آزادی و حدود آن در اسلام
آزادی و حدود آن در اسلام مـوضوع بـحث مـسئله آزادی و حدود آن در اسلام است. و اینکه برای پـیاده کـردن نظر اسلام در شرایط و احوال مختلف اجتماعی چه باید کرد. دو دیدگاه بـعضی می گویند انسان مجبور آفریده شده است. یعنی بعضی مکاتب یک جـبر تکوینی الهی طبیعی یا جبر
آزادي و حدود آن در اسلام
مـوضوع بـحث مـسئله آزادي و حدود آن در اسلام است. و اينكه براي پـياده كـردن نظر اسلام در شرايط و احوال مختلف اجتماعي چه بايد كرد.
دو ديدگاهبـعضي مي گويند انسان مجبور آفريده شده است. يعني بعضي مكاتب يك جـبر تكويني الهي طبيعي يا جبر اجتماعي محيطي يا جبر تاريخي با جـبر تربيتي و نوعي محكوميت و سلب آزادي از نظر تكويني و فلسفي بـراي انـسان قـألند. مي گويند انسان آزاد نيست كه انتخاب كند; تـاريخ يا اداره الهي يا نظامهاي حاكم بر جامعه, تربيت اجتماعي , فـرهنگ اجـتماعي و غيره راه انسان را معين خواهند كرد و براي انسان آزادي فردي وجود ندارد.
بعضي هم , در برابر , معتقدند انسان آزاد است كه هرچه بخواهد و هـرگونه كه بخواهد انتخاب كند , تا آنجا كه مي گويند اصلا ارزشها مـولود انـتخاب انسان است و به دنبال انتخاب انسان ارزش آفريده مـي شود; خـارج از حـوزه انـتخاب انسان هيچ گونه اصول , ضوابط , مقررات و قواعد اخلاقي و معيارهاي ارزشي وجود ندارد و اين انسان اسـت كه بايد تصميم بگيرد و هر چه تصميم گرفت براي او همان چيز ارزش اسـت و خوب و داراي صلاحيت است. بنابر اين , هيچ نوع قانون و مسئله و اصلي وراي اراده انسان وجود ندارد.
ديدگاه اسلاماينجا بنا نيست كه بحث را خيلي از جنبه فلسفي تعقيب شود.
در اسـلام , قـرآن و مـباني ديني ما چنين بيان شده است كه انسان داراي اراده و قـدرت تـشخيص آفـريده شـده اسـت. يعني خداوند يك مـوجود اسـتثنايي در بين تمام موجوداتي كه آفريده به نام انسان خـلق كـرده است. جهت عمده استثنايي بودن انسان اين است كه حامل امـانت الـهي اسـت.(1) امـانت الـهي چـيست ؟ همان مسئوليت است.
مـسئوليت از قـدرت آگاهي و قدرت اراده و تصميم گيري انسان پيدا مي شود.
يـعني هـمين كـه انـسان مـي تواند خود تصميم بگيرد , مي تواند در طـبيعت تصرف كند , مي تواند تاريخ را بسازد , مي تواند دگرگوني به وجـود آورد , مـي تواند اول تـشخيص دهـد و بعد بر اساس آن تصميم بـگيرد; ايـن احـساس مـسئوليت و بـار امانت الهي است و شايد آن تـصميم بـگيرد; اين احساس مسئوليت و بار امانت الهي است و شايد آن نـفخه الـهي و تجلي جنبه ملكوتي براي انسان ايناست كه اراده مي كند و تصميم مي گيرد.
امـا اينكه انسان مي تواند تصميم بگيرد مطلق نيست; يعني توانايي مـحدوداست. تـوانايي بدني , استعدادها , هوش و قدرت تشخيص ما و از طـرفي شـرايط طبيعي و جغرافيايي محيط , آزادي و اراده ما را مـحدود مـي كند; جـو فـرهنگي و تربيتي و اجتماعي ما و نظام حاكم اجـتماعي , قـدرت آزادي مـا را مـحدود مـي كند. بـنابر اين , ما آزاديـم امـا آزادي محدود داريم; يعني آزادي كه از طرفي وابسته به قدرتهاي مادي و طبيعي و حدود امكانات ماست و از طرف ديگر به مـيزان آگاهي , فرهنگ , تمدن , تاريخ , جامعه , حكومت و نظامات ما بستگي دارد.
