بخش 12
نهضت اسلامی و نظم نوین جهانی
بدست قدرتهاي استعماريجاد گرديده اند. آنچه كه زشت تر و تحقيرآميزتر است، سلطه سياسي، اقتصادي و فرهنگي اي است كه تمدن غرب بر سرزمين ها و ملل اسلامي بدست آورده است. آنچه كه از همه زشت تر است، منظره فساد حكام و طبقات حاكمه اي است كه هم اكنون بر جهان اسلام حكومت مي كنند. و عشكاف موجود شايد ضعف علماي اهل تسنن در مبارزه با وضعيت حاضر باشد. اصلاح و تكاملي كه علماي شيعه ايران بدان نائل گشته اند، هنوز يك نهضت تاريخي ناتمام و محدود است. تاريخ تنها در صورتي از خود پاسخ مثبت نشان خواهد داد و بار را به سرمنزل مقصود خواهد رساند كه تسلل اصلاح و تكامل و تقريب در كليه بخش هاي امت تكرار شود.
*
در پايان اشاره روشنتري به اين نكته ضروري است:
در مورد تقريب بين مذاهب اسلامي و تقارب انديشه مسلمانان، ما در دهسال گذشته - در مؤسسه اسلامي لندن - همواره هدف وحدت را دنبال كرده ايم. كتابها و نشريات و مقالات ما در كل در راستاي وحدت اسلامي و دوري از هرگونه عملي بوده كه با عقيده و يا فقه هيچ مسلمانيتماس پيدا كند و يا موجب رنجش آنان بشود...
و اكنون دعوت رهبري جمهوري اسلامي به ايجاد مؤسسه دارالتقريب و در ام القري ، اميد تازه اي به ما بخشيده است. و همانطور كه ايشان تصريح كرده اند، هدف از اين امر، يكي كردن ديدگاه هاي فقهي نيست بلكه ايجاد جهان بيني مشترك، اهداف مشترك براي تمامي امت ااست. و اين، از آرزوهاي ديرينه ما است.
بحث كنوني ما نيز درواقع براي ارائه چهارچوبي بود كه در آن سعي كرده ايم چگونگي پيدايش اختلاف درميان امت را درك كنيم و نشان دهيم كه روند كنوني تاريخ، درجهت اتفاق و اتحاد انديشه سياسي مسلمين در حركت است.
در اين زمينه و براي پيشرفت سريع، امكانات وسيعتر و همكاري بيشتر از سوي امت و رهبري امت اسلامي ضروري است كه اميدواريم با تحقق آن فاصله زيادي نداشته باشيم!
يادداشتها
1. مراجعه شود به:
Draft Prospectus of the Muslim, Institute Slough: The Open Press Ltd, 1947.
2. مريم جميله نيز در مورد يكي از رهبران اسلامي به نتيجه مشابهي رسيده است. به مقاله وي در نشريه زير مراجعه شود:
Islamic quartrely,Journal of the Islamic Cultural Centere , Vol 31, No 2,Second quarter , .1984
3. مراجعه شود به كتاب:
Hamid Algor,The Roots of the Islamic Revolution , (London: The Open Press,1983 , p 18) .
4. مراجعه شود به:
Moojan Momen,An Introduction to Shi''ism , (London :YaleUniversity) .
5. به كتاب زير نوشته كليم صديقي رجوع شود:
The Islamic Revolution Achievement,( London: The Open Press 1980) , p 14.
6. اين موضوع پيوسته در سخنراني ها و پيامهاي امام خميني (ره) مطرح شده است. اما در پيام حج سال 1407 ايشان اين مطلب را بطور مبسوط مورد بررسي قرار گرفته است، به نحوي كه دامنه آن از بيست هزار كلمه تجاوز مي كند. به متن پيام مراجعه شود.
