امام خمینی (رحمه الله) و نفی سلطنت

امام خمینی (رحمه الله) و نفی سلطنت در شرایطی که لایحه انجمنهای ایالتی ـ ولایتی تصویب میشد، امام خمینی (رحمه الله) مخالفت و مبارزه خود را علیه رژیم آغاز کرد و وقتی که از اندرز و نصیحت نتیجه نگرفت و فاجعه فیضیه در فروردینماه 1342 رخ داد، با حمله مستقیم و ب

امام خميني (رحمه الله) و نفي سلطنت

در شرايطي كه لايحه انجمنهاي ايالتي ـ ولايتي تصويب ميشد، امام خميني (رحمه الله) مخالفت و مبارزه خود را عليه رژيم آغاز كرد و وقتي كه از اندرز و نصيحت نتيجه نگرفت و فاجعه فيضيه در فروردينماه 1342 رخ داد، با حمله مستقيم و بيواسطه به رژيم، سنّت تقيّه را شكست و فتواي تاريخي خود را در حرمت تقيّه و وجوب اظهار حقايق ولو بلغ مابلغ صادر كرد. (1) با اين كه امام (رحمه الله) در سخنرانيها و اعلاميههاي خود، ابتدا روي قانون اساسي و مشروطه احتجاج ميكردند، (2) اين امر هم بهمنظور بهحركتدرآوردن و به مبارزه واداشتن همه مخالفان شاه بود و هم اين كه همان گونه كه خود به صراحت فرمودند، يك جدال احسن بود و امام (رحمه الله) ميخواست با منطق خود رژيم با آن برخورد كند. بدين لحاظ در

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. نامه امام در پاسخ علماي تهران، مورّخه 23/1/1342. رجوع شود به: صحيفه نور، ج 1، ص 74. 2. حميد روحاني، پيشين، مجلّد اوّل، ص 158. [251]

سخنراني تاريخي آذرماه 1341 خود، پس از لغو لايحه انجمنهاي ايالتي ـ ولايتي، روي اين موضوع تأكيد كردند و فرمودند:

... ما ازطريق الزموهم بما الزموا عليه انفسهم با ايشان صحبت ميكنيم; نه اين كه قانون اساسي در نظر ما تمام باشد، بلكه اگر علما ازطريق قانون صحبت ميكنند، براي اين است كه اصل دوّم متمّم قانون اساسي، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است. و الاّ مالنا والقانون، ماييم و قانون اسلام، علماي اسلامند و قرآن كريم، علماي اسلامند و احاديث نبوي، علماي اسلامند و احاديث ائمه اسلام; هرچه موافق دين و قوانين اسلام باشد، با كمال تواضع گردن مينهيم و هرچه مخالف دين و قرآن باشد، ولو قانون اساسي باشد، ولو الزامات بينالمللي باشد، ما با آن مخالفيم. (1)

بر اين اساس بود كه امام (رحمه الله) روي قانون اساسي و مشروطيت احتجاج و جدال احسن ميكرد. ايشان تا سالهاي پس از تبعيد، اساس سلطنت مشروطه و قانون اساسي را به صراحت زير سؤال نبردند و نيز تا فاجعه فيضيه، از حمله مستقيم به شخص شاه پرهيز ميكردند; (2) و پس از آن بود كه شاه را مستقيماً مورد حمله قرار دادند و وي را منشأ همه بدبختيها، نابسامانيها و جنايتها دانستند. (3) امام خميني (رحمه الله) پس از آزادي از زندان در فروردين ماه 1343 تا تبعيد در آبانماه همان سال، علاوه بر حمله به شاه، به حاميان خارجي او به خصوص اسراييل و آمريكا و بطور كلي استعمار حمله ميكرد. (4) نظريه انقلاب: نفي سلطنت و قانون اساسي، بهمنزله صدور جواز قيام عليه قدرت مستقر و درواقع، همان تئوري انقلاب بود كه جريانهاي التقاطي راديكال، از ماركسيسم بهعاريت ميگرفتند. (5) از اين نظر، نفي وضع موجود ميتوانست تحوّلي عظيم در سير تفكّر شيعه محسوب شود و اين اتهام را كه تفكّر سنّتي شيعه، يك

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. سخنراني امام در تاريخ 11/9/1341; رجوع شود به: صحيفه نور، ج اوّل، صص 6 ـ 45. 2. حميد روحاني، پيشين، ص 158. 3. صحيفه نور، ج اوّل، ص 64. 4. رجوع شود به: همان، صص 153 ـ 103.

5. جريانهاي راديكال و چپ، مثل منافقين، معتقد بودند كه ماركسيسم واجد علم مبارزه است و از آنجا كه اسلام را فاقد تئوري انقلاب ميدانستند، ماركسيسم را بعنوان علم مبارزه، با اسلام تلفيق كرده و به قول خود معجوني درست كرده بودند كه واجد محاسن و نقاط قوّت اسلام و ماركسيسم بود و اسلام اصيل قلمداد ميشد.

[252]

نظريه انقلاب نداشت، (1) رد كند. هنوز هم برخي از روشنفكران، همانند سازمان منافقين كه علم مبارزه را منحصر در ماركسيسم ميدانستند، معتقدند كه روحانيت شيعه عليرغم شركت در جنبشهاي معاصر، هيچگاه مشروعيت رأس سيستمهاي اجتماعي را زير سؤال نبرده و به انقلاب نينديشيدهاند، (2) بلكه به طور عمده در چارچوب نظام موجود و براي سهيم شدن در قدرت، مبارزه كردهاند. بر همين اساس، عليرضا شيخالاسلامي از يك نظريه وفاق و سازگاري با دولت در درون عقايد شيعه ياد ميكند كه بهواسطه آن، علما اقتدار و مشروعيت دنيوي پادشاه را پذيرفتند و شاه نيز درمقابل، با اجابت تقاضاهاي آنها در اجراي قوانين اسلامي، به علما هويّت داد. (3) در مورد انقلاب اسلامي نيز برخي همانند گاري سيك، معتقدند كه هدف ابتدايي مخالفان شاه، از ميان برداشتن سلطنت و استقرار جمهوري اسلامي نبود و حتّي نزديكترين پيروان امام نيز به قانون اساسي و مشروطيت و محدودكردن قدرت شاه ميانديشيدند و برخي به كنار آمدن با بختيار هم اعتقاد داشتند; (4) گرچه منظور گاري سيك از نزديكترين پيروان امام و آنان كه قابل به كنار آمدن با بختيار بودند، ممكن است اشاره به نهضت آزادي و مواضع آن باشد. ولي خود وي در ادامه مطلب با اكراه تمام واقعيت را ميپذيرد و مينويسد:

به قرار مسموع فقط خود خميني بود كه مصرّاً طالب دگرگوني انقلابي بود; يعني انحلال كامل رژيم سابق و خلق نظم جديدي منحصراً بر اساس اراده مردم بدانسان كه با حضور خود در خيابانها بيان داشتهاند. (5) امام با اين كه همواره بهلحاظ حفظ فراگيري و شمول انقلاب اسلامي، بر اهداف

ــــــــــــــــــــــــــــ

,tayanE dimaH .. tic .po.002 .p ,

,imalselohkeihS azeR ilA ..tic.po.9_832 .pp ,

..dibI.042 .p ,

,kciS yrraG ..nwoD llaF llA: narI htiW retnuocnE cigarT s''ciremA weN(;581 .p ,)6891 ,skooB niugneP :kroY

بهنقل از: ناصر ايراني، پيشين، صص 3 ـ 12.

.. dibI .

[253]

ملموس كلّيه مخالفان رژيم انگشت ميگذاشت و تا اواخر دهه 1340، به صراحت سلطنت و قانون اساسي را نفي نكرد، از همان اوايل دهه 1340 نيز نظر خود را درباره قانون اساسي و مشروطه بروشني بيان كرده بود و در سالهاي بعد نيز در مناسبتهاي مختلف اين هدف را اظهار ميكرد.

امام (رحمه الله) به عنوان مقدّمه نفي كامل سلطنت، رژيم موجود را مصداق ظلم و جور معرفي و فتواي تحريم دستگاه ظالم را صادر ميكند، و در پاسخ به استجازه درمورد پرداخت وجوه شرعيه به كساني كه قبلاً از سوي ايشان اجازه داشتهاند، به صراحت ميفرمايد:

كساني كه از دستگاه ظلم تأييد كردهاند يا ميكنند، برخلاف شرع مطهّر عمل ميكنند [ و ] اگر اجازهاي از اينجانب دارند، از درجه اعتبار ساقط است و مؤمنين به آنها از وجوه شرعيه خصوصاً سهم مبارك ـ امام عليهالسّلام ــ ندهند.... (1)

نفي قانون اساسي مشروطه: امام خميني (رحمه الله) در سلسله درسهاي ولايت فقيه و حكومت اسلامي كه در بهمنماه 1348 ارايه شده است، سلطنت و قانون اساسي را با وضوح بيشتري نفي ميكنند و اساس آن را زير سؤال ميبرند و مينويسند:

وقتي كه ميخواستند در اوائل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسي تدوين كنند مجموعه حقوقي بلژيكيها را از سفارت بلژيك قرض كردند و چند نفري...قانون اساسي را از روي آن نوشتند و نقائص آن را از مجموعههاي حقوقي فرانسه و انگليس به اصطلاح ترميم نمودند و براي گولزدن ملّت، بعضي از احكام اسلام را ضميمه كردند. (2)

امام خميني (رحمه الله) در شرايطي كه ساليان متمادي تبليغ شده بود كه سلطنت و ديعه و موهبتي الهي است، سلطان سايه خداست و اطاعت از او، اطاعت ازخداست، با نفي همه اين ارزشها، ميفرمايند:

اين موادّ قانون اساسي و متمّم آن كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدي و امثال آن است، كجا از اسلام است؟ اينها همه ضدّاسلامي است، ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه نور، ج 1، ص 240. گرچه اين فتوا در كتاب مذكور، تاريخ ندارد، ولي در حدّ فاصل بين 28/4/1346 و 17/6/1346 ذكر شده است. 2. امام خميني (رحمه الله) ، ولايت فقيه و جهاد اكبر، ص 10. [254]

سلطنت و ولايتعهدي همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را درصدر اسلام در ايران و روم شرقي و مصر و يمن برانداخته است. (1)

آنگاه با اشاره به نامههاي حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به پادشاهان ايران و روم براي دعوت آنها به اسلام و پرستش خداي يگانه مينويسند:

سلطنت و ولايتعهدي، همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشّهداء(عليه السلام)براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد...اسلام، سلطنت و ولايتعهدي ندارد. (2)

بدين ترتيب، ارزشي كه ساليان دراز تبليغ و تلقين شده و جزو اصول قانوناساسي (اصل 35 متمّم قانون اساسي) بود، باطل و ضدّارزش قلمداد شد و براي اوّلين بار، قانون اساسي مشروطه و حتي متمّم آن، مغاير با موازين شرعي و حقوقي اسلام و سلطنت هم مباين با اسلام تلقي شد. بر همين اساس امام (رحمه الله) ميفرمايد:

حكومت اسلام، سلطنتي هم نيست، تا چه رسد به شاهنشاهي و امپراطوري... اسلام از اين رويه و طرز حكومت منزّه است. (3)

امام (رحمه الله) با اشاره به تحوّلات سياسي دوران پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، به انحراف و وارونه شدن حكومت اسلامي اشاره ميكند و معتقد است كه پس از اين انحراف بود كه سلطنت موروثي، همانند پادشاهي ايران و امپراطوري روم و فراعنه مصر، در سرزمينهاي اسلامي حاكم شد. بهنظر امام، اين انحراف و شيوه ضدّ اسلامي حكومت از آن زمان تاكنون (اواخر دهه 1340) تداوم يافته است و امروز:

شرع و حق حكم ميكند كه بايد نگذاريم وضع حكومتها بههمين صورت ضدّاسلامي و يا غيراسلامي ادامه پيدا كند. دلايل اين كار واضح است; چون برقراري نظام سياسي غير اسلامي بهمعني بياجراماندن نظام سياسي اسلام است، همچنين بهاين دليل كه هر نظام

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 10. 2. همان، ص 11. 3. همان، ص 48. [255]

سياسي غيراسلامي، نظامي شركآميز است ــ چون حاكمش طاغوت است ــ و ما موظّفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و ازبين ببريم. (1)

بر اين اساس، امام ; پس از نفي سلطنت، نظريه انقلاب و طغيان عليه آن را نيز ارايه ميدهد و وظيفه همه علماي اسلام و همه مسلمانان ميداند كه به اين وضع خاتمه دهند و حكومتهاي ظالم را سرنگون كنند; زيرا اين امر، راه سعادت صدها ميليون انسان است: (2)

به منظور تحقّق وحدت و آزادي ملّتهاي مسلمان بايستي حكومتهاي ظالم و دستنشانده را سرنگون كنيم. (3)

ما چاره نداريم جز اين كه دستگاههاي حكومتي فاسد و فاسدكننده را از بين ببريم و هيئتهاي حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم. (4)

...حكومت كنندگان موجود بدرد نميخورند، چون جابر و فاسدند و صلاحيت ندارند. (5)