در مـجموع , مـا آزاديـم اما در يك حوزه اي كه اين حوزه براي ما شـرايط و مـحدوديتهايي بـه وجود آورده است. درست مثل ماشيني كه موتور سالم دارد , وسايلش كافي است و راننده و فرمانده حركت هم دارد امـا بـراي حـركت جـاده مـي خواهد , بنزين نياز دارد; يعني مـجموعه امكاناتي هم هست كه به او اجازه نمي دهد هر طور كه خواست بـراند. آيـا اگـر تـصميم گرفت با ماشيني در هر جاده اي و در هر شـرايطي بـا سـرعت 200 كـيلومتر در ساعت برود , مي تواند؟ خير , مـمكن است شرايط , آزادي و قدرت كار موتور را محدود كند. انسان هم آزاد است اما در يك محدوده هاي فراوان اجتماعي و محيطي.
امـا اسـلام با همين ميزان آزادي كه براي انسان قأل است , براي انـسان قـدرت سـازندگي عـظيم و نيروي فراوان دروني و روحي قأل اسـت. هـمين انـسان توانسته است بر بسياري از دشواريهاي سهمگين طـبيعت مـسلط شـود: دل كوهها را بشكافد , به اوج آسمانها پرواز كـند و بـا طـوفان و زلـزله و سيل و صاعقه و حوادث جوي و حوادث طـبيعي مـقابله كـند.قدرت علمي و صنعتي كه معلول نيروي اداره و آگـاهي و تـصميم گـيري انـسان اسـت تـوانست او را بر بسياري از نـيروهاي عـظيم طـبيعي مسلط كند و مهار طبيعت را به دستش بدهد.
قرآن مي فرمايد:سخر لكم الشمس و القمر.(2) سخر لكم الانهار.(3) سخر لكم الليل و النهار.(4) خورشيد وماه و نهرها و شب و روز و...را در تسخير شما قرار داده اسـت. بـر خلاف آن تربيتي كه ديگران داشتند كه انسان را محكوم و ضـعيف و نـاتوان در بـرابر ايـن قـدرتهاي سـهمگين و عظيم طبيعت مي دانستند , بينش قرآن اين است كه تو قدرت داري و مي تواني مسلط و حاكم شوي. همچنين , علي رغم آن ضعف و ناتواني كه ديگران براي انسان در ميحط اجتماعي قأل بودند(5) قرآن فرمود:
...ان الله لا يغير مابقوم حتي يغيروا ما بانفسهم....(6) ...خـدا حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني كه آن قوم حالشان را تغيير دهند....
و ان ليس للانسان الا ماسعي.(7) و ايـنكه بـراي آدمـي جـز آنـچه بـه سعي خود انجام داد (ثواب و جزايي) نخواهد بود.
آنچنان آيات تند و تحريك آميز براي بشر خواند كه به مردم بگويد در بـرابر عـظيم ترين قـدرتها و شرايط سهمگين اجتماعي و سياسي , اگر شما تصميم بگيريد مي توانيد برآنها فأق شويد.
نقش تربيت اسلامي در انگيزش مردمايـن تـربيت و فرهنگ وايمان اسلامي بود كه مردم را در برابرقدرت عظيم طاغوتي و شيطاني و استبدادي بسيج كرد; در برابر قدرت عظيم وابـسته و پشتوانه او در خارج , در برابر قدرت نظامي و سياسي و جاسوسي و اقتصادي , در برابر استبداد داخلي و استعمار خارجي به قـيام وا داشـت. انـسان فـكر مي كرد آيا اين ملت با دست خالي در بـرابر ايـن هـمه قـدرت مسلط مي تواند حركت كند و خود را از اين بـندها نجات دهد و آزاد سازد ؟ فرياد و فرمان اسلام مرتب به گوش او خـواند كـه اگر تصميم بگيري مي تواني عظيم ترين طاغوتها را در هم بشكني. مردم حركت كردند و ديدند تربيت اسلامي به آنها مي گويد آنچنان مردمي آزادي دارند كه بتوانند حتي تاريخشان را عوض كنند و ايـن اراده و حركت و شعور و آگاهي و بيداري و تصميم مردم است كه مي تواند دگرگوني تاريخي به وجود آورد.
يـكي از بـزرگترين نـقاط حـساس فلسفه و جهان بيني اسلام در مورد انـسان هـمين اسـت كـه به انسان و شعور و اراده او ارزش مي دهد.