نهضت اسلامي
و
نظم نوين جهاني
زبان بحث و گفتگوي سياسي جديدي كه تحت رهبري و نفوذ امام فقيد روح الله الموسوي الخميني پديدار شده است، فرهنگ سياسي اسلام است كه امّت و جامعه سياسي جهاني اسلام را برانگيخت و با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيروي تازه اي يافت. ما در اين مؤسسه اسلامي براي مشاركت در چنين انتقال عظيمي در روح سياسي جامعه جهاني اسلامي بطور خستگي ناپذيري كار كرده ايم. در هفته هاي اخير ما شاهد بوده ايم كه الجزاير به نقطه انفجار رسيده است. در حال حاضر رژيم حاكم در الجزاير با دستگيري و زنداني كردن شيخ عباس مدني و همكارانش درصدد سركوب كردن جنبش اسلامي است. ولي نمي دانند كه انقلاب اسلامي يك جنبش آشكاري است كه نظام برقرارشده را خلع سلاح مي كند. انهدام ميراث استعماري و حكومت ملي و خنثي سازي نيروهاي نظامي از شرايط ضروري ظهور يك حكومت اسلامي است. عمل هاي جراحي انقلاب اسلامي بايد تماهاي عفوني و آلوده را قطع كند و از ميان ببرد تا امكان هر عفونت تازه اي از بين برود.
در طول سال گذشته بار ديگر شاهد دشمني آشكار غرب با اسلام و مسلمانان بوده ايم. جنگ خليج فارس قسمت كوچكي از جنگ و جهاد بود. تبليغ و ادعاهاي فاتحان غرب براي ايجاد يك نظام جديد جهاني اظهارات بيهوده و يا به عبارت بهتر انديشه اي خيالي است. جنگ خليج فارس تنهمان چيزهايي را كه هميشه مي دانسته ايم. ثابت كرد. اين مسئله مي تواند به صورت زير خلاصه شود:
1. تمام مسلمانان و حكومتهاي ملي گراي عرب در خدمت منافع منطقه اي و جهاني غرب هستند. قبل از جنگ خليج فارس هيچ استثنائي وجود نداشت و در حال حاضر نيز وجود ندارد.
2. غرب مايل است همه مسلمانان - و يا درواقع همه مردم جهان سوم در آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين - را براي تثبيت منافع امپرياليستي خود از بين ببرد.
3. اتحاد جماهير شوروي عضو تمام و كمال متحد غربي عليه اسلام و مسلمانان بوده است.
4. سازمان ملل متحد هميشه به عنوان عامل غرب عمل كرده و براي هميشه چنين باقي خواهد ماند. به هر حال يك افشاگري از جنگ خليج فارس وجود دارد كه گرچه كاملاً تازه نيست با اين وجود مهم است. جنگ خليج فارس يكبار ديگر آنچه را كه ممكن است طبل نرم ناپذير غرب ناميده شود، آشكار كرد و آن سند سنورم ويتنام ناميده مي شود. قبل از جنگ جمله اي كه اغلب اوقبر لبهاي رئيس جمهور امريكا بود اين بود كه جنگ در خليج فارس، ويتنام ديگري نخواهد بود! بسيار خوب، مسلماً ويتنام خود در مسير بسيار دوري از خليج فارس قرار دارد، منظور جورج بوش چه بود؟ مسلماً منظور او اين نبود كه ايالات متحده از عراق صدام حسين شكست نخواهد خورد. هرگز نظير آن هم نبود. امريكا و همدستانش با آگاهي از قابليت جنگي صدام، در مدت هشت سال جنگ او عليه ايران اسلامي، از نظر مالي او را حمايت و تقويت كردند. خطري از جانب او وجود نداشت. پس كجا جنگ ويتنام در خليج فارس بود؟ جورج بوش بوضوح به ايران ارجاع مي كر هنگامي كه او گفت ويتنام ديگري نخواهد بود، منظورش اين بود كه ايالات متحده و همدستان غربي جنگي با ايران به راه نخواهند انداخت. در طول جريان با بيش از 750000 سرباز و بزرگترين سرزمين، نيروي هوائي و دريائي كه رهبران غرب يكجا دراختيار داشتند، سعي كردند تا يكي از هواپيماهايشان نيز حتي بطور اتفاقي بر فراز ايران پرواز نكند. نيروهاي هوايي غرب هواپيماهاي عراقي را بر فراز فضاي هوائي ايران تعقيب نكردند. شايد صدام حسين با استفاده از فضاي هوايي ايران به عنوان يك آسمان امن براي هواپيماهاي خود اميدوار بود كه غرب را تحك به بمباران ايران نمايد. اما غرب از تحريك شدن امتناع ورزيد! غرب از چه چيز مي ترسيد؟ منطقاً از قدرت هوائي ايران و يا توانائي ضدهوائي هراس نداشت. ايران از لحاظ اين مهمات چندان نيرومند نيست. غرب از قدرت اسلام كه امروز در ايران است، ترسيد. آنها دريافتند كه ر در مورد ايران دست به اقدام بزنند ممكن است برايشان ويتنام و يا واترلو ي جديدي باشد. امام خميني (ره) در طول جنگ طولاني هشت ساله با عراق به غرب و ديگر مهاجمان بالقوه اخطار كرد كه اگر آنها آنقدر احمق باشند كه به جمهوري اسلامي ايران حمله كنند، ايران گورستن آنها خواهد بود. هم اكنون غرب مايل به جنگ كوتاه و جنگهاي تكنولوژيكي دقيق عليه دشمنان خويش است. هرگونه درگيري با سربازان مسلمان ايران منجر به يك جنگ درازمدت خواهد شد كه در طي آن غرب مي بايست با سربازان مسلمان دست و پنجه نرم كند.
