متن کامل

باسمه تعالی   عدالت صحابه درذیل این عنوان شایسته است که: ابتدابه تاریخچه بحث وسبب پیدایش آن ؛به مثابه موضوعی که ازیک جانب برآن‏پافشاری شد وازجانبی دیگرمّحل نقد جّدی قرارگرفته ؛اشاره شود. طبیعی است که دراین ضمن هم انگیزه خلق این نظ

باسمه تعالي

 

عدالت صحابه

درذيل اين عنوان شايسته است كه: ابتدابه تاريخچه بحث وسبب پيدايش آن ؛به مثابه موضوعي كه ازيك جانب برآن‏پافشاري شد وازجانبي ديگرمّحل نقد جّدي قرارگرفته ؛اشاره شود.

طبيعي است كه دراين ضمن هم انگيزه خلق اين نظريه وهم دليل يا ادلّه‏اي كه بر آن اقامه كرده‏اند؛همچنين انگيزه مخالفين آن درمخالفت ورزيدن با آن و دلايل آنان آشكارخواهدشد.

پس ازاين مرحله به ارزيابي ادلّه طرفين مي‏پردازيم ودرنهايت به موضوع ديگري ،كه به موضوع صحابه مربوط مي‏شود،وبايسته درباب آن اشاره مي‏شود.

تاريخچه پيدايش بحث عدالت صحابه

پس از رحلت پيامبراكرم (ص) توقّع مسلمانان ووظيفه حكومتي كه جانشين آن حضرت شده است اين بوده كه مسائل مختلف اجتماعي وفردي ،حقوقي و اخلاقي ،عبادي وغير عبادي ،نظري وعملي ،همه را براساس آموزده هاودستورهاي قرآن مجيدوپيامبراكرم (ص) پي‏گيري حّل وفصل كند.

به همين دليل‏است كه باپيدايش هر سؤالي ياپيش آمدن هرحادثه‏اي ذهنهامتوجّه آيات قرآن وياسيره‏پيامبراكرم(ص)

مي‏شد .

طبيعي است كه هنگام نيافتن پاسخ سراغ كساني گرفته شودكه با آيات قرآن آشناترباشندوازسيره پيامبرآگاهتر.

اينكه درمقام عمل تا چه اندازه به اين شيوه پاي بندي نشان داده شد،واينكه گاهي به «رأي» شخصي رجوع شد،خودموضوع ديگري است وبحث جداگانه نيازدارد،امّاتوقّع همگاني مسلمانان ازمتوليان امورودلبستگي مسلمانان به قرآن وسيره پيامبراكرم (ص)جريان غالب رادررتق وفتق اموردرچارچوب قرآن وسيره نبوي قرارمي داد.

سيطره اين مراقبت عمومي به گونه‏اي بوده است كه گاه اگر كسي قصد پيش بردن اهداف شخصي وحتّي ضّدديني هم داشت ،مجبوربودتلاشي كند: كه به آن ظاهري منطبق برقرآن يا سيره نبوي بدهدويا حداقل براي مردم مسجّل كند كه دراين باب آيه قرآني ويا دلالتي ازسيره پيامبراكرم (ص)دردست نداريم(1)

باگذشت زمان و پيدايش روز افزون مسائل جديد ،جايگاه اصحاب پيامبراكرم(ص)به عنوان كساني كه منابع‏دسترسي دسترسي به سيره‏پيامبر اكرم (ص)شمرده مي‏شدند ،در ميان كساني كه پس از رحلت آن حضرت مبني ديگر براي‏يافتن پاسخها نمي‏شناختند ،بالا گرفت .

به عبارت ديگرانباشته شدن سؤالات جديدومواجه‏شدن بانصوصي‏كه تكافوي پاسخ گويي به آنهارانداشت ،چندين پديده را به دنبال داشت :

1- سعي درجمع آوري حديث از هر كسي كه مّدعي شنيدن حديث از پيامبر اكرم (ص) بود(2)

2- پيدايش اجتهادي ازنوع قياسي واستحسان وسّد ذرايع و...كه واكنشهاي اعتراض‏آميزي را ،ازهمان زمان ،يعني قرن دوم وسوم هجري ،تاكنون درميان مسلمانان به دنبال داشته است

3- تعديل هركسي كه از زمره صحابه پيامبر اكرم (ص)شمرده مي شد ،وعلاوه براين توسعه دادن مفهوم «صحابي »با تعاريف خودساخته به گونه‏اي كه بتواند بيشترين شمول را دارا باشدگفتني است كه در اين ميان ازخلق اسمهاي ساختگي بعنوان صحابي نيز سخن رفته است(3)

بنابراين ،تا اينجا عمل عمده در موضوع تعديل كل صحابه انگيره دست يافتن به نقل‏هاي هر چه بيشتر براي حّل مشكلات فقهي دانسته شد

اما انگيزه ختي سيتسي را هم نمي‏توان منتفي دانست ،زيرا همانگونه كه موضوع نهي از كتابت حديث پيامبر اكرم (ص)توسط بعضي از صحابه، كه درمسندقدرت بوده اندبخصوص درشرايطي كه سخن از وجود نامزدهاي شاخص وبرجسته رقيب براي تصّدي خلافت ونيز سخن از اينكه سخنان پيامبر(ص)متضمن تمجيد از نامزدي خاص وحتّي تعيين او بعنوان جانشين خويش بطور جّددرميان بوده است همين ملاك وبانظربه رقابت‏هاي شديدتصاحب قدرت ،درنيم قرن نخست هجري ،درميان كساني كه پيامبر اكرم (ص)رادرزمان حيات آن حضرت روئيت كرده بودند،موضوع تعديل مطلق صحابه را نيز نمي‏توان از داعيه هاي سياسي بري دانست

زيرااين نظريّه براي كساني كه مي‏توانستند در زمره‏صحابه جاي بگيرندبرگ برنده‏اي را درشايستگي قرار گرفتن درمسند قدرت به ارمغان مي‏آورد ويا اگر درمسندقدرت بودن، رفتارهاي سياسي سؤال برانگيز آنان را تا اندازه‏اي سهل القبول مي‏كرد .(4)

به هر حال بنظر مي‏رسد از آنجاكه موضوع تعديل كلي صحابه بيشتر از جانب متصديان فقه مطرح شده است تاسياستمداران، انگيزه عمده واساسي همان توسعه بخشيدن به دائره‏نصوص فقهي بوده است .

مراجعه به بيشتر تعاريفي كه براي «صحابي »ارائه شده ،بخصوص تعاريفي كه اهل حديث عرضه كرده اندگوياي اين امراست :

احمدبن حنبل: «اصحاب رسول اللّه كل من صحبه شهراً اويوماً اورآه »(5)

التجاري: «من صحب رسول اللّه اووآه من المسلمين فهواسحابه »(6)

قاضي ابوبكرمحمدبن الطيب:«لاخلاف بين اهل اللفةفي اين اصحابي مشتق من الصحبه :قليلاًاوكثيراًومع هذافقدتقررللامّة عرف فانهم لايتعلمون هذه التسمية الاّ فيمن كثرت صحبةولايحزون ذلك الاّفي من كثرت صحبةلاعلي من لقيه ساعةامشي معه خطي ،اوسمع منه حديثاً فوجب ذلك ان لايجري هذاالاسم علي من هذه حاله ،ومع هذافانّ خب اثقة الامين عنه مقبول .معمول به وان لم تطل صحبةولاسمع عنه الاّ حديثاًواحداً(7)»

درتعريف اخير،قاضي ابوبكرتصريح مي‏كند كه عرف مسلمانان توسعه‏هاي مفهومي واژه‏صحابي را نمي‏پذيرد،امابا اين وجود وقتي پاي نقل حديث درميان باشد،حديث كسي ك همراهي طولاني با پيامبر اكرم (ص) نداشته وفقط يك حديث از آن حضرت شنيده و نقل كرده است مقبول ومورد عمل است .

