بخش 13

امت اسلامی و پی آمدهای مسئله سلمان رشدی




حكومتهاي ملي هيچگونه شباهتي با حكومت اسلامي رند. زمامداران اين حكومتهاي ملي، مسلماناني هستند كه از نظر ظاهري به ما شباهت دارند، اما از ما نيستند. آنها در يك برهه تاريخي ظاهر شدند، زماني كه ما تحت تسلط يك تمدن بسيار خصومت آميز بوديم.

    حركت اسلامي را شايد بتوان به عنوان جنگ مسلمانان براي برقراري، حفظ، گسترش، دفاع، توسعه و يا برقراري مجدد حكومت اسلامي به عنوان وسيله اي جهت سفارش كردن به خوبي ها و نهي از بديها (قرآن كريم) براي سعادت و خوشبختي تمام بشر، بيان    در نهضت اسلامي سه شريك و همراه فعال وجود دارند - نخست: خود خداوند سبحانه و تعالي است، دومين حضرت پيامبر اكرم (ص) و سومين تمام مسلمانان... خداوند با حضور دائم خود در ضمير افراد مسلمان شركت فعال براي الزام و تعهد قوي تمام مسلمانان را موجب مي شود. در مواد خطر جدي براي جنبش اسلامي خود بطور فعال و مستقيم دخالت مي كند. او اين امر را در سوره   الفيل در قرآن كريم به ما يادآوري مي كند. او حادثه را ذكر مي كند هنگامي كه در سال تولد پيامبر خود يك ارتش كه شامل فيلهايي مي شد كه با هدف مشخص خراب كردن كعبه به مكه رسيدند، خداوند براي عقب راندن ارتش مداخله كرد. هنگامي كه رئيس جمهور شكست خورده امريكا در آوريل 1980 برنامه تلويزيوني سراسري اجرا كرد تا شكست مفتضحانه هيئتي را كه براي رهائي گروگانهاي امريكائي فرستاده بود، اعلام كند، اهل ايمان در سراسر دنيا اين تحقير يك ابرقد را به عنوان دخالت مستقيم خداوند درجهت حمايت از حكومت اسلامي نوپا در ايران، تفسير كردند. هيچ چيز ديگري نمي تواند دليل شكست بسياري از هليكوپترهاي پرواز باشد - در كوير طبس - و اينكه فرمانده كنترل سيستم عصبي خود را از دست بدهد و بالاخره به زمين اصابت كند و  بين برود و از همانجا به جهنم واصل شود. ايالات متحده امريكا مي تواند انسان را به ماه بفرستد و مجدداً او را برگرداند. تكنولوژي غرب مي تواند خدمات   ترن در فضا را معرفي كند. آنها مي توانند ماشين ها و سلاحهاي مهلك را بسازند و تكميل نمايند، اما هدفهاي زيادود دارد كه آنها بدون اعتقاد و تعهد، نمي توانند به آنها دست يابند. قدرتي كه نمي تواند درجهت كارهاي خاصي بكار برده شود كاملاً بي استفاده است. اهداف جنبش اسلامي اساساً در جائي كه مكرراً ثابت شده است كه   ابرقدرتها كاملاً ضعيف هستند، واقع مي شود. خداوند مت در قبال خطرات جدي كه ممكن است در اذهان كاملاً   منطقي توليد ترس كند، از حق مراقبت مي كند. اين امر به اين معنا نيست كه مسلمانان   غيرمنطقي هستند. حقيقت اين است كه اعتقاد ما بخشي صحيحي از دليل و برهان ماست. آگاهي از اينكه خداوند همراه فعال در جنبش اسلامي ات. به جنبش اسلامي كيفيت و بعدي متافيزيكي مي بخشد كه هر دو يكي هستند. اما اين بُعد متافيزيكي، در تعقيب برخي معنويات بدلي نيست. بلكه براي حل مشكلات واقعي و دستيابي به اهداف در جهان فيزيكي بكار برده مي شود.

