متن کامل
باسمه تعالی ترجمه «الصحابی و عدالته» علامه عسکری مترجم: شکوه السادات حسینی اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بینالملل بعثه مقام معظم رهبری بسم الله الرحمن الرحیم
باسمه تعالي
ترجمه «الصحابي و عدالته» علامه عسكري مترجم: شكوه السادات حسيني اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بينالملل بعثه مقام معظم رهبري
بسم الله الرحمن الرحيم
عدالت صحابه: حضرت رسول(ص) در شأن شهداي اُحد فرمودند: بر آنان من شهادت ميدهم. سپس ابوبكر گفت: اي رسول خدا! آيا ما برادران آنها نيستيم؟ اسلام آورديم همچنانكه آنان اسلام آوردند و جهاد كرديم همچنانكه آنان مجاهده نمودند. سپس پيامبر(ص) فرمودند: بلي، ولي نميدانم پس از من چه ميكنيد؟ موطأ 2: 462 ح 32 كتاب الجهاد و بعد: ما مسلمانان بر سر مسائل اختلافي در بين خودمان نزاع كرديم و در نتيجه دشمنان اسلام از خارج و به نحوي نامحسوس ميان ما شكاف انداختند. و بدين ترتيب ما در دفاع از سرزمينهايمان ضعيف شديم و دشمنان بر ما مسلط شدند. همچنانكه حق سبحانه تعالي فرمود: «فرمان خدا و رسولش را اطاعت كنيد و هرگز راه اختلاف و نزاع را پيش نگيريد چرا كه ضعيف ميشويد و قدرت شما از بين ميرود و صبر پيشه كنيد، همانا خدا با صبركنندگان است. انفال/46 و امروز و هر روز شايسته است كه ما در آنچه كه بر سر آن اختلاف داريم به كتاب و سنت مراجعه كنيم و سخن خود را درباره آن يگانه سازيم همچنانكه فرمود: «پس اگر در چيزي منازعه كرديد، پس آنرا به خدا و رسولش ارجاع دهيد. نساء/59 ما نيز در اين سلسله مباحث به كتاب و سنت رجوع ميكنيم و آنچه را كه روشنكننده راهمان در مسائل مورد اختلاف است از آن برميگيريم تا به اذن خداوند تعالي وسيلهاي براي وحدت كلمه ما باشد. از علماء و دانشمندان محترم تقاضا داريم با ما همكاري كنند و ديدگاهها و نظرات خود را به آدرس بيروت ص پ 124/34 ارسال دارند. تعريف صحابه در دو مكتب: 1- تعريف صحابه در مكتب خلفاء: ابنحجر در مقدمه الاصابه، فصل اول در تعريف صحابي ميگويد: صحابي كسي است كه پيامبر(ص) را درك كرده باشد. در حاليكه ايمان به آن داشته و مسلمان از دنيا رفته باشد، كه اين شامل حال كسي ميشود كه همنشين پيامبر بوده و يا لحظهاي او را درك كرده باشد، از او حديثي روايت كرده باشد يا نكرده باشد، در ركاب حضرتش جنگيده باشد و يا نجنگيده باشد، كسي ؟؟او را لحظهاي ديده باشد اگر چه با مجالست نكرده باشد و نيز كسي كه به علت عارضهاي مانند نابينايي او را نديده باشد.(1) در فصل ضابطهاي كه ميتوان صحابه بودن را جمع كثيري را استنباط نمود آورده است: همانا ايشان در فتوحات خبر صحابه كسي را به امارت نميگماشتند و همانا در سال دهم ؟؟؟ طائف كسي باقي نماند مگر آنكه اسلام آورد و همراه پيامبر در حجةالوداع شركت نمود. و نيز در ميان اوس و خزرج در پايان عمر پيامبر كسي باقي نماند مگر آنكه مسلمان شود و پيامبر(ص) از دنيا نرفت در حاليكه احدي از آنان اظهار كفر كند.(2) و اگر محقق محترم به كتاب «150 صحابي ساختگي» نوشته اينجانب مراجعه كند، ميزان سهلانگاري آنان در اين مسئله و ضرر آن بر حد ؟؟؟ در خواهد يافت. 2- تعريف صحابه در مكتب اهلبيت(ع): جمع صاحب عبارتست از واژههاي صحب، اصحاب، صحاب، و صحابة.(3) صاحب به معني همراه(4) و ملازم(5) است و به كسي اطلاق نميشود مگر اينكه ملازمت و همراهي زياد داشته است(6) و بطور كلي مصاحبت مستلزم مكث طولاني است.