نـمي گويد صـبر كـن , سر بزير باش كه يك روزي خود بخود در تاريخ تضاد پيدا مي شود و شرايطي فراهم مي گردد كه تضاد داخلي و طبقاتي اوضـاع را عوض كند , و يا اينكه منتظر باش يك روزي چنين و چنان مـي شود. خـير , مـي گويد نـبايد منتظر بماني بلكه با استفاده از واقعيتهاي موجود و شرايط و حسابگريها تصميم بگيري تا بتواني به تدريج محيط را عوض كني.
روشنگري در رهبريپيامبرانرهـبري پـيامبران يـك رهـبري بـه عنوان روشنگري راه ماست نه يك رهـبري جـبري. يـعني: راه است و چاه و ديده بيناتا هر كسي نگاه كند پيش پاي خويش دستورهاي پيامبران مثل زنجير به گردن ما نيست كـه مـا را مـجبور كـنند بـه راهي ببرند بلكه مثل اين تابلوهاي راهـنمايي در جـاده هاست. مي گويد اگر از اين طرف بروي به بن بست مي رسي, اينجا خطر است , اينجا جاده لغزنده است , از اين طرف به فـلان شهر مي رسد. بعني فقط راهنماست و راه را نشان مي دهد. ماشين هـم در اخـتيار شـماست , شـما بـه هـر طرف كه خواستيد مي رويد و آزاديد كه انتخاب كنيد. اما اگر شعور داشته باشيم و انديشمند و روشـن بـين باشيم با آزادي راه اصلاح را تشخيص مي دهيم و راهي را انـتـخاب مـي كنيم كـه بـه خـطر دچـار نـشويم و بـه مـقصد صـحيح بـرسيم.بنابراين , آيـا ما در انتخاب دين مجبوريم ؟ خير , وقتي قرآن آمد , دين اسلام آمد , آيا ما را مجبور كرد ؟ نه:
لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي....(8) كـار ديـن بـه اجـبار نـيست , راه هـدايت و گمراهي بر همه روشن گرديد....
...فمن شإ فليومن و من شإ فليكفر....(9) پس, هر كه مي خواهد ايمان آورد و هر كه مي خواهد كافر شود....
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.(10) مـا راه را بـه او نشان مي دهيم , خواست سپاسگزار باشد و نخواست ناسپاس باشد (و به گمراهي برود).
يـعني مـا مـجبور نـمي كنيم , چون آن ايماني كه از روي جبر باشد ارزش نـدارد. بنابر اين , مردم مجبور نيستند راه حق را بپذيرند امـا دعوت پيامبران و فضل الهي , لطف را تمام كرده است. دو ظرف غـذاست: يكي سمي و ديگري تقويت كننده; پيغمبر ميآيد مي گويد اين مـسموم و بـراي تو خطرناك است و آن يي مقوي و مفيد است. اختيار وجود دارد آزادانه هر كدام را خواستم بخورم. اساس كار پيامبران و اسـلام اين است كه مردم با آزادي راه را انتخاب كنند , چون در غـير ايـن صـورت ارزش ندارد. بهتر است انسان اول بينديشد و بعد انتخاب كند. اين راه برايش ارزش دارد.
اگر در يك محيط اسلامي كسي دين ديگري داشت و نخواست دين اسلام را قـبول كـند او را مـجبور نمي كنند. پيامبر اسلام كه وارد سرزميني مي شد هيچگاه بالاي سر مردم شمشير نمي گرفت كه يا مسلمان شو يا تو را مي كشيم. نه , مردم آزاد بودند كه مسلمان شوند يا نشوند. حتي شـواهد تـاريخي نشان مي دهد كه تا چهار قرن بعد از آنكه اسلام به ايـران آمـده بود, بعضي از آتشكده ها سر پا بودند, با آنكه قدرت حـاكمه مسلمانها مي توانست همان روز اول آتشكده ها را ويران كند.
امـا اجـازه داد كـه آتشكده ها و كليساها بماند و به دين خودشان هـمان طور كـه مي خواهند معتقد باشند. اسلام هم محيط تربيتي سالمي بـه وجـود آورد و تـبليغات وسيعي انجام داد و به تدريج گروههاي غير مسلمان به اسلام پيوستند.
