رژيم كمك مي كرد. ولي نقشي كه ليبرال هاي مخالف در انقلاب بازي كردند يك نقش دست دوم بود. رل اساسي توسط بازار و طبقات پايين تر اجرا مي شد و ليبرال هاي مخالف، محبوبيت چنداني در ميان اين طبقات كه الهامات و رهبري خود را از روحانيان مي گرفتند، نداشتند. براي اين طبقات و روحانيان، حقوق بشر كارتر و سياست ليبراليزه كردن شاه به صورت حاشيه اي آن هم با طرح اعتراض و شكاياتشان مربوط مي شد.

مهندس بازرگان در مصاحبه خود با حامد الگار استراتژي ليبرال ها را در نحوه استفاده از حقوق بشر كارتر بيان مي دارد. او چنين مي گويد:

وقتي كه شريف امامي نخستوزير بود با استفاده از حقوق بشر كارتر واقعاً آزادي هايي داده شده بود و امكان اين بود كه دو نفر دور هم جمع شوند و حرف بزنند و كوشش كنند ... آن وقت بحث روي انتخابات بود كه ما شركت بكنيم و يا نكنيم. عقيده نهضت آزادي و سايرين اين بود كه انتخابات يك مائده الهي است. دولت وقتي به مرحله اي رسيده است كه مي گويد مي خواهيم آزادي انتخاب بدهيم، چه بهتر از اين ؟... حالا يا انتخابات مي شود و از اين طرف، يعني جبهه مخالف حالا چه روحاني چه ملّي، چه نهضت آزادي، چه حزب فلان و... ده بيست نفري وارد مجلس مي شوند و يا نمي شوند. اگر نرفتند باز همين جا اينها را رسوا مي كنيم. مي گوييم آقاي كارتر، آقاي امريكا، حقوق بشرت دروغ است.




| شناسه مطلب: 79666