متن کامل

بسم‏الرحمن‏الرحیم‏ عصمت ‏ خلاصه: پیامبراکرم(ص) در زمان حضصور خویشی آینده پس از خوشی را مشفقانه مد نظر داشتند و مردمان صدراسلام را از فتنه و گرفتاریها بیم دادند و راه درست و مسیر صحیح را با معرفی اهلبیت بعنوان مشعل‏های هدایت به مردم معرفی م

بسم‏الرحمن‏الرحيم‏

عصمت

خلاصه: پيامبراكرم(ص) در زمان حضصور خويشي آينده پس از خوشي را مشفقانه مد نظر داشتند و مردمان صدراسلام را از فتنه و گرفتاريها بيم دادند و راه درست و مسير صحيح را با معرفي اهلبيت بعنوان مشعل‏هاي هدايت به مردم معرفي مي‏نمودند و آنچه پس از پيامبر(ص) اسلام گذشت نشان مي‏دهد دغدغه‏هاي پيامبر(ص) بوقوع پيوست و مخالفان اسلام ردر لباس اسلام تمام سعي و تلاش خويش را بكار بردند تا مشعلهاي هدايتي كه به دست پيامبر(ص) روشن شده بود خاموش نمايند و مردم را از اهل بيت(ع) منحرف و به مرجع‏هاي ساختگي خود متمايل كنند. جهت‏گيري‏ها و صف‏آرايي در مقابل آيه تطهير بعنوان مهمترين و حساسترين سند عصمت اهل‏بيت است يا آيه (لاينال عهدي الظالمين) (بقره /124) از اين سياست هميشگي اصحاب شيطان دارد چرا كه اين آيه بيان كننده عصمت و مرجعيت قدي و سياسي اهلبيت(ع) است و لزوم تمسك مردم به اين بزرگواران را مي‏رساند. آنچه اين آيه در صدد آن است فقط بيان عصمت گروهي خاص نيست بكله اين عصمت را خداوند در جهت غرضي نهايي و والاتر قرار داده است و آن امامت، ولايت و زمامداري امامان(ع) است و ائمه بزرگوار ما نيز در بيانهاي مختلف و قالبهاي گوناگون صلاحيت خويش را براي احراز اين مقام الهي به مردم گوشتزد كرده‏اند و بر ميان فضيلت مولاي خويش تاكيد شگرفي داشته‏اند.

عصمت رهبران جامعه پس از رحلت پيامبراكرم(ص) به منظور ارائه الگوي خدشه‏ناپذير اسلامي امري است قهري وگرنه بحث ارائه الگوي كامل هميشه وصول‏ناپذير خواهد ماند و اراده الهي مبني بر تحقق جامعه فاضله در دسترسي نخواهد بود. از طرفي حديث ثقلين كه در آن كتاب الله كه مثال عصمت و بي‏نقص امت در كنار عترت اهل‏بيت(ع) قرار داده شده‏اند اينجاب مي‏كند كه اين قرينين يعني كتاب خدا و عترت اهل‏بيت(ع) معصوم از هرگونه خطا و لغزشي باشند تا بتوانند در كنار هم حركت كرده و با هم باشند. و آن كامل بي‏نقص بدون امامان معصوم كامل، معيوب و ناقص خواهد بود و لذا امكان اينكه امامان امت برخي قرين قرآن باشند اما معصوم نباشند ميسر نخواهد بود.

مباحث اين مقاله جنبه ي كلي و شبهات مرتبط به آيه تطهير را مورد بحث و بررسي قرار مي‏دهد.

عصمت پيامبران‏

عصمت يعني معصونيت از خطا و در مقام گرفتن وحي، مصونيت از خطا در مقام تبليغ و رساندن پيامهاي اللهي و مصونيت از خطا در مقام انجام وظايف و تكاليف شخصي كه در آن به عصمت از معصيت تعبير مي‏شود. معصيت، فعبي است كه مستلزم هتك حرمت مولي و مخالف اوامر وي باشد. و به عبارت ديگر گفتار يا كرداري است كه منافي يا بندگي باشد؛ و منظور از عصمت و مصونيت اين است كه در انسان نيرويي وجود داشته باشد كه او را از اموري كه شايسته نيست نگهداري نمايد؛ و اما خطاهاي ديگري كه مربوط بگرفتن و رساندن و عمل كردن بوحي نيست مانند خطاهاي حواسي در اداركات واقعي و خطاهايي كه تشخيص صلاح و فساد و نفخ و ضرر امور تكويني يا در علوم اعتباري واقع مي‏شود و از موضوع اين بحث خارج است. كه البته از قرآن شريف استفاده مي‏شود كه انبياء در هر سه قسمت فوق معصومند، اما قسمت اول، از آيه شريفه (فعبث الله النبيين ميشرين و منذرين وانزل مهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس...) تا آنجا كه مي‏فرمايد (فهدي الله الذين آمنوا لما اختلف فيد من الحق باذنه) استفاده مي‏شود كه منظور از مبعوث كردن پيغمبران با بشارت و تهديد فرستادن كتاب با ايشان اين است كه حق اعتقادات و حق اعمال را براي مردم بيان كنند و آنان را رهنمون شوند و البته پروردگار در كار خودش خطا نمي‏كند و هرچه كه اراده كند تحقق مي‏پذيرد بنابراين قطعاً بايد چنين بشود يعني بايد ايشان وحي الهي را بدون كم و كاست بفهمند، و چون ايشان را براي هدايت مردم و رساندن پيامهاي خود برانگيخت ناچار بايد رسالت خود را كامل و بدون غلط و خطا تبليغ نمايند و در آيه (52) سوره طه مي‏فرمايد: (ولايضل ربي و لايسفي) و در آيه (3) سوره طلاق مي‏فرمايد: (ان الله بالغ امره قد جعل الله كل شي قدرا) و در آيه (21) سوره يوسف مي‏فرمايد: (واله غالب علي امره).

