3. پیچیدگی و استحکام رژیم های قبل از انقلاب در سه کشور
3. پیچیدگی و استحکام رژیم های قبل از انقلاب در سه کشور وجود ابزارهای قدرت از جمله قدرت های اقتصادی، نظامی و حمایت بین المللی بالقوه و فی نفسه نمی تواند در جهت تحکیم و تثبیت قدرت سیاسی حاکم کارساز و مفید باشد، بلکه توانایی، مهارت و
3. پيچيدگي و استحكام رژيم هاي قبل از انقلاب در سه كشور
وجود ابزارهاي قدرت از جمله قدرت هاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و في نفسه نمي تواند در جهت تحكيم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد، بلكه توانايي، مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه مي تواند در مواقع بحراني، ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورد و به بهترين وجه و در مناسب ترين زمان و مكان آن ها را مورد استفاده قرار دهد. در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد مي تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو بر فرمانده نالايق و ناتواني كه صاحب امكانات بسيار است، پيروز گردد.
در حالي كه نظام هاي سياسي فرانسه و روسيه علي رغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتي هاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص دهند و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريتي مناسب و توانا برقرار نمايند و تغييرات لازم را اعمال كنند، رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمي از تاريخ 38 ساله حكومت خود، تدريجاً به اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيد و با برخورداري از مستشاران ورزيده داخلي و خارجي، بهويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك، از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبد خود برخوردار شد.
در تئوري، نظام دولت هاي مستبد مي بايست ضعيف شده باشد تا يك حركت انقلابي مردمي بتواند بروز كند و توفيقي كسب نمايد. در حقيقت از نظر تاريخي، شورش هاي مردمي به خودي خود قادر نيستند دولت هاي مستبد را واژگون كنند، بلكه غالباً فشار نظامي از خارج، همراه با تضادها و انشعاب هاي سياسي ميان طبقه حاكم و دولت مردان براي تضعيف استبداد و بازشدن راه براي شورش ها و نهضت هاي انقلابي لازم است.
به خاطر همين ضعف ها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردمي بلكه تنها به علت استيصال كامل خود در حل معضلات اقتصادي و سياسي ـ اجتماعي كشور به تشكيل مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آن ها كرد. سپس حركت هاي مردمي و تركيب گروه هاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتابي فزاينده داد.
همين طور در انقلاب روسيه، اگرچه نيروهاي مخالف وجود داشتند، اما دسته ها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمان ها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوايل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچ گونه نقشي در سقوط نظام رومانوف ها نداشتند بلكه تصور هم نمي كردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري روسيه سقوط كند. البته دولت تزاري روسيه علي رغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل مي كرد داوطلبانه خود را تسليم ملت نكرد. ولي در مقابل اولين حركت و شورش مردمي كه ناشي از انفجار بحران اقتصادي بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد ظهور كرد، تسليم گرديد و هم چون كوه يخ، ذوب شد.
اما انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي، خود را در اوج قدرت و استحكام و ثبات مي ديد و در مقابل مخالفت ها و معارضه ها تا آخرين حد توان مقاومت مي كرد و گروه هاي اجتماعي براي به زانو درآوردن چنين نظامي مي بايست بر اساس برنامه ريزي و بسيج تمام نيروها و قرباني شدن بسياري از مردم، نظام قدرتمند حاكم را سرنگون مي ساخت.