 

دليل قائلين به عدالت كل اصحاب

محمدبن عبدالرحمن بن ابي حاتم رازي (م 327 ه )درمقدمه‏كتاب خود،درباره اصحاب پيامبراكرم (ص)گفته است:«اصحاب رسول خدا(ص)كساني اندكه مشاهده وحي ونزول قرآن بوده‏اند،آگاه به تفسيروتأويل بوده‏اند،خداوندآنان رابراي همراهي پيامبرش وياري رساندن به اووبرياداستن دين امر وآشكاري ساختن حقانيت اوبرگزيد.

آنان آنچه را كه پيامبر(ص)ازجانب خدا ابلاغ كرد حفظ كردند... ازطريق مشاهده پيامبراسلام وشنيدن تفسير وتأويل قرآن ازجانب آن حضرت ودريافت واستنباط از آن حضرت فقيه دردين و آگاه از امر ونهي خداشدند...ازاينروخداوند آنان را درجايگاه پيشوائي قراردادوشك ودروغ و خطا وترديد وفخر فروشي وعيب جوئي را ازساحت آن‏ان بدور دانست وآنان را عادلان امت ناميد ودركتاب محكمش فرمود:«وكذلك جعلناكم امةًوسطاًلتكونواشهداءعلي الناس»:پيامبراكرم واژه وسطاًبه عدالت تفسير فرمود.بنابراين آنان عادلان امت وامامان هديتگر وبرهان دين وناقلان كتاب وسنّت بودند ونيز خداون تمسك به هدايت آنهاوپيروي ازآنان و...را لازم دانسته فرموده: «ومن يشاقق الرسول...ويتّبع غير سبيل المؤمنين نولّه ماتولّه...»

وي درادامه رواياتي را ازپيامبر اكرم نقل مي‏كند كه پيامبر اكرم «آنهاخطاب به اصحاب »آنان راترغيب به شنيدن روايت‏ازآن حضرت وحفظ آن ونقل كردن آن نموده اند(8)پس ازآن به نقش اصحاب پس از پيامبر اكرم (ص )درنشر وتعاليم اسلام درنقاط مختلف كشور پهناوراسلامي اشاره مي‏كند(9)چنانچه ديده مي‏شود،ابوحاتم رازي ابتدا اصحاب پيامبر(ص)راشاهدان وحي وحاملان سنّت وفقه وقرآن معرفي مي‏كند وسپس بااستناد به قرآن مجسد آنان را داراي مرتبه‏اي فوق عدالت معرفي مي‏كند.عبارت فوق هم اشاره‏اي به انگيزه مذكوردرتعديل همه اصحاب داردوهم دوآيه قرآن را دليل عدالت آنها دانسته كه درادمه اين نوشتار درضمن ارزيابي ادلّه ،ازآن بحث خواهد شده‏اند...

ابن حجر عسقلاني (م .852 ه) دركتاب الاصابة به نقل از خطيب ووي از ابي زرعه رازي نقل مي‏كندكه:«هر گاه ديدي كسي برفردي ازاصحاب پيامبرخدا(ص )ايراد وارد مي‏كند بدان كه او كافراست و اين بدان سبب است كه پيامبرخدا(ص) ،قرآن وآنچه درقرآن است حق است وهمه اينهاراصحابه به مارسانده‏اند واينان (ايرادكيرندگان به صحابه )مي‏خواهند شاهدان ماراخراب كنند تا ازاين طريق كتاب وسنّت را باطل كنند درحاليكه خودآنان كه اهل كفرهستند به ناشايستگي سزاوارترند.»(10)ابي زرعه به نوعي دليل عقلي (دربرابردليلي نقلي )براي عدالت جميع صحابه اشاره كرده مبين براينكه جرح صحابه مستلزم ازدست دادن واسطه هايي هستندكه قرآن وسنّت پيامبررا به مارسانده‏اند.آيات ديگري كه به آنهااستدلال كرده‏اند:(آيات ذيل دركتاب الاصابه ،به نقل از خطيب آورده شده است) كنتم خير امة اخرجت للناس... (11) لقدرضي اللّه عن المؤمنين اذيبايعونك تحت الشجره فعلم مافي قلوبهم... (12) والسابقون الاولون من المهاجرين والانصاروالذين اتبعوهم باحسان رضي اللّه عنهم ورضواعنه (13) ياايهاالنبي حسبك اللّه ومن اتبعك من المؤمنين (14) للفقراءالمهاجرين الذين اخرجوامن ديارهم واموالهم يبتغون فضلاًمن اللّه ورضواناًوينصرون اللّه ورسوله اولئك هم الصادقون...انك رؤوف رحيم .(15) ابن حجرپس از نقل آيات فوق ،گفته خطيب راچنين ادامه مي‏دهد كه علاوه براينهاهم آيات ديگروهم روايات مشهوري دراين‏باب وجوددارد.ابن حجر خودرواياتي راپس ازنقل قول خطيب مطرح كرد،كه ازجمله مهمترين آنهاوصريحترين آنهاراروايتي‏مي داند كه‏ازترمذي وابن حبان ازعبداللّه بن مغفل ازپيامبراكرم (ص)نقل كرده است:

قال رسول اللّه (ص)اللّه اللّه في اصحابي لاتتخذوهم غرضاًفمن احبّهم فبحبّي احبّهم ومن ابغضهم فببغضي ومن آذاهم‏فقدآذاني ومن آذاني فقدآذي اللّه فيوشك أن يأخذه(16)

دليل ديگري كه ابن حجر از خطيب نقل كرده ومي توان آن رادرزمره‏ادلّه‏عقلي (غيرنقلي )قراردارداين است‏كه :اگر ازجانب خداورسول هم چيزي درباره‏اصحاب واردنشده بود،بازهم به دليل هجرت وجهادوياري رساندن به‏اسلام ونثارخون ومال وكشتن پدران وفرزندان وخيرخواهي دردين وفوت ايمان ويقين آنان قطع به عدالت آنها واعتقادبه پاكي آنهاداشته باشيم وهمه‏انسانهاي پس ازخودبرتربدانيم واين است مذهب همه‏علمإومعتمدان.»(17)

 

معضل سيره ‏بعضي از صحابه

تعديل كلّي را خواه ناشي از انگيزه‏فقهي بدانيم وخواه ناشي ازانگيزه‏سياسي ،به هرروي ،كساني كه اين رأي را اتخاذ كردند .با پارادوكسي مواجه شدندكه از عهده‏ارائه‏راه حلّ قانع كننده‏اي براي آن برنيامدند .موضوع تكفير ولعن وجدال صحابه بايكديگر وبخصوص جنگهايي كه‏پس‏از پيامبراكرم (ص)در ميان آنهادرگرفت وگاه تامدتهابه طول انجاميدوبه خونريزيهاي فراوان منجرشد نظريّه عدالت همه صحابه را به چالش مي‏كشيد .براي حل اين پارادوكسي طرفداران اين نظريه يابايددست‏ازاين عقيده‏برميداشتند كه در اين‏صورت باموضوع لزوم‏گزينش بين صحابه‏مواجه مي‏شدند و متعاقب آن بخش‏قابل‏توجهي‏از راويان حديث (وبه عبارت ديگركساني‏كه‏مدعي روايت حديث‏ازپيامبراكرم (ص)بودند)در معرض ترديد قرارميگرفتندوديگر آنهاقابل تمسك‏نبود،ويااينكه بر صحّت نظريّه خود پاي مي‏فشردند كه در اينصورت با معضل اعمال ياد شده مواجه مي‏شدند .

