تاریخ مبارزات معاصر درگفت وگو با جلال الدین فارسی
تاریخ مبارزات معاصر درگفت وگو با جلال الدین فارسی جلال الدین فارسی، از اعضاء فعال نهضت مقاومت ملی در سالهای پس از کودتای 28 مرداد و به دعوت مرحوم آیت ا... طالقانی مدتی مسئول سیاسی - عقیدتی تشکیلات نهضت آزادی بوده و درجهت تقویت و پیوند جناح اسلامی و انقلا
تاريخ مبارزات معاصر درگفت وگو با جلال الدين فارسي
جلال الدين فارسي، از اعضاء فعال نهضت مقاومت ملي در سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد و به دعوت مرحوم آيت ا... طالقاني مدتي مسئول سياسي - عقيدتي تشكيلات نهضت آزادي بوده و درجهت تقويت و پيوند جناح اسلامي و انقلابي آن به نهضت امام خميني(ره) تلاش پيگيري داشته است. وي پس از جدائي از نهضت آزادي، براي راه اندازي جنگهاي چريكي در ايران و تقويت مقاومت مسلحانه ضد شاه، به لبنان رفت و سالها با سازمان آزاديبخش فلسطين و الفتح، همكاري كرد. تاليفات وي درخصوص انقلاب شناسي، احياء فكر ديني و جنگهاي چريكي و نقد ماركسيزم و...، در دهه هاي 30 تا50 ميان مبارزان مسلمان و محافل روشنفكري مطرح بود. ارتباط وي با هيئتهاي مؤتلفه و شاگردان امام و نيز ارتباط مستقيم با امام در نجف و كمك در تدوين درسهاي ولايت فقيه امام، و... نمونه اي ديگراز اقدامات اوست. پس از انقلاب، وي عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، عضو مجلس خبرگان قانون اساسي و نامزد نخستين انتخابات رياست جمهوري و عضو ستاد هفت نفره انقلاب فرهنگي بود. اينك بخشي از اطلاعات و ديدگاههاي وي در خصوص پشت پرده نهضت آزادي ونيروهاي ملي - مذهبي و علت مخالفتش با نهضت و گروههاي ليبرال و ساير موارد را مرور مي كنيم:
كتاب نقد : جناب آقاي فارسي، مبارزات نيم قرن اخير عليه استبداد شاه و استعمار خارجي در ايران راشايد به لحاظي بشود از شهريور 20 تا 42 رو به تكامل دانست و در مهمترين مرحله، اين مبارزات ارتقاءفاز يافت يعني از سال 42 به بعد، ارتباطش با مردم و روحانيت و مرجعيت تشديد شد و وجه قهرآميزمبارزه هم تقويت شد و جريانهاي ملي گرا و لائيك و ليبرال مسلك تقريبا به گوشه اي خزيدند. يك مرحله ازتاريخ سياسي اين ملت هم 20 سال پس از انقلاب است تا رسيده ايم به اين نسل كه اكنون وارد دانشگاهها ودبيرستانها و حوزه ها شده اند و 20، 30 ميليون فرزندان ما با عمق متوسطي كه در فرهنگ ديني و سطح اطلاعات و درك سياسي و ديني دارند و بالاخره از اين به بعد با همين فضا و با اين بستر اجتماعي روبروخواهيم بود. خواستيم اين نسل جديد ما كه تازه وارد دانشگاهها شدند و خيلي حافظه تاريخي پيچيده اي هم ندارند و اغلب اين بچه ها نمي دانند از سالهاي 30 تا انقلاب چه گذشته و از 57 تا 60 در نزاع بين گروههاي داخلي بر سر نوع حكومت، چه اتفاق افتاده كه نهايتا با