بخش 1
مقدمه تاریخ اسلام در مرحله ای جدید انقلاب اسلامی ایران: هدفها و دستاوردها تضاد جهانی اسلام و کفر
مقدمه
در جلد اول اين مجموعه بحث ها كه تحت عنوان: مسائل نهضت هاي اسلامي ( شامل ديدگاههاي خاص دكتر كليم
صديقي در رابطه با مسائل و مشكلات نهضت هاي اسلامي معاصر) چندي پيش منتشر گرديد، وعده داديم كه جلد دوم آن را
نيز دراختيار علاقمندان قرار دهيم. اينك مجموعه هاي ديگر وي، و اين بار بيشتر در رابطه با انقلاب اسلامي ايران بدست چاپ سپرده مي شود تا با انديشه هاي دكتر كليم صديقي، بيشتر آشنا شويم.
براي آنكه با چگونگي اين ديدگاه بطور اجمال اشاره كنيم - با توجه به محدوديت بحث در يك مقدمه - مي توانيم بگوئيم كه دكتر كليم صديقي درميان انديشمندان معاصر به آينده اي دورتر مي نگرد و معتقد به يك مبارزه جهاني براي تشكل و تجمع كلّ امت است. او در ضمي باوري به هرگونه تشكل حزبي، خواستار مبارزه اي است كه به تشكيل و پيدايش دولتهاي اسلامي - نظير جمهوري اسلامي ايران - بيانجامد و درنهايت امتهاي اسلامي در سلسله مراتبي - به رهبري امام - به اتحاد واقعي دست يابند. بررسي ديدگاه وي را از مقدماتي كه طرح مي كند آغاز كنيم.
وي معتقد است تمام اختلافات و تفرقه ها و مصائب دنياي اسلام از ملي گرائي و ناسيوناليسم سرچشمه مي گيرد. جوامع اسلامي در دوران قيموميت سياسي امپرياليسم، با تربيت روشنفكران، فيلسوفان و رهبران ي مواجه شد كه برتري فكري و فرهنگي غرب را پذيرفته بودند. بايد ه نمود كه غرب تنها به كنترل ساختارهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي مسلمانان راضي نبود، بلكه انهدام كامل همه نهادهاي موجود در جوامع سنتي اسلامي را در هدف درازمدت خود منظور داشته بود و براي تحقق اين هدف، استعمار به تشكيل دولتهايي در مناطق تحت نفوذ خود مبادرت ورزيد و همين دولتهاي وابسته بودند كه مؤسسات و نهادهاي اداري، نظامي، اقتصادي و فرهنگي را به شيوه اروپايي در اين كشورها تأسيس نمودند. مردم اين مستعمرات تنها هنگامي فرصت پيشرفت و مشاركت در اين نظام جديد را مي يافتند كه زبانهاي اروپايي و آموزش اروپايي را در دانشگاههايي به شيوه اروپايي، فراگرفته و به طوركلي ديدگاه غرب نسبت به زندگي را بپذيرند. طبقات غربزده اي كه بدين ترتيب پرورش مي يافتند در اين اميد به سر مي بردند كه روزي اداره امور دولتهاي مستعمره به عنوان دولت مستقل ! به آنها واگذار گردد. اما لازمه اينكه از نظر سياسي آماده انتقال قدرت كنند، اين بود كه ابتدا ناسيوناليست گردند و مقداري از اسلام را با سياستهاي لائيك بياميزند. از اينجا بود كه پدران ملت از زير خروارها خاك سربرآوردند و استقلالي كه به ما به ارث رسيد، چيزي بيش از تداوم همان دولتهاي استعماري اروپايي نبود. اين دولتهاي استعماري كه اكنون كشورهاي ملي! ناميده مي شوند، انباشته از مرزها، پرچمها، سرودها، زبانها، لباسها و روزهاي ملي و تاريخ ملي و بالاتر از همه، منافع ملي! هستند. هر ملت جديدي با انحصاري ترين اصطلاحات تعريف مي شود و هيچ دو كشوري، دا منافع ملي يكسان و مشترك نيستند. اين امر اثرات نابودكننده اي بر امت اسلامي داشته و امروزه نقشه سياسي امت نمايانگر جهاني شدن سيستم كشورملت مي باشد. اين نشانه اي از شكست و تجزيه قدرت سياسي اسلام و ادامه سلطه فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي غرب بر سرزمينها و مسلمان است. از دست دادن سرزمين فلسطين صرفاً به دليل تجزيه امت اسلامي به كشورملتها بوده است.