    سنت پيامبر(ص) نيز يك ارزش ثابت و پايدار است. حركت اسلامي بايد اهداف تعقيب شده و دست يافته شده توسط حضرت پيامبر(ص) را تعقيب نمايد. بايد تنها از روشهايي كه توسط پيامبر(ص) بكار گرفته مي شد و يا از آنها دوري مي شد، استفاده كند و روش هاي مورد استفاده المان بطور فردي و يا جمعي، بايد با معيارهاي رفتار شخصي و جمعي و شركت در جنبش اسلامي اي كه توسط پيامبر(ص) و اصحابش بكار گرفته مي شد، مطابقت كند. اين ضمانتي در قبال خطا و شكست نيست و فقط اطمينان مي دهد كه خطا زودتر از موقع خود آشكار مي شود و اينكه شكست دلاكامي نخواهد بود كه ممكن است جنبش را وادار به رهاسازي اهداف خود كند. مشكلي وجود ندارد كه ما امروزه با آن مواجه باشيم و در گذشته نبوده است. مسلماً شكل و ميزان تغيير كرده است. به مثالهاي روشن و واضح توجه كنيد؛ قوم گرائي در شكل ملي گرائي جهاني شده است. برداري به عنوان كارگر در كاپيتاليسم و سابقاً كمونيسم، قانوني شده است، فساد اخلاقي در فلسفه هاي   ليبراليسم ،   بشردوستي ،   منطق گرائي ،   آزادي فردي ،   آموزشهاي دنيوي ،   علم گرائي و   دموكراسي مورد احترام واقع شده است. اما از نظر كيفي مشكلات همانطور باقي هست بنابراين چنين ادامه مي يابد كه روش هاي پيامبر(ص) اگر امروزه توسط نهضت اسلامي دنبال شود، نتايج جالب يكساني را به بار خواهد آورد همانطور كه چهارده قرن پيش كسب شد. توالي طولاني از موفقيتهاي خصوصي و شكستهاي الزامي در تعقيب اهداف عمده وجود دارد. جنبش اسلامياصر بايد به تغيير مدني در اين چهارچوب برسد.

    دوره استعمار موقعيت تاريخي را براي اسلام و مسلمانان در يك راه اساسي تغيير داد. اگرچه تمدن مسلمانان، قبل از دوره استعمار در يك روند انحراف و سقوط پيشرفت كننده بود، هنوز هم ممكن بود كه مبداء خود را به ريشه هاي اسلام برگرداند. مؤسسات سياسي، اقتصادي و اجاعي مسلمانان حتي در اشكال غيراصيل خود، سعي در پي بردن به هويت خود داشتند. در ايران حركت اسلامي در قطع ريشه عقيم امپرياليسم، در جهت بسيج كردن توده هاي مسلمان و سرنگون كردن رژيم استعماري گذشته، اربابان امپرياليست و مؤسسات حكومت ملي، موفق شده است.

    يكي بيماري فراگير هم بايد مورد توجه قرار گيرد: شركت عمومي مؤمنين در نهضت هاي اسلامي ضعيف شده بود. ولي شكست ناپذيري نهضت اسلامي كه زماني به تعهد، اتحاد و بسيج حتي بخشي از امت دست يافت، در ايران به وضوح به نمايش گذاشته شده است. اين نمايش مفهوم شكست ناري نهضت اسلامي در شرايط جديد بسيار ضروري شده، زيرا بسياري از مسلمانان چنين باور داشتند كه روشهاي پيامبر(ص) عليه   ابرقدرتهاي معاصر و تكنولوژي آنها مدتي طولاني موفق نخواهد بود. اما زمان ثابت كرد كه آنها براي   حفظ خود بسوي ابرقدرتها حركت نمي كنند! واقعت موجود به عنوان اصلي ثابت و پايدار و جستجوي راه حل هاي اسلامي در چهارچوب دموكراسي اجتماعي در حكومتهاي ملي، قابل مشاهده است. اين امر نياز را به مواجهه با جاهليت جديد و شكست آن سوق داد. زماني كه   واقعيت كابوس استعماري پس از آن به هر حال با اكراه مورد قبول كساني كه مدعي رهبري نهضت اسلامي هستند، قرار گرفت، تمام آنچه كه براي آنها باقي ماند تشكيل احزاب سياسي، به راه اندازي دسته جات رقابت در انتخابات، پيوستن به ائتلافها و مصالحه بود و در غير اين صورت واداركردن ژنرالها، سرهنگها و شاهان! به برقراري   اسلام بود! بسطه چنين شيوه هايي نظير قانون شريعت در توده هاي مسلمان را برطرف مي كند! سياستهاي اسلامي تبديل به مرزهاي ملي قابل تشخيص و خالص شد. نقش جهاني نهضت اسلامي به ميزان و مقياس ملي كاهش يافت. آنچه كه حتي براي آنها بسيار راحت و مناسب بود اين است كه هدف تشكيل حكواسلامي تنها در خواست نوشتن   قانون اساسي اسلامي در حكومت ملي توسط شوراي ملي است! اين امر متأسفانه به صورت چهارچوبي شد در احزاب اسلامي دوره استعمار كه به كار خود حتي تا به امروز ادامه دهند. آنها از آموختن از شكستهاي تاريخي خود امتناع مي كنند.