در اين نوع از جنگ سربازان امريكائي كه عكس هاي برهنه دوستان دختر خود را محكم نگه مي دارند با سربازان اسلام كه نسخه هاي قرآن را محكم نگه مي دارند و درپي شهادت هستند، قابل مقايسه نيستند.
در ژانويه 1989، كمتر از شش ماه قبل از رحلت امام، ايشان ضربه ديگري به پيشروي تمدن مادي زدند. در نامه اي به گورباچف رهبر شوروي، امام مرگ كمونيسم را پيش بيني كرد. در عرض يكسال امپراتوري پهناور كمونيست همچون يك ورق كاغذي سقوط كرد. امام گورباچف را دعوت آزمايش اسلام به عنوان تنها راه چاره كرد. او حتي به محققين شوروي پيشنهاد كرد كه براي مطالعه به قم بيايند. اين امر اتمام حجتي از طرف بزرگترين حجةالاسلامي بود كه تاكنون ديده ايم.
شدت و خشونت امام نسبت به كمونيسم بطور مساوي نسبت به دموكراسي اجتماعي و كاپيتاليسم نيز بكار مي رفت. كمونيسم سرنگون شد زيرا شكل نهائي كاپيتاليسم در پوشش حكومتي آن بود. كاپيتاليسم متحد كه با سبك دموكراسي اجتماعي گسترش يافته است نهايتاً همانند يك ورشكسته خلاقي و افراطي و بي كفايت است همانطور كه كمونيسم در اتحاد جماهير شوروي و اروپاي شرقي شد. درواقع حكومتهاي دموكراتيك در كشورهائي مانند انگلستان، فرانسه و آلمان بيشتر از بخش هاي عمومي بزرگتري نسبت به آنچه كه شوروي تاكنون ايجاد كرده بوجود آورده اند، عواملي منجر به سرنگوني كمونيسم شدند همگي در نظامهاي به اصطلاح كاپيتاليست / دموكراتيك بوضوح وجود دارد. خودبيني ميليتاريستي غرب تا حدي درصدد پنهان كردن خلاء و پوچي خويشتن است. در اين زمان كاپيتاليسم يكپارچه سرنگون خواهد شد همانطور كه كمونيسم اينطور شد. غرب اين را ي داند. با دقت در بينش تاريخي آن غرب همچنين مي داند كه تمدن اسلامي نهايتاً به عنوان تمدن غالب دنيا آلترناتيو آن خواهد شد. اين همان آگاهي است كه غرب را مجبور به ضربه زدن به اسلام، جهان اسلام و مردم مسلمان جهان - تا آنجا كه مقدور است - مي كند به اين امياين امر حداقل شكست حتمي آنها و تحقيرشان به دست اسلام را به تأخير بياندازد! اين همان سؤالي است كه چرا روند تفكر غربي آنقدر سنگين دريك تلاش بي درنگ جهت تحريف پيام اسلام محفوظ مانده است.
اين امر روشن مي سازد كه چرا اين همه مطالب و گفته هاي پوچ و بي ارزش برضد اسلام و مسلمانان همه روزه در همه جاي غرب منتشر مي گردد.