آن ترورها و انفجارها ديگر كار يكسره شده وجريانهاي كمونيستي و جناح ليبرال و ملي گراهاي افراطي بدست مردم، حذف شدند و پيروان خط امام سربلند بيرون آمدند. يك چنين حافظه متصل تاريخي را اين بچه ها ندارند. بعنوان نمونه، الآن كساني كه تحت عنوان نيروهاي ملي - مذهبي دوباره از بايگاني بيرون آورده شده اند، سابقه اينها چه بوده و خودشان اصلا چقدر منشاء اثر بوده اند و آيا آن مليون و مذهبيون اصيل كه در چهار و پنج دهه قبل در صحنه بودند آياواقعا همين تيپ آدمها بودند و همين افكار را داشتند و اينها آيا وارثان همانها هستند يا اگر اختلاف دارند ياتغييراتي كردند در چه جهت بوده است؟... بحث را مي خواهيم با همين تحليل عمومي شروع بكنيم. درواقع شما خودتان از نسل اول مبارزاتي هستيد كه از آن دوران شروع شد و در دوره اول اين مبارزات و هم در دوره دوم نقش داشتيد، بدنيست تحليل عمومي خودتان از سير اين قضايا را بشنويم و اينكه روندمبارزات مذهبي يعني ايده اسلامي براي هدايت جامعه، طرح حكومت اسلامي، بعنوان يك گفتماني غير ازگفتمان ماركسيستي و غير از گفتمان غرب گرايي و ليبرال، بعنوان يك گفتمان سوم، اين در دوره هاي مبارزه،چه وقت و چگونه مطرح شد؟ و به خلوص واقعي رسيد و چه كساني از ابتدا مخالف با آن بودند و الآن هم مخالفت مي كنند؟ بطور خاص از سال 42 به بعد كه چهره شاخص امام، جريان اصيل ديني و مردمي انقلاب را رهبري و نمايندگي مي كند و تاثيراتي هم در جريانات غيرمذهبي مبارزه، مي گذارد. يعني بعد از 15خرداد، جريانهاي چپ، جريانهاي ملي گرا و جريانهاي غرب گرا در داخل كشور، وضع جديدي نسبت به مبارزه و حوزه ها مي گيرند. در اين دو دوره به طور خاص، فكر اسلامي مبارزه و فكر تشكيل حكومت اسلامي كه قبل از سال 42 ظاهرا خيلي وسيع و بطور جدي مطرح نبوده، طرح مي شود. حكومت ملهم ازاسلام و با گرايشات اسلامي، حكومت عدل علي ع ، گر چه بشكل مجمل بعد از شروع نهضت امام، جدي تراز پيش بعنوان يك شاخص اصولي مبارزاتي مطرح مي شود.
البته اين شعار كه شاه بايد برود، سلطنت بايد منحل شود و حكومت ديني تشكيل شود،زمينه هاي فقهي اش از قبل وجود داشته اما امام، بعنوان ايده مبارزات معاصر، عينا و بطرز معطوف به عمل،طرح حكومت اسلامي مي كند. من فكر مي كنم كه يك تفاوت ديگر هم در اين دوره پيدا مي شود، آنكه حركتهاي روشنفكرانه غير مذهبي كه دهه 20 و 30، يا منحل در حزب توده شرقگرا و يا جبهه ملي غربگرااست. مذهبي هايش مثلا آيت الله كاشاني است يا نواب و فدائيان اسلامند يا مثلا آيت الله بروجردي كه حركت صريح سياسي را عملا ممكن نمي بيند و وارد نمي شود اما قدرت اجتماعي با پايگاه وسيع مردمي است كه در قالبهاي ديني مي انديشند. بعضي، دين ستيزي آشكاري دارند مثل حزب توده و بعضي صراحتاهويت غيرديني مثل جبهه ملي دارند. روشنفكراني