در مقام عمل ونظر شق دوم را انتخاب كردند وبراي حلّ معضل مذكور به دنبال يافتن محملي براي توجيه رفتارهاي ناصواب (كه ناصواب بودن آن را اقرار داشتند )برآمدند. اين محمل همان اجتهاد ورزيدن اصحاب وعمل به مقتضاي اجتهاد ،كه وظيفه‏ديني است ،بود .لذا نتيجه اين مي‏شود كه گرچه اجتهاد گاه مستلزم به خطاافتادن هم هست اما اين خطا مستلزم سلب عدالت ودر نتيجه بي اعتبار شدن احاديث مفقوله آنها نمي‏شود.

از آنجاكه شواهدي براي اينكه واقعاًعمل اصحاب از روي اجتهاد بوده است در كار نبود واگر هم چيزي يافت مي‏شد، در مورد بعضي از صحابه ،قابل دفاع نبود، بنابراين، به تدريج به اين وضع روي آوردند كه واجب است درباب افعال اصحاب سكوت كنيم وهمه را به خيروعدالت يادكنيم. دراين باب به آيات مذكوردر صفحات پيش هم استناد مي‏كردند.مثل اين آيه‏شريفه :لقدرضي اللَّه‏عن المؤمنين اذيبا يعونك تحت الشجرة... به اين بيان كه وقتي خداوند خبر

كه از همه‏آنهاراضي است ،مانبايد درباره‏آنها انديشه‏بدبه خودراه‏دهيم. بنابرآنچه‏گذشت ،خاستگاه موضوع عدالت كل صحابه ، بطورعمد،قلمروفقه واجتهادبود،يعني جايي كه صحابه مي‏توانستند براي آن منبع فقهي قابل‏ملاحظه ومرجع علمي مهمّي به شمار آيند .در اين ميان بايد از گروه ديگري از مسلمانان نام ببريم كه مشكل فقهي نداشتن نصوص واساساًهيچگونه بن بست فقهي براي آنان پيدا نشد.دليل اين امر آن بود كه اولاًاين دسته از مسلمانان ارتباطي با حكومت‏هاي اموي‏وعباسي نداشتند ومرجع دفع ورجوع مشكلات اجتماعي مرتبط به فقه نبودند. بنابراين دست كم تا حدود يك قرن نياز حادّي به اجتهاد ورزيدن واستنباطات فقهي وجمع آوري گسترده‏احاديث منقول از پيامبراكرم در ميان آنان احساس نشد. ثانياًاين گروه به دليل اعتقادشان به شأن اهل بيت پيامبراكرم (ص)واعتقاد به اينكه ميراث ديني پيامبر (ص)دردست اهل بيت آن حضرت است ،سؤالات ديني خود را ،اعم از فقهي يا اعتقادي به «امامان» يعني كساني كه آيها را جانشينان واقعي پيامبر(ص)مي‏دانستند ،ارجاع مي‏دادند. بنابراين نياز به رجوع به صحابه و يالتبع تعديل يا جرح آنها در اينجا پيدا نشد.

براي توضيح بيشتر در باب اين گروه از مسلمانان بايد اشاره كنم كه در قرن نخست پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) به دليل مناقشات وكشمكشهاي سياسي بعضي از صحابه با اهل بيت پيامبر (ص)،جمعي از مسلمانان ،كه به تدريج به نام شيعه علي (ع)شهرت يافتند وهوادار حاكميت سياسي وديني اهل بيت بودند ،بخصوص پس از شهادت امام حسين بدست حكومت اموي ،خود را ،از نظر سياسي وديني ،از حاكمان وساير مسلماناني كه به نوعي تأئيد كننده‏وضعيت سياسي موجود بودند ،جدا كردند. از طرفي ،با ورود به قرن دوم وبه دليل گسترش قلمرو اسلام وبرخورد با فرهنگهاي ايراني وپس از آن يوناني ،سؤالات اعتقادي وفلسفي روز به روز بطور گسترده‏تر چهره‏خودرا نشان دادند. همچنين فقهايي كه مرجعيت ديني مسلمانان ونيز گاه مرجعيت ديني حاكمان را بر عهده گرفته بودند به نشوونما دادن به مسائل فقهي وعرضه فتاواي جديد پرداختند. دراين شرايط بود كه گروه شيعه ،كه د رابتدا مرجعيت سياسي وسپس مرجعيت علمي وديني خودرا از سايرين جداكرده بودند ،براي يافتن پاسخهاي اعتقادي وفقهي خود ،به اهل بيت پيامبر اكرم روي آوردند ودر اين زمينه خود را نيازمند به مراجعه به صحابه نمي‏ديدند. به عبارت ديگر آنان سنّت پيامبر(ص)را ونيز فهم درست آيات قرآن مجيد را نزد اهل بيت پيامبر (ص)مي‏ديدند واز صحابه پيامبر فقط كساني را كه داراي‏اين ديدگاه بودند ،ويا لااقل مخالف بااين ديدگاه نبودند ،شايسته رجوع مي‏دانستند. بنابراين با بر خورداري از منبع ديني مطمئن اهل بيت (ع) ،پيجوئي آراءصحابه ونيازبه تعديل آنها زمينه‏اي نداشت .از اينجا اين نكته نيزروشن شد كه پيدايش موضوع عدالت همه صحابه در ميان مسلماناني بود كه چنين جايگاهي را براي اهل بيت پيامبر (ص) قائل نبودند وآنان را همرتبه با ساير صحابه وتابعين مي‏شناختند.

 

جايگاه عدالت صحابه در شيعيان

مطرح شدن موضوع عدالت همه‏صحابه جريحه دار كردن احساسات ديني شيعيان را بدنبال داشت ،زيرا اگرچه اين كار در دايره‏هاي فقهي غير شيعي به انگيزه‏توسعه بخشيدن به دامنه روايات صورت گرفته بود،اما از ديدگاه‏شيعه -كه از ابتدابه شدّت نسبت به مسائل سياسي حساس بود ومعتقد بودكه اهل بيت پيامبر (ص)از طرف بعضي از صحابه مورد ظلم ومحروميت قرار گرفته‏اند -به معني محقّ دانستن اين اشخاص و نيز كساني بود كه باامام علي (ع)جنگيده بودند عمارياسر را به شهادت رسانده بودند و...ازديدگاه شيعه اين ظلم و خطاكاري درست درجهت مخالف تأكيدات پيامبر اسلام (ص)،در زمان حيات خود ،درباره حفظجايگاه سياسي خود بود.از ديدگاه شيعه رفبار اين دسته از صحابه نسبت به امام علي (ع)وامام حسن (ع)وامام حسين (ع)وفاطمه زهرا (س)وراه دادن بني اميه به مصادرامورنه تنهاازروي اجتهاد وانگيزه عمل به وظيفه ديني نبود بلكه به روشني از سر انگيزه‏هاي جاه دوستي وقدرت‏طلبي ودنيا- خواهي بوده است .بنابراين موضوع عدالت صحابه براي كساني كه آن‏را مطرح ساختند ،راه علاج فقهي بود ،اما براي گروهِ مخالف ،زير سؤال بردن موضوع مهّم اعتقادي‏اي بود كه هم سنگ اعتقاد به نبوّت بود. لذا طبيعي بود كه‏شيعيان به شدّت آن را ردّكنندودلائل خاصّ خود رادراين زمينه ارائه دهند.

