مرحله سوم : انقلاب اسلامی و تحولات جهانی
مرحله سوم : انقلاب اسلامی و تحولات جهانی تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی در این دو دهه تنها محدود به داخل ایران و یا منطقه خاورمیانه و جهان اسلام نبوده است، بلکه به نظر می رسد این انقلاب توانسته بر مسایل و تحولاتی فراتر از منطقه و بهویژه بر نظام بین&nbs
مرحله سوم : انقلاب اسلامي و تحولات جهاني
تأثير و بازتاب انقلاب اسلامي در اين دو دهه تنها محدود به داخل ايران و يا منطقه خاورميانه و جهان اسلام نبوده است، بلكه به نظر مي رسد اين انقلاب توانسته بر مسايل و تحولاتي فراتر از منطقه و بهويژه بر نظام بين الملل نيز تأثير بگذارد.
نبايد فراموش كرد كه انقلاب اسلامي زماني در كشور ايران اتفاق افتاد كه نظام دو قطبي بر جهان حاكم بود و دنيا به دو بلوك بزرگ شرق و غرب تقسيم مي شد و دو ابر قدرت جهان به نام ايالت متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي، رهبري و هدايت اين دو بلوك را بر عهده داشتند; اگر چه اتحاديه كشورهايي به نام جهان سوم و يا كشورهاي غير متعهد در سال 1957 به وجود آمد و به تدريج شكل گرفت ولي هرگز نتوانست تأثيري بر نظام دو قطبي و قانون مندي آن بگذارد.
از زمان ايجاد نظام دو قطبي بعد از جنگ جهاني دوم، اين قانون مندي مطرح بود و عملاً تجربه مي شد كه هر حادثه و تحولي در دنيا اتفاق بيفتد و يا هر تغييري در نظام هاي ملي به وجود آيد مي تواند توازن قوا را به نفع يا به ضرر يكي از دو بلوك تغيير دهد و بنابراين تقابل دو ابرقدرت در شكل گيري و روند آن حادثه به خوبي قابل ملاحظه مي باشد. تجربه تاريخ چهل ساله نظام دو قطبي مؤيّد اين نظر است.
پيروزي انقلاب چين در 1949، جنگ كره در 1952، كودتاهاي نظامي در خاورميانه عربي، انقلاب كوبا، بحران مجارستان و ديوار برلين، بحران موشكي كوبا و همچنين جنگ ويتنام از جمله اين حوادث و اتفاقات بود كه دو ابرقدرت به حمايت يكي از دو طرف ماجرا پرداختند و با يكديگر روبه رو شده بودند.
ناگفته نماند كه رقابت دو ابرقدرت حتي در حوادث و تحولات ايران قبل از انقلاب نيز به عيان مشاهده مي گرديد. منجمله ادامه اشغال آذربايجان توسط نيروهاي روسي، نهضت ملي شدن نفت، كودتاي 28 مرداد و حوادث دهه 1950 در ايران را مي توان نام برد. اگر چه بعد از كودتاي 1332 هـ.ش. در ايران اين كشور به عنوان جزئي از بلوك غرب شناخته شد و با عضويت خود در پيمان هاي نظامي، سياسي و اقتصادي غرب، جزء لاينفك آن تلقي گرديد، مع هذا با توجه به موقعيت فوق العاده استراتژيك ايران و دارا بودن متجاوز از 2500 كيلومتر مرز مشترك با ابرقدرت شرق، شوروي نمي توانست نسبت به مسايل ايران بي تفاوت بماند و عموماً در زمينه مسايل و سياست خارجي ايران عكس العمل نشان مي داد.
در آغاز نهضت اسلامي به رهبري امام خميني (ره) و اوج گيري آن در 15 خرداد 1342، با وجود اين كه عمدتاً لبه تيز حملات امام (ره) متوجّه امريكايي ها بود، موجب نشد كه اتحاد جماهير شوروي در قبال اين نهضت موضع مثبت بگيرد و به حمايت از اين حركت ضدامريكايي برخيزد، روسيه شوروي نه تنها چنين حمايتي از نهضت ننمود، بلكه در كمال تعجب مشاهده شد كه همچون ايالات متحده امريكا نسبت به اين قيام مردمي موضع منفي اتخاذ كرده است. اين امر ناشي از دو مسئله بود:
1. ماهيت ديني و اسلامي نهضت. با توجه به اين كه شرق و غرب علي رغم اختلافاتشان در برخورد با نهضت هاي ديني بهويژه اسلامي موضع مشترك دارند.