آزادي عقيده يا آزادي توطئه و تهمت ؟يـك وقـت مـسئله آزادي عـقيده و آزادي انـديشه اسـت , يعني كسي بـتواند دين و عقيده ديگري داشته باشد; اما گاهي مسئله به صورت ديـگري اسـت. يـهوديها در زمـان پيامبر اكرم (ص) در مدينه آزاد بـودند ديـن يـهوديت را داشـته بـاشند و مسيحيها به دين مسيحيت مـعتقد بـاشند.حتي در قراردادهايي كه پيامبر اكرم (ص) بست و در مـنشوري كـه صادر فرمود , براي آنها حقوق و آزايها و اختياراتي قـأل شـد. امـا يك روز پيامبر (ص) خبردار شد كه همان يهوديهاي آزاد در مـحيط تـربيت اسلامي و عليه پيامبر (ص) و مسلمانها , با كـفار قـريش زد و بـند كـرده و نقشه كشيده و مقدمات يك حمله را فراهم ساخته اند و مي خواهند در داخل مدينه اغتشاش به وجود آورند و دشـمنان پشت مرز را بر امت اسلامي مسلط كنند.اينجا ديگر مسئله آزادي عقيده و انديشه نبود, بلكه اينجا توطئه و خيانت عليه امت اسـلامي بـود. عـلنا اعـلام مي شود كه در اسلام آزادي فكر , بيان , عـقيده و مـذهب براي همه وجود دارد. اما اگر كسي عليه شما دروغ گـفت و شـما را متهم ساخت و در روزنامه , اعلاميه يا پشت بلندگو فـرياد زد كه فلان گروه , فلان شخص چنين و چنان كرده , وابسته به فـلان جـاست , آيـا آزادي بيان بايد به آن اندازه باشد كه هر كس خـواست , عليه كس ديگري دروغ و تهمت و ناروا بگويد و او نتواند حرف را بزند؟
موضع اسلامايـنجاست كه بايد روح مسئله اسلامي و موضع اسلامي را تبيين كنيم.
جـار و جـنجال و هـوچي گري موضع اسلامي و قرآني را تغيير نمي دهد.
اسلام مي گويد:
اگر بيني كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است اسـلام مـي گويد اگـر شما فردي را ببينيد كه مي خواهد خودكشي كند, وظـيفه شماست كه جلوي او را بگيريد با اينكه او خود را مي كشد و به كسي هم صدمه نمي زند و كار به كسي هم ندارد.
مـسئله مـشروبخواري و شراب كه در نظام اسلامي ما عملا تحريم شد و كـارخانه هاي شراب سازي كه تعطيل شد عجيب است كه حتي عده اي آمدند بـه خـود گفتند: مگر آزادي نيست ؟ بگذاريد مردم مشروب بسازند و مـشروب بـفروشند و مشروب بخورند , آزادي است , هر كس دلش خواست بـخورد و هـر كس نخواست نخورد! با اين استدلال پس چه فرقي مي كند بـين مـشروب و موادمخدر ؟ پس بگذاريم هروئين هم بياورند, هر كس خـواست استفاده كند و هر كس نخواست نكند. و همين طور جلو برويد كـه مـگر آزادي نيست ؟ روابط نخواست نكند.و همين طور جلو برويد كه مگر آزادي نيست ؟ روابط جنسي را آزاد كنيد , هر كس با هر كس با هر وضعي كه خواست روابط داشته باشد! ايـنچنين آزادي در مـحيط اسـلامي و جمهوري اسلامي وجود ندارد. ما مـي خواهيم يك جامعه سالم بسازيم , جامعه اي بسازيم كه اين جامعه ترقي كند و تكامل داشته باشد.
عـجيب است كه حتي سوادآموزي كه در نظامهاي ديگر به عنوان يك حق اسـت , در نـظر اسلام به عنوان يك وظيفه است. ديگران مي گويند هر فردي حق دارد سواد بياموزد و بايد امكانات فراهم كرد; اما اسلام مي گويد بايد سواد بياموزد, بايد عالم بشود.
حـتي در بـعضي روايـات دارد كه امام مي فرمايد كه من دوست داشتم چوب بالاي سر جوانان امت مي گرفتم و با چوب آنها را مجبور مي كردم تا درس بخوانند. يعني بايد مردم را وادار كرد به اينكه با سواد شوند و مهارت به دست آورند و ترقي كنند و پيش بروند.
از طـرفي , بايد مانع فساد اخلاقي مردم شد; بايد مانع اين شد كه سـقوط كـنند , مـنحرف شـوند و كج بروند. اين يك محيط سازندگي و محيط انساني است. اسلام مي خواهد افراد را بسازد.