(7) و بدان جهت كه صحبت بايد بين 2 طرف باشد، روشن است كه لاجرم بايستي لفظ «صاحب» و يا جمعش (صحب و...) به اسم مربوطه اضافه شود. همچنانكه در قران كريم آمده است: «يا صاحِبَيِ السّجن» و «اَصحابُ موسَي» و همچنين در زمان حضرت رسول(ص) گفته ميشدهاست: «صاحبُ رسولِ الله» و «اَصحاب رسولِ الله» يعني واژه صاحب را به رسول الله اضافه ميكردند. همچنانكه گفته ميشدهاست: «اصحابُ بيعةِ الشجرة» و «اصحابُ الصّفّه» كه اصحاب به اين واژهها اضافه شدهاست. و بطور كلي در آن زمان به ياران پيامبر(ص) لفظ اصحاب يا صاحب اطلاق نميشدهاست و ؟؟؟ پيروان مكتب خلفا كلمه «صحابي» يا «اصحاب» را به جاي «اصحاب الرسول» بكار ميبردند و بنابراين، اين نوع نامگذاري به دست مسلمانان صورت گرفت و اصطلاحي قراردادي بود. اين بود نظر دو مكتب درباره تعريف صحابه. 3- معيارشان در شناخت صحابه و بحث پيرامون آن: علاوه بر آنچه كه ذكر شد، تذكرهنويسان درباره صحابه در مكتب خلفاء معياري براي شناخت صحابه آنگونه كه ابنحجر در «الاصابه» ميگويد، مطرح كردهاند: از خلاصه سخناني كه از ائمه درباره مشخصات كسي كه به عنوان صحابي شناخته ميشود، آمدهاست اگر چه كه قول صريحي در اين باره وجود ندارد، قول ابنابيشيبه در تأليفش از طريق مستند است كه: در فتوحات خز صحابه را به امارت نميگماشتند.(8) و همچنين روايت ديگري كه به روش مستند در اين زمينه نقل شدهاست قول طبري و ابنعساكر با استناد به سيف از ابيعثمان از خالد و عباده ميباشد كه در آن آوردهاست: رؤسا از صحابه بودند مگر آنكه كسي را جزء صحابه باشد نمييافتند.(9) در روايت ديگري از طبري به نقل از سيف آمدهاست: خليفه عمر اگر كسي را پيدا ميكرد كه بتواند به جاي صحابه در جنگ امارت كند، عدالت را در حق آنان رعايت نميكرد، پس اگر كسي را نمييافت به تابعين ميبخشيد و (در هر صورت) اصراري نداشت كه رؤسا و فرماندهان از راويان باشند...(10) 4- اختلاف بر سر معيار شناخت صحابه: منبع دو روايت مذكور سيف است كه به جعل حديث و كفر متّهم بود.(11) سيف معياري را از طرف ابوعثمان روايت ميكند، كسي كه در روايات سيف از خالد و عباده نقل قول ميكند و سيف ميگويد او همان يزيدبنأسيد غسا؟؟ است، كه در واقع شخصيت خيالي و ساخته دست خود سيف ميباشد.(12) و هر جا كه چنين رواياتي از چنين كساني نقل ميشود، اسناد تاريخي خلاف آنست. و صاحب اَغاني نقل ميكند: امرؤالقيس به دست عمر اسلام آورد از طرف وي والي شد قبل از آنكه ركعتي نماز گزارد.(13) و مفصل اين خبر در روايت پس از آن از عوفبنخارجه مرّي آمدهاست: در دوران خلافت عمر(رض) نزد وي بود كه مروي پاكج با موهاي كم و آويزان(14) از روي سر مردم به طرف عمر آمد و به او خلافتش را تبريك گفت. پس عمر به وي گفت: تو كيستي؟ جواب داد: من مردي نصراني هستم، من امرؤالقيسبنعدي الكلبي هستم، پس عمر او را شناخت و گفت: چه ميخواهي؟ جواب داد: اسلام پس نزد عمر اسلام آورد و وي پذيرفت و نيزه به او داد و از او خواست كه والي قضاعه(15) در شام شود و ؟؟؟ مرد رفت در حالي كه پرچم بالاي سرش در احتزاز بود... تا آخر حديث(16) و همچنين در داستات امارت علقمهبن ؟؟؟ كلبي پس از مرتد شدنش در اغاني و اصابة(17) آمدهاست: علقمه در زمان حضرت رسول الله(ص) اسلام آورد و جزء اصحاب ايشان بود سپس در زمان ابوبكر مرتدّ شد، ابوبكر خالد را به سوي او فرستاد و وي فرار كرد. گفته شده كه سپس بازگشت و دوباره مسلمان شد. و در اصابة نقل شدهاست: وي در زمان عمر شراب خورد و حدّ بر او جاري شد پس به روم رفت و مورد اكرام پادشاه روم قرار گرفت، به وي گفت: تو پسر عموي عامربن ؟؟؟ هستي، او عصباني شد و گفت: من فقط به واسطه عامر شناخته ميشوم(18)، پس بازگشت و دوباره مسلمان شد. و در اغاني و اصابه و اللفظ الاول آمدهاست: وقتي علقمهبنعلاثه به مدينه رفت در حاليكه مرتدّ شدهبود و البته ميان او و خالدبنوليد دوستي بود، عمربنخطاب(رض) در دل شب در مسجد او را ديد و فكر كرد او خالد است زيرا آن دو شبيه هم بودند، پس به او سلام كرد. گفت: تو را عزل كرد جواب داد: اين چنين بود. گفت به خدا قسم فقط به علت كينه و حسد وي بر تو بود. پس عمر به او گفت: در برابر اين چه ميكني؟ گفت: به خدا پناه ميبرم، ما مطيع تامّ عمر هستيم و كاري بر خلافش نميكنيم. و وقتي عمر مردم را فراخواند خالد و علقمه نيز براو وارد شد. آن دو كنار هم نشستند، پس عمر رو به علقمه كرد و گفت: اي علقمه تو بگو به خالد چه گفتي؟ پس علقمه رو به خالد كرد و گفت: اي ابوسليمان آيا آن را انجام دادي؟ جواب داد: واي بر تو، بخدا قسم قبل از اينكه تو ببيني، با تو مواجه نشدم و من تو را ديدم كه آن مرد را ديدي. گفت: آري بخدا قسم او را ديدم. سپس رو به عمر(رض) كرده و گفت: اي اميرالمؤمنين! چيزي جز خير نشنيدي. عمر پاسخ داد: بسيار خوب، حال آيا حاضري والي «حوران»(19) شوي؟ گفت: آري. سپس عمر ولايت آنجا را به وي واگذار كرد و تا زمان مرگش والي آنجا بود: پس حطيئه در رثاي او شعر سرود... تا آخر. و در «اصابه» اضافه ميكند: سپس عمر گفت: اگر پس از من افرادي مانند تو حاكم باشد من بيشتر از فلان و فلان دوست دارم. آنچه نقل كرديم حوادث تاريخ بود اما علماي مكتب خلفا بر روايات منقول از ظابطه براي شناخت صحابه پيامبر اكرم(ص) استفاده و استناد كردند و در شمار صحابه ؟؟؟ افرادي ساخته دست سيف عمر كه متهم به كفر و الحاد است نيز آوردهاند كساني كه در كتاب «150 صحابي ساختگي» كاملا مورد بررسي قرار گرفتهاند. پس از اتمام بررسي نظر پيروان دو مكتب در مورد تعريف صحابه، اكنون در مورد عدالت صحابه در اين دو مكتب بررسي خواهيم داشت. عدالت صحابه در دو مكتب 1- نظر پيروان مكتب خلفا در مورد عدالت صحابه: عقيده پيروان مكتب خلفا بر آنست كه همه صحابه عادلند و تمام معارف ديني را از آنها ميگيرند. امام حافظ ابوحاتم رازي(20) حديث شناس در كتابش تقدمه ميگويد: اما اصحاب رسول الله(ص) شاهد وحي و نزول قرآن بودند و تفسير و تأويل آن را ميدانستند، آنان كساني بودند كه خداوند عزّوجل ايشان را براي همنشيني و ياري پيامبرش(ص) و برپايي دين و اظهار حقّش برگزيد و رازي شد كه آنها صحابه او باشند و آنان را اسوه و رهبر ما قرار داد و آنچه كه از طرف خداوند عزّوجل به آنها ميرسيد و نيز آنچه كه در سنت و قانون قرار ميداد، حكم يا رد ميكرد، امر و نهي ميفرمود و يا تهديد و تأديب مينمود همگي را حفظ ميكردند، آنها آگاه بودند و خوب عمل كردند و در دين تفقّه نمودند و با امر و نهي خدا در اثر نظارت پيامبر(ص) و اينكه ناظر بر تفسير و تأويل كتاب از جانب وي بودند، آشنايي داشتند، از او درس ميگرفتند و استنباط ميكردند پس خداوند جل و اعلي به واسطه منّتي كه بر آنها گذارد، آنان را در موضع رهبري و قيادت قرار داد و هرگونه شك و دروغ و خطا و ترديد و تفاخر و تمسخر را از آنان دور كرد و آنان را عادلان امت ناميد. چرا كه خداوند عزوجل در كتابش فرمود: «و اينچنين شما را امتي وسط قرار داديم تا شاهدان بر مردم باشيد» و پيامبر اكرم(ص) واژه (وسط) را «عدل» تفسير فرموده است پس ايشان عادلان امت، امامان هدايت، حجّتهاي دين و ناقلان كتاب و سنت بودند. و خداوند عزوجل به تمسك به هدايت ايشان و پيروي طريقشان و تأسي از آنان امر كرده و فرموده است: (و پيروي كند غير از راه مومنين را ويرا بهمان طريق كه برگزيده هدايت ميكنيم)(21) و ما ميبينيم كه حضرت رسول اكرم(ص) در بسياري از روايات، تأكيد زيادي بر ابلاغ سخنانش داشته شد و در بسياري از موارد اصحابش را مورد