مقابله با سلطنت ايرانشهري: امام خميني (رحمه الله) ، جداي از مباحث ولايت فقيه خود، در طول دهه 1350 نيز بهمناسبتهاي مختلف اين هدف استراتژيك را همواره مدّ نظر داشت و نظريه سياسي خود را به عرصه سياست و اجتماع ميكشاند و در پيامها و سخنرانيهاي خويش آن را براي عامه مردم و قشرهاي مختلف جامعه تشريح و توصيف ميكرد و حتّي از ملّت ايران ميخواست كه شعار ضدّ شاهي را كه شعار اسلام است، زنده نگه دارند. (6)

مبارزه و مقابله جريان فقاهتيـ ولايتي با سلطنت در دهه 1350، با ضرورتهاي ديگري پيوند خورد و تشديد شد. در اين دهه، شاهد شكل گيري يك جريان فكري قوي هستيم كه كم كم به فرهنگ پيش از اسلام ايران باز ميگردد و هدفش كَند و كاو

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 34. 2. همان، ص 38. 3. همان، ص 36. 4. همان، ص 35. 5. همان، ص 43. 6. صحيفه نور، ج 1، ص 558، پيام مورّخ 22/5/1357. [256]

در ميراث تاريخي و تهيّه پشتوانه نظري و فرهنگي براي حقّ سلطنت است. (1) نظام سلطنتي كه در طول دهه 1330 و اوايل دهه 1340 سلطه و اقتدار مطلقه خود را تثبيت كرده بود، كمكم در دهه 1350 درصدد برآمد كه ضمن ترويج و تبليغ نوعي سلطنت ايرانشهري، به مباني مشروعيت تاريخي و فرهنگي سلطنت استناد جويد.در چنين شرايطي، جريان فكري فقاهتيـ ولايتي در محكومسازي صريح تمدّن پيش از اسلام و بخصوص نفي سلطنت و شاهنشاهي مصمّمتر شد; ضمن اين كه اين تلاشهاي رژيم شاه نيز، مردم را در تمسّك هرچه بيشتر به اسلام و ارزشهاي اسلامي تحريك ميكرد. امام (رحمه الله) با اين كه در اواخر دهه 1340، سلطنت را نفي كرده بود، در سخنراني 1/4/1350 خود به مناسبت جشنهاي 2500 ساله، دوباره به ارزشهاي مورد نظر رژيم حمله كرد و فرمود: شاهنشاهي ايران از اوّل كه زاييده شده است تا حالا روي تاريخ را سياه كرده است. جنايات شاههاي ايران روي تاريخ را سياه كرده است،.... (2) در بخش ديگري از سخنان امام (رحمه الله) ميخوانيم: ...ملكالملوك را پيغمبر فرموده است كه منفورترين كلمات است پيش من، يعني شاهنشاه... جزءِ كلمات منفور است كه به كسي از بشر نسبت داده شده،.... (3) علاوه بر امام خميني (رحمه الله) ، شهيد مطهّري نيز با مخالفت سرسختانه خود با ناسيوناليسم فرهنگي رژيم، نشان داد كه مدافعان اسلام، اجازه باز گشت از اسلام به زرتشتيگري و فرهنگ قبل از اسلام را نميدهند. به تعبير مرحوم عنايت، مخالفت با جريان سلطنت ايرانشهري و بازگشت به تمدّن پيش از اسلام، خطّي است كه شهيد مطهّري در بسياري از آثارش آن را دنبال كرده است. (4) در واقع شهيد مطهّري برجستهترين متفكّر مذهبي بود كه به مقابله فكري و نظري

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 216. 2. صحيفه نور، ج 1، ص 307. 3. همان، صص 3 ـ 312. 4. عنايت، پيشين، ص 217. [257]

با ناسيوناليسم فرهنگي رژيم پرداخت. كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران (1) وي، درست درجهت خنثيكردن نقشه حسابشده نظريهپردازان رژيم شاهنشاهي در اسلامزدايي ازايران و اشاعه ايرانيگري و ناسيوناليسم ايراني و بازگشت به فرهنگ قبل از اسلام نگاشته شد و در محافل روشنفكري و تحصيل كرده ايران، فوقالعاده مؤثّر افتاد. جداي از اين كار، بخش مهمّ و عمدهاي از فكر و توان شهيد مطهّري، صرف مقابله فكري و نظري با التقاط چپ و راست شد و برگ زرّيني از تلاشهاي جريان فقاهتيـ ولايتي را رقم زد.




| شناسه مطلب: 79779