در محكوم كردن نويسنده كتاب آيات شيطاني به مرگ، قضاوت امام عاري از نقص بود. او كتاب آيات شيطاني را قسمتي از يك توطئه نسبت به اسلام و پيامبر گرامي اسلام ديد كه در رديف تفكر واهي ا. ان. ويلسون (A.N.Wilson) قرار دارد كه هم اكنون در راستاي نوشتن بيوگفي نادرستي از عيسي مسيح بكار رفته است. اگر او در راه خود متوقف نشده بود هم اكنون سلمان رشدي بيوگرافي ادبي! مشابهي درباره پيامبر گرامي اسلام (ص) مي نوشت! وزير دولت انگلستان اخيراً پذيرفته است كه كتابي نظير آيات شيطاني بار ديگر نوشته نخواهد شد. بسيار خو بگذاريد اميدوار باشيم كه آنها به خاطر خودشان هرگز سرنوشت رشدي را فراموش نمي كنند.
اما فتواي امام كاري بيش از اين انجام داد: دشمني عميق نسبت به اسلام را كه قسمت و بخش ضروري ساختار غرب است آشكار كرد. فتواي امام دشمني پنهان غرب نسبت به اسلام را روشن ساخت. آنها ما را وحشي خواندند اما در آتش و خشونت خشم و ناكامي خود دولتهاي كشورهاي غربي حال و آينده خود را براي همه ما آشكار كردند. مسلمانان ساكن انگلستان نخستين پرتوهاي خارجي اين نمايش را ديدند. اين يك تراژدي بود كه در آن ما در آن واحد قهرمان، تبهكار!، قربانيان بي گناه و تماشاچي بوديم.
بزرگترين پيروزي امام خميني اين است كه شوق و حرارت اصلي انقلابي اسلام را به آن برگردانده است. اثرات ضعيف كننده و بازدارنده امپرياليسم، ناسيوناليسم و فرهنگ سياسي غرب حداقل از ايران دور شده اند. امام فقيد همچنين باعث نزديك شدن افكار سياسي مكاتب شيعه و شدند. يك برنامه فهرست شده از انقلابهاي اسلامي تمام جهان اسلام را از اين بيماري مسري غربي خلاص خواهد كرد. هم اكنون اسلام در رتبه والاي تاريخ قرار دارد و براي تغيير تحت فشار است. غرب در حالت دفاعي است و از وضع كنوني ميراث استعماري و امپراتوري غارتگران حما مي كند. اين ميراث در يك نظام كاپيتاليست گسترده محكم شده است و توسط شعارهايي نظير سوسيال دموكراسي و پايان تاريخ فوكوياما Fukuyama و هم اكنون يك نظام نوين جهاني قانوني مي شود. و نبرد بين تمدن روشن اسلام و تمدن منحط غرب جايگاه مركزي تاريخ را براي بيين سالهاي قرن بيست و يكم اشغال خواهد كرد.
بنابراين، اين امر ضروري است كه مسلمانان درك خود را نسبت به غرب، گسترش دهند. بالاترين ارزش تمدن غربي، سطح زندگي ، عجايب تكنولوژي عصر فضا و قدرت وحشت آور سلاحهاي مدرن است! و مؤسسات در زرورق پيچيده ! حكومتهاي ملي مدرن و تيزهوشي تجاري و توليد شركتهاي چنمليتي را بوجود آورده است. نبوع تمدن غربي، همه را با هم مساوي كرد! در حالي كه نابرابري را پايدار نمود. به اصطلاح برابري سلطه حكومتهاي ملي يك نمونه است. هنگامي كه به فقيري كمك مي شود، تنها به ثروتمند اجازه صدور بيشتر در قيمتهاي بالاتر را مي دهد و نهاي فقير را فقيرتر و غني را غني تر مي سازد. هنگامي كه از ضعيف حمايت مي شود به خاطر آن است كه او را از تلاش براي فائق آمدن بر ضعف خود، مانع شود. حكومت دموكراتيك اغنياء، براي محدودكردن استفاده قدرت و اداره منابع در دستهاي همان مردم - كه احزاب رقابتي را تشداده اند - بوجود آمده است.