2. حضرت امام (ره) در همان آغاز حركت، موضع خود را درباره اين دو قطب اعلام نمود و آن جمله معروف را گفت كه امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر، و شوروي از هر دو بدتر همه از هم پليدتر اما لكن امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست، با امريكاست.و يا اين مطلب كه: ما با كمونيزم بين الملل به همان اندازه در ستيزيم كه با جهانخوارن غرب به سركردگي امريكا. اين جملات براي دو ابرقدرت اين پيام را داشت كه هر دو از اوج گيري و پيروزي اين نهضت متضرر شده اند و اين انقلاب برتري آن ها را در نظام جهاني به چالش مي كشد.
با اوج گيري انقلاب اسلامي در سال هاي 1356 و 1357 و طرح شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي; حمايت بي دريغ دو ابر قدرت از رژيم شاه و تداوم اين حمايت هاي مشترك از دشمنان انقلاب اسلامي بهويژه رژيم عراق در دوران جنگ تحميلي، اين مطلب را به اثبات رساند كه پيروزي انقلاب اسلامي در قالب نظام دو قطبي و قوانين آن نمي گنجد بلكه اين پيروزي كه توسط مسلمانان انقلابي به دست آمده است و مقاومتي كه غالب نيروهاي مردمي و بسيجي در دوران جنگ تحميلي نشان داده اند، سستي بنيان نظام دو قطبي را به اثبات رساند.
شايد بتوان گفت كه پيروزي انقلاب اسلامي و عدم تكيه آن به يكي از دو ابر قدرت نقشي در فروپاشي نظام دو قطبي داشته است.
با روي كار آمدن ميخائيل گورباچف به عنوان دبير كل حزب كمونيست و رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروي و ارائه سياستي مبتني بر پرسترويكا و گلاس نوست، زنگ هاي فروپاشي بلوك شرق و به تبع آن نظام دو قطبي به صدا در آمد.
حضرت امام(ره) در همان زمان با ژرف نگري به اين تحولات مي نگريست و اين نگراني براي ايشان وجود داشت كه فروپاشي نظام كمونيستي به عنوان پيروزي بلوك غرب تلقي گردد و كشورهاي بلوك شرق نيز به دامان غرب و امريكا بيفتند و تشويق به الگوبرداري از نظام سرمايه داري غرب گردند. وي در نامه اي تاريخي به گورباچف او را از اين خطرات آگاه كرد و معضل اصلي بلوك شرق را كه همانا جنگ با خدا بود به او گوشزد نمود و با تمام قدرت اعلام كرد كه جمهوري اسلامي به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه اسلام به راحتي مي تواند خلأ اعتقادي مردم شوروي را پر نمايد. در اين جا به خاطر اهمّيّت اين پيام بخش هايي از آن را درج مي كنيم:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي گورباچف، صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي، از آن جا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي شود كه جناب عالي در تحليل حوادث سياسي جهان، خصوصاً در رابطه با مسايل شوروي، در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفته ايد، و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم. هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن، حل پاره اي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي كنيد، اولين مسئله اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدازدايي و دين زدايي از جامعه، كه تحقيقاً بزرگ ترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد; و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند; چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش هاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است.
جناب آقاي گورباچف، بايد به حقيقت روآورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.
جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كهاز اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستوجو كرد; چرا كه ماركسيسم جواب گوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست; چرا كه مكتبي است مادي، و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقاي گورباچف، ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از پس اين هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد; ولي خود مي دانيد كه ثبوتاً اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم. ولي از شما جداً مي خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولت هاي هم سو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان مي تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زير زميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداي شكستن استخوان هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند.
آقاي گورباچف وقتي از گلدسته هاي مساجد بعضي از جمهوري هاي شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه وآله) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد.
از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحّص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت ها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي دانيم. با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوري هاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است.
راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است، مخدر جامعه است؟ آري، مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي، در اختيار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست; بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب امريكايي مي نامند.
در خاتمه صريحاً اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگ ترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي تواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد. و در هر صورت، كشور ما هم چون گذشته به حسن هم جواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي شمارد. و السلام علي من اتبع الهدي.
روح الله الموسوي الخميني
11/10/67
با توجه به تغيير مواضع اتحاد جماهير شوروي و به دنبال آن، استقلال روسيه فدراتيو، جمهوري اسلامي نيز در قبال اين همسايه شمالي خود سياست جديدي را اتخاذ نمود.