    اين قرارداد اصلي همانطور كه انتظار مي رفت منجر به ظهور   حركت هاي اسلامي ملي شده است. در اين چهارچوب احزاب اسلامي به كساني كه نقششان تقسيم امت به نام دموكراسي است، مي پيوندند. در واقع اين روزها غيرعادي نيست اگر احزاب اسلامي   ملي را بيابيم كه بطور دنبه اي اهداف منحصربفردي را دنبال مي كنند. در پارامترهاي   ملي ، حزب   اسلامي همچنين يك فعاليت ممتاز شده است. از آن بدتر ورود نتايج وسيع و نامحدود فلسفه اجتماعي و تئوري سياسي غرب به درون آن چيزي است كه به عنوان   تئوري سياسي اسلام شناخته مي شود!

    نكته اي كه بايد مشخص شود اين است كه سطح الزام و تعهد، اتحاد و بسيجي كه مورد نياز است در ميان مرزهايي كه هم اينك ما را تقسيم مي كند، بدست نمي آيد. ديدگاه جهاني اسلام هنوز نيرومند است و روح تعلق به يك امت جهاني در ميان مسلمانان امروز به نيرومندي گذشتهت. بطوريكه حتي حكومتهاي غيرمذهبي و استعماري بعد از آن دريافته اند كه تعريف از ايده تعلق به امت ضروري است. آنها   مؤسسات اسلامي بين المللي كنفرانس هايي از وزيران خارجه   اسلامي و گاهي   كنفرانس هاي اسلامي تشكيل داده اند. آنها   اتحاد اسلامي را ترويج م! اما مراقبند كه اتحادي را كه به دنبال آن هستند درميان حكومتهاي ملي است و نه در ميان مردم آنها. حقيقت اين است كه حكومتهاي ملي - رژيم هاي استعماري بعد از آن و حاميان ابرقدرتها، نمي توانند امت را به عنوان يك تن واحد از تپش بياندازند. اين تنه اي است كه نسلامي روح آن است. بنابراين نهضت اسلامي و امت، اتحاد غيرقابل تقسيمي را تشكيل مي دهند. امت به عنوان يك تنها كامل ظاهراً توسط نيروهايي نظير ناسيوناليسم و فرقه گرائي تقسيم شد، اما قدرت زمان به هر قسمت از بدن برمي گردد و موج شادي و قدرت در تمام امت جاري مي حركت و تپشي كه در زمان انقلاب اسلامي در ميان امت وجود داشت، دليلي برخلاف وجود سكون و فلج تحميلي است، بدن توانائي را براي پاسخ دادن به نهضت اسلامي حفظ مي كند. اما متأسفانه اين امر نيز واقعيت دارد كه معتقدان سطح پائين، متعصبان فرقه گرا، ناسيوناليسم و   اح اسلامي ملي! كه پشتوانه بانكي رژيم سعودي بودند! با يكديگر همكاري مي كردند تا برتري خود را مجدداً تحميل نمايند. اما مثل هميشه بايد با مسئله با ديدي عميق و با توجه به روشهاي حضرت پيامبر(ص)، برخورد نمود.

