جریان التقاطی رادیکال

جریان التقاطی رادیکال این جریان فکری هم التقاطی و برآمده از درون جریان التقاطی اصلاح طلب است و سعی میکند که با تفسیر انقلابی و دیالکتیکی دین و با توسل به اصول مبارزه جویانه و انقلابی اسلام، بین اسلام و مارکسیسم آشتی برقرار کند. بدین لحاظ، این جریان نیز ب

جريان التقاطي راديكال

اين جريان فكري هم التقاطي و برآمده از درون جريان التقاطي اصلاح طلب است و سعي ميكند كه با تفسير انقلابي و ديالكتيكي دين و با توسل به اصول مبارزه جويانه و انقلابي اسلام، بين اسلام و ماركسيسم آشتي برقرار كند. بدين لحاظ، اين جريان نيز با صلاي اصلاح دين و پروستانتيزم به التقاط ميگرايد و در نهايت ماركسيست ميشود. تنها فرق آن با جريان قبلي در اين است كه اساس سلطنت را نفي ميكند و در مقايسه با جريان قبلي (به لحاظ انديشهاي و فلسفي)، يك گام به پيش است.

خاستگاه اين جريان التقاطي، جوانان سياسي شده و راديكالي بودند كه شكست نهضت ملي را ناشي از ضعف ليبراليسم ميدانستند; (1) علاوه بر آن، سوسياليسم مورد ادعاي اين جريان، در مقايسه با دمكراسي مورد نظر ليبرالها، به دعوتهاي اصلي اسلام در زمينههاي برابري و برادري و مساوات نزديكتر مينمود و بعنوان نظامي مردمپسند از انديشه انتقادي و در اعتراض به شرايط موجود فهميده ميشد. (2) به همين دليل، اين جريان فكري، جاذبه و پايگاه مردمي بيشتري داشت. گروه موسوم به سازمان مجاهدين خلق ايران، تجسم چنين تفكري در دهه 55 ـ 1345 بود كه به دنبال شيوههاي انقلابيتر مبارزه (در مقابل مبارزه سياسي جريان قبلي) عليه رژيم بودند.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 265.

2. همان، ص 243 ـ 242.

[220]

از آنجا كه دو نفر از بنيانگذاران اوليه سازمان مذكور، حيات سياسي خود را در بستر نهضت آزادي آغاز كرده بودند، تعليمات سياسي نهضت آزادي و انديشههاي مذهبي رهبران آن، افقهاي تازهاي را در نگرش اسلامي آنان پديد آورد; (1) تاكيد بر علم و انديشه علمي كه در افكار مهندس بازرگان وجود داشت، آنان را قانع كرده بود كه در اسلام، بين باورهاي مذهبي و قوانين و يافتههاي علمي، تبايني وجود ندارد و همه اصول دين و كل چارچوبه اعتقادي اسلام را ميتوان لباس علمي پوشاند و درستي آنها را بر مبناي علمي نشان داد. از سوي ديگر، انديشههاي آيت الله طالقاني آنها را بر اين باور ترغيب ميكرد كه اسلام دين عدالت اجتماعي، مبارزه سياسي و سازگار با مقتضيات اجتماعي هر عصري است. به سخن ديگر، اسلامي كه از ديد رهبران نهضت آزادي ترويج ميشد، يك ايدئولوژي علمي بود كه آزادي و عدالت اجتماعي را نويد ميداد.

سازمان مذكور تحت تأثير سركوب قيام 15 خرداد 42 و بي نتيجه ماندن مبارزات قبلي ملت ايران، به اين نتيجه رسيده بود كه نبود ايدئولوژي انقلابي و فقدان رهبري انقلابي، عامل شكست بوده است. امّا آنها در تدوين ايدئولوژي انقلابي خود، از تعبير و تفسير علمي دين و تجديد نظر در انديشههاي ديني، پافراتر نهادند و با الهام از انديشههاي ماركسيستي، به تبيين و تلفيق آراي پرطرفدار ماركسيسم در قالب باورهاي اسلامي پرداختند (2) و آن بخش از عقايد اسلامي را كه مطابق تفسير خودشان، هم جهت با اصول و انديشههاي ماركسيستي بود، مورد تأكيد و آموزش قرار دادند و بقيه عقايد را مسكوت گذاشتند. سازمان مذكور، سرانجام با حذف دوگانگي فكري بين اسلام و ماركسيسم، كاملاً به ماركسيسم گراييد و با نابودي سازمان در سال 1354، در عمل مشي مسلحانه نيز با شكست مواجه شد. (3)

البته با نابودي سازمان، جريان التقاطي راديكال همچنان به حيات خود ادامه داد و هنوز هم طرفداراني دارد و عدهاي حتي اين مكتب فكري را مبناي انقلاب اسلامي

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. صادق زيباكلام، پيشين، صص 241 ـ 240.

2. همان، صص 243 ـ 242.

3. همان، صص 253 ـ 252.

[221]

ميدانند. اسلام انقلابي در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، همواره به عنوان يك ايدئولوژي مبارز، براي جوانان جاذبه داشت و حضور دكتر شريعتي، يكي از اصليترين مبلّغان و معلّمان مبارز اسلام، در اين روند نقش بسزايي داشت ; به طوري كه بسياري از طرفداران اين نحوه تفكّر، به گونهاي عميق ملهم از دكتر شريعتي هستند. (1) علي رغم جاذبه اين آموزه براي جوانان، احياگري جريان فكري مذكور، همواره به زباني بيان شده كه براي اكثريت قاطع مخاطبان آن ناآشنا بوده است; و به همين دليل هيچگاه به نهضتهاي فراگير تودهاي نينجاميده و حتي با اشاره علما، با واكنش مخالف مردم نيز مواجه بوده است. (2)

اين جريان فكري، علي رغم نفي نظام موجود، در بُعد ايجابي دچار نقص ميشود و به دليل فقدان رهبري، عدم خلوص ايدئولوژيك و التقاط نامشروع از اسلام و ماركسيسم، قادر به ارايه نظام مطلوب آينده نميشود و پايگاه اجتماعي و مقبوليت مردمي هم ندارد. بدين لحاظ، انديشه اين جريان نيز نميتواند مبناي فكري انقلاب اسلامي باشد; زيرا نه تامّلي نظري و فلسفي در اوضاع زمانه داشتند و نه بقيه شاخصهاي مربوط به انديشه انقلاب اسلامي را اساس تفكر اينها، جامعه شناسي بود و در ترسيم حكومت كمال مطلوب توفيق چنداني نداشتند.




| شناسه مطلب: 79767