در واقع دهه دوم انقلاب با ايجاد رابطه جديد و استراتژيك با اين همسايه شمالي آغاز گرديد كه اين رابطه در تمام اين دوران و تاكنون نقشي كليدي و استراتژيك در تحولات جهاني و منطقه اي داشته است و نيز معادلات قبلي نظام بين المللي را به هم ريخته است. جمهوري اسلامي از يك طرف در مورد جمهوري هاي استقلال يافته شوروي سابق با ظرافتي خاص، اقدام به گسترش و توسعه روابط خود نمود كه در فصل قبل به آن پرداختيم. از طرف ديگر روابط صميمانه و استراتژيكي در زمينه هاي نظامي، اقتصادي و تكنولوژيك با مسكو برقرار كرد.
مسافرت آقاي هاشمي رفسنجاني به مسكو بلافاصله بعد از رحلت امام(ره)، زمينه هاي اين رابطه را ايجاد نمود و با عقد موافقت نامه هاي متعدد به آن استحكام بخشيد، مهم ترين بخش اين تفاهمات در زمينه انتقال تكنولوژي و دانش فني ساخت سلاح هاي استراتژيك از جمله جنگنده هاي هوايي، تانك و زيردريايي بود كه توانست خلأ ايجاد شده در اين زمينه را در دوران جنگ پر نمايد. موافقت با تكميل نيروگاه اتمي بوشهر توسط روس ها كه علي رغم تعهدات دولت آلمان، به علت مخالفت امريكا هم چنان نيمه تمام مانده بود نگراني جدي امريكا را برانگيخت. آثار فروپاشي نظام دوقطبي تنها به روابط جديد ايران و فدراسيون روسيه محدود نمي شود، بلكه بر آينده نظام بين الملل و مواضع غرب بهويژه امريكا نيز تأثير مي گذارد.
فروپاشي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي كه منجر به تغيير و تحول در ساختار اين نظام قدرتمند گرديد، ضمن پايان دادن به دوران حاكميت نظام دو قطبي، جامعه جهاني را با اين سؤال بسيار مهم و سرنوشت ساز، مواجه ساخت كه نظام آينده جهان از چه نوع خواهد بود و بر اساس چه معيارها و ضوابطي استوار خواهد شد؟
فروپاشي ابرقدرت شرق و شكست ايدئولوژي ماركسيسم ـ لنينيسم، با افول قدرت، به ظاهر شكست ناپذير شوروي و كناره گيري آن از رهبري بلوك شرق همراه بود و در نتيجه زمينه بسيار مناسبي براي ابر قدرت ديگر; يعني ايالات متحده امريكا به وجود آورد تا با استفاده از اين خلأ، اقتدار بلامنازع خود را بر كل جهان بسط و گسترش دهد. لازم به ذكر است كه اگر چه نظريه پردازان ايالات متحده امريكا مدعي بودند كه فروپاشي بلوك شرق نه تنها ناتواني ايدئولوژي ماركسيسم ـ لنينيسم را به اثبات مي رساند، بلكه مبين توان مندي نظام سرمايه داري مي باشد و نظام سرمايه داري مبتني بر ليبراليسم و دموكراسي از نوع غربي آن، كه امريكا در رأس اين نظام قرار دارد، حق دارد بر جهان بشريت سلطه و تفوق داشته باشد، به طوري كه بنا به ادعاي فوكوياما اين تفوق تا پايان تاريخ ادامه خواهد داشت. لكن نگراني ناشي از پايان يافتن دوران جنگ سرد و متلاشي شدن بلوك شرق كه مي توانست خطر جدي كنارگذاردن ابرقدرت ديگر را از رهبري دنياي غرب در پي داشته باشد، سياست مداران و زمامداران امريكا را ناگزير ساخت كه با اتخاذ سياستي جديد و نوعي چاره انديشي، تلاش لازم را براي حفظ و تداوم رهبري دنياي غرب و سلطه بر كل جهان، به عمل آورند.