آموزشي داده مي شود كه در ابتدا فرد را ناامن مي سازد و سپس او را در تعقيب اهداف خودخواهانه در سيستم هاي كنترل شده مجهز مي كند. ارزشهاي آزادي و رقابت به سودجوئي حاصل از اين جريان نسبت داده شده است. اين امر فرهنگ حرص و آز رسمي منتهي به مصرف عمولا را بوجود آورده است. سود بي نهايت توسط تئوري اقتصادي محترم شمرده شده است، اما در همان حال، دستمزد بي نهايت ضداخلاقي است! شركتها مي توانند عرضه ها را براي افزايش قيمتها تنظيم نمايند، اما كارگران نبايد از زحمت كشيدن دريغ كنند وگرنه آنها دليل تفرقه هستند.
زنان بايد موضوع سكس در خانه، در خيابانها، در جهان سرگرمي و در كار باشند اما نبايد فراموش كنند كه قرص مصرف كنند وگرنه آنها براي بدنياآوردن فرزندان ناخواسته به جهان غيرمسئول! هستند. هم اكنون غرب داراي صنعت نارس پيشرفت كننده اي است كه نيازهاي تمدن حرجنسي را برطرف مي كند و در آن واحد نمي خواهد افراد زيادي در كالاها و خدماتي كه توليد مي كنند، شريك شوند. مردم جهان سوم فقير هستند، زيرا كه آنها فرزندان زيادي دارند ، سخني معمولي است. فقراي زيادي وجود دارند، زيرا مانند خرگوش تغذيه مي شوند سخن ديگري است.
تمدن غربي معتقد به تغييري است كه در خدمت منافع غرب باشد. به بقيه جهان گفته مي شود كه تسليم باشند در حاليكه غرب همچنين روي حق خود! مبني بر كناررفتن به عنوان پاداش خود براي برتري تكنولوژيكي و مهارتهاي رسمي، پافشاري مي كند. انگيزه حقيقي غرب براي فقيرن داشتن فقير و حتي فقيرتركردن آنها هم اينك توسط بسياري از افراد خود غرب بطور گسترده اي شناخته شده است. جلسات گروههاي چپ ، ليبرالها و كساني كه چنين كارهاي آرايشي نظير كاريتاس، اكسنام، واران وانت، كمكهاي مسيحيت و انجمن جهان سوم و غيره را تنظيم مي كنند، لاً بي فايده هستند و تنها در ادامه اين تصور نادرست به امريكا كه به قربانيان خود علاقمند است و از آنها مراقبت مي كند، موفق شدند. آنها در كنار علائم بيماري عمل مي كنند درحاليكه خود قسمتي از بيماري هستن موضعي كه بايد گرفته شود و فقط اسلام مي تواند چنين موضعي را بگيرد، اين است كه تمدن غربي درواقع يك آفت و يك طاعون است. به هيچ وجه تمدن نيست. يك بيماري است. امروزه غرب از نظر كيفي تفاوتي با جاهليت ندارد. وحشي گري و جاهليت ديگري است كه در عربستان و بقيهان در زمان پيامبر اكرم حضرت محمد(ص) غالب بود. آن جاهليت خود را تمدن ناميد، ارزشهاي خود را داشت، مراكز دانش خود را داشت و به فرزندان خود آموزش مي داد. در روابط تجاري خود قوي بود و فرهنگي غني داشت. مردم مكه به خاطر مهمان نوازي و شاعري خود معروف شدند و دي اشكال هنر نيز در آنجا و جاهاي ديگر پيشرفت كرد. آن جاهليت خدايان خود را نيز داشت.
در چنين مجموعه اي، اسلام به عنوان ابزار و درواقع ابزار دگرگوني كامل ظاهر شد. اسلام به عنوان گوشه نشيني در صومعه به پيامبر(ص) نازل نشد. الهام الهي تنها قسمتي از اسلام را تشكيل مي دهد و مركب از كلمات حقيقي قرآن است. بقيه آن روش تفسيري است كه توسط پياكرم(ص) بكار گرفته شده و جنبش اسلامي است كه توسط ايشان رهبري گرديد.