هم كه احيانا گرايش هاي ديني دارند نمود اجتماعي بشكل جريان مستقل اجتماعي ندارند. اما بعد از دهه 40، روشنفكري ديني بصورت يك جريان صريح اجتماعي در ايران وارد صحنه مي شود و جاي روشنفكري غيرديني را مي گيرد كه مورد مرحوم دكترشريعتي، نمونه مهم آن است يعني يك واقعيت اجتماعي مي شوند، اينهم يك تفاوتي است كه البته فكرمي كنم اين تفاوت، عمدتا از ناحيه اينست كه مذهب، اقتدار اجتماعي خودش را با آمدن امام و شكستن آن وضعيت دهه قبل نشان داد و اين اقتدار مذهب ناگزير حركت هاي روشنفكري را متوجه مذهب كرد. وقتي روشنفكران هم روي به مذهب آوردند، يك نوع مذهب روشنفكرانه و مخلوط با پارادايم غيرديني شكل مي گيرد. مثل كارهاي دهه 40 و 50 كه يك جريان اجتماعي برجسته مي شود. قبلا حتي اگر كارهايي مثل كسروي يا شريعت سنگلجي را هم داريم، با صرف نظر از ماهيتشان، خودشان جريان ساز نيستند چون مذهب ستيزي دارند ولي روشنفكر مذهبي عليرغم مشكل عدم انسجام فكري، بالاخره چون مي خواهد درخدمت مذهب، عمل كند، پايگاه اجتماعي پيدا مي كند در حالي كه قبل از 42 چنين بستري اصلا نبود. مثلامرحوم آل احمد مي گويد كه ما از خانه هاي ديني بيرون مي آمديم و در كتابهاي كسروي (كه متاسفانه در سال 78، همه آنها در كشور، تجديد چاپ شدند!!)، تمرين بي ديني مي كرديم، اما بعد كه مي خواستيم كار اجتماعي بكنيم بايد در حزب توده وارد مي شديم. يكي از دلايلي كه ميان قبل و بعد از سالهاي 40 تفاوتهايي قائلندهمين است كه ديگر روشنفكري ديني بصورت جريان اجتماعي درمي آيد. من اين مقدمه را عرض كردم، اماسؤالات خاصي از جنابعالي دارم. چون درسهاي ولايت فقيه امام را جنابعالي با اذن ايشان، بصورت كتاب،تدوين كرديد و در همان سالهاي دهه پنجاه بشكل كتاب حكومت اسلامي در خارج كشور چاپ كرديد و به ايران آمد و منشاء آثار مهمي در تفكر مبارزات اسلامي بود، سؤال بنده از سير تحول فكر حكومت اسلامي در مبارزات نيم قرن اخير ايران است. در اين خصوص توضيح بفرمائيد.
جلال الدين فارسي : بسم الله الرحمن الرحيم. فكر حكومت اسلامي ، بطرز خام تر آن البته قبل از امام وسالهاي 42 هم مطرح بود. سير حضور وسيع تر روحانيت در صحنه مبارزه هم لزوما با سير طرح انديشه حكومت اسلامي يكي نبوده است. اگر بحث ما محدود به 50 ساله اخير باشد يا كمي بيشتر، زمزمه حكومت اسلامي و حكومت مردمي و عادلانه ديني، در دوره معاصر قبلا هم مطرح بود. شايد كتاب تنبيه الامه مرحوم آيت الله نائيني كه به امضاء دو مرجع بزرگ شيعه آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني هم رسيده بود وتوسط روشنفكران مسلمان، احياء شد و در محافل مبارزاتي و سياسي ايران با ترجمه و مقدمه مرحوم طالقاني، نشر شد، مؤثر بود و از جرقه هاي فكر حكومت اسلامي در محافل روشنفكري متاخر بود.
كارهاي فقهائي مثل مرحوم نراقي يا مرحوم كاشف الغطاء و فقهاء بزرگ ديگر در عصر قاجار و صفويه وقبل تر از آن در باب حكومت اسلامي و اينكه آن فقهاء براي حكومت هاي استبدادي حاكم، هرگز هويت ديني قائل نبودند و نشان مي داد كه حاكميت ديني را چيز ديگري مي دانستند آنها در محافل علمي و حوزه اي اگرمطرح بودند، ولي ترجمه نشده و وارد محافل سياسي روشنفكري نشده بودند يا خيلي محدود در حوزه هاي علميه بود و خارج از آن بين ما شناخته نشده بود. آنچيزي كه از حوزه علميه نشر پيدا كرد و در محافل ما تاثيرسياسي هم گذاشت، مثلا تنبيه الامه بود. آن فكر حكومت اسلامي كه از دهه 30 وارد محافل سياسي وروشنفكري ما شد اين بود كه از حوزه، بيرون آمد و وارد عرصه فرهنگ سازي سياسي و روشنفكري شد. و الا دركتب فقهي يا كلامي البته نظريات بيشتر، قديمي تر و شايد مهمتري وجود داشته است ولي آن وقتها بدست مانرسيده و مطرح نشد.
بحث ما اينست كه اين فكر چگونه نشر پيدا كرد؟ نقش ناشر، گاهي خيلي مهمتر از استنباط كننده وسازنده است. ما الآن در مقام تاريخ نگاري انقلاب يعني نگارش تاريخ انقلاب هستيم و بايد واقعيت تحول فرهنگي مردم را بررسي كنيم كه تحول فرهنگي روحانيت هم جزء آن است. اين تحول مردم و روحانيت خيلي مهم است، در اين تحول فرهنگي، تفكر سياسي مردم هم تغيير كرد.
براي اينكه بفهميم يك انقلاب چرا رخ داد، كافي نيست عللي را پيدا كنيم و انقلاب را به آن علل نسبت بدهيم. بايد اينرا هم جواب بدهيم كه چرا قبل از آن اينكار نشد. اينكه مردم ناراضي بودند و بر آشفتند و اين نظام را سرنگون كردند، درست، اما چرا قبلا سرنگون نكردند؟ اينجا به اين واقعيت مهم مي رسيم كه در تاريخ انقلاب، مردم، ديگر آن مردم نبودند. الآن هم كه اين نسل تازه آمده و از انقلاب خبر ندارد و حافظه تاريخي ندارد اينهم درست، ولي هر تحولي كه الآن رخ بدهد و هر انحرافي كه بوجود بيايد، علتش فقط فقدان حافظه تاريخي نيست بلكه علت يا علل ديگري هم منضم شده و اين پديده را بوجود مي آورد. مثلا يك علتش اينست كه ما هنوز نتوانستيم فرهنگ و ادبيات انقلاب اسلامي را به نسل جديد منتقل كنيم. انتقالش هم از طرق خانواده، صدا و سيما، مطبوعات و نظام آموزشي كشور است. ما كاري كرديم كه اين نسل نه تنها حافظه ندارد،بلكه حافظه گمراه دارد. يعني در اين نحوه فرهنگسازي رسانه اي و نظام آموزشي، حافظه او بنحوي تغيير پيداكرده كه اگر آموزش نمي داديم بهتر بود.
بررسي كنيد فكر سياسي مردم ايران چگونه تحول پذيرفت و به حكومت اسلامي رسيد و تثبيت شد و درسطح عموم گسترش پيدا كرد؟ اين فكر، از راه اطلاع رساني منتشر شد و تحول در مردم بوجود آمد. اما كل قضيه اين نيست. اطلاع رساني در مورد نظريه حكومت اسلامي، به تنهايي كافي نيست. چه شد كه مردم باوركردند؟ چون ممكن است اين اطلاع رساني انجام شود اما عده زيادي باور نكنند. سير اعتلاي اعتقادي - اخلاقي مردم در اينجا فوق العاده نقش داشت. مردم بتدريج خواهان اين شدند كه بفهمند اسلام در باب حكومت وسياست و نظام اجتماعي چه نظري دارد؟ پس ايندو پا به پاي هم هستند. حالا مي توانيم بفهميم كه چرا ازمدتها قبل اين فكر در حوزه ها مطرح بود اما نشر نشد و اگر نشر شد مردم چرا نپذيرفتند؟ جريان پيچيده ايست كه اگر ما بتوانيم از دقائق و جزئياتش با ظرافت، تصويري درست بكنيم، در واقع، تاريخ تحول انقلاب فرهنگي است. ما نمي توانيم همه آن دقائق را ولو خود ما شاهد آن تحولات بوديم و همه هم و غم مان همان بوده و هميشه هم متوجه همين قضايا بوديم و اصلا شغل ما اين بوده، باز هم نميتوانيم همه اجزائش راتصور كنيم ولي ميتوانيم خطوط اصلي اين تصوير را روشن بكنيم. آنچه من به خاطر دارم يعني آنچه در من اثر گذاشته ابتداء، حضور روحانيت در صحنه مبارزه بود. اين حضور، جرقه فكر حكومت اسلامي را شعله ورمي كرد. انديشه سياسي اسلامي و حكومت اسلامي، ناگهان و خلق الساعة پيدا نشد و به صورت تفكر غالب دراين كشور در نيامد. قبل از نظريه حكومت اسلامي، چيز ديگري بود، آن اينكه اسلام، ستم سياسي، ستم اقتصادي و استعمار را نمي پذيرد. اسلام، يك مكتب استعمار ستيز است. اين انديشه پيشتر از طرح حكومت اسلامي مطرح بود. يعني ما اول اين باور برايمان پيدا شد و اين فكر را دريافتيم كه اسلام، اين وضعيت را كه كفار بر مسلمين تسلط داشته باشند و مسلمانها ذليل و مفلوك باشند، نمي پذيرد و مترقي ترين انديشه اسلامي اين بود كه سلطه كفار را نبايد پذيرفت و از ميان خود مسلمين، اشخاص عاقل و با تقوا و مكتبي بايدحكومت بكنند. اين فكر، حتي از اينكه بايد امام جماعت هم عادل و آدم صالحي باشد، هم پيدا مي شد. مثلا مامي خواستيم در خراسان، زمان مصدق، نماينده به مجلس هفدهم بفرستيم، گفتيم آقاي شريعتي (استادمحمدتقي) را بفرستيم، آقا شيخ محمود حلبي را بفرستيم كه اينها مترقي ترين افكار مبارزاتي ديني در مشهدآن دوره بودند و لذا بعدها هم نهضت مقاومت، مهمترين هسته و بزرگترين نيروهايش در مشهد بود كه همسطح و گاه جلوتر از تهران بوده با آنكه آنجا پايتخت بود و تحصيلكرده ها بيشتر بودند. خوب پس منشاءاعتناي ما به نظريات سياسي اسلام، اين بوده است كه در اسلام، جهاد هست و زير بار ستم نبايد رفت. در ايام محرم و عزاداريها با تبيين صحيح واقعه كربلا و قيام عاشورا اين فكر را ما پذيرفتيم و بعد ناشر آن شديم.