ادلّه مخالفين عدالت همه‏صحابه

با توجّه به طيف گسترده‏اي كه قائلين به عدالت جميع صحابه ، براي عنوان صحابي مطرح كرده‏اند -به گونه‏اي كه حتي كسي را كه فقط پيامبر (ص)را ديده ويا چندگامي باايشان همراه بوده ويا سخني از آن حضرت شنيده ،شامل مي‏شود -نمي‏توان به درستي اين نظريّه وعادل دانستن بسياري كسان كه عنوان صحابي يافته‏اند ملتزم شد.دليل اين امر شواهد تاريخي وآيات قرآن است :

- وليد بن عقبه ابي معيط كه طبق تعاريف مذكور در صدر مقاله ،از زمره صحابه شمرده مي‏شود ،هم در زمان حضور پيامبر (ص)به دليل نقل خبر كذبي كه مي‏توانست‏به درگيري بين مسلمانان ويكي از قبائل تازه مسلمان منجرشود ،طبق آيه قرآن مجيد،با عنوان فاسق لقب گرفت (18)وهم پس از رحلت پيامبراكرم (ص)د رزماني كه توسط عثمان به ولايت كوفه منصوب شد،به دليل شرب خمر محكوم به حّد شرعي شد.(19)

- درتقسيم غنائم جنگ حنين،،ذوالخويصره خطاب به پيامبر(ص)گفت:«عدالت رارعايت كن»!پيامبر(ص)درپاسخ به اوفرمودند:«ويحك ان لم يكن العدل عندي فعندمن يكون ؟ثَّم قال :فانه يكون له شيعة يتعمقون في الدين حتي يحرجوا منه كنا يخرج السهم من الرمية»(20)

- ابوسفيان درحاليكه پاي خودرابه قبر حضرت حمزه‏سيد الشهداء(ع)مي‏كوبيد گفت:«طعم مرگ را بچش كه ملكي كه برسرآن نزاع مي‏كرديم ،امروز دردست كودكان ماقرارگرفته است.»(21)

قدامة بن مظعون كه در جنگ بدر حضور داشته است‏ئ از سابقين و اولين شمرده مي‏شود و كسي است كه دو هجرت داشته است :به حبشه و سپس به مدينه .

درباره او نقل شده است كه خمر نوشيد و خليفه دوم براو حّدجاري كرد(22)ابن مردويه از علقمه بن وقاص الليتي نقل كرده است :كه پيامبر (ص)به سوي بدرخارج شد تا درنقطه‏اي به نام دو حاءبراي مردم خطبه خواند.

در اين خطبه فرمود:«رأي شما چيست؟ »ابوبكر گفت :اي رسول خدا ما شنيده‏ايم كه آنان چنين وچنانندبارديگرپيامبرفرمود:«رأي شماچيست؟»عمر مثل گفته ابوبكر را تكرار كرد.بارسوم پيامبر سؤال كرد:«رأي شما چيست؟»دراين هنگام سعد بن معاذ برخاست وگفت: اي پيامبر خدا مراد شما و طرف خطاب شما ما هستيم ،پس قسم به كسي كه ترا اكرام كرد وكتاب بر تو فرستاد....اگر آنقدربروي تا به يمن برسي با تو خواهيم آمد و مانند كساني كه به موسي گفتند«اذهب انت و ربك فقاتلا (انا هاهناقاعدون )نخواهيم بودبلكه ما ميگوئيم اذهب انت و ربك فقاتلا انامعكم متبعون.. آنگاه اين‏آيه نازل شد:كما اخرجك ربّك من بيتك بالحّق‏و انّ فريقا من المؤمنين لكارهون (23)بيهقي به نقل از ابن اسحق و او از عبدالّله بن ابي بكر بن حزم نقل مي‏كند كه...در غزوه‏تبوك ،هنگام آمادگي پيامبر (ص)براي خروج از مدينه به جدين قيس فرمود:آيا آمادء حركت به سوي روميان هستي ؟او پاسخ داد:اي پيامبرخدا به من اجازه‏ماندن بده و مرا به گرفتاري مبتلا نكن ،من درديدار زنان رومي به گناه درمي افتم ،پيامبر از او روي گرداندو فرمود:به تو اجازه دادم .

آنگاه اين آيه نازل شد:«و منهم من يقول ائذن لي ولا تفتني‏ألافي الفتنة سقطواو ان جهنّم لمحيطةبالكافرين»...و يكي از منافقان گفت :درهنگام گرمي هوا به سوي جهاد نرويد،آنگاه اين آيه نازل شد:«قل نارجهنّم اشّد حّرالو كانوا يفقهون(24)

درآيات بالا،حكايت از بي ميلي و كراهت بعضي از صحابه براي حركت به سوي جهاد و سستي آنان در اطاعت از دستور پيامبر خدا به ميان آمده است .كما اينكه در لحظات آخر عمر پيامبر اكرم (ص)هنگامي كه آن حضرت اسامة بن زيدرا به اميري لشكربرگزيدند،براي بعضي از اسحاب اطاعت از او،كه يك جوان بود،قابل قبول نبود وبه همين دليل به پيامبر خدا اعتراض كردند.

وسبب ايذاءو ناراحتي آن حضرت را فراهم كردند.(25)

از بعضي از ماجراهاي فوق عدم عدالت بعضي‏صحابه فهميده مي‏شود واز بعضي ديگر علاوه بر عدم عدالت اين امر نيز معلوم مي‏شود كه آنان اعتقادبه عصمت پيامبر اكرم (ص)نداشته‏اند.مثل مواردي كه از دستور آن حضرت براي جهاد سرپيچي مي‏كنند ويامعتقدند كه آن حضرت در تقسيم غنائم عدالت نورزنده ولذا به‏ايشان اعتراض مي‏كنند.اعتراضات ديگري هم از جانب بعضي از صحابه در ماجراي متعه حج(26) وماجراي دستور پيامبر اكرم (ص)به فراهم كردن ابزار كتاب درهنگام بيماري ايشان(27) وماجراي نوشتن صلحنامه با كفار مكّه توسط پيامبر اكرم(ص)(28)نقل شده است كه نه‏تنها حاكي از عدم عدالت معترضين است‏بلكه كه گذشت نشان دهنده‏نبود ايمان راسخ دروجودآنها نسبت به پيامبر(ص)است.

 

واما آيات قرآن :

1)آيات مربوط به منافقان كه دسته‏اي از آنها شناخته شده‏بودند ودسته‏اي ناشناخته بودند:

- اذا جائك المنافقون قالوانشهدانك لرسول اللَّه‏واللَّه‏يعلم انك لرسوله واللَّه‏يشهد ان المنافقين لكاذبون (29)

- و مّمن حولكم من الاعراب منافقون و من اهله المدينة مََرد و اعلي التّفاق لا تعلَهم نحن تعلمهم... (30)

2)آيات مرتبط به كساني كه انگيزه همراهي كردن آنان با پيامبراكرم (ص)و ساير مسلمانان دستيابي به منافع مادّي بوده است :

- ياايهاالذين آمنوااذاضربتم في سبيل الّله فتبيّتواولاتقولوالمن‏القي اليكم السّلام‏لست مؤمناً تبتغون عَرض‏الحيوة

الدنيا فعنداللَّه مقائم كثيرة كذلك كنتم مِن قبلُ فَمَنَّ اللَّه‏عليكم فتبتَينوا عليكم انّ‏اللَّه‏كان باتعملون خبيرا(31)

يا ايهاالذين آمنوااذاضربتم في سبيل اللّه‏اثَّاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا من‏الاخرة...(32)