    اين امر نيازمند حضور جدي ديدگاه جهاني اسلام در تمام سطوح است. اگر در اين روند نهضت اسلامي مجبور به از بين بردن معيارهاي مطلوب رفتار فعلي مسلمانان باشد، پس چنين است. قطع كردن حاشيه ها و پذيرفتن هر موقعيتي را كه در غير اينصورت غيرقابل پذيرفتن است، حتي زمان شروع يك راه چاره آسودگي است كه اكنون بايد رها شود. اهميت ندارد كه تا چه حد فوراً به سمت مغز و هسته نهضت اسلامي جذب مي شوند. آنچه اهميت دارد اين است كه نهضت اسلامي آلوده به جاهليتي كه امروز شايع و غالب است، نيست. نهضت اسلامي روح امت اسلامي است و هم نون بايد جسم را احياء كند. به تدريج امت به سلامت مطلوب خود باز خواهد گشت، خود پارازيتها و وصله هاي خارجي اي را كه اكنون به او حمله مي كنند، نابود مي كند. آنوقت اين نكته به وضوح فهميده مي شود، بسيار آسان است ببينيم كه چرا به اصطلاح ميان تزهاي اقتصادي سي، سوسياليسم، كاپيتاليسم، حكومت سلطنتي،   احزاب اسلامي ملي و ديگران واقعاً وجود ندارد. آنها براي رفع بيماري، هيچ درماني نمي توانند انجام دهند.

    ما بايد اكنون بطور مختصر نقش حكومت اسلامي را در نهضت اسلامي بررسي كنيم. بطور كاملاً واضح حكومت اسلامي هدفي است كه نهضت اسلامي بايد به آن برسد. زماني كه يك حكومت اسلامي تشكيل شد، قطعاً بخشي از نهضت اسلامي مي شود. هنگامي كه قسمت ديگر حكومت اسلامي نهضت الامي منطقه جغرافيائي ديگري از امت را به سوي حكومت اسلامي برگرداند، نهضت اسلامي نيز قوي تر خواهد بود. بدين ترتيب دو حكومت اسلامي در نهضت اسلامي جهاني وجود خواهد داشت و سپس سه، چهار، پنج، ... آنقدري كه ما نمي دانيم، خواهد بود. اما تعداد حكومتهاي اسلامي مً خيلي بيشتر از تعداد حكومتهاي ملي مسلمانان امروز خواهد بود. اين حكومتهاي اسلامي نه تنها اهداف موافقي را دنبال خواهند كرد، بلكه اهداف يكساني را نيز تعقيب خواهند نمود. نهضت اسلامي چهارچوبي است كه در آن مؤسسات عملي را تشكيل خواهد داد كه به تمام امت خدمت كنند. اين مؤسسات شالوده اي را براي يگانگي حكومتهاي اسلامي تحت يك رهبري، امام، پايه ريزي خواهند كرد. اينها مراحل رشد و تكاملي هستند كه ممكن است نسل هاي زياد و حتي شايد قرنهايي را مشغول كند. انحراف، سقوط و تقسيم امت هزاران سال طول كشيده است و در يك مدت كوتاه ان نخواهد شد.

    بيشتر حكومتهاي ملي مؤسسه تشكيل داده اند كه هدف ابتدائي آنها فريب دادن مردم خود و دنيا به اسم اسلام است. اما ما بايد مراقب شبكه وسيع فعاليت اسلامي غيررسمي سطح پائيني شويم كه در جهان جريان دارد. حتي اگر برخي از آنها توسط مراكزي نظير رابطةالعالم الاسل حمايت مالي شوند. برخي از آنها اكنون توسط متملقين، كاريابان، شارلاتانها و يا ساده لوحان كنترل و اداره مي شوند. اين اجتماع و مؤسسات دانش آموزي به تدريج از فضاي تحت تأثير رژيم هاي استبدادي و عمّال آنها خارج خواهند شد و ستونهاي بسيار مفيد نهضت اسلامي خواگرديد. مغز و هسته سخت متملقين، كاريابان، شارلاتانها، اسلامي نماها، ناسيوناليستها و دموكراتها، بايد از نزديك موردنظر قرار گيرند، اما اكثريت زيادي از مسلمانان، پير و جوان، فعالان حقيقي در نهضت اسلام هستند.