دكتر كليم صديقي معتقد است هيچ پيشرفتي در زمينه تجديد بناي اسلام در چهارچوب كشور ملتهاي پس از دوران استعمار، مقدور نيست. بايد همه كشورهاي ملي را كه امروزه سرزمينها، مردم و منابع امت را استثمار و بهره كشي مي كنند، از بين برد! كشورهاي مسلمان در جهان امز بر پايه تركيبي از استبداد داخلي و پشتيباني خارجي به بقاي خود ادامه مي دهند. اين دولتها هيچ ريشه اي در تاريخ اسلام و تاريخ مردم خود ندارند و لذا به حل هيچ مسأله اي براي مردم خود قادر نيستند.
در قبال وضع موجود دكتر صديقي معتقد است:
بايد اين را درك كنيم قدمي را كه مي خواهيم به سمت تشكيل واحده جهاني برداريم، بزرگترين تحول تاريخ بشريت است. بايد برنامه ريزي گذرا و تحوّل به سوي امت از درون يك بررسي موشكافانه و صحيح قرآن و سنت توسط علما صورت گيرد. قرآن از زمان نزول وحي ثابت بوو تا ابد نيز ثابت است، اما همه چيز در درون آن يافت مي شود و اين ما هستيم كه با جذب دانش جديد و درك تحولات تاريخ، مي توانيم دريچه هاي تازه اي به فهم قرآن باز كن دكتر كليم صديقي معتقد است كه امر برنامه ريزي براي تشكيل امت واحده تاكنون توسط هيچيك از متفكرين اسلامي در 200 سال گذشته عنوان نشده است. بلكه دستاوردهاي علمي، اقتصادي و تكنولوژيك غرب آن چنان چشم متفكرين مسلمان را خيره كرده است كه آنان به پيشرفت در سا تعاريف و مفاهيمي كه غرب ارائه كرده، راضي گشته اند و حتي تلاش فراواني نيز براي آشتي دادن اين مفهوم پيشرفت با اسلام صورت داده اند. و همين تلاشها بوده است كه به ورود سوسياليسم، دموكراسي و سرمايه داري به اسلام منجر شده است. لازمه تحول به سوي امت، ابتدا قبين واقعيت است كه هيچ سازگاري بين اسلام و غرب وجود ندارد. در موقعيت تاريخي كنوني تنها اعلام سازگاري تمدن اسلام و غرب است كه ما را از خفقان رواني كه غرب ما را در آن گرفتار كرده نجات مي بخشد. اين ما را مجبور مي كند كه اهداف دين خود را تنها خودمان و برحسب ارهاي اسلامي تعيين كنيم و آلترناتيوهايي درقبال گاو مقدس كاپيتاليسم، سوسياليسم و دموكراسي بيابيم!
ما راه درازي براي تحوّل كامل به سوي تشكيل امت در پيش داريم و اين مانند يك جريان تكامل تاريخي است و تحقق يكشبه آن را انتظار نداريم. اما تغيير جهت فوري اي كه در حال حاضر بدان نيازمنديم، ايجاد يك جنبش اسلامي جهاني است كه ناسيوناليسم و كشور ملت را ردّ ده و اعتقاد به ناسازگاري تمدن اسلام و غرب داشته باشد. در رهبري اين جنبش به هيچ وجه نبايد از آنان كه با روشهاي غرب پرورش يافته اند، استفاده كنيم. اينان ابزارهاي اصلي غرب براي مبارزه با اسلام هستند. بلكه بايد از كساني استفاده نمود كه از ريشه خود اسلام برخاه باشند. بگذاريد اسم آنها را علما بناميم. اگر اين گروه وجود ندارند، بايد آنها را بوجود آورد. اين جنبش به علمايي نياز دارد كه ضمن درك موقعيت كنوني امت به رژيمهاي سكولار وابسته نبوده و محتاج پشتيباني آنها نباشند.