بعضي از نظريه پردازان امريكايي ، پايان جنگ سرد را زمينه مناسبي براي القاي اين انديشه مي دانستند كه نظم و صلح جهاني حضور و استقرار قدرت مسلطي را ايجاب مي كند كه با تكيه بر منابع مادي و قدرت مطلقه خود، قادر به تأمين و تضمين امنيت و رفاه عمومي باشد. متعاقب آن انديشه پردازان امريكايي، دكترين جديدي تحت عنوان نظم نوين جهاني عرضه كردند. دكترين مزبور بر اين پايه استوار بود كه ايالات متحده امريكا، يعني تنها ابرقدرت باقي مانده از دوران جنگ سرد، براي اعمال نفوذ مؤثّر خود در جهان، كماكان نيازمند حفظ ميزان قابل توجهي از نيروي نظامي خويش در سطح جهان مي باشد. نظريه مزبور مورد توجه تعدادي از متفكرين سياست بين الملل در دانشگاه هاي امريكا قرار گرفت و آنان را به توجيه و دفاع از آن مشغول داشت.
در حالي كه شرط تداوم و استحكام نظم جديد مي توانست بر پايه دو اصل اساسي استوار باشد:
اول آن كه دولت امريكا هم چنان توانايي و اقتدار رهبري نظام جهاني را از نظر نظامي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي داشته باشد.
دوم اين كه اعضاي جامعه جهاني تبعيت از چنين نظمي را هم چنان پذيرا باشند و در مقابل خواسته هاي امريكا تمكين نمايند و در صورت بروز تمرد و نافرماني، دولت متمرد و نافرمان را تنبيه نموده، او را به جاي خود بنشانند.
بعد از فروپاشي نظام دو قطبي و طرح نظام تك قطبي، انقلاب اسلامي هم چنان موضع آشتي ناپذير خود را با نظام هاي ظالمانه اي كه دست پرورده قدرت هاي بزرگ بودند، حفظ كرد و به عنوان اولين متمرد و نافرمان در نظام تك قطبي شناخته شد و دولت امريكا تلاش خستگي ناپذيري براي تنبيه اين متمرد نشان داد تا بتواند با تحكيم و تثبيت قانونمندي اين نظام جديد، به سلطه بلامعارض خود بر جامعه جهاني عينيت بخشد. طرح هايي مانند طرح گين گريج، داماتو و استراتژي مهار دوگانه از جمله تلاش هاي امريكا براي تحت فشارگذاردن ايران به حساب مي آيد.
اين تلاش ها عليه ايران نه تنها فايده اي در جهت پذيرش و تثبيت نظام تك قطبي نداشت، بلكه مقاومت جمهوري اسلامي مشوق ساير كشورها در مخالفت با اين نظام ظالمانه مي گرديد و نهايتاً موجب شكست زودهنگام آن شد. در واقع طرح نظريه برخورد تمدن ها كه در سال هاي اخير مطرح گرديده است نه تنها اعلاني بر شكست زود هنگام نظام تك قطبي بود بلكه موجب انحراف افكار عمومي جهان و سرپوش گذاشتن بر واقعيت تضادي بود كه حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامي افشاگر آن بوده اند، يعني تضاد ميان سلطه گران، از يك طرف و ملت ها از طرف ديگر و در يك كلام به طور خلاصه تضاد ميان مستكبرين و مستضعفين در همه جهان كه انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) به عنوان طراح اين نظريه و حامي و منادي مستضعفين، پرچم مبارزه را به دست گرفته، بر عليه همه زورمداران جهاني قيام كردند.
استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند، نظام اقتصادي ظالمانه اي را تحميل كرده اند و بر اثر آن، مردم به دو دسته تقسيم شده اند: ظالم و مظلوم...
به عبارت ديگر انقلاب اسلامي نه تنها موجب پيروزي ملت ايران بر رژيم ستم شاهي گرديد، بلكه آغازگر حركتي جهاني براي در هم شكستن نظام هاي زورمدارانه جهاني با تكيه بر بيداري و قيام ملت هاي محروم و تحت ستم گرديد كه ذيلاً به توضيح چارچوبه نظام تعريف شده توسط حضرت امام و انقلاباسلامي مي پردازيم.
انقلاب اسلامي به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك و با جهان بيني خاص خود كه از مكتب اسلام سرچشمه گرفته است، نه تنها در بعد ملي احياگر برنامه ها و نظريات خاص اسلام براي حكومت و دولت مداري است، بلكه در بعد جهاني نيز با توجه به جهان شمولي مكتب اسلام افكار و نظرياتي خاص دارد و ارايه دهنده نظام جهاني ويژه خود مي باشد.
