جریان فکری اسلامی

جریان فکری اسلامی به موازات جریانهای فکری مذکور که خمیر مایه آنها بینشها و ایدئولوژیهای غیر مذهبی بود، یک جریان فکری اسلامی هم وجود داشت که به عبارتی جریان دایمی اندیشه در ایران بوده است; منتها در این دوره به لحاظ تهاجم گسترده ایدئولوژیها و اندیشههای ناش

جريان فكري اسلامي

به موازات جريانهاي فكري مذكور كه خمير مايه آنها بينشها و ايدئولوژيهاي غير مذهبي بود، يك جريان فكري اسلامي هم وجود داشت كه به عبارتي جريان دايمي انديشه در ايران بوده است; منتها در اين دوره به لحاظ تهاجم گسترده ايدئولوژيها و انديشههاي ناشي از تجدّد، كه سوار بر ارابه تكنولوژي جديد بودند و امكانات وسيع تبليغي و نيز جذّابيت رواني داشتند، جريان اسلامي يك موضع كاملاً دفاعي و انفعالي داشت و تمام سعي و تلاش آن، دفاع از تماميت و جامعيت اسلام به عنوان يك برنامه زندگي بود. در شرايطي كه ايدئولوژيها و انديشههاي وارداتي جديد، اسلام را مايه

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. منوچهر محمدي، پيشين، ص 106.

2. الهه كولايي، تأثير استالينيسم بر حزب توده ايران، پايان نامه كارشناسي ارشد علوم سياسي، دانشگاه تربيت مدرس، 6 ـ 1365، صص 5 ـ 174.

3. صادق زيباكلام، پيشين، ص 220.

[214]

عقبماندگي ايران و فاقد برنامه مشخص براي زندگي سياسي ـ اجتماعي ميدانستند، جريان مذكور ضمن نفي اتهام مزبور علل عقبماندگي ايران را نه در پيروي از ارزشهاي فرهنگي اسلام، بلكه در رها كردن آنها ميدانست و معتقد بود كه جوامع اسلامي، ضمن حفظ ظاهر اسلام، آن را از محتوا و جوهر ارزشهاي واقعي خالي كردهاند. به اين لحاظ، تنها راه رستگاري و نجات جامعه را نيز بازگشت واقعي به اسلام (1) ميدانست.

از آغاز ورود تجدّد به ايران، به عناوين مختلف با اسلام و روحانيت مخالفت شد. ايدئولوژيها و ارزشهايي تبليغ شد كه قرار بود جايگزين دين شود. (2) از جمله اينها، تبليغ آداب و ارزشهاي غربي تحت عنوان علم جديد بود. اولين كساني كه در مقابل اين ايدئولوژيها، عكسالعمل نشان داده و از ديانت و جامعيت اسلام دفاع كردند، بود; ـ منتها در شرايط خاصّ اين دوره، با اين كه به جامعيت دين قايل بوده و حكومت اسلامي را ميخواستند ـ طرح و برنامه مشخصي براي حكومت نداشتند. (3) بر همين اساس، نهضت مشروطه كه به رهبري روحانيت و با هدف تأسيس عدالت خانه و رفع ظلم و ستم پادشاه شروع شده بود، به دست روشنفكران و تحصيل كردگان فرنگ ديده افتاد و به مشروطه و لوازم آن مانند نظام پارلماني و ديوان سالاري تغيير جهت داد. (4)

روحانيت در مقابله با ايدئولوژيها و آراي جديد، به تعليم و تربيت ديني و معنوي پرداخته و تمام سعي علمي و عملي خود را براي حفظ دين و تمهيد مقدمه و تجديد عهد ديني، در دنيايي كه همه راهها به نفي ديانت ختم ميشد، به كار بست. (5) و هيچ گاه سعي نكرد در نزاعهاي عصر جديد وارد شود. با اين كه در شرايط حاكميت همه جانبه استبداد و ظلم، و نيز شعارهاي آزادي و رفاه ناشي از غرب، جريان تفكر اسلامي همچنان منفعل باقي ماند (و حتّي به لحاظ ضرورت مقابله با استعمار

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. منوچهر محمدي، پيشين، ص 78.

2. رضا داوري، دفاع از فلسفه، تهران، وزارت ارشاد، 1363، ص 12.

3. حسن آيت، درسهايي از تاريخ سياسي ايران (تهران: حزب جمهوري اسلامي، 1363)، صص 105 و 111.

4. محمد حسن رجبي، پيشين، ص 14.

5. رضا داوري، دفاع از فلسفه، ص 27.

[215]

خارجي، با جريان ملي گرايي و ناسيوناليستي، ائتلافي استراتژيك ترتيب داد و به مباني آن خدشه جدّي وارد نكرد.)، ولي وجود حوزههاي علميه ديني، زمينه آن را حفظ كرد تا اين كه در شرايط مساعدتري خود را در قالب انقلاب اسلامي نشان داده و مناسبات سياسي ـ اجتماعي جديدي را به وجود آورد.

كودتاي 28 مرداد خط پاياني بر انديشهها و جريانهايي بود كه نه بر مبناي اقتضائات ارزشي، تاريخي و فرهنگي جامعه، بلكه بر اساس تقليد، بدل سازي شده بودند و از انديشهاي عميق و بنيادي براي زندگي سياسي ـ اجتماعي برخوردار نبودند. معارضه جويي اين ايدئولوژيهاي وارداتي در برابر توانمندي و كارآيي اسلام، انگيزهاي قوي براي پرداختن به انديشه و تفكّر اسلامي بود. (1) عدم موفقيت جريانهاي غير مذهبي عملاً راه را براي طرح اين انديشهها باز كرد; به گونهاي كه از دهه 1330 به بعد، پارادايم غالب را انديشهها و تفكّرات مذهبي تشكيل ميداد.

جريان هاي فكري سهگانه سكولاريسم، ناسيوناليسم و ماركسيسم، ايدئولوژيها و آموزههاي وارداتي و از تبعات تجدّد بودند و مبلّغان آنها، بدون انديشه و تفكر و بدون درك مبادي و مباني آنها، فقط آن را اخذ و تقليد كرده و از آنها به عنوان يك دستورالعمل سياسي، اجتماعي و حقوقي (ايدئولوژي نه تفكر) استفاده ميكردند و اهل تفكّر به معناي فلسفي كلمه نبودند. برهمين اساس، دچار نوعي التقاط و تعارض درون منطقي بودند و با مباني فرهنگي، تاريخي و مذهبي ايران سنخيت و تجانس نداشتند و به دنبال آن، پايگاه مردمي و مقبوليت اجتماعي هم نيافتتد تا در صحنه سياسي ـ اجتماعي منشأ اثر شوند. از سوي ديگر، هيچ يك از آنها به طور كامل نظام موجود سلطنتي را نفي نكردند و يك نظام ايدهآل را هم ارايه ندادند، كه اين نقيصه ناشي از ضعف و كاستي در مبادي نظري و فلسفي آنها بود.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. حميد عنايت، پيشين، ص 197.

[216]


| شناسه مطلب: 79764