ج) تلاش شاه در مدرنیزاسیون سریع کشور
ج) تلاش شاه در مدرنیزاسیون سریع کشور نظریه دیگری که از طرف موافقان و طرفداران شاه مطرح می گردد و در حقیقت به حمایت از او در عین اقرار به اشتباهاتش، و نه خطاهایش، می پردازد این است که شاه چون خدمت گزار و دلسوز کشور بود و می خواست عقب&nb
ج) تلاش شاه در مدرنيزاسيون سريع كشور
نظريه ديگري كه از طرف موافقان و طرفداران شاه مطرح مي گردد و در حقيقت به حمايت از او در عين اقرار به اشتباهاتش، و نه خطاهايش، مي پردازد اين است كه شاه چون خدمت گزار و دلسوز كشور بود و مي خواست عقب افتادگي كشور را سريعاً جبران نموده و ايران را به دروازه تمدن بزرگ برساند، در اجراي سياست هاي مدرنيزه كردن ايران ـ كشوري كه هنوز در دوران زندگي كاملاً سنتي به سر مي برد ـ تسريع و شتاب به خرج داد و چون جامعه سنتي ايران نمي توانست اجراي اين همه پروژه ها را در مدتي بسيار كوتاه هضم نمايد، دچار مشكلات پيچيده اي شد و در نتيجه ناراحتي ها و نارضايتي ها رشد كرده و موجبات سقوط نظام را فراهم كرد. شاه خود در اين زمينه چنين مي گويد:من مي خواستم قرن ها عقب ماندگي كشور خود را با يك برنامه ضربتي 25 ساله جبران كنم و همه گرفتاري ها از سرعت عمل و شتاب زدگي در اجراي اين برنامه بود. براي اجراي اين برنامه ضربتي ما به يك دوره اضطراري نيازمند بوديم.
از جمله افراد ديگري كه به اين نظريه اعتقاد دارند آنتوني پارسونز سفير انگليس در ايران در اواخر حكومت شاه بود. او چنين مي نويسد:
من در بحث هايي كه با او (شاه) داشتم در تحليل هاي خود همواره بر اين نكته تأكيد مي كردم كه طغيان شديد و ناگهاني احساسات عمومي نتيجه طبيعي پانزده سال فشاري است كه او با اصرار در مدرن سازي كشور به مردم ايران تحميل كرده است. چون اين مدرن سازي، نيروهاي سنتي ايران را زيرپا گذاشته و نابرابري ثروت را به شدت دامن زده و شهروندان فقير را در وضعيت دلخراشي قرار داده است، بنابراين نبايد تعجب كرد از اين كه امواج احساسات مردم جاي خود را به امواج مخالفت ها داده است.
در بي پايه بودن اين نظريه و در حقيقت پوچ بودن محتواي سياست مدرنيزاسيون شاه، كمتر كسي ترديد مي كند. نگاهي به واقعيات و پيامدهاي سياست شاه در ده سال آخر حكومت وي، خود دليل قوي بر رد اين نظريه است.
علي رغم اين كه درآمد نفت به چندين برابر و تا مرز بيست ميليارد دلار مي رسيد. اين درآمد اضافي يك جا و بي آن كه به خزانه مملكت سپرده شود در اختيار سيستم مالي و پولي و انحصارهاي بلوك غرب به صورت سپرده هاي بانكي و اعتبارات قابل تمديد و عملاً مداوم، وام به كشورهاي غربي يا وابسته به بلوك غرب، خريد سهام كارخانه ها و شركت هاي ورشكسته اروپا و امريكا و بيش از همه، خريدهاي ديوانهوار و البته پر درآمد براي فروشندگان آن ها; يعني اسلحه و رآكتورهاي اتمي قرار مي گرفت. اين همه بذل و بخشش و غريب نوازي در كشوري انجام مي شد كه بيشتر روستاهايش فاقد بيمارستان و پزشك و مدرسه و آموزشگاه و شبكه هاي ارتباطي و برق و بهداشت و راه بودند. بقيه درآمد نفت نيز بدون هيچ گونه برنامه ريزي ملي در يك سيستم اقتصادي ريخت و پاش و ساخت و پاخت داخلي و بيشتر به صورت اعتبارات بانكي بي حساب و فرمايشي و وام هاي ساختگي به شركت هاي متعلق به بنياد پهلوي و خاندان سلطنت يا وابسته به آن ها و آن هم در ايجاد صنايع مونتاژ و كاملاً وابسته به خارج، حيف و ميل مي شد.
كشاورزي و دام پروري مملكت با يك برنامه كاملاً سنجيده و از قبل تنظيم شده، نابود گرديد و آن چه از درآمد نفت مانده بود، صرف خريد گندم از امريكا، برنج از تايلند، پياز از پاكستان، سيب زميني از هند، پرتقال از افريقاي جنوبي، مرغ از هلند، تخم مرغ از اسرائيل، پنير از دانمارك، گوسفند از تركيه، گوشت يخ زده از استراليا و موز از اكوادور ... شد. نتيجه اين اقتصاد عصر در آستانه تمدن بزرگ و به اصطلاح مدرنيزاسيون سريع آن شد كه تورم با رشد سالانه بيش از 25 درصد همه درآمد گروه هاي اجتماعي روزمزد و متكي به حقوق ماهانه را بلعيد و بيش از 85 درصد افراد گروه هاي كارگر و كارمند به بانك ها يا سرمايه داران كوچك و بزرگ مقروض گرديدند.