انقلاب اسلامي مانند هر انقلابي، بنا بر ماهيت برنامه ها و اهداف خود، مفاهيم، واژه ها و اصطلاحات خاص و ويژه اي را به ارمغان آورده است كه بعضي از آن ها خود دنيايي از انديشه هاي ناب هستند. از جمله اين واژه ها و اصطلاحات نوين عناويني چون مستضعفين، مستكبرين، جهان استكباري و يا حاكميت مستضعفين را مي توان نام برد.
انقلاب اسلامي و رهبري آن نه تنها نظريات حاكم بر روابط بين الملل و نظام هاي جهاني موجود را كه نشأت گرفته از انديشه هاي ماكياول، هابس و هانس مورگنتا مي باشد و حق را همان زور مي داند، مردود مي داند، بلكه بر اين اعتقاد و نظريه حركت مي كند كه:
سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بي فرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آن ها عنايت فرموده نمي رسند، حكومت پابرهنگان حق است.
حضرت امام(ره) از آغاز نهضت اسلامي و بهويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همواره در بيانات و نوشته هاي خود به نظام جهاني مطلوب از ديدگاه اسلام و انقلاب اسلامي اشاره مي كردند. با استفاده از مطالب و نوشته هاي ايشان به شرح كليات اين نظام خواهيم پرداخت:
1. برخلاف ماركسيست ها كه معتقد به جبر تاريخ بوده و حاكميت طبقه كارگر را اجتناب ناپذير مي دانستند، حضرت امام معتقد بودند كه تنها با بيداري و آگاهي يافتن ملت هاي مستضعف به حقوق حقه خود و قيام عليه مستكبرين به پيروزي خواهند رسيد. مستضعفين بايد قيام كنند. مستضعفين همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند. منتظر نباشند كه آن ها حق آن ها را بدهند. مستكبرين حق كسي را نخواهند داد.
2. در عين اين كه ايجاد آگاهي و قيام عملي مستضعفين براي تحقق حاكميت خود بر جهان ضروري و اجتناب ناپذير است، با تكيه بر آيه شريفه قرآن، پيروزي آنان نيز حتمي و قطعي است.
هان اي ملت هاي جهان كه مستضعفيد; از جاي برخيزيد و حق خود را بستانيد و از عربده هاي قدرتمندان نهراسيد كه خداوند با شماست و زمين ارث شماست و وعده خداوند متعال تخلف ناپذير است.
3. حفظ سلامت و بقاي صلح جهاني نه بستگي به برقراري موازنه قوا و نه ساير نظام هاي ارائه شده و تجربه شده انديشمندان و سياست گزاران غرب دارد، بلكه تنها به واسطه نابودي و شكست قدرت هاي استكباري امكان پذير مي باشد.
4. مستضعفين نه محدود به مسلمانان و نه ملت هاي جهان سوم مي باشند، بلكه همه توده هاي تحت سلطه استكبار در اكناف عالم حتي آن هايي كه تحت حاكميت دولت هاي مستكبر شرق و غرب مي باشند، مستضعفينند. بنابراين هيچ يك از عوامل جغرافيايي فرهنگي و تقسيم بندي هاي دولت ـ ملت نمي تواند بيانگر مرزبندي ميان مستضعفين و مستكبرين باشد. بنابراين، نظريه برخورد تمدن ها و يا برخورد فرهنگ ها و يا حتي قطب بندي هاي جهاني چيزي جز در راستاي تداوم سلطه مستكبرين و يا رقابت و تضاد ميان مستكبرين در تقسيم غنايم و استثمار و استضعاف جوامع و ملت هاي مختلف نيست.
5 . برخلاف نظام هاي قبلي كه بر پايه انديشه هاي سكولاريستي و اومانيستي شكل گرفته و مروج لذت گرايي، و مصرف گرايي به عنوان يك زندگي خوب بوده اند، اين نظام بر پايه بازگشت به دين و حاكميت خداوند قرار دارد و زندگي سعادت مندانه را در گرو پاي بندي هر چه بيشتر به تقوا، نظم اخلاقي و باورهاي معنوي و الهي مي داند و فرهنگ بوالهوسي و ثروت اندوزي را كه شيوه مستكبرين مي باشد به شدت طرد و نفي مي نمايد.
6 . مسلمانان به طور اعم و ملت مسلمان ايران به طور اخص ـ كه توانسته اند بر استكبار غلبه پيدا كنند ـ به بركت بهره مندي از مكتب اسلام نقش هدايت و رهبري اين خيزش عظيم جهاني را بر عهده دارند. به عبارت ديگر گسترش و صدور انقلاب اسلامي به معناي تلاشي در جهت مبارزه جهاني با استكبار و حمايت از مستضعفين مي باشد.