لو كان عرضاًقريباًو سفراًقاصداً لا تَّبعَوك و لكن بَعُدَت عليهم الشّقة و سيحلفون باللّه لو استطعنا لخرجنامَعَكُم‏يُهلكون انفسهم و اللّه يَعلَُم‏انّهم لكاذبون (33)

- انما يستذنك الذين لا يؤمنون باللّه و اليوم الآخرو ارتابت قلوبهم فهم ريبهم يتردّدون (34)

- ان تصبك حسنة تسؤهم و ان تصبك مصيبةٌيقولواهذأأخذنا امرنامن قبلُ‏و يتولَّواو هم فرحون (35)

- قد يعلم اللّه المعّوقين منكم و القائلين لاخوانهم هَلُمَّ الينا و لا ياتون الياس الّا قليلاً اشحةًعليكم فاذاجاءالخوف رأيتم ينظرون اليك قور اعينهم كالذي يغشي عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنع حداد اشخةًعلي الخير اولئك‏لم يؤمنوا فاحبط اللّه اعمالهم و كان ذلك علي اللَّه يسيرا ً(36)

- ويستئذن‏فريقٌ‏منهم النَّبي يقولون ان بيوتنا عورة وماهي بعورة اِن يريدون الّا فراراً (37)ويحلفون باللَّه‏انّهم لمنكم وماهم منكم ولكنّهم قوم يفرقون -لويجدون ملجأأومفارات أومدَّخلاْلولوااليه وهم يجمحون.

و منهم من يلمزك في الصدفات فان اعطوا منهارضوا وان لم يعطوامنهااذاهم سيحظون (38)وهمچنين آيات مربوط به متخلفين از جهاد:فتح / 11تا15

3)آيات مرتبط به كساني كه اهل ايذاءپيامبر خداومؤمنين بوده‏اند:

- و منهم الذين يؤذون النبّي و يقولون هو اذن قل اذن خيرلكم يؤمن باللّه و يؤمن للمؤمنين ورحمة للذين آمنوامنكم‏والذين يؤذون رسول اللّه لهم عذابٌ‏اليم (39)

- انَ‏الذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه في الدنيا و الاخرة و اعدَّلهم عذابامهيناً (40)

- كساني كه اهل دوستي ومودّت با دشمنان مسلمانان بوده اند

- ان الذين ارتدّو اعلي ادبارهم من بعد ماتبين لهم الهدي الشيطان سَوَّل لهم و اَملي لهم -ذلك بانّهم قالوا للذين كرهواما نَزَّل اللّه سَنُطيعكم في بعض الامر واللّه يعلم اِسراهم...ذلك بانّهم اتبعواما اسخط اللّه و كرهوارضوانه فاحبطاعمالَهم (41)

- ...تُيسرّون اليهم بالمودةّ و انا اعلم بما اخفيتم و ما اَعلنتم و من يفعله منكم فَقَد ضَلَّ سواءالسبيل (42)

- اَلَم‏تر الي الذين تَو َلَّواقوماًغضب اللّه عليهم ما هم منكم ولا منهم و يحلفون علي الكذب و هم يعلمون....تّخذوااَيمانهم جُنّة فَصّدواعن سبيل اللّه فلهم عذاب مهين (43)

5- كساني كه قرآن آنان را داراي قلوب مريض (كه طبعاًبه معني سستي اخلاقي و ناشايستگي اخلاقي است )مي‏داند:

- و اذا يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض ما وعدنا اللّه و رسوله‏الاعزورا (44)

استدلال قائلين به عدم عدالت همه صحابه ،در ارتباط باكساني كه قرآن مجيدازآنان با تعبير مرضي القلوب ياد كرده است ،اين است كه چگونه مي‏توان اينگونه افراد را كه بنا به آيه فوق ،به خداوند ورسول خدا(ص)نسبت فريبكاري داده‏اند ،عادل و متقي دانست ؟

ارزيابي دلائل طرفين

از جمله قائلين به عدالت همه‏صحابه ،مطالبي بود كه در صفحه 4 اين مقاله ،از قول ابن ابي حاتم رازي نقل شد مبني بر اينكه اصحاب پيامل اكرم (ص)آگاه به تفسي وتاويل ،برگزيده‏خداوندبراي همراهي پيامبر اكرم (ص)،فقيه در دين بودندوخداوند امري مثل شك ودروغ وخطا و فخر فروشي و عيب جويي راازساحت آنان بدوردانست و...درباره‏آنها فرمود:«و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونواشهداءعلي الناس »ومراداز «وسطاً»عدالت است و همچنين خداوند تمسك به هدايت آنها و پيروي از آنان را لازم دانسته:«ومن يشاقق الرسول...و يتّبع غيرسبيل المؤمنين نولّه ماتولّي..»

عبارت فوق متضّمن چهار ادّعا در باره صحابه است كه همگي خدشه پذيرو حاكي از موضع هوادارانه سابق بر استدلال اند:

الف )آگاهي همه آنها از تفسير وتاويل و فقيه بودن آنان :درمقام ارزيابي اين ادعا بايد گفت دستيابي به چنين ويژگي اي مستلزم همراهي طويل المدت با پيامبر خدا (ص)و علاوه بر آن سروكارداشتن مستّمر باآيات قرآن و اهل نگاشتن حديث و قرآن بودن است واين ويژگي فقط درباره بعضي از صحابه صادق است نه همه‏آنان .

روشن است كه با همراهي يك روزه يا حتي يك ماه و يك سال نمي‏توان اهل تفسير وتاويل وفقه شداز آن گذشته كساني كه دوران طولاني همراه آن حضرت بوده‏اند اما در مواضع مختلف با پيامبربه مخالفت برخاسته اندچگونه مي‏توانند اهل تفسيرو تاويل قرآن باسند درصورتي كه درآيه‏مورد استشهاد ابن ابي حاتم مطرود خداوند دانسته شده‏اند.

ب )خداوند عيوبي همچون دروغ وشك و خطا را ازآنها به دور دانسته است :از آيه‏مورد استشهاد چنين چيزي فهميده نمي‏شود زيرا اولاًآيه در باره‏كل امت اسلامي در مقايسه با امتهاي ديگر مطرح شده است و مجموع امت غير از آحاد آن است زيرامي دانيم كه در آحاد امت ،افراد اهل معصيت و نفاق ودروغ و خطا هم وجود دارند.

ثانياًاگر مراد از امت فقط اصحاب پيامبر (ص)بود،سزاوار بود كه ،همانگونه كه مطلوب شماست ،درادامه آيه ادعاشود:لتكونواشهداء علي القرآن و سنة رسول اللّه ،نه شهداء علي الناس .

ثانياً:تفسير وسطاًبه عادلاًمورد قبول طرف مقابل شما نيست ودر اينكه اين گونه تفسير ساختگي است يا واقعاًتز پيامبر اكرم (ص)است ترديد هست‏بخصوص اينكه اين معني با لعنت گويشي عربها سازگار نيست حتي اگر اين معني از جانب صحابه هم به پيامبر (ص)نسبت داده شده باشد،نمي‏توان آن را پذيرفت زيرا فرض اين است كه عدالت همه صحابه هنوزثابت نشده است و استدلال كننده تازه بر آن است كه با استشهاد به اسن آيه ان را اثبات كند لذا طرف مقابل مي‏تواند ادعا كند كه تا عدالت همه‏صحابه برمن ثابت نشود نمي‏توانم قول اين راوي را بپذيرم .