خطاب داده و فرموده است: «خدا زنده نگهدارد كسي را كه سخن مرا ميشنود و آن را حفظ ميكند تا به ديگري برسناند و در خطبهاي ديگر ميفرمايد: «پس حاضران به غايبان برسانند» و نيز ميفرمود: از من روايت كنيد ولو يك آيه و بدون هيچ ترسي سخنان مرا بازگو كنيد.» سپس اصحاب در نواحي و مناطق مختلف پراكنده شدند و در فتوحات و در جنگها و امارتها و قضاوتهاي بسيار شركت كردند. و هر كدام در هر منطقهاي كه بودند آنچه از از پيامبر(ص) گرفته و حفظ كرده بودند، منتشر ساختند و در آنچه كه از آنان سئوال ميشد بر اساس مشاهداتشان از حضرت رسول اكرم(ص) فتوي ميدادند و با حسن نيتي كه داشتند خود را تزكيه نمودند و براي تقرّب به خداوند، احكام و فرائض و سنّتها را به مردم ميآموختند، تا اينكه از دنيا رفتند و رحمت و مغفرت خداوند بر همه آنها باد. ابنعبدالبرّ در مقدمه كتابش «الاستيعاب»(22) ميگويد: «عدالت همه آنها ثابت شدهاست.» و سپس به بازگويي آيات و احاديثي در باب ارزش مؤمنين نظير آنچه كه نقل كرديم، ميپردازد. ابناثير در مقدمه «اُسد الغابه»(23) ميگويد: «... سنتهايي كه پايه احكام و شناخت حلال و حرام در امور دين است بر پايه شناخت رجال و آشنايي با اسناد و راويان آنها و تقدم و تأخرشان نسبت به پيامبر سنجيده ميشود، و اگر انسان نسبت اينان آگاهي نداشته باشد بالطبع به اين مسائل هم ناآگاه خواهد بود و شايسته است كه ابتدا به انساب و احوال ايشان شناخت پيدا كند... . و صحابه در همه مسائل به جز جرح و تعديل مانند راويان هستند، چرا كه آنان (صحابه) عادلند و جرح و تعديل شامل حال آنان نميشود... . حافظ ابنحجر در فصل سوم مقدمه «الاصابه»(24) در باب بيان حال عدالت صحابه چنين ميگويد. اهلسنت همگي در عدالت صحابه اتفاق نظر دارند و فقط عده كمي از بدعتآورندگان مخالف اين نظريه هستند... و از ابنزرعه نقل شدهاست كه گفت: اگر ديدي كسي عيبي از يكي از اصحاب حضرت رسول(ص) ميگويد او را كافر بدان به اين دليل كه رسول حق است، قران حق است آنچه كه به آن آورده حق است، و همه اينها را صحابه به ما منتقل كردهاند، و چنين كساني ميخواهند شاهدان عيني كتاب و سنت را مورد سؤال و شك قرار دهند تا كتاب و سنت را باطل كنند و جرح نسبت به آنان سزاوارتر است و اينان كافر هستند(25) اين بود نظر مكتب خلفا در باب عدالت صحابه و اكنون به نظر مكتب اهلبيت(ع) در اين مورد ميپردازيم: 2- نظر مكتب اهلبيت(ع) در عدالت صحابه: نظر مكتب اهلبيت(ع) تابع و پيرو نظر قران است: به طوريكه در مدح صحابه مومن در قرآن و در زمان «بيعت شجرة» آمدهاست؛ «همانا خدا از مومنين راضي است زماني كه زير آن درخت با تو بيعت كردند پس ميداند آنچه كه در قلبهاي ايشان است پس آرامش را بر آنان نازل كرد و ثوابشان را پيروزيي نزديك قرار داد» (فتح/18) البته اين تمجيد قران از مومنيني است كه در بيعت شجره حاضر بودند و شامل حال منافقين مانند عبداللهبناُبيّ و اوسبنخولي(26) نميشود. و همچنين در آنچه كه قران در تقبيح منافقين فرمودهاست نيز تابع نظر قران هستند: «و بعضي از كساني كه از اعراب و از اهل مدينه در اطراف شما هستند، منافقانند و بر نفاقشان ثابت هستند و تو آنها را نميشناسي ما آنها را ميشناسيم، آنها را بزودي دو بار عذاب ميكنيم و سپس به عذابي بزرگ بازميگردند.» (توبه/101) و در بين آنان كساني بودند كه خدا خبر به گناهكاري آنان دادهاست، همانا كه ساحت مقدس حضرت رسول(ص) را به افك نسبت دادند(27) - پناه بر خدا از اين كلام -. و باز در باب بعضي از آنان آمدهاست كه: «و هنگامي كه تجارت يا لهو و بيهودهاي را ببينند به سوي آن ميروند و تو را در حال نماز رها ميكنند» (جمعه/11) و اين در زماني بود كه حضرت رسول(ص) در مسجد در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند. و نيز در ميان آنان كساني بودند كه قصد كشتن پيامبر(ص) را در عقبه ؟؟؟ در زمان بازگشتش از جنگ تبوك(28) يا حجةالوداع(29) داشتند. مطلب ديگر اينكه تشرف به مصاحبت پيامبر(ص) امتيازي بالاتر از تشرف به همسري پيامبر(ص) نداشته است و همانا شأن آنان از مقام صحابه بالاتر بودهاست و با اينحال در قران در مورد اينها (زنان پيامبر) ميخوانيم: «اي زنان پيامبر هر كدام از شما گناه آشكاري كند عذاب خدا براي او و دو برابر خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس از شما مطيع امر خدا و رسولش باشد و عمل صالحي انجام دهد، ثواب او دو برابر خواهد بود و ما براي او روزيي نيكو مهيّا خواهيم كرد. اي زنان پيامبر شما مثل هيچكدام از زنان نيستيد... . (احزاب/30 - 32) و در باب 2 نفر از آنان فرموده است: «اگر توبه كنيد به سوي خدا پس همانا قلبهاي شما ميل كردهاست و اگر با هم عليه او اتفاق كنيد پس همانا خدا يار اوست و جبرئيل و مؤمنان صالح و ملائكه پس از آن پشتيبان او خواهند بود» تا اين آيه كه ميفرمايد: «خداوند براي كساني كه كافر شدند زن نوح و لوط را مثال ميزند كه تحت دو بنده صالح ما بودند به آنان خيانت كردند و آن دو نتوانستند آنان را از غضب الهي برهانند و به آنها گفته شد كه همراه با دوزخيان وارد آتش شويد، و خدا براي كساني كه ايمان آوردند همسر فرعون را مثال ميزند هنگامي كه گفت خدايا براي من خانهاي در بهشت بنا كن... و همچنين مريم دختر عمران...» (سوره تحريم از اول تا آخر) و پيامبر(ص) در باب ؟؟؟ ؟؟؟ از آنان در روز قيامت ميفرمايد: «و همانا مرداني از امت من آورده خواهند شد پس (نامه اعمال آنان) از طرف چپ به آنان داده ميشود. پس ميگويم اي خدا اصحابم پس گفته ميشود: تو نميداني كه آنان پس از تو چه كردند، پس من مانند بنده صالح خواهم گفت: «و من تا مادامي كه در بين ايشان بودم شاهد بر آنان بودم پس هنگامي كه مرا ميراندي تو بر آنان ناظر بودي» پس گفته ميشود: همانا آنان از زمان جدائيشان (با تو) به گذشته خود بازگشتند»(30) و در روايت ديگري آمدهاست: «همانا عدهاي از اصحابم بر حوض بر من وارد خواهند شد كه من ميدانم آنان با من مخالفت كردند پس ميگويم: اصحابم پس ميگويد: تو نميداني پس از تو چه كردند»(31) و در صحيح مسلم آمدهاست: «همانا مرداني بر من بر سر حوض وارد ميشوند كه به من پشت كردند، پس به آنان خواهم گفت: اي خدا اصحابم، پس به من گفته خواهد شد: تو نميداني پس از تو چه كردند.(32) 3- معيار شناخت مؤمن و منافق: در بين صحابه منافقيني بودند كه فقط خدا آنها را ميشناخت و پيامبر(ص) خبر داده بود كه علي را مؤمنان دوست دارند و منافقان دوست ندارند، همچنانكه امام علي(ع)(33)، امالمؤمنين امسلمه(34)، عبداللهبنعباس(35)، ابوذر غفاري(36)، اَنسبنمالك(37)، عمرانبنحصين(38) آن را روايت كردهاند و اين در زمان حضرت رسول(ص) شايع و مشهور بودهاست. ابوذر ميگويد: ما منافقين را نميشناختيم مگر به تكذيبشان خدا و رسولش را و اعراض از صلوات و كينه عليبنابيطالب(ع)(39) و ابوسعيد خدري ميگويد: ما منافقين را با بغض و كينه آنان نسبت به عليبنابيطالب(ع) ميشناختيم.(40) و عبداللهبنعباس ميگويد: ما در زمان پيامبر(ص) منافقين را از كينهشان نسبت به عليبنابيطالب ميشناختيم(41) و جابربنعبدالله انصاري ميگويد: ما منافقين را نميشناختيم مگر به واسطه بغضشان نسبت به عليبنابيطالب(ع)(42) و به همين دليل پيامبر(ص) در حق امام علي(ع) ميفرمايد: خدايا دوست بدار كسي را كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسي كه او را دشمن ميدارد(43) پس ايشان در گرفتن تعاليم ديني از صحابي كه با علي(ع) دشمني ميكردند و از او پيروي نمينمودند، احتياط پيشه ميكردند از ترس اينكه صحابه از بين منافقيني نباشند كه فقط خدا آنها را ميشناسد. 1) الاصابه 1: 10 2) همان 16 3) لسان العرب، ماده «صحب». 4) همان