دكتر كليم صديقي نمونه رهبري امام خميني در ايران را بهترين الگويي مي داند كه ديگران نيز بايد از آن پيروي نمايند: نبرد ما براي تشكيل امت يك نبرد همه جانبه و در تمامي ابعاد و فعاليتهاي انساني خواهد بود. اين نبرد در نقاط مختلف جهان و در سطوح مختلف دنبال اهد شد. اوّلين نقطه اي كه اين نبرد در آنجا به پيروزي دست يافته و به تشكيل دولت اسلامي منجر شده است، ايران كنوني است كه بايد رهبري اين مبارزه جهاني براي تشكيل امت را به دست گيرد. شيوه مبارزه نيز از روي سيره و روش پيامبر اتخاذ مي شود. بنابراين نبايد اير بحث كنيم كه چون در اسلام شورا داريم، دموكراسي نيز اسلامي است و يا چون اسلام معتقد به برابري است، سوسياليسم در اسلام وجود دارد. معناي دقيق لااله الاّاللَّه در دنياي كنوني اين است كه قبل از اينكه آنچه را مي خواهيم بسازيم، همه چيز موجود در صحنه را از بين ببريم!(1)
........................................................................................
1- رجوع شود به:
Siddiqui ,Kalim (ed) - Issues in the Islamic Movement 1984-85; London, The Open Press , 1986, p. .24-1 ( به نقل از: تاريخ و فرهنگ معاصر شماره 9-10).
* * *
... اينك پس از شناخت كلّي انديشه دكتر كليم صديقي، با بخش ديگري از ديدگاههاي وي - و اين بار، بيشتر درباره انقلاب اسلامي ايران - آشنا مي شويم
سيدهادي خسروشاهي
تهران - فروردين 1374 .
7
تاريخ اسلام درمرحلهاي جديد
جهان ادعا مي كند كه از پويايي حركت اسلامي غافلگير شده است. نخستين واكنش دشمنان اسلام، حتي پيش از آنكه بكوشند ما را درك كنند، اين بوده است كه اعتبار اسلام را مخدوش سازند. به همين دليل اوصاف متعددي چون اسلام ستيزگر ، نوظهور و انقلابي اختراع كرده اند تا ترس از اسلام را ترويج نمايند. اين اوصاف بر اسلامي كه مسلمانان مي شناسند، منطبق نيست زيرا اسلام بر يك حقيقت ثابت استوار است كه از سوي خداوند متعال فرستاده شده است. اسلام حركتي نيست كه مسلمانان آن را ابداع كرده باشند، بلكه به عنوان يك حركت از سوي خداوند فرود آمده و در طول تاريخ طولاني خود، همچنان يك حركت مانده است. اين دين به گونه اي جدل ناپذير به حركت و پيشرفت انسان مرتبط بوده است. تا قرنهاي متمادي پيامبران يكي پس از ديگري در بسياري از نقاط جهان اين حركت را به پيش مي بردند. بيش از 124000 پيامبر رسالت را بر دوش كشيده اند كه آخرين آنها - محمد(ص) - خط مشي و نمونه اين رسالت الهي را به اتمام رسانيد. از آن زمان به بعد، حركت اسلامي براي پيروي از اين الگو و تحقق همان نتيجه يعني تأسيس دولت و تمدن اسلامي كوشش مي نمايد. تنها در دورانهاي اخير معاصر است كه بعضي از رسالت روشن و مستقيم و از خط اسلام منحرف شده اند. نتيجه اين امر پيدايي اسلام تسليم پذير مورد قبول دشمنان ماست كه اين تحول شادمانه مورد استقبال آنان قرار گرفت. ولي انقلاب اسلامي ايران به طور ناگهاني و اعجازانگيز، حلقه وصل گمشده ميان اين رسالت و خط مآن را بازگردانيد، پس نتيجه اي كه گمشده و مطلوب مانده بود، بروز كرد.