اين امر به عنوان سيره (زندگي) پيامبر و سنت (هر چيزي كه پيامبر(ص) گفت، انجام داد، موجب آن شد، اجازه انجام آن را داد و يا دستور به انجام آن داد) شناخته شده است. جنبش اسلامي اي كه پيامبر(ص) رهبري كردند، همچنين شامل تمام كساني كه اسلام را پذيرفتند نيز ميود: تني چند در مكه و بعد هزاران نفر در مدينه و سرانجام تقريباً تمام جمعيت شبه جزيره. قرآن مسلمانان را با تعهد و شركت كامل همراه با تمام منابع خود در جنگ جنبش اسلامي حزب الله فرا مي خواند. سقوط كامل نظام برقرارشده در همان ذات اسلام است. اين هدف بنيادي اسلااست. اسلام تمام روابط موجود را تبديل به مجموعه جديدي از روابط كرد. اما برعكس تغيير جعلي اجتماعي كه مورد طلب ديگر ايدئولوژي هاست كه اغلب به خاطر تغيير، تغيير مي كند - و يا به خاطر منفعت يك طبقه و با قدرت امپرياليست - اسلام مجموعه اي از ارزشهاي ثابت رر داد. تمام تغييرات در حول يك مجموعه شناخته شده عمومي از ارزشهاي ثابت اتفاق مي افتند. اين مجموعه ارزشهاي ثابت و پايدار نظام اعتقادي اسلام است. اين اعتقادات شرايط مرزي و پارامترهايي هستند كه تغيير در اطراف آنها شكل مي گيرد. ارزشهاي ثابت اسلام پروسه ها، ا و هدفهاي تغيير و دگرگوني را نيز كنترل و رهبري مي نمايند. روابط اجتماعي جديدي كه توسط اسلام در آنها برقرار شده است، پويا و انعطاف پذير است و شرايط رشد شخصيت بشري را از طريق تجربه و دانش موجود در پارامترهاي داده شده فراهم مي كند. نتيجه پاياني جنگ سازمادي شده براي تغيير، برقراري حكومت اسلامي است. بنابراين، تصادفي نيست كه حكومت اسلامي در تاريخ توسط كسي غير از نمونه بزرگ خود، حضرت محمد(ص) پيامبر خدا، تشكيل نشد.
نكته اي كه بايد به وضوح درك شود اين است كه حكومت اسلام و حركت اسلامي، قسمتهايي از يك مجموعه كامل است. اسلام بدون حكومت اسلامي، ناقص است. در مفهوم اينكه جنگ جنبش اسلامي براي برقراري حكومت در قلب سنت حضرت پيامبر(ص) است، شركت در جنبش اسلامي بر تمام مسلمان واجب است. بنابراين در حالي كه قرآن و سنت پيامبر(ص) ارزشهاي ثابت در اسلام هستند، حكومت اسلامي و جنبش اسلامي متغيرهاي پويا، در حال رشد، گسترش و تغيير و نمو هستند. اين تركيب بي نظير ارزشهاي ثابت و فاكتورهاي پويا، اسلام را وسيله مؤثر و متنوع تغيير ساخته است.
اين مسئله مي تواند از حوادث و رويدادهاي بي شمار زندگي حضرت پيامبر(ص) نشان داده شود. بنابراين، براي حكومت اسلامي اين امكان وجود دارد كه با اعمال دشمن شكست بخورد و يا تجزيه شود. همچنين ممكن است كه حكومت اسلامي از اصول قانوني اسلام كه وظيفه جنبش اسلامي ه و طبق آن مي تواند شكست را نقض كند و يا بر نيروهايي داخلي انحراف فائق آيد، بسيار دور شود. بايد متذكر شد كه امكان از دست دادن حكومت اسلام وجود دارد اما از دست دادن حركت اسلامي غيرممكن است. زيرا مهم نيست كه شكست و انحراف تا چه حد باشد، بلكه هميشه بايد مسناني وجود داشته باشند كه براي حفظ حكومت اسلامي بجنگند. تاريخ دست نخورده اسلام برحسب انحراف پيشرفت كننده مسلمانان از حكومت اسلامي اصلي مدينه تاكنون كه خود را جزئي از حكومتهاي ملي يافته ايم، قابل نوشتن است. اين