5) مفردات راغب، ماده «صحب». 6) همان 7) همان 8) الاصابة ج 1: ص 13 9) الطبري ج 1: ص 2151 چاپ اوربا 10) الطبري ج 1: ص 2457 - 2458 11) رجوع شود به ترجمه سيف در ؟؟؟ جز اول كتاب عبداللهبنسبا 12) رجوع شود به «رواة مختلقون» و «عبداللهبنسبا» ج 4: ص 1117. چاپ بيروت. 1403 ه 13) الأغاني ج 14: ض 158. چاپ ساسي 14) اَ؟؟: كسي كه جلوي پاهايش به هم نزديك و پاشنه پاهايش از هم دور است. اَجلح: كسي كه موهايش از دو طرف ريخته باشد. امعر: كممو 15) قضاعه: شامل قبيلههاي بزرگي ميشد، كه عبارتند از قبايل حيران و بهراء و ؟؟؟ و جهينه، كه سرگذشت آنان در ؟؟؟؟ انساب ابنحزم ص 440 - 460 آمدهاست. محل اقامت و سكني آنان ابتدا در «شحر» و سپس در «نجران» و پس از آن در «شام» بودهاست آنان سرزميني بين شام و حجاز تا عراق را تحت تصرف داشتند. رجوع شودبه ماده «قضاعه» در معجم قبائل العرب ج 3: ص 957. 16) اغاني ج 14: ص 57. چاپ ساسي، و همچنين ابنحزم در ؟؟؟ انساب العرب: ص 284 به طور خلاصه نقل كردهاست. 17) شرح حال وي در اصابه ج 2: ص 496 - 498 و اغاني ج 15: ص 56. چاپ ساسي آمدهاست. و داستان علقمه و عامر در اغاني ج 15: ص 50 - 55 و در ؟؟؟ ابنحزم: ص 284 نقل شدهاست. 18) علقمه و عامر اختلافاتي داشتند كه اهل حديث آنها را نقل كردهاند: در اغاني ج 15: ص 50 چاپ ساسي آمدهاست: روزي علقمه در حال بول كردن بود، سپس چشم عامر به او افتاد و گفت تا به حال عورت مردي به اين زشتي نديده بودم... پس علقمه گفت: اما به خدا قسم ؟؟؟ و عامر گفت: بخدا قسم من از نظر حسب و نسب از تو بالاتر و شريفتر هستم... علقمه گفت من در حال خواب ؟؟؟ از تو بهترم و عامر جواب داد: من نزد زنان تو محبوبترم... تا آخر قصه كه در اغاني نقل شدهاست. شرح حال علقمه در «اصابه» نقل شدهاست و علقمه دوست نداشت كه بواسطه پسرعمويش عمر اكرام شود. 19) حوران: منطقهاي وسيع در اطراف دمشق است با روستاها و مزارع بيشمار، معجم البدان ج 2: ص 358 20) نام وي ابومحمد عبدالرحمنبنابيحاتم رازي است و در سال 327 ه از دنيا رفتهاست. كتاب وي «تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل» نام دارد. انتشار حيدرآباد 1371 ه. و آنچه نقل شد مربوط به صفحات 7 تا 9 اين كتاب است. 21) نظر پيروان اهلبيت(ع) آنست كه مقصود از همه اينها مومنين هستند همچنانكه آيه بر ان تصريح دارد و ان شاء الله در مورد اين مطلب توضيح بيشتري خواهيم داد. 22) كتاب استيعاب در مورد اسامي اصحاب است و متعلّق به حافظ محدث ابيعمر يوسفبنعبداللهبنمحمدبنعبدالبر نمري قرطبي مالكي است (363 - 463 ه) و ما اين مطلب را از نسخه حاشيه الاصابه جلد 2 ذكر كرديم. 23) اُسدُ الغابه در باب شناخت صحابه است و مؤلف آن ابوالحسن عزّالدين عليبنمحمدبنعبدالكريم الجزري معروف به ابناثير ميباشد(ت: 630 ه) 1:3. 24) الاصابه في التمييز الصحابه متعلق به حافظ شهاب الدين احمدبنعلي محمد ؟؟؟ عسقلاني شافعي معروف به ابنحجر (773 - 852 ه) ميباشد و انتشارات1358 ه. مصر. ج 1: ص 27 - 22. 25) الاصابه ج 1: ص 18 - ابوزرعه همان عبيداللهبن عبدالكريمبنيزيد است. ابنحجر در تقريب و تذهيب ج 2: ص 536 ترجمه 1479 ميگويد: امام حافظ شخص مورد اعتمادي از گروه يازدهم راويان است كه در سال 264 از دنيا رفت و صاحبان صحاح مسلم و ترمذي و نسائي و ابنماجه، نقل قول ميكنند. من ميگويم: نميدانم امام ابوزرعه در مورد منافقين از اصحاب پيامبر(ص) چه ميگويد. 