    آنچه كه در موقعيت فعلي جديد است اين است كه حكومت اسلامي در ايران يك حكومت كوچك است، اما قسمت مهم نهضت اسلامي است. ارتباط ميان حكومت و نهضت بايد بدقت گسترش يابد. برخي از دامهاي آشكار براي اجتناب به آساني مشخص مي شوند. مثلاً، ايران اسلامي، نبايد   عربستا ن سعودي نهضت شود، اما از شبكه وسيع جهاني   كارگران اسلامي ،   امامان ،   وعاظ حرفه اي ،   مساجد ،   اجتماعات ، گروههاي جوان و ديگر مؤسسات بايد حمايت نمود، و آنها را كنترل كرد. نهضت اسلامي جدا از حكومت اسلامي بايد منابع خود در خارج از ايران را گسترش دهد. اين حتياط مقدماتي براي سلامتي و بي خطري هم حكومت اسلامي و هم نهضت اسلامي ضروري است. درواقع، در برخي از موارد اين نهضت اسلامي است كه در خارج بايد به كمك حكومت اسلامي بيايد. بگذاريد فراموش نكنيم كه در حال حاضر فقط 65 ميليون مسلمان از يك ميليارد نفر امت مسلمان دواقع در حكومت اسلامي زندگي مي كنند. در همين حال اين امر نيز حقيقت است كه حكومت اسلامي منابع مجهزي را كه به اسلام سپرده شده است، بسيار بيشتر از منابع بخش غيرحكومتي، ارائه مي كند. اين منابع بايد نقش خود را در نهضت اسلامي بازي كنند. برخورد و تشريك مساعي نزدي بايد ميان حكومت و بخش هاي غيرحكومتي نهضت اسلامي، وجود داشته باشد. شايد هسته مؤسسات بايد توسعه يابد تا به اين روابط نظارت كند.

 نهضت معاصر اسلامي هم در داخل و هم در خارج حكومت اسلامي تجربه كمي دارد. تجارب انقلاب اسلامي و حكومت اسلامي در ايران بايد با يكديگر جمع شوند، و از طريق نهضت اسلامي كاناليزه شوند. قدرت فردي و تخصص مورد نياز بايد بطور داخلي توليد و افزون شود. نهضت اسلامي بايد يك نهضت توده اي و جمعي باشد و يا شايد تماماً اسلامي نباشد. متأسفانه در بخشي از جهان، در نهضت اسلامي كساني كه نقش هاي   رهبري را ايفا مي كنند، از   رهبر بودن اطلاعي ندارند. رهبري در نهضت اسلامي يك نقش طبقه نژادي، ثروت و يا قدرت نيست؛ شايد حتي نقش و عرد صلاحيت به تنهايي نيز نباشد. مردان درپي نقش هاي رهبري نيستند. نقش هاي رهبري، مردان را ظاهر مي سازد. نهضت اسلامي معمولاً براي عرصه بسيار مهم ايفاي نقش خود درميان معتقدان به دنبال تابع ترين فرد مي گردد. در حكومت و نهضت اسلامي مرداني كه نقش هاي رهبرياء مي كنند هيئتي از تجّار، سران فئودال، كارگران و يا دانشمندان ندارند؛ آنها   قيام خود را مديون يك گروه نيستند كه بعد تقاضاي اجر و يا حمايت داشته باشند. اينها كارهاي معمولي روزمره روند سياسي در نظامهاي غربي است. حتّي   احزاب اسلامي ملي مدرن نيز از چنين تكيكهائي استفاده كرده اند. اين   احزاب اسلامي هيچ تلاشي براي تحريك واقعي دوباره جوانان و دانش آموزان مسلمان نكرده اند. چنين احزاب و نهضتهايي براي سود خود به   كاريابي و اشتغال به حرفه بها داده اند. بسياري از اعضاء ارشد چنين احزاب و نهضتهاي اسلامي امروز خدمت پادشاه عربستان سعودي و تملّق و تابعيت از شيخ نشين هاي خليج فارس سرگرم جمع آوري ثروت زيادي براي خود هستند. اما در طول تابستان گرم اين مناطق، فرزندان شايسته اسلام را مي توان ديد كه در زمان تعطيلي با رضايت كامل در اروپا و امريكاي شمالي به اسلام خدمكنند. اسلام و نهضت اسلامي كه به فعاليت تابستاني تقليل يافته است بايد در غير از ارزشها و هزينه هاي شخصي پي گيري و دنبال شود.