رابعاً اگر بپذيرم كه مخاطب آيه اصحاب پيامبر اكرم (ص)هستند ومراد از واژه«وسط»عدالت است ،مخاطب آيه قطعاًكساني كه خود را درضمن اصحاب مخفي كرده بودند ودر واقع درزمره‏منافقان بودند(كما اينكه به گفته قرآن مجيد چنين كساني كه وجود داشته‏اند: ومن اهل المدينة مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم (45) نيستند وادعاي طرف مقابل شما اين است كه با عادل دانستن همه صحابه ،منافقان رانيزكه ناشناخته مانده بودندعادل دانسته‏ايم در صورتيكه‏نه قرآن ،نه‏پيامبر اكرم (ص)ونه هيچ مسلماني چنين چيزي را نمي‏پذيرد.

ج)آنان عادلان امّت وامامان هدايتگروناقلان كتاب وسنّت بودند .

شواهد تاريخي چنين چيزي را نشان نمي‏دهد زيرا چگونه عادلان امّت بايكديگر به جنگ ونزاع بر مي‏خيزند واز همان روز نخست رحلت پيامبر (ص)وحتي قبل از دفن آن ح‏1رت بر سر جانشيني ايشن با يكديگرستيزه مي‏كنند. واگرهمكي ناقلان كتاب وسنّت بودند،چگونه بعضي از آنان تصريح مي‏كنند كه در زمان پيامبر(ص)چنين بود اما من چنان مي‏گويم (46)

د) استشهاد به آيه:«ومن‏ييشاقق الرسول...ويتّبع غيرالسبيل المؤمنين...» (47)

جالب است كه اين آيه بيش از آنكه بر مراد مستدلّ دلالت داشته باشد ،بر خلاف خواست اودلالت دارد زيرا روشن است كه آيه در زمان پيامبر اكرم (ص)نازل شده ودر وهله نخست خطاب به‏كساني است كه پيرامون آن حضرت بوده‏اند. درواقع مضمون آيه بهديد كساني است كه درزمان حيات آن حضرت اهل مخالفت ومشاقّه باآن‏حضرت‏بوده‏اندوحاضر نبوده‏اند كه بطور كامل تسليم فرامين ايشان باشند .از اين آيه فهميده مي‏شود كه درجمع اطرافيان‏آن حضرت كساني وجود داشته‏اند كه با همه مؤمنان وگروندگان به آن حضرت همگام نبوده‏اند واز خود آراء وطريقه هايي عرضه مي‏كرده‏اند كه آنان را در مقابل پيامبر اكرم (ص)ومؤمنين قرارمي داده است .

با توجه به اينكه اين معني براي آيه ،روشن تراست و حداقل معنايي است كه نمي‏توان آن رامردود دانست قائل به عدالت همه صحابه به هيچ روي نمي‏تواند به اين آيه استشهاد كند.

دليل ديگري كه بر عدالت جميع صحابه اقامه شده است ،گفتار ابن زرعه است مبني براينكه ايراد گرفتن بع صحابه به انگيزه ساقط كردن واسطه هايي كه قرآن و سنّت پيامبرخدابه ما رسانده اندصورت مي‏گيردو هدف آن درنهايت باطل كردن كتا ب وسنّت است .

در بيان فوق مغالطه خلط انگيزه با انگيخته صورت گرفته ،به اين ميان كه فرض كنيد كه طرف مقابل چنين انگيزه‏اي داشته باشد،اما اين نمي‏تواند دليل بطلان ادّعاي او باشد .

براي ابطال يك ادّعا بايد ديد كه دليل آن ادعا چسيت (و سپس صحّت و سقم آن دليل را بررسي كرد)نه انگييزه ادّعا .

چه بسا انگيزه ناروا باشد اما ادّعا درست و بالعكس يعني ممكن هم هست انگيزه،انگيزه درست و منطبف‏ق با اصول اخلاقي باشد اما ادّعا باطل باشد .

بنابر اين بايد ببينيم دليل يا ادلّه مخالفين «عدالت همه صحابه »چيست نه انگيزه آنها .

ثانياًمخالفين عدالت جميع صحابه ،قائل به بي عدالتي همه صحابه نيستند بلكه بعضي از آنها را غير عادل مي‏دانند و ادّعا دارند كههم اكنون كتاب و سنّت به طريقه صحيح و مطمئن بد ستشان رسيده است و همان قرآني كه مورد قابل قبول و عمل شماست ،مورد قبول و عمل آنها هم هست بيابراين اين امر حاكي از آنست كه آنان انگيزه خدشه تصريح خود قرآن را ندارند .

ثالثاًناراستي بعضي از كساني كه عنوان صحابه به خود گرفته‏اند ،مورد تصريح خود قرآن نيز هست مثل آيات مربوط به منافقان .

 

ارزيابي دلالت آيات بر عدالت كل صحابه :

الف : كنتم خير امّةاخرجت للناس... (48):مخاطب آيه كل امت اسلامي است نه فقط صحابه پيامبر اكرم (ص)و در اينصورت بايد به عدالت و درستي كل افراد امت اسلامي حكم كرد از هر فرقه وطائفه و با هر نوع طرز رفتار عملكرد،و قطعاًمستدِلّ‏چنين چيزي را ني پذيرد.

بنابراين آيه «امت اسلامي »اگر پاي بند به دستورات اسلام باشد ،نسبت به امتهاي ديگر برتر خواهدبود.

گواه وجوداين شرط (شرطعمل به دستورات الهي )آن است كهدر ادامه‏آيه مي‏فرمايد تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر :اين قسمت آيه اشاره به دليل برتري اين امت داردو آن اين است كه اين امّت اهل امر به معروف و نهي ازمنكر و بالتبع خود اهل عمل به معروف و اجتناب از زشتيها هستند.

اين امر حاكي از آنست كه اگر عمل به معروف و پرهيز از منكر در بين امت وجود نداشته باشد،برتري اي هم در كار نخواهد بود كما اينكه در جاي ديگر فرموده است : ان اللّه‏لا يغيّر ما بقوم حتي يغيّروابانفسهم (49)ونيز فرموده: انّ اكرمكم عنداللّه اتقيكم (50)

ب : لقد رضي اللّه عن المؤمنين اذايبيعونك تحت الشجرة... (51)

چنانچه در آيه تصريح شده است ،رضايت خداوند به دليل عهد وپيمان وفاداري‏اي است كه با پيامبر (ص)بسته‏اند و روشن است كه اين رضايت بطور مطلق و هميشگي نباشد بلكه مشروط به باقي ماندن برسر پيمان و نشكستن بيعت است .

چنانچه خو قرآن در جاي ديگر سخن از نقض بيعت و موجب خسارت بودن آن براي شخص نقض كننده‏بيعت به ميان آورده است :

«...فَمَن نَكَثَ فانّما ينكث علي نفسه و من اَوفي بما عاهد عليه اللَّه فَسَيؤيته اجراًعضيماً» (52)...پس هر كسي كه پيمان شكني كند،تنها به زيان خود پيمان مي‏شكند و هركسي بر آنچه با خدا عهدبسته وفادار بماند بزودي خداوند به او پاداشي بزرگ خواهد بخشيد.

ج) والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصاروالذين اتبعوهم باحسان رضي‏اللَّه عنهم ورضواعنهم (53)

د) يا ايهاالنبي حسبك اللَّه‏و من اتبعك من المؤمنين (54)

ه) للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من دريارهم و اموالهم يبتغون فصلاًمن للَّه‏و رضواناًو ينصورن اللَّه و رسوله... (55)

و) ....و لايستوي منكم مَن انفق مِن قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجة من الذين انفقوا من بعدُ. قاتَلواو كّلأو عَدُاللَّه‏الحسني و اللَّه بما تعملون خبير (56)

اولاًهمه‏آيات فوق در باره مؤمنان است نه منافقان،درصورتيكه ادّعاي طرف مقابل اين است كه به تصريح خود قرآن در ميان اصحاب ،منافقاني وجود داشته اندكه بعضي ازآنهاشناخته شده بودند و بعضي ناشناخته بودند.