26) رجوع شود به خبر بيعة الشجره (الرضوان) در مغازي واقدي و خطط مقريزي 27) اشاره به داستان افترايي دارد كه آيات 11 تا 17 سوره نور در باب افترا به عايشه نقل ميكند و بر اساس آنچه كه خود عايشه نقل ميكند و افترا به ماريه را بر اساس آنچه ديگران نقل ميكنند همچنين در جلد دوم احاديث امالمؤمنين عايشه نيز آمدهاست. 28) مسند احمد ج 5: ص 390 و 452 - صحيح مسلم ج 8: ص 122 - 123 باب صفات منافقين - مجمع ؟؟؟ ج 1: ص 110 و ج 6: ص 195 - مغازي واقدي ج 3: ص 1042 - ؟؟؟ الاسماع مقريزي: ص 477 - تفسير آيه «هموا بما لمينالوا به» 74/توبه در تفسير درالمنثور سيوطي ج 3: ص 258 - 259 29) در احاديث شيعه آمدهاست كه در زمان رجوع حضرتش از حجةالوداع و به مناسبت واقعه غدير خم در سرزمين ؟؟؟ بودهاست. رجوع شود به بحار 28: 97 چتاپ المكتبه الاسلاميه - تهران - 1392 ه. 30) بخاري، تفسير سوره مائده، با ايها الرسول بلغ ما انزل اليك، و تفسير سوره انبياء، و ترمذي. بابها صفات قيامت و آنچه كه در مورد حشر آمدهاست و تفسير سوره طه. 31) بخاري، كتاب دعوات، باب «في الحوض»، ابنماجه، كتاب مناسك، باب خطبه يوم النحر، ح 5830، و مسند احمد ج 1: ص 453 و ج 3: ص 28 و ج 5: ص48 32) صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حض نبيّنا، ح 40. 33) امام علي(ع) پسر عموي پيامبر و فرزند ابوطالببنعبدالمطلب بود و در دل كعبه به دنيا آمد همچنانكه حاكم در المستدرك ج 3: ص 483 و مالكي در فصول المهمة و مغاز؟؟ شافعي در مناقب و ؟؟؟ در نورالابصار: ص 69 نقل كردهاند. ولادتش در 13 رجب سال 30 عامالفيل بودهاست. مهاجرين و انصار در سال 35 با وي بيعت كردند، و در شب 19 ماه رمضان سال 40 هجري در محراب مسجد كوفه ابنملجم مرادي بر او ضربتي وارد كرد و در 21 رمضان همان سال از دنيا شهيد شد. اصحاب صحاح 536 حديث از او نقل كردهاند، سرگذشت وي در استيعاب، اُسدالغابه، الاصابه و صفحه 276 جوامع السيره آمدهاست. و روايت او در باب منافقين در صحيح مسلم ج 1: ص 61 باب الدليل علي ان حبّ الانصار و عليّ من الايمان و بغضهم من علامات النفاق (دليل بر اينكه دوستي انصار و علي از ايمان است و بغضشان از نشانههاي نفاق)، و در صحيح ترمذي ج 13: ص 177 باب مناقب علي و سنن ابنماجه باب 11 از مقدمهاش و سنن نسائي ج 2: ص 271 باب علامت مؤمن و علامت منافق از كتاب الايمان و ؟؟؟، و خصائص نسائي: ص 38 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 95 و 128 و تاريخ بغداد ج 2: ص 255 و ج 8: ص 417 و ج 16: ص 426 و حلية الاولياء ابينعيم ج 4: ص 158 آمدهاست و حديث صحيحي متفق بر آن هستند و تاريخ اسلام ذهبي ج 2: ص 198 و تاريخ ابنكثير ج 7: ص 354 و سرگذشتش در استيعاب ج 2: ص 461 و اُسدُالغابه ج 4: ص 292 و كنزالعمال ج 15: ص 105 و ؟؟؟؟ النضره ج 2: 284. 34) امسلمه هند دختر ابياميهبنمغيرة قرشي مخزومي: قبل از پيامبر همسر ابيسلمةبنعبدالاسد مخزومي بود كه از اولين مسلمانان بودند و به حبشه و سپس به مدينه هجرت كردند و وقتي ابوسلمه در اُحد مجروح شد و درسال سوم هجري از دنيا رفت همسر پيامبر شد و البته فرزنداني از قبل داشت و بعد از شهادت امام حسين(ع) در سال 60 وفات يافت. اصحاب صحاح 378 حديث از وي نقل كردهاند: سرگذشت وي و همسرش در اُسدالغابه و جوامع ؟؟؟