كتاب نقد : علاوه بر وجه سلبي و انقلابي اسلام و مبارزه با استعمار و استبداد، وجه ايجابي اسلام و اين كه پس از نفي اين حاكميتهاي غيراسلامي، حاكميت اسلامي چگونه اعمال شود، چقدر در مجامع مبارزاتي و روشنفكري اسلامي طرح بود؟
جلال الدين فارسي : اينكه به جاي رژيم شاه، چه؟! بنحو دقيق و جزئي، مطرح نبود چون ما مطلقا باورنمي كرديم كه در حيات خودمان چنين انقلاب عظيمي بوقوع بپيوندد. نه تنها من در سالهاي 29، 32 و 34 و...فكر نمي كردم كه ما به پيروزي برسيم، در تمام عمر خودم، حتي در بيروت هم كه مشغول سازماندهي كارمسلحانه بودم، يعني سالهاي بين 49 تا 57، فكر نمي كردم كه اين رژيم سقوط بكند بلكه مي گفتم كه اين مبارزه را ما بايد انجام بدهيم تا نسلهاي بعد به نتائجي تدريجي برسند. من هيچوقت فكر نمي كردم كه به حكومت برسيم. هيچكس فكر نمي كرد. امام رحمة الله عليه هم به نقل از آقاي عسگراولادي در آن اوائل مبارزه گفته بودند كه ما همه بايد آماده باشيم كه كشته بشويم. اين كار ممكن است صد سال طول بكشد. ايشان گفته بودند كه استعمارگران براي صد سال بعد برنامه مي ريزند و فكر مي كنند، ماهم بايد براي صد سال بعد فكربكنيم. و خيلي هم واقع بينانه تحليل مي كردند. امام با آن مواضع انقلابي شان، صفوف مبارزين و مخالفين رژيم را پاكسازي و تصفيه كردند كه هر كس مي خواهد در خط مبارزه باشد بايد در خط فداكاري و ايثار وشهادت باشد. بايد فكر كنيد كه چند نسل بايد ما مبارزه كنيم تا بعد حكومت اسلامي برقرار شود. درست همان گونه كه حضرت سيدالشهداء(ع) در شب عاشورا، تصفيه افراد كردند. يعني مبارزه را از حالت ليبرالي وفانتزي و سازشكارانه و از حوزه شعارهاي سطحي، خارج كردند. پس ما در اين ابعاد، فكر مي كرديم. انگاره اي ازحكومت اسلامي، آن مقدار كه مردم را قانع كنيم كه طرح حكومت اسلامي بهتر از حكومتي است كه الآن هست، به اندازه كافي داشتيم. از حكومت مولا اميرالمومنين(ع) نمونه هايي دائما علما و وعاظ نقل مي كردند وخوانده بوديم و همين كافي بود و الآن هم اگر عمل كنيم، براي هميشه كافي است چون خطوط اصلي حكومت اسلامي را بيان مي كند. بياد دارم كه وقتي مثلا همان كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله مرحوم علامه نائيني كه مرحوم آيت الله طالقاني بر آن مقدمه اي نوشتند به مشهد آمد، خيلي در ما تاثير كرد. مرحوم استاد شريعتي -كه خدمات زيادي كردند - البته در اين مباحث خيلي عميق نمي شدند يعني سطح مباحثات در آن دوران، درحدود بالاتري هم نبود. مثلا بياد دارم در جلسه اي اين مسئله طرح شد كه چطور از طرفي مجتهد بايد فقطتابع راي و اجتهاد خودش باشد و برخلاف آن عمل نكند و از طرفي هم حاكم اسلامي بايد مشورت كند؟! اين دو حكم، چطور با هم قابل جمع است؟! مدتي در آن جلسه بحث ادامه داشت و خيلي هم روشن نشد. حدفكري آن دوران و آستانه درك اسلامي، تا اين حد اجمالي بود. عرض كردم كه فكر حكومت اسلامي، از قبل درحوزه ها بود ولي ورودش به محافل سياسي و روشنفكري ديني دوره ما و به زباني كه تحصيلكرده هاي جديدبپسندند و بفهمند، بتدريج صورت مي گرفت. البته اصل فكر حكومت اسلامي را قبلا بعنوان مثال در روزنامه فدائيان اسلام و... هم مي خوانديم. يا در شيراز مثلا پدر اين آقا سيدمنيرالدين شيرازي به شكلي مطرح كرده بود. بياد دارم همان سالهاي 34، در جلسه اي هم طاهر احمدزاده در مشهد، در جلسه اي با حضور استادشريعتي، مسئله ولايت را طرح كرد و آن را به مسئله كومت سياسي و حكومت اسلامي، مربوط دانست وانتقاد كرد كه چرا از ولايت ، تعبيرهاي غيرسياسي و غيرحكومتي و صرفا تاريخي مي شود؟! بلكه ولايت،معناي امروزي و كاملا سياسي هم دارد. البته نگاه او و ديگران هم تفصيلي نبود و بمقتضاي همان دوران و درهمان حد ابتدائي بود.