دليل ديگر بر عصمت ايشان آيه (28) از سوره جن است كه مي‏فرمايد: (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً لا من ارتضي من رسول فانه يسلن من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا ارسالات ربهم و احاط بمالديهم واحصي كل شي عدراً).

ظاهر اين آيه اين است كه خدا پيغمبرانش را بوحي اختصاص داده، و ايشان را برغيب مطلع ساخته، و ار پيش و پس و همه اطراف و جوانب محفوظ داشته تا وحي الهي از ناحيه شياطين يا غير از آن زوال يا تغييري نپذيرد و ايشان هم پيامهاي پروردگار را چنانچه بايد و شايد بمرده برسانند؛ نظير آن آيه (64) سوره مريم است كه از قول ملادكه مي‏فرمايد: (و ما نتنزل الا بامر ريگ له ما بين آيدينا و ماخلفنا و ما بين ذبن و ماكان ريگ نسيا) اين آيه دلالت دارد بر اينكه وحي از هنگامي كه شروع به نزول مي‏كند تا موقعي كه به پيغمبر مي‏رسد و بوسيله او به مردم تبليغ مي‏شود از هرگونه تغيير و تبديل محفوظ و مصون است.(1)

از اين دليلها مي‏توان عصمت ايشان را علاوه بر جنبه فوق از معصيت نيز اثبات نمود چرا كه اگر اين شخص از طرف خداوند پيامبر است گفتار و كردارش دليل دو پيام متناقض است و دو مطلب متناقض حق نيست، زيرا هر يك ديگري را باطل مي‏كند و از اين رو سخنانش مطمئن نمي‏شود، دليل ديگر بر عصمت ايشان از هر حيث آيه (90) سوره انعام است كه مي‏فرمايد: (اولئك الذين هداهم الله فبهدا هم اقتدا) انبيا عليهم السلام به طور حتم از طرف خدا هدايت يافته‏اند، و در آيه (33) شورنه زير مي‏فرمايد: (و من يضل الله مما له من هاد و من يهدي الله فما له من مرضل) و در آيه (17) سوره كهف مي‏فرمايد: (من يهدي الله فهو المهتد) بنابراين هر كسي از طرف خدا هدايت شد هيچ گمراه كننده‏ايي در او تاثير نخواهد كرد و هيچ گمراهي با او راه نخواهد يافت و از آنجاييكه هر معصيتي گمراهي است مانند آيه (64) سوره يس (الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو بين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم و لقد اضل منكم جبلاً كثيرا).

پس ساحت انبيا از صدور معصيت و خطا در فهم و رساندن وحي منزه است. دليل ديگر، آيه (68) از سوره نساء است (و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا) بضميمه آيه (7) سوره حمد (اهدانا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين). در اين تائيد آيه (7) سوره حمد آيه (59) سوره مريم است كه مي‏فرمايد (اولئك الذين انعم الله عليهم من البين من ذريه آدم و من حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلي عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و يكياً مختاف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا) كه اين آيه اشاره به هدايت الهي به پيامبران است.

دليل ديگر عصمت پيغمبران آيه (63) از سوره نسا است كه مي‏فرمايد (و ما ارسلنا من رسول الايطاع باذن اله) در اين آيه علت ارسال پيغمبران منحصراً اطاعت كردن مردم از ايشان شمرده شده، و اين بدين معني است كه مردم از گفتار و رفتار پيغمبران اطاعت و پيروي مي‏كنند و اگر پيغمبر در فهم تبليغ وحي خطا كند لازمه‏اش اراده پروردگار خطا و باطل باشد و اگر معصيتي از پيغمبر سرزند چه در گفتار و چه در كردار ناچار مبغوض خدا است و چون همان عمل يا قول مورد اطاعت مردم واقع مي‏شود و بايد محبوب خدا باشد اين تناقص است و خداوند از تناقض منزه است.(2) حال در مورد امامان شيعه(ع) حداقل از دو راه مي‏توان عصمت آنها را اثبات نمود، راه عقلي و را سندي است.

اما در مورد وجود الگوي كامل بدون هيچ عيب و نقصي براي مسلمانان باشد، آيه تطهير نيز تصريع كامل و قوي در مورد عصمت اهل‏بيت دارد. آيه تطهير عملاً حساسترين و روشنترين و سرنوشت سازترين آيه و نص است براي آينده است و راز اين همه درگيريها و دست و پازدنها در همين؟ است و آن سو بيشترين تاكيد اهل‏بيت(ع) بر تفسير درست اين آيه است.

 

آيه در مقام مدح و ثنا

ابن حجر هيمي، دانشمند اهل سنت نيز به وجود اين قراين اينگونه اعتراف مي‏كند:(3) «آيه يا كلمه انما كه مفيد حصر است شروع شده است تا بيان كند كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدي شك و گناه در چيزي كه بايد به آن ايمان داشت از آنان و نيز پاكيزگي آنها از تمامي اصول و اخلاق مذموم است. حكمت ختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان به بالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است، تنوين آن هم تعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مي‏باشد كه اين طهارت از جