برداشتهای مختلف از ماهیت انقلابها(2)

برداشتهای مختلف از ماهیت انقلابها(2) در حال حاضر با توجه به حاکمیت بینشها و ایدئولوژیهای مختلف سه گونه برداشت از ماهیت انقلابها وجود دارد: 1ـ در مکتب مارکسیسم، همه انقلابها ماهیت اقتصادی و مادی دارند و بر اساس منشا طبقاتیشان تحلیل میشوند; یعنی ریشه هم

برداشتهاي مختلف از ماهيت انقلابها(2)

در حال حاضر با توجه به حاكميت بينشها و ايدئولوژيهاي مختلف سه گونه برداشت از ماهيت انقلابها وجود دارد:

1ـ در مكتب ماركسيسم، همه انقلابها ماهيت اقتصادي و مادي دارند و بر اساس منشا طبقاتيشان تحليل ميشوند; يعني ريشه همه نارضايتيها و نيز آرمانهاي انقلاب به يك چيز برميگردد كه آن هم اقتصاد و ماديات است و در واقع، تمام انقلابهاي جهان انقلاب محرومان عليه برخوردارهاست. در اين برداشت، ريشه همه انقلابها در نهايت به محروميت و فقر برميگردد و شرط لازم انقلاب، دو قطبي شدن

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 56.

2. اين بحث با استفاده از مباحث شهيد مطهري تنظيم شده است، رجوع شود به: پيرامون انقلاب اسلامي، صص 28 ـ 25.

[45]

جامعه به لحاظ اقتصادي است. هدف چنين انقلابي هم رسيدن به جامعهاي است كه شكاف طبقاتي نداشته باشد; يعني رسيدن به جامعهاي بي طبقه.

2ـ در مكتب سرمايه داري نوعي ماهيت انساني، سياسي و آزاديخواهانه براي انقلاب قايل هستند; بر اساس اين بينش، طغيان و عصيان به خاطر فقر و گرسنگي، اختصاص به انسان ندارد و حيوان هم اگر گرسنه بماند، طغيان ميكند. اما انقلاب مختص انسانها و جوامع انساني است و انقلاب هنگامي ميتواند خصلت انساني داشته باشد كه آزاديخواهانه و سياسي باشد; زيرا ممكن است در جامعه اي شكمها را سير كنند وفقر و محروميت را از بين ببرند، ولي حق آزادي، حق دخالت در سرنوشت، حق اظهارنظر و اظهار عقيده را از مردم سلب كنند. اينجا مردم براي كسب حقوق از دست رفته خود قيام ميكنند كه هيچ يك از اين حقوق اقتصادي نيستند. بنابراين انقلاب ماهيتي دمكراتيك و ليبرالي پيدا ميكند و نه اقتصادي. ريشه و عامل اين انقلاب فطرت و آزادگي انسان، و هدف آن هم رسيدن به دمكراسي و آزادي سياسي است.

3ـ شهيد مطهري با تشريح دو نظريه مذكور در مورد ماهيت انقلابها، معتقد است كه انقلاب ميتواند ماهيتي اعتقادي و ايدئولوژيك هم داشته باشد و مردم براساس اعتقاد و ايمان به يك مكتب الهي دست به انقلاب بزنند. (1) بدين معني كه مردمي كه به يك مكتب ايمان و اعتقاد دارند و به ارزشهاي معنوي آن شديداً وابستهاند، وقتي مكتب خود را در معرض خطر و آماج حملههاي بنيانكن ميبينند، خشمگين و ناراضي از آسيبهاي وارد بر پيكر مكتب و در آرزوي برقراري كامل مكتب خود دست به قيام و انقلاب ميزنند.

انقلاب اين مردم، ربطي به سيري و گرسنگي ندارد و ممكن است هم شكمشان سير باشد و هم آزادي داشته باشند، اما چون مكتب و آرمانهاي خود را استقرار نيافته ميبينند، برمي خيزند و انقلاب ميكنند. اينجا عامل اصلي انقلاب آرمانخواهي و

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. اين نظريه به شكل ديگري در كتاب استاد عميد زنجاني هم مورد تأكيد قرار گرفته است، رجوع شود به: انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، صص 20ـ15.

[46]

عقيدهطلبي است و اين گونه انقلابها، جنگ عقايدند نه جنگ اقتصادي. جنگهاي مذهبي برسر عقيده و آرمان بر پا ميشوند و قرآن هم جنگ مسلمانان را در بدر، جنگ عقيده و جنگ ايدئولوژيك ميخواند، در حالي كه جنگ كافران را چنين تعبير نميكند. (1) در واقع، مسلمانان در راه عقيده خود ميجنگيدند، ولي كافران براي عقيده نبرد نميكردند. بلكه از منافع خود دفاع ميكردند.




| شناسه مطلب: 79723