ايران اسلامي به حركت اسلامي در قبال ديگر حركتها برتري بخشيد نه چيزي بيش از اين. ايران اسلامي چيز - ماهيتاً - جديدي به ما نبخشيده است. اينكه رهبري در ايران از خودخواهي به دور است، فروتن و خودشكن است و - هيچگاه - پذيراي سازشها و راه حل هاي نيم بند نياز آنجا ناشي مي شود كه سنت پيامبر(ص) اينگونه بوده است. اينكه حركت اسلامي در ايران داراي ديدگاه جهاني خالي از موانع دنيوي لائيك است، به اين بازمي گردد كه سنت پيامبر(ص) اينچنين بوده است. اينكه ايران بر سر ريشه كن سازي تمام بقاياي ارزشها و فرهنگ بيگانه اصرمي ورزد، از اين رو است كه قرآن كريم به ما دستور انجام اين كار را داده است. اينكه ايران بر نابودسازي سرمايه داري و تمام گونه هاي استثمار مستضعفان اصرار مي ورزد، از اين جهت است كه اين حكم خداست. اينكه ايران در مقابل قدرتي چندين بار بزرگتر از خود، به نبرمي خيزد، به اين دليل است كه خداوند متعال رهبر واقعي حركت اسلامي است، و هيچ ابرقدرتي جز او در جهان نيست و تمام جهان از آن او است، و حركت اسلامي هيچ قدرتي جز او را به رسميت نمي شناسد... اينگونه درمي يابيم كه آنچه در صحنه ايران روي مي دهد، تازگي ندارد.
ولي درسها و عبرتهاي ژرفي از تجربه انقلاب اسلامي ايران مستفاد مي شود. چه بسا مهمترين درسي كه بايد بگيريم اين است كه شخصيت ملي منطقه اي درست نقطه تضاد با اسلام است. از اين رو از زدودن تصويرهاي ملي از ذهن مسلمانان، در تمام سطوح، گريزي نيست. اين گفته بياس است كه مليت عنصر اساسي دولت است. بسياري از حركتهاي استقلال طلبانه اين گفته را تكرار كرده اند. اسلام، به خودي خود، شخصيتي كافي است كه ديدگاه كامل خود را درباره دولت دارد. براي دولت لائيك در بين مسلمانان جائي نيست، مسلمانان نيازي به نظام لائيك ندارند... نتيجه قطعي اين ديدگاه اين است كه تمام دولتهاي پس از استعمار و نظامهاي سياسي آن موجوديتهايي با مشروعيت كوتاه مدت و روبه زوال بيش نيستند. حركت اسلامي همانند يك پارچه است كه فرقي ميان اول و آخر آن نيست. بنابراين تفاوتي ميان مسلمانان براساس اينكه در كشوري ر اقليت يا در اكثريت اند وجود ندارد. مسلمانان ساكن در كانادا، ايالات متحده و اروپا و ديگر مناطق، بخشي از امت اسلامي اند، درست همانند كساني كه در ديار اسلامي زندگي مي كنند. شاخه هاي اروپايي و آمريكايي حركت اسلامي در ايران، نقش فعال هسته هاي كوچك در كي خارجي را ثابت كرده است. تمام بخشهاي حركت اسلامي بايد منابع خود را بسيج كرده و در راه دفاع از بخش اصلي و بي دفاع كه در حال حاضر ايران است بكار گيرند. وقتي بخشي ديگر در جايي ديگر با همين وضعيت روبرو شود حركت اسلامي وظيفه دارد منابع خود را در آنجا متمركز سازد.
بدبختانه صداي حركت اسلامي در مورد مسئله ايران بوضوح شنيده نمي شد، تا چه رسد به اينكه نقش عملي داشته باشد. در حالي كه عموم مسلمانان در همه جا احساس وابستگي قوي به انقلاب مي كردند، اما مجال اندكي براي ابراز احساسات داشتند. رهبران ادعايي كه احساس كردنمنافع شان در خطر است، توانستند، بوسيله دستگاههاي تبليغاتي، و طبق معمول به كمك دستگاههاي تبليغاتي غرب كه در مخدوش كردن تصوير انقلاب يد طولايي دارند به مانورهايي دست بزنند. آنان همچنان مي كوشند با مهاركردن انقلاب و متهم كردن آن به شيعه گري و بهانه كرجاد شرايط مناسب همانند ايران آن را داخل ايران نگاهدارند. ولي واقعيت اين است كه حركت اسلامي حقايق انقلاب اسلامي را در كليه سطوح جذب كرده است. توده هاي مسلمانان امروزه به شرايط لازم براي حركت و دولت اسلامي آگاهترند. اين توده ها از اين پس فريب نخواهند خورد دوباره با مسكّن هائي چون دموكراسي اسلامي ، سوسياليسم اسلامي و ملي گرايي اسلامي بي حس نخواهند شد. آنان خواستار حركتهايي خواهند شد كه اين موانع و پس مانده هاي دوران استعمار را از سر راه بردارد، و بدان دست خواهند يا فت.