كتاب نقد : شهيد نواب صفوي هم رساله اي در باب حكومت اسلامي در همان دوران منتشر كرد كه بعضي از جزئيات حكومت اسلامي و طرح وظائف آن را تشريح كرد.
جلال الدين فارسي : بله. ولي مخاطبان شهيد نواب، قشر خاصي بودند. ادبيات آن شهيد، خيلي انقلابي وصادقانه بود ولي با محافل ما، خيلي ارتباط برقرار نمي كرد يعني جلب توجه ما را در آن روزگار نكرد. البته همه اينها رويهمرفته مؤثر بوده است. و اين فكر، رفته رفته پخته تر و جدي تر مي شد. وقتيكه مرحوم آيت الله كاشاني را ديديم كه يك مرجع، نهضت ملي كردن صنعت نفت را محكم تائيد مي كند و اينرا حمايتي از دكترمصدق مي دانستيم، پي مي برديم كه پس اسلام نمي گذارد منابع طبيعي يك ملت به غارت كفار و بيگانه برود.يعني به اين طريق، با انگيزه مذهبي، استعمارستيز شديم، يا اگر استعمارستيز بوديم ديديم كه اسلام همين امر فطري را تائيد مي كند كه انسان از مال و جان و حيثيت و ناموس خودش دفاع بكند. اينها باعث رسوخ اعتقاد به اسلام در محافل روشنفكري مي شد و مي دانستيم كه پس هر چه غير از اين مي گويند، اسلام نيست.در كانون نشر حقايق اسلامي ما منتظر بوديم كه اين كانون از مبارزه با ماديگري و توده اي ها و بهايي ها ووهابيت، اعتلايي پيدا بكند و آقاي شريعتي كم كم به ما بگويد كه يك قدم پيشتر برويم و لذا در نهضت مقاومت مشهد، فكر ولايت ديني سياسي در همان سالهاي 33 مطرح شد.
كتاب نقد : مرحوم آقاي كاشاني هم از حكومت اسلامي صريحا حرفي نزدند؟
جلال الدين فارسي : نه ايشان، همان دولت مصدق را تاييد مي كرد و نهضت ملي را، كه اهدافش هم معين و محدود بود. دولت مصدق هم بنا نداشت حتي شرب خمر را جلوگيري كند يا حتي فساد اداري را جلوگيري كند. مصدق رسما اعلام كرد كه من اين كارها را نمي كنم. اسلاميت مبارزه در آن زمان، همان حد ملي كردن نفت بود و آيت الله كاشاني هم همين نظر مصدق را قبول داشت چون مبارزه اسلامي در آن زمان، هنوز در حدفكر مليت و نفت و استبدادستيزي بود. فكر حكومت اسلامي، فكر دست نيافتني بود و هنوز نشناخته وبصورت پراكنده و اصلا غيرمدون بود. اصلا بحث حكومت اسلامي در آن دوره رائج نبوده كه مصدق يا كاشاني بخواهد قبول كند يا رد كند. مرحوم نواب هم در ابعادي كه امام بعدها طرح كردند، نمي انديشيد. البته غيرت وايمان بالائي داشت. در بازار بزرگ كه راه مي رفت يا از محل سكونتش به مهديه يا جاي ديگري كه مي رفت بامشت گره كرده، مي گفت: اجراي احكام نوراني اسلام. همين، عليه شاه بود. اما راه حكومت اسلامي را اغلب مبارزان نمي دانستند. چرا نمي دانستند؟ براي اينكه هنوز اقتضاء آن مرحله را نمي كرد كه راههايي را تفصيلابيانديشند و فكر كنند. يعني اصلا تغيير حكومت، ممكن نبود تا كسي بيايد حرفي بزند و فكري بكند.