برخورد پيامبر (ص) با يهود بني قريظهدر جـنگ خـندق يـهود بـني قريظه كـه با پيامبر (ص) قرارداد بسته بـودند كـه به هم تعرض نكنند , پشت پرده با كفار قريش قرار داد بـستند كـه اگـر مسلمانان جلوي شما خندق كندند بياييد از محل و مـنطقه مـا وارد مـدينه شويد و از پشت به سربازهاي مسلمان حمله كـنيد. هـمان كـساني كه پيامبر (ص) قرار داد داشتند كه آرام در شـهر زندگي كنند , در بازار كار داشته باشند , همينها رفتند با دشـمن مهاجري كه آمده بود حمله كند قرار داد بستند و راه را به آنها نشان دادند كه از اين طرف حمله كنيد. آيا پيامبر اكرم (ص) اينجا بفرمايد آزادي عقيده و فكر است ؟ دستور داد تار و مارشان كـردند و دمـار از روزگـارشان در آوردنـد.مگر جـلوي خيانت و در بـرابر تـوطئه مـي توان سـكوت كرد ؟ مگر مي شود يك نظام اسلامي را بـدون هـوشياري و بـيداري مـستقر كـرد ؟ بـنابراين , هـيچ نـوع ديكتاتوري در اسلام وجود ندارد.
آزادي اسـتثنايي در انـقلاب اسلامي , اگر تاريخ انقلابهاي دنيا را بـبينيم هـيچ نـمونه اي را نـخواهيم كه چهل روز بعد از انقلاب از مـردم بـخواهند كـه در رفراندوم نسبت به نظام خود رإي دهند كه جمهوري اسلامي مي خواهند يا نه.
بـعد از اينكه تمام نهادهاي رژيم سابق درهم ريخت , ناگهان دولت اسـلامي وارث يك وضع آشفته و از هم گسيخته اي شد كه نه ارتش داشت , نـه نـيروي انتظامي و نه وزارتخانه ها و موسسات ديگر. با وجود اين , از همان روزهاي نخست هر اجتماعي كه خواستند برگزار كردند و هـر حزبي كه خواست اعلام موجوديت كرد و هر روزنامه اي كه خواست درآمـد.من كـه در تـاريخ هيچ انقلابي اينچنين نخوانده ام. و عجيب است كه اينچنين محيط آزاد , آرام و صميمي , در عين حال به مذاق بـعضي جـور نـيايد و از طرفي آن را به ديكتاتوري و اختناق متهم كـنند و از طرفي هم مقدمات توطئه و دسيسه را فراهم سازند. كدام انـقلاب بـوده اسـت كـه بـعد از چـهار ماه قانون اساسي جديدش را دراخـتيار مـردم بـگذارد و از آنها نظر خواهي كند ؟ براي تدوين قانون اساسي هم از مردم بخواهد كه نماينده انتخاب كنند ؟ كـداميك از اقـليتها در ايـن كشور بعد از تسلط قدرت اسلامي مورد هـجوم قـرار گـرفت ؟آزادي كـه قبلا داشتند حالا هم دارند. اگر يك جاسوس يهودي هم كشته شده است به خاطر مذهبش نبوده بلكه به دليل خـيانت و وابـستگي به اسرأيل و آمريكا بوده , دزدي كرده , پول مـملكت را خـارج كرده و كارهايي از اين قبيل انجام داده مجازات شده است.
پي نوشت 1.اشاره به آيه شريفه انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الـجبال فـإبين يحملنها و إشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا
2.ابراهيم / 33.
3.ابراهيم / 32.
4.ابراهيم / 33.
5.يـعني طـوري افـراد را تربيت كرده بودند كه مي گفتند فلان مطلب عـلمي نيست , اين مسئله راه حل ندارد , ما محكوم به اين بدبختي و جـبر و ظـلم هـستيم.ديديد كـه در گـذشته چـگونه مـردم را بار ميآورند كه قدرت نفس كشيدن و سربلند و فرياد زدن و تصميم گرفتن نداشته باشند.
7.رعد/ 11.
6.نجم / 39.
8.بقره/ 256.
9.كهف / 29.
10.دهر3/.
برگرفته شده از كتاب مباحثي پيرامون انقلاب اسلامي شهيد باهنر