تاريخ اسلام اكنون وارد مرحله جديدي شده است. سير قهقرايي و انحطاط شتابان ما متوقف شده است، اگرچه، هنوز، حركتمان را به سوي پيشرفت و تعالي آغاز نكرده ايم. كابوس دوران پس از استعمار اكنون به سر مي آيد. اينك ادراك تازه اي نسبت به منزلت، سمت گيري و هدف ودمان پديد آمده است. ولي دوره درمان درست همانند دوره انحطاط و شكست دردناك خواهد بود زيرا گزينه هاي آسان موجود نيست. تاريخ پاره تن خود را، با گوشت و خون باز مي ستاند. درمان ما ضرورتاً به زيان ديگران نخواهد بود، اگرچه دلايل موجود گواهي مي دهد كه ديگران ا نخواهند داد كه ما به سلامت از اين مرحله گذر كنيم. تجربه ايران از انقلاب به اين سو مسئله اي است كه بر خود گواهي مي دهد. بسياري از مسلمان نماها، همان بازي اي را خواهند كرد كه قدرتهاي خارجي مي خواهند. بسياري از نظامهاي پس از استعمار با هر گامي كه حركت ا برمي دارد مخالفت خواهند ورزيد. بسياري از اين نظامها حتي بر سر راه تلاشهاي محدودي چون اين نشريه - كرسنت - موانعي قرار خواهند داد.
در چنين مواردي، بايد آرامش خود را حفظ كنيم. برخوردهاي انفعالي بايد داخل خانه اسلامي در مرزبنديهاي اسلامي بماند. پيامبر(ص) هيچگاه در قبال دشمنانش انفعالي برخورد نكرد. وي حتي با كساني كه آزارش مي دادند مهربان و باگذشت بود. در سالهاي اخير مي بينيم كه بسري از نشريات اسلامي و خبرنگاران مسلمان زبان انفعالي بكار مي برند. بنظر مي رسد آنان از روش گروههاي حاشيه اي سياسي غرب تأثير پذيرفته اند. ما در حركت اسلامي، بايد درقبال اشخاص و چيزهايي كه با آن بده بستان يا رويارويي داريم، روشن بين باشيم. بايد باساده نظراتمان را بيان كنيم. نبايد با دشنام گويي به پستي نزول كنيم خواه موضوع به حكومت خاندانهاي حاكم مسلّط بر ملتهاي مسلمان مربوط باشد، خواه كاخ سفيد يا كسان ديگري كه با آنان اختلافاتي داريم... برماست كه بي وقفه و به طور خستگي ناپذير و بدون واهمه، تضاد دوگانگي هاي تمدن غرب و پايه هاي بينشي، فلسفي و ساختاري آن را كه بر وجودمان سنگيني مي كند، عريان كني سخنرانيهاي امام خميني طي دو سال گذشته ديدگاه جهاني جديدي براي مسلمانان و حركت اسلامي ترسيم كرده است. روش وي چه بسا قديمي بنظر مي رسد ولي اصالت و شادابي پيامش از جمله چيزهايي است كه جاي آن سالهاست در صحنه سياسي اسلامي خالي بوده است. وي براي هميشه در رابه روي توجيه گران (2) بست ولي فروتني اش - در زماني كه به بزرگترين دستاوردهايش نائل مي آيد - درسي ايده آل در رفتار شخصي به شمار مي آيد، درسي كه جز شماري اندك از بزرگان تاريخ هيچكس قادر به ارائه آن نيست. كساني كه از ميان ما به فرهنگ غربي دست يافته و بر طرز زندگي غربي و حتي فرهنگ و ديدگاه غربي واقف گشته اند، پيام امام را با توجه به نقشي كه ما بايد در دوران معاصر انجام دهيم، هماهنگ تر و به خود نزديكتر مي يابند. يكي از ويژگيهاي اساسي تمدن غرب اين است كه انسان را به فردي مغرور و خودخواه مبدل مي سازد. اگر جواني را در جشن فارغ التحصيلياش در