درتاريخ اسلام آمده و درقرآن هم اشاره شده كه آنان حتّي مسجدي ساختند كه پايگاه مخالفان دين و پيامبر(ص)بوده است وپيامبر(ص)به امر خدا مسجد راخراب كرد.

در ميان اصحاب كساني بوده اندكه اهل كينه ورزي با پيامبر(ص)بوده‏اند: ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج اللَّه اضغانهم ولو نشاءلَاَرَيناكهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم في لحن القول واللَّه يعلم اعمالكم (57)

بنابرتصريح اين آيه پيامبر اكرم (ص)آنان را آشكارانمي شناخته است و خداوند وعده داده است كه آنان را از شيوه‏سخنانشان خواهي شناخت.

منكر نظرية عدالت جميع صحابه مي‏گويدبعضي از صحابه ،بنا به شواهدتاريخي در مقاطع مختلفي سبت به تصميمات پيامبر اكرم (ص)اعتراض كردند وحتّي گاهي در اعتراض خود تندي و بي ادبي نشان دادند.

بناب راين قطعاًچنين كساني مصداق مدحهاي قرآن مجيد نيستند.

ثانياًكساني هم كه مؤمن بودند و مشمول مدح قرآن مجيد شده‏اند،تا زماني مي‏توان آنها را عادل دانست كه مؤمن مانده باشند .

بديهي است اگر نقض بيعت كنند،يا مرتد شوند،عدالت وايمان آنها برقرار نخواهد بود وحتّي به تصريح قرآن مجيد ،سرپيچي از دستورات پيامبر سبب حبط وباطل شدن اعمال نيك پيشين آنها خواهد شد: يا ايهاالذين آمنوا اطيعواللَّه‏الرسول ولاتبطلوا اعمالكم (58)

اين موضوع كه رضايت خداوند از بندگان تا هنگامي است كه آنها بر صراط مستقيم پا بر جا باشندو رضايت در زمان مهتدي بودن مستلزم رضايت تا آخر عمر نيست به قدري در قرآن روشن است كه خداوند حتّي خطاب به پيامبرش مي‏گويد: «لئن اشركت لَيَحبَطَنَّ عملك » (59)چه رسد به صحابي پيامبر (ص)از آنچه كه گذشت ميزانت اعتبار حديثي كه ابن حجر از قول پيامبر اكرم (ص)در باره‏اصحاب نقل كرده است (60)روشن مي‏شود.

حديث مذكور به گونه‏اي است كه در ظاهر جميع صحابه را شامل مي‏شود و دراين صورت با رواياتت ديگري كه خود مدافعان نظريه«عدالت جميع صحابه »از پيامبر اكرم (ص)نقل كرده‏اند ناسازگار است :

بخاري و مسلم هردو روايت كرده‏اند كه پيامبر اكرم (ص)فرموده است:«يَرِدُعلَّي‏يوم القيامة وهط من اسحابي -أوقال من امتي -فيحلاون عن الحوض فأقول يا ربّ اصحابي فيقول :انّه لا علم لك بما احدهوا بعدك ،انّهم ارتدوا علي ادبارهم القهقري »(61)و اما دلائلي كه از طرف شيعيان برردّاين نظريّه مطرح شده است ،مثل پرداختن به موضوع منافقان در قرآن مجيد و نيز درگيريهاي بين صحابه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص)،حكايت از رويكردواقع گرايايه‏تحليلهاي آنان دارد.

در حاليكه قائل شدن به اجتهاد جميع صحابه و توجيه عملكردهاو خطاهاي آنها از طريق «خطاي در اجتهاد»،چشم بستن به واقعيتهاي تاريخي وناديده گرفتن آنهاست .

چگونه مي‏تئان گفت كسي كه با بر پا كردن جنگ وتحريك مردم بصره و به كشتن دادن هزاران نفرنه تنها گناهي نكرده بلكه به سبب اجتهاد ورزيده ،گرچه در عمل اجتهاد او به خطا رفته است ،در نزد خداوند مأجور است ؟آيا اين گونه توجيه با آيات ذيل چگونه قابل جمع است :

«وَمَن يقتل مؤمناًمتعمّداًفجرائه جهنّم خالداًفيها و غضب‏اللَّه عليه وَلَعَنَهُ و اَعَدَّله عذاباًعضيماً» (62)

«ومن اجل ذلك كتبنا علي بني اسرائل اَنّه من قتل نفساًبغير نفس أوفساد في الارض فكانّما قَتَلَ النّاس جميعاً..» (63)

آري شيعيان به حق نقل كرده‏اند كه همراهي با پيامبر بالاتر از همسر بودن با او نيست .

و در قرآن به همسارن پيامبر به دليل داشتن اين موقعيّت ضمانت اخروي داده نشده است بلكه مسئوليت آنان سنگين‏تر از ديگران دانسته شده است .(64)

همچنين از همسران حضرت نوح (ع)و حضرت لوط(ع)سخن به ميان آمده ،كه به دليل ناشايست بودن اين دو ،همسري با پيامبر الهي سودي به حال آندو نبخشيد.(65)

در پايان به موضوع مهم ديگري اشاره مي‏كنم ،كه بسيار مهم و مستلزم بحث مستقلي است ،و آن موضوع سب ولعن است .

در اين زمينه بايد گفت جايگاه بحث علمي و تاريخي و آگاهي يافتن از واقعيتها همان جايگاه حق جوئي و هدايت خواهي است كه هم جزء سرشت انسان است و هم از تعاليم مهم قرآن مجيد و بلكه فلسفه‏ارسال انبياءبوده است .

از طرف ديگر با مروري كوتاه بر آيات قران مجيد در مي‏يابيم كه جايگاه وحدت مؤمنان و معتقدان به خدا وانبياءو متفرق نبودن آنها در بعضي شرائط خاص كمتر اتز اهميّت اعتقاد به توحيد و نبوت نيست .

در اين زمينه كافي است كه دركنار آياتي همچون: «و اعتصموابحبل اللَّه جميعاًولا تفرّقوا... (66) ولا تنازعوا فتفسلوا و تذهب ريحكم...» (67)

به اين آيه توجّه كنيم كه هارون (ع)در پاسخ به حضرت موسي (ع)،وقتي كه حضرت موسي (ع)ايشان را مورداعتاب قرار داد واز او پرسيد كه چرا بني اسرائل را از پرستش بت منع نكردي ،عرضه داشت:«انّي خشيتُ ان تقول فرّقت بين بني اسرائل و لم ترقب قولي»...:همانا ترسيدم كه به من بگوئي چرا بين بني اسرائيل تفرقه افكندي وسخن مرامراعات نكردي .