    در اين بحث كوشش شد تا برخي از مشكلاتي كه روياروي امت قرار دارد و چگونگي مواجهه با آنها را خلاصه كنيم.   نظم نوين جهاني شعاري تبليغاتي است و طوري برنامه ريزي شده تا ما باور كنيم كه غرب شكست ناپذير است! اما مسلمانان غيرمسلّح ايران تحت رهبري امام خميني(ره) پيروزي بزرگي را در سال 1979 كسب كردند. اين سناريو مي تواند تكرار شود، درواقع بايد در همه جا تكرار شود. اسلام به تنهائي داراي تجربه اي تاريخي و ديدگاهي جهاني است كه مي تواند آزادي و استقلال را براي تمام مستضعفان جهان به ارمغان آورد.

 

 

 

             

 

 

 

 

 

14

 

امت اسلامي

و

پي آمدهاي مسئله سلمان رشدي

 

 

  تذكر

    در شرايطي كه امپرياليسم جهاني، با استفاده از همه وسايل تبليغاتي و ديگر اهرمهاي جهنمي خود در يك تهاجم  به اصطلاح فرهنگي برضد مقدسات و معتقدات مسلمانان با لجبازي احمقانه همچنان به تركتازي مشغول است و با ترجمه و نشر كتاب آيه هاي شيطاني، با عواطف و احسسات يك ميليارد مسلمان جهان بازي مي كند و بي ترديد، در درازمدت، مسئوليت عواقب آن را هم بايد پذيرا شود... در چنين شرايطي، مسلمانان آگاه و متعهد نيز، حتي علي رغم خواست و رغبت حاكميت هاي ضداسلامي موجود در بلاد اسلامي، به مبارزه همه جانبه خود، با اين تجاوزمانه و نابخردانه غرب و جهان كفر، به سركردگي آمريكا و انگليس، ادامه مي دهند... علاوه بر نشر دهها كتاب و هزاران مقاله و تحليل در افشاي توطئه سلمان رشدي، از سوي مسلمانان مبارز سراسر جهان اسلام، سمينارهاي متعددي نيز در نقاط مختلف جهان برگزار شده و شخصيت هايلامي، ديدگاه هاي خود را در اين زمينه بيان داشته اند    در همين رابطه در دانشگاه لندن نيز در تاريخ اول آوريل 1989 ميلادي سميناري برگزار شد كه گروهي از شخصيت هاي مسلمان مقيم انگلستان در آن نظريه هاي خود را اعلام كرده و عملكرد دولت انگليس را در ميدان دادن به عناصر ناپاكي چون رشدي محكوم و تقبيح كردند..    سخنراني دكتر كليم صديقي مدير انستيتوي اسلامي لندن، در اين سمينار، اخيراً به دست ما رسيد كه ترجمه آن، جهت آگاهي مردم مسلمان ايران منتشر مي شود.