دانشگاه ببينيد، خواهيد ديد كه او روي قاليچه عقلايي در بلنداي آسمان به پرواز درآمده است. كساني كه به مدارك حرفه هايي چون پزشكي، حقوق و مهندسي دست مي يابند، ديگر به انسانهاي عادي احساس وابستگي نمي كنند. ما، مسلماناني كه با فرهنگ غربي تعليم يافته ايم، پست ترين مسلماناني هستيم كه به اين امت وابسته شده يا بهتر است بگوئيم آن را آلوده كرده ايم. ما درواقع دليل خواري و انحطاط مسلمانان هستيم، درست همانگونه كه خود نيز پيامدهاي عَرَضي اين انحطاط هستيم. بر ماست كه، از نو، ساده ترين مباني رفتار اسلامي را بياموزيبايد بر اسب چموش غرور و خودخواهي مان لگام بزنيم. بر ماست كه هرچه مهارت داريم - اگر مهارتي داشته باشيم - در خدمت به حركت اسلامي بكار گيريم. بزرگترين خدمتي كه مي توانيم انجام دهيم اين است كه به زبان روز ديدگاه جهان اسلام را روشن كنيم. در اين راستا بايد منا انساني و مادي امت را كه اكنون درجهت هدفهاي دشمنانه يا ناهمگون با هدفهاي حركت اسلامي بكار مي رود، بسيج كنيم.
........................................................................................
2- توجيه گران، نخبگان غربزده مسلمان هستند چون سيد احمدخان و پيروانش كه در حد توان مي كوشند ميان اسلام و تمدن غرب تلفيق دهند. آنان ادعا دارند كه ارزشهاي تمدن غرب از اسلام سرچشمه مي گيرد - م .
كاري كه همچنان در پيش داريم بس بزرگ است... ولي حجم مشكل يا مخالفتها ما را سست نخواهد كرد، كه سنت پيامبر(ص) همين است.
انقلاب اسلامي ايران
هدفها و دستاوردها
تضاد جهاني اسلام و كفر
براي نخستين بار، گروهي از آگاه ترين و متعهدترين انديشمندان امت اسلامي گردهم جمع شده اند تا پاسخي سنجيده و دقيق درباره انقلاب اسلامي در ايران مطرح كنند و اين يك فرصت تاريخي است.
اين سمينار، ما را بر آن مي دارد تا دست آوردها، و چشم اندازها را مورد بررسي قرار دهي مدت زماني كه در اختيار داريم، بسيار كوتاه و مطالب مورد پژوهش بسيار گسترده است و ما آگاهانه و سنجيده از شما خواسته ايم كه مطالبي درباره موضوعات گوناگون به رشته تحرير درآوريد. البته مي دانيم كه اين امكان وجود ندارد كه همه مقالات و تمام نقطه نظرات و كلموضوعاتي كه درباره انقلاب اسلامي وجود دارد در اين سمينار مطرح شده و يا مورد بررسي كامل قرار گيرند.
بنابراين، ضروري است زمينه هايي را كه به نظر مؤسسه اسلامي به آنها توجه بيشتري بايد مبذول گردد، يادآور شوم، اين سمينار با اين هدف كه ايران، انقلاب اسلامي، علما و يا مردم ايران را مدح و يا تحسين نمايد منعقد نشده است، زيرا كه حمد و ثنا، ويژه خداوند است دوستان و برادران ما در ايران هم نيازي به تمجيد و تحسين ندارند، چرا كه آنها به تكليف خود عمل مي كنند.
بايد توجه داشت كه انحرافات و شكست ها نيز از نظر تاريخي همان عظمت و اهميت را دارا خواهند بود. البته در شرايط كنوني جهان معاصر، كوچكترين جرقه نور كافي است تا آنهايي را كه در تاريكي مطلق به سر مي برند خيره سازد. من بي پرده بايد بگويم، وقتي