به نظر مي رسد كه در قرن بيست و يكم بعد از گذر از يك نظام چند قطبي، جامعه جهاني وارد يك نظام جديد دو قطبي خواهد شد كه در يك قطب آن قدرت هاي مستكبر با همه امكانات نظامي و اقتصادي خود متمركز شده و در قطب ديگر، ملت هاي مستضعف جهان به ويژه ملت هاي مستضعف جهان سوم به رهبري مسلمانان بيدار و آگاه قيام كرده و مستكبرين را به زانو در خواهند آورد.
دولت هاي مستكبر اگر چه داراي تجهيزات و امكانات تسليحاتي، نظامي و اقتصادي قابل توجهي بوده اند و خواهند بود، ولي ناچار هستند در دو جبهه داخلي و خارجي وارد يك جنگ بي امان با توده هاي بيدار و آگاه گردند كه در آن شرايط همه آن امكانات قادر به نجات زورمداران نخواهد بود.
انقلاب اسلامي در نظام چند قطبي كه در حال شكل گرفتن است، نقش فعالي را بايد و مي تواند به عهده بگيرد. در بلوك بندي آينده و در مقابل زياده خواهي هاي ايالات متحده امريكا علاوه بر بلوك در حال شكل گيري اروپا، بلوك قدرتمند ديگري در غرب آسيا مركب از روسيه، چين، هند و جمهوري اسلامي در حال شكل گيري است. اين چهار قدرت بزرگ به خاطر برخورداري از منابع عظيم قدرت و نداشتن خواست هاي جاه طلبانه به خوبي مي تواند موجبات مقابله امريكا را فراهم نمايد. در اين بلوك بندي جمهوري اسلامي مي تواند به خاطر برخورداري از اين ايدئولوژي پويا و قدرتمند، موقعيت استراتژيك و منابع و ذخائر عظيم زير زميني، تا آن زمان كه ملت ها آگاهي لازم يافته و براي به دست گرفتن سرنوشت خود قيام كنند، نقش مهمي را بر عهده داشته باشد.
علي رغم فشارهاي امريكا در مجموع و حداقل از نظر تجاري و اقتصادي، روابط جمهوري اسلامي با اروپا، در حال گسترش است و اين در شرايطي است كه سه بحران مهم، روابط با اروپا را با اختلالاتي مواجه كرد كه مهم ترين آن ها ماجراي فتواي حضرت امام(ره) عليه سلمان رشدي، نويسنده كتاب آيات شيطاني بود.
اين فتوا آن چنان غوغايي در جهان غرب ايجاد كرد كه نه تنها موجب فراخواني سفراي كشورهاي اروپايي از تهران گرديد، بلكه نظم بين المللي ساخته دنياي غرب را به چالش كشيد. فتواي امام نشان داد كه مكتوب ساده يك رهبر اسلامي مي تواند از ديوارهاي امنيتي مستحكم غرب گذر كند و غرب را مجبور نمايد براي حراست از جان يك شهروند، نيروهاي امنيتي فراواني را براي سال هاي طولاني به كار گيرد و هنوز بعد از گذشت بيش از يك دهه و رحلت صادر كننده فتوا، نتوانسته امنيت لازم را براي رشدي فراهم آورد.
معادلات جهاني و نظام بين المللي در حال تحول و دگرگوني است. امريكايي ها بعد از شكست نظام تك قطبي و بي اعتباري نظريه برخورد تمدن ها، نظريه جهاني شدن و دهكده كوچك جهاني را مطرح مي كنند كه در اين دهكده جهاني به كدخدايي امريكا، همه نظام هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي ديگر بايد از بين بروند و تحت الشعاع نظام سياسي اقتصادي و فرهنگي امريكا قرار گيرند و در واقع سلطه امريكا بر جهان براي هميشه تثبيت گردد. به گفته فوكوياما به پايان تاريخ خواهيم رسيد! اگرچه روي نظريه جهاني شدن تبليغات فوق العاده اي راه انداخته اند و بسياري از ملت هاي جهان سوم را در مقابل اين نظريه منفعل و مرعوب كرده اند ولي ترديدي وجود ندارد كه گسترش ارتباطات ميان ملت ها لزوماً به معناي تداوم سلطه غرب بهويژه امريكا نخواهد بود. اين در حالي است كه بر اساس وعده الهي و قرآني حاكميت جهاني با مستضعفين و به رهبري مهدي موعود خواهد بود.