سيدهادي خسروشاهي

 قم: حوزه علميه 14/5/68

 

     موضوع رشدي به عنوان موضوعي كه سرانجام موجب روياروئي  كامل  و مستقيم تمدن غرب  با تمدن اسلام گرديد، در تاريخ ثبت خواهد شد. كمتر قضيه اي مي توانست به روشني اين مسئله، كه دو تمدن را از هم متمايز نمود، نقشي را ايفا كند. بنابراين ضروري است كه ما برخي از موضوعات اساسي اين درگيري را با تصوير روشني در اذهان خود ترسيم نمائيم. اين موضوعات عبارتند از: زمينه جهاني ماجرا، موقعيت جامعه مسلمانان در انگلستان و اهدافي كه بايد دنبال شوند.

    قبل از هر چيز، بگذاريد اعتراف كنيم كه ارتداد  از نوع  ارتداد سلمان رشدي  پديده اي نيست كه  ما  با  آن آشنا نباشيم. قدرتهاي استكباري غرب در طول سلطه سياسي خود، بر جوامع مسلمانان به نفوذي دست يافتند كه موجب ايجاد طبقه تحصيل كرده در بين ما گرديد كه ارتب بسياري از اعضاء اين طبقه با اسلام، در بهترين شرايط، بسيار كم رنگ و ضعيف بوده است.

    بطور كلي طبقه تحصيل كرده كه اكنون به طبقه نخبگان حاكم در همه كشورهاي مسلمان نشين بدل شده اند، همواره در رابطه با اسلام خدماتي لفظي ارائه كرده اند، اما هيچ يك از اين حكومتها، حتي براي نمونه و يكبار هم، از اسلام يا منافع حياتي آن بطور جدي دفاع اند. پس از گذشت يك نسل، در سايه باصطلاح استقلال اين حكومتها همچنان از لحاظ سياسي، اقتصادي و فرهنگي پيرو قدرتهاي غربي بوده و ترجيح مي دهند كه اينچنين باشند. اين طبقات حاكمه، بعنوان حاكم دوره پس از استعمار در كشورهاي مسلمان نشين، مسئوليت عمده گسترش سريساد فرهنگي غرب در جوامع ما را بعهده دارند كه عمدتاً بنام پيشرفت! انجام پذيرفته است ولي درواقع حتي يك كشور مسلمان نتوانسته تاكنون پيشرفت يا توسعه واقعي از خود نشان دهد. ولي سلمان رشديهاي بسياري در اين كشورها زندگي مي كنند و تنها فرق آنها در اينست كه اغب آنها تاكنون كتابي ننوشته اند! بنابراين مي توانيم بگوئيم كه ارتداد پنهان يا منفعل در بين نخبگان و طبقات حاكمه غرب زده در جوامع امروزي مسلمانان، موضوعي عادي است. با چنين پيش زمينه اي، بايد بر موضوع اخير اجتماع وزراي خارجه 46 كشور مسلمان نشين، كه خود رومتهاي اسلامي مي نامند و در رياض دور هم جمع شدند و نتوانستند اقدامي عملي درخصوص قضيه رشدي بعمل آورند، نظري افكند. واقعيت اين است كه درست همانگونه كه اسلام خاري در چشم زمامداران و طبقات حاكم غيرصالح است، بهمان ميزان، مانعي است بر سر راه تلاش قدرتهاي غرب براي تسلط بلامنازع بر جهان!

    قبل از اينكه توجه خود را بسوي موضوع اصلي، يعني پيامدهاي مسأله رشدي براي مسلمانان در انگلستان معطوف نمائيم، بايد به بررسي زمينه جهاني ماجرا كه از اهميت خاصي برخوردار است بپردازيم. شايد مهم ترين عاملي را كه بايد به خاطر بياوريم همان خصومت ديرينه و عميق است كه در درون تمدن غرب، نسبت به همه مذاهب، بويژه اسلام، وجود دارد. البته تمدن غرب مختص اروپا و آمريكا نيست، بلكه شامل اكثريت كشورهاي آسيائي، آفريقائي، و آمريكاي لاتين كه در آنها غرب زدگي سريع سياست رسمي حكومت هاست نيز مي گردد.

  اين تمدن سكولاريست، اديان را بصورت


| شناسه مطلب: 79803