ب) ظهور مرض سرطان در شاه

ب) ظهور مرض سرطان در شاه نظریّه دوم در رابطه با سرعت گرفتن حوادث و خارج شدن موتور انقلاب از کنترل رژیم به مسئله بروز کسالت سرطان شاه مربوط می شود. شاه در سال 1974 (1353) در یک سفر تفریحی اسکی غده ای را در شکم خود احساس می کند و در مراج

ب) ظهور مرض سرطان در شاه

نظريّه دوم در رابطه با سرعت گرفتن حوادث و خارج شدن موتور انقلاب از كنترل رژيم به مسئله بروز كسالت سرطان شاه مربوط مي شود. شاه در سال 1974 (1353) در يك سفر تفريحي اسكي غده اي را در شكم خود احساس مي كند و در مراجعه به دو متخصص فرانسوي تشخيص سرطان غدد لنفاوي داده و شاه را از همان زمان تحت رژيم شيمي درماني قرار مي دهند. شاه با توجه به ضعف نفسي كه داشت، اجازه نداد كسي از كسالت او آگاهي يابد. حتي اشرف خواهر دو قلوي او كه نفوذ زيادي هم در روحيات و تصميم گيري هاي او داشت ظاهراً از اين مسئله مطلع نبود. جالب آن كه سازمان اطلاعاتي سيا هم با همه كنترلي كه روي مسائل مربوط به احوال و روحيات شاه داشت از اين مسئله آگاهي نداشت. تأثير اين كسالت در روحيات شاه به دو طريق مورد بحث قرار گرفته است.

1. شاه با آگاهي از اين كه چند صباحي بيشتر زنده نمي ماند، تصميم گرفته بود محيط و فضاي سياسي ايران را براي واگذاري قدرت به فرزندش چه در حيات خود و چه در هنگام مرگ مساعد و فراهم نمايد. او مي دانست كه با توجه به اين امر كه سررشته همه امور در دست اوست با غيبت از صحنه، شيرازه كارها از هم پاشيده و مانند زمان استعفاي پدرش، مشكلات زيادي براي فرزندش ايجاد خواهد شد كه شايد سال ها طول بكشد تا بتواند احتمالاً كنترل امور را به دست گيرد. او در اعترافات خود به اين مطلب اشاره مي كند:

من خواستم در زمان حيات خود در شرايط مطلوبي از توسعه فرهنگي و اقتصادي سلطنت را به فرزندم منتقل كنم و با خونريزي و شدت عمل نمي توانستم به اين هدف نايل شوم.

2. تأثير ديگري كه اين كسالت روي شاه داشت، مسئله اثر داروهاي مسكن و تخديركننده بود. (اين داروها مصرف كننده را دچار نوعي تزلزل در اراده و بي تصميمي مي نمايد) و او را بيش از پيش در اعتقادات گذشته خود به تقدير و سرنوشت راسخ تر مي ساخت.

يكي از مسائلي كه برژينسكي هم بدان اشاره كرده و از آن رنج مي برد عدم توانايي شاه در تصميم گيري قاطع در اعمال خشونت بود، و زماني از حمايت شاهي دست برداشت كه ديگر از ادامه حكومت وي با توجه به روحيات شاه مأيوس شده بود. او از جمله كساني است كه عامل اصلي و فوري سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي را در ضعف نامبرده در تصميم گيري مي داند و معتقد است كه شاه علي رغم حمايتي كه از اقدامات او در سركوبي مخالفان توسط دولت كارتر به عمل مي آمد، به خاطر مصرف داروهاي مخدر و تسكين دهنده، نتوانست قاطعيت لازم را به خرج دهد.

برژينسكي با استناد به نظريه كرين برينتون استاد متوفاي تاريخ دانشگاه هاروارد كه ضمن بررسي انقلاب هاي بزرگ تاريخي و حركت هاي انقلابي در اروپاي غربي در قرن هيجدهم و نوزدهم نتيجه گيري كرده بود كه پيروزي هر انقلاب بيش از قدرت و عزم نيروهاي انقلابي، نتيجه ضعف و عقب نشيني قدرت هاي حاكم بوده است و هر رژيمي كه در برابر نيروهاي انقلابي شدت عمل به خرج داده و بدون ترديد و تزلزل با آن ها روبه رو شده، انقلاب را شكست داده است. و بالعكس رژيم هايي كه با نيروهاي انقلابي از در سازش و مسالمت در آمده و براي آرام كردن آن ها دست به عقب نشيني زده اند با دادن هر امتيازي موجب تجري بيشتر انقلابيون گرديده و سرانجام سرنگون شده اند.

بر اساس اين نظريه، برژينسكي، تنها راه نجات شاه را در اعمال خشونت و خونريزي مي دانست. ولي شاه كه از يك بيماري مهلك رنج مي برد و مرگ خود را نزديك مي ديد قادر به اجراي چنين تصميمي نبود. لذا پيروان اين نظريه معتقدند كه شاه چون نتوانست مانند سال 42 با قاطعيت برخورد كند و به دادنِ امتياز به مخالفان پرداخت، چنين سرنوشتي پيدا كرد.

اين نظريه هم مانند نظر قبلي پايه و اساس محكمي ندارد. زيرا شاه اصولاً فردي ضعيف النفس بود و صرفاً حمايت قدرت هاي بزرگ به او روحيه و قدرتي كاذب مي بخشيد. در اين دوران هم تا آخرين لحظات حكومت خود از حمايت كامل قدرت هاي بزرگ برخوردار بوده است.

از طرف ديگر شاه در اجراي نيات و خواسته هاي آن ها نيز از اعمال خشونت و خونريزي دريغ نكرده است. در طول سال 57 كمتر روز و هفته اي بر مردم ايران گذشت بدون آن كه عده اي افراد بي گناه به خاك و خون نغلطند. فاجعه سينما ركس آبادان در 28 مرداد 1357 و بدتر از آن فاجعه جمعه سياه در 17 شهريور كه يادآور 15 خرداد 1342 بود، از جمله جناياتي است كه شاه در اين دوره و به كمك نيروهاي پليسي و نظامي خود انجام داد و موجبات قتل و جرح هزاران نفر را فراهم كرد.




| شناسه مطلب: 79667