اين نقل قول كه مورد تأييد قرآن مجيد است ،و در واقع همان سيره حضرت علي (ع)در دوران حكومت خلقاي قبل از ايشان است ،به اين معني است كه دربعضي شرائط حتّي بر انحراف كفرآميز همكيش هم بايد صبر هشيارانه كرد مهمتري ،يعني وحدت امت ،دچار خدشه نشود.از اين رو بايد گفت «سبّ »هيچ حايگاهي در سيره ائمّه اهل البيت (ع)نداشته است .واما لعنكه در واقع خواهش دوري از رحمت حق است. بسيار نادر آن هم در مواردي كه همه امّت اسلام در آن اتفاق نظر داشته‏اند صورت گرفته است مثل نفرين نسبت به‏9 قتاتل فرزند پيامبر(ص).در عين حال به نظر مي‏رسد كه حتي اگر همين مورد هم منشأ شقاق امت اسلام بشود ،وزمينه د رخطر قرار گرفتن اصل اسلام را فراهم كند ،به هيچ روي مورد رضايت پيامبر اكرم (ص)وامامان اهل بيت نيست ،چرا كه ،خود آن بزرگواران بر سر بقاء اصل اسلا وقرآن جان گرانمايه خوش را فداساختند ولذا هر گونه سلوك ورفتاري كه بر خلافت مصلحت اسلام باشد مورد قبول آنان نخواهد بود.

والسلام عليكم ورحمة اللَّه‏

محمد تقي انصاري پور مهرماه 1382

1) البته مواردي ازخلق احكام مخالف باسيره‏رسول اللّه (ص)هم وجودداشته (مثل اضافه كردن جمله‏اي دراذان ،تحريم‏متعه حج ومتعه نساء)امااين حركت نمي‏توانست به صورت يك جريان مستمردوام يابدمگر اينكه صورتي پنهاني ومخفي به خودبگيرد.

2) قال اجرجاني: «وسميّت احشويةًلانّهم يحشون الاحاديث التي لااصل لهافي الاحاديث المرويّة عن رسول اللّه (ص)قال :وجميع الحشوية يقولون بالجبرولتثبيه و...وقالوا: ان كل حديث يأتي به اثقه من العلماءقهوحجةاياكانت الواسطة» التعريفات للجرجاني« ص 341»والحورالعين‏ص 204» ومعرقةالمذاهب « ص‏15» منقولاً عن اسبحاني ،جعفر، بحوث في الملل والنحل ،ج ا،ص 124

3) -

4) در گفتگويي كه بين عمروبن عاص وابوموسي اشعري درماجراي حكميت گذشته است ،عمروعاص خطاب به غلامش ،كه وي رابراي نگاشتن مطالب مورد اتفاق آورده بود ،دستور داد كه پس از نوشتن شهادتين ،شهادت ديگري را اضافه كند مبني‏بر اينكه ابوبكر خليفه‏رسول اللَّه(ص) بود وبه كتاب خدا وسنت رسول‏خدا عمل كرد ،همچنين همين جمله رادرباره‏عمر گفت وسر انجام اينكه عثمان از جانب مسلمانان وشورايي از« اصحاب پيامبرخدا» وبا«رضايت آنها» زمام‏امور را بدست گرفت و...مسعودي ،مروج الذهب ،ج 2،ص 397و396

5) -

6) اسدالغابة،ج 1،ص 11و12،چاپ مصربه نقل مأخذپيشين ج 1،ص 202به نقل ازبحوث في الملل والنحل ،آية اللَّه جعفرسبحاني

7) تعاريف فوق ازكتاب اسدالغابة،ج 1،ص 11و12،چاپ مصر به نقل از كتاب بحوث في الملل والنحل ج 1ص 202آورده شده است .

8) ابي حاتم الرازي ،محمدبن عبدالحمن ،الجرح والتعديل ،چاب حيدرآباد،1371 ه ص 7-9 به نقل ازكتاب معالم المدرسين ،ج ،ص 127و128

9) مأخذپيشين

10) ابن حجر عقلاني، الاصابة في تميزاصمابة ،چاپ احياء التمرات العربي، بيروت، ج 1، ص 10

11) آل عمران / 110

12) فتح /18

13) توبه /100

14) انفال /64

15) حشر/ 8و9و10

16) ابن حجر،الاصابةفي تمييز،ج 1،ص‏10

17) همان ،ص 10

18) 1-حجرات / 6.

19) الكامل لاين اثير،ج 2،ص‏52-اسدالغابة،ج 5،ص 91

20) سيره‏ابن هشام :ج 4ص-496شهرستاني الملل والنحل :ج 1ص‏21

21) قاموس الرجال :ج 10ص‏89

22) اسدالغابة،ج 4،ص 199و ساير كتب رجالي

23) بداية،ابن اثير ج 3،ص 264به نقل ازكتاب حيات صحابة،محمد يوسف كاند هلوي ،انتشارات احياءالتراث العربي ،بيروت ،ج 1،ص 361

24) همان ،ص 366به نقل از بيهقي درسير ج 9،ص 33-بداية ج 5 ص‏3-

25) همان ،ص 370

26) 1)النص والجتهاد،ص 120به نقل از كتاب بحوث في الملل والنحل ص 45.

27) 2)صحيح نجاري :ج 1 ص 30 به نقل از مأخذپيشين .

28) سيره ابن هشام، ج 3 ص 317 به نقل ازمأخذپيشين .

29) منافقون /1

30) توبه /110همچنين اين آيه را نيز مي‏توان ناظر به همين گروه دانست :و يقولون طاعة فاذابرزوامن عندك بَيَّت طائفة منهم غير الذي تقول و اللّه يكتب ما يبيّتون فَاعَرض عنهم...نساء/81

31) -

32) -

33) -

34) -

35) -

36) احزاب /18و19

37) 2)احزاب‏13.

38) توبه / 56،57،58.

39) توبه / 61

40) احزاب / 57

41) محمد (ص)/ 25تا28

42) ممتحنه / 1

43) مجادله 14 و16

44) احزاب /12

45) 1)توبه / 101.

46) 2)اشاره به تحريم متعتين وحذف«حي علي خيرالعمل»از اذان :قوشچي ،شرح تجريد،ص‏484،به مقل از كتاب شيعه پاسخ مي‏دهد،ص‏100.

47) 3)نساء / 115.

48) آل عمران 110

49) رعد / 11

50) حجرات / 13

51) فتح / 18

52) فتح / 10

53) توبه / 100

54) انفال / 64

55) حشر / 8

56) حديد / 10

57) محمد (ص)/ 29و30،ضمناًآيات 36و37اين سوره نيز براين مطلب دلالت دارند.

58) محمد (ص)/ 33

59) زمر / 65

60) الاصابة،ابن حجر عسقلاني،ج 1،ص 10،متن اين حديث در صفحه‏6اين مقاله نقل شد.

61) ابن اثير،جامع الاصول ،ج 11،حديث 7973،ص 120،در اين كتاب احاديث متعدد ديگري در باره‏اين موضوع نقل شده است.همچنين در بخاري ،كتاب الرقاق ،باب في الحوض،4/95...اين ماجه،كتاب المناسك ،باب الخطيه يوم النحر ح- 5830مند احمد1/ 453،3/28،5/48همچنين صحيح مسلم ،كتاب الفضائل ،باب اثبات حوض نبيمّا،4/1800خ 4.به نقل از كتاب معاله المدرستين ،ج‏1،ص 132لازم به ذكر است كه مضمون مذكور كه دراحاديث متعددي نقل شده با حديث «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديم اهتديم »نيز به بيان در تعارض وتناقض است.

مضاقاًبر اينكه نمي‏توان تصور كرد كه پيامبر (ص)براي هدايت مردم آنها را به كساني ارجاع داده باشد كه رو در رو و مقابل با هم بوده‏اند.

اين گونه راهنمايي كردن مردم از انسان عادي دور است چه رسد به پيامبرالهي .

62) نساء / 93

63) مائده / 32

64) احزاب آيات / 28تا33

65) تحريم / 10

66) آل عمران / 103

67) انفال / 94


| شناسه مطلب: 79846