: ص 276 و تقريب التهذيب ج 2: ص 617 آمدهاست حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 168 و مسند احمد ج 6: ص 292 و استيعاب ج 2: ص 460 از طرق متعدد و تاريخ ابنكثير ج 7: ص 354 و كنزالعمال ج 6: ص 158 چاپ اول آمدهاست 35) عبدالله پسر عموي پيامبر و فرزند عباسبنعبدالمطلب بود، سه سال قبل از هجرت به دنيا آمد و در سال 68 در طائف از دنيا رفت و اصحاب صحاح 1660 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در اُسدُالغابه و الاصابه و جوامع السيره: ص 276، آمدهاست. 36) اَبوذر جندب يا بريدبنجناده يا عبدالله يا سكن يا غير آن: از اولين مسلمانان و آخرين مهاجران بود، و كليه جنگهاي پيامبر پس از جنگ بدر را درك كرد و در سال 32 هجرت در تبعيدگاه ربذه از دنيا رفت، اصحاب صحاح 281 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در التقريب ج 2: ص 420 و جوامع السيره: ص 277 و جزء دوم عبداللهبنسبا آمدهاست. 37) اَنسبنمالكبننضر انصاري خزرجي: روايت شده كه وي 10 سال به پيامبر خدمت كرد. ؟؟؟؟ كه اشاره شدهاست به آن در اعلاق نفيسه: ص 122 و شرح مفصلتر آن در نهجالبلاغه ج 4: ص 388 آمدهاست. در بصره بعد از سال 90 از دنيا رفت، اصحاب صحاح 2286 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در اُسدالغابه و التقريب و جوامع السيرة: 276 آمدهاست و روايتش در مورد منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 14 چاپ اول آمدهاست. 38) اَبوبخيه عمرانبنحصين خزاعي كعبي: در سال جنگ خيبر اسلام آورد و از اصحاب پيامبر بود سپس به كوفه رفت و در سال 52 در بصره بدرود حيات گفت، اصحاب صحاح 180 حديث از وي نقل كردهاند و روايت او در باب منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 140 چاپ اول و سرگذشت او در التقريب ج 2: ص 72 و جوامع السيره: ص 277 آمدهاست. 39) مسترك صحيحين ج 3: ص 129 و كنزالعمال ج 15: ص 91 40) ابوسعيد سعدبنمالكبنسنان خزرجي خدري: از جنگ خندق به بعد را درك، در سال 63 يا 64 يا 65 در مدينه وفات يافتو البته بعضي هم سال وفات وي را 74 نقل ميكنند، اصحاب صحاح 1170 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در اُسدُالغابه ج 2: ص 289 و التقريب ج 1: ص 289 و جوامع السيره ص 276 آمدهاست و حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 167 و حلية ابينعيم ج 6: ص 284 نقل شدهاست. 41) در تاريخ بغدادي ج 30: ص 153 ميگويد: نزد ابنمسعود بودند پس ابنعباس آيه «يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار» را تلاوت كرد، عليبنابيطالب سخن گفت، پس گفت: انا كنا نعرف... تا آخر حديث 42) جابربنعبدالله عمرو انصاري سلمي: صحابي و فرزند صحابي بود. همراه پدرش در بيعت عقبه و همچنين در 17 غزوه همراه پيامبر و نيز در صفين همراه امام علي(ع) شركت داشته و پس از سال 70 در مدينه از دنيا رفت؛ اصحاب صحاح 1540 حديث از او روايت كردهاند، سرگذشت وي در اُسدالغابه ج 1: ص 256 و 257 و التقريب ج 1: ص 122 و جوامع السيره: ص 276 و روايتش در باب منافقين در الاستيعاب ج 464 و الرياض النضرة ج 2: ص 284 و در تاريخ ذهبي ج 2: ص 198 آمدهاست. و كلام او يعني «ما منافقين امت را نميشناختيم» در مجمع الزوائد ج 9: ص 132 و كلام او «ما انصار، منافقانمان را نميشناختيم... آمدهاست. 43) صحيح ترمذي ج 13: ص 165 باب مناقب علي و سنن ابنماجه: باب فضل علي ح 116 و خصائص نسائي ج 4: ص 30 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 88 و 118 و 119 و 152 و 330 و ج 4: ص 281 و 368 و 370 و 372 و ج 5: ص 307 و 347 و 350 و 358 و 361 و 366 و 419 و و 568 و مستدرك الصحيحين ج 2: ص 129 و ج 3: ص 9 و رياض النضرة ج 2: ص 222 - 225 و تاريخ بغداد ج 7: ص 377 و ج 8: ص 390 و ج 12: ص 343 و منابع ديگر. |