مقدمه

مقدمه برای شروع یک انقلاب فقط مبانی نظری و سوابق تجربی و شرایط عینی کافی نیست، علاوه بر اینها یک ایدئولوژی میخواهد که وضع موجود را بر این مبانی و سوابق و شرایط تطبیق دهد و به مردم آگاهی بدهد که اکنون زمان انقلاب است و در واقع مصادیق طغیان علیه حاکم را ت

مقدمه

براي شروع يك انقلاب فقط مباني نظري و سوابق تجربي و شرايط عيني كافي نيست، علاوه بر اينها يك ايدئولوژي ميخواهد كه وضع موجود را بر اين مباني و سوابق و شرايط تطبيق دهد و به مردم آگاهي بدهد كه اكنون زمان انقلاب است و در واقع مصاديق طغيان عليه حاكم را تشخيص دهد. يعني تشخيص و تطبيق حكم بر موضوع مهمترين مسأله است كه در ارتباط با انقلاب، به طور مشخص ايدئولوژي انقلاب را تشكيل دهد.

به عبارت ديگر، انقلاب براي نقطه عزيمت خود، ايدئولوژي و دستورالعمل ميخواهد كه در واقع جزيي و اجرايي و كاربردي كردن همان مباني نظري است. مباني نظري سخن نميگويند و راهكار نشان نميدهند. مگر اين كه جزيي شده و بر موارد موجود تطبيق داده شوند و براي آنها دستورالعمل صادر گردد و اين امري است كه به عهده رهبران انقلابهاست.

اگر براي رهبر هر انقلاب سه وظيفه عمده قايل شويم (1) ، اوّلين و اساسيترين آنها ايدئولوژي پردازي است و تا اين ايدئولوژي نباشد، مردم نميتوانند انقلاب كنند. البته ممكن است مردم هم قادر باشند كه ايدئولوژي انقلابي را از متن نظريه و سوابق و شرايط استخراج كنند و اين امر به معناي عدم درك و آگاهي مردم نيست، ولي بايد اين ايدئولوژي به نحو واحد و يگانهاي فهم شود و از يك مركز و محور به همه مردم

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر. ش. به: منوچهر محمدي، پيشين، ص 42 ـ 43.

[197]

ابلاغ شود تا تشتت آرا و برداشت پيش نيايد.

اصل اساسي ساختن اين ايدئولوژي است، مهم نيست كه چه كسي يا كساني آن را ارايه دهند. ولي بالاخره كسي بايد اين كار را بكند و اين امر ما را به فهم ديگري از ريشههاي انقلاب رهنمون ميكند كه آن را تحت عنوان مباني فكري انقلاب اسلامي مطرح كردهايم. قصد ما اين است كه ببينيم انديشه و تفكر يك انقلاب به شكل و سياق انقلاب اسلامي و با اهداف و آرمانهاي آن مستظهر به چه ايدئولوژي و انديشهاي بود كه آن را از ديگر تجربههاي تاريخي دوره معاصر ايران متمايز كرد. در واقع اصليترين و مهمترين ريشههاي انقلاب را در اين قسمت بايد جستجو كرد و بحث بسيار عميق و اساسي است كه بيشتر مورد غفلت تحليل گران انقلاب اسلامي قرار گرفته است.

در بحث انقلاب اسلامي اشاره مختصري به بحث اجتهاد و نقش آن در پويايي مكتب تشيع داشتيم. در اينجا بايد اضافه كنيم كه شيعه با استفاده از اين ابزار و با بينش اجتهادي خود توانست مطابق شرايط و مقتضيات زمان در موضوعات جديد حكم و فتوا داده و در واقع وضع موجود را بر مباني نظري طغيان عليه حاكم ظالم تطبيق دهد.

به عبارت ديگر امتياز اساسي انقلاب اسلامي اين بود كه در رأس ايدئولوگها و رهبران آن، مرجع تقليد شيعه قرار داشت كه حكمش براي مردم نافذ بود و احكام را با شرايط زمان تطبيق ميكرد. كار اساسي مجتهد استخراج حكم خدا در موضوعات و موارد مختلف است و در جريان انقلاب اسلامي، مجتهدين نقش مهمّي داشتند كه با تطبيق وضع موجود بر مباني نظري قيام، توانستند براي مردم در مسايل روز دستورالعمل بدهند و ايدئولوژي انقلاب را بسازند.

اجتهاد وسيلهاي است كه شيعه به كمك آن مسايل مستحدثه را حل ميكند و در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (رحمه الله) و ديگر رهبران رده دوم (مجتهدين) نقش بسيار مهمّي داشتند كه تكليف شرعي مردم را در مقابل رژيم روشن كنند و مردم را اقناع كنند كه اين مورد مستحدثه، بهطور دقيق مصداق قيام عليه

[198]

حاكم ظالم است كه در مباني نظري شيعه هست و يا اين كه رژيم موجود مصداق يزيد زمان است و بايد عليه يزيد زمان بپاخاست.

در بحث ريشههاي انقلاب اسلامي بايد دنبال چنين مجوزها و فتواهايي بگرديم كه قيام عليه شاه را براي مردم مشروع جلوه ميداد و به عنوان وظيفهاي شرعي و اجتماعي، واجب قلمداد ميكرد. اگر چنين مجوزها و دستورالعملهاي جزيي و روشن وجود نداشت، ممكن نبود مردم فقط براساس استنباط خود از مكتب شيعه دست به انقلاب بزنند. استنباط از متون و نصوص علاوه بر اين كه كار هر كسي و از جمله عوام الناس نيست و ممكن است نادرست و غيرواقعي درآيد، ميتواند موجب تشتّت و اختلاف و در نتيجه تجويز سكوت شود. كما اين كه در مقاطعي از تاريخ تشيع، مواردي وجود داشته و يا اين كه علي رغم نظر صريح علما، مردم اقناع نشده و ايدئولوژي انقلابي شيوع كافي نيافته كه مورد قبول و پذيرش همگاني قرار گيرد و منجر به قيام يكپارچه شود. همين امر موجب شده كه در مواجه با قيامهاي محلي و منطقهاي محدود باشيم به گونهاي كه هيچ گاه به انقلاب نينجاميد و به حد انقلاب نرسيد.

يكي از دلايل اصلي اين ناموفقيتها همين نداشتن مباني فكري قوي و عدم تبيين دقيق ايدئولوژي انقلاب و يا عدم پذيرش ايدئولوژي انقلابي از سوي قاطبه مردم بوده است وگرنه انقلاب اسلامي با ساير جنبشهاي دوره معاصرايران وجه تمايز ديگري در مباني، سوابق و شرايط ندارد. يعني هميشه مباني نظري، سوابق تاريخي و شرايط لازم وجود داشته است اما يك چيز مفقود بوده و آن هم عدم وجود مباني فكري است.

حال مسأله اين است كه اين مباني فكري را چگونه بايد بررسي كرد و طريق فهم آن كدام است. بهطور طبيعي بايد اين موضوع را در بطن تحولات و فضاي فكري ـ فرهنگي جامعه جستجو كرد. دوره تاريخي 57 ـ 1332 ايران، دوره احياي اسلام و جولانگاه انديشهها و تفكرات مذهبي است. بدين لحاظ در اين دوره شاهد ظهور انديشهها و جريانهاي مختلف فكري هستيم كه به منظور حل مشكل جامعه، يكديگر را به

[199]

چالش ميطلبند و راهحلهايي ارايه ميدهند. سؤال اين است كه جريانهاي فكري اين دوره، چه نقشي در شكلگيري انديشه انقلاب اسلامي داشته و مكتب فكري انقلاب اسلامي، مديون انديشه كدام يك از آنهاست؟

طرح اين موضوع و جستجوي رابطه بين تحولات فكري و انديشه انقلاب اسلامي مبتني بر اين ـ پيش فرض ـ است كه تحولات اجتماعي و انقلابها مسبوق به فكر و انديشه است و قبل از وقوع هر انقلابي، بايد مكتب فكري جديدي بهوجود آيد كه بر مبناي آن، نظام موجود نفي شود و نظام ايده آل آينده ترسيم گردد تا پس از پيروزي انقلاب نيز همين طرح نظري در جامعه پياده شود. برهمين اساس، هدف ما آن است كه با ايجاد رابطه بين دو متغير مذكور، مكتب فكري حامل انديشه انقلاب اسلامي را در لابلاي تحولات فكري ـ فرهنگي دوره 57 ـ 1332 جستجو كنيم.

در روند تحولات فكري ـ فرهنگي دوره 57ـ1332، جريان فكري فقاهتي ـ ولايتي با مساعدت شرايط تاريخي، تحولي در گفتمان سياسي (Political Discourse) شيعه به وجود ميآورد و به اين ارزيابي رسيد كه با ارايه طرحي نو، قدرت سياسي را به دست گيرد و تشكيل حكومت بدهد. بدينترتيب، ميتوان انديشه انقلاب اسلامي را بازتاب تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره و پاسخ جريان فقاهتي ـ ولايتي به مشكل جامعه دانست.

در اين فصل، يك بخش به مباحث نظري اختصاص دارد كه طي آن، منشأ تحولات اجتماعي، به انديشه و اراده انسان نسبت داده ميشود و بر اساس آن، مبناي فكري و نظري انقلاب اسلامي طرح ميگردد و در نهايت مدلي آرماني از انديشه انقلاب اسلامي ترسيم ميشود.

در بخش دوم و سوم، با توجه به بحث نظري و براي يافتن مباني فكري و نظري انقلاب اسلامي، به بررسي مختصر جريانهاي فكري ايران ميپردازيم و انديشه و اصول تفكر آنها را بر مدل آرماني مذكور تطبيق ميدهيم تا ببينيم انديشه كدام يك از آنها بر مدل آرماني انديشه انقلاب اسلامي منطبق است و شايستگي آن را دارد كه مبناي فكري و نظري انقلاب اسلامي قرار داده شود.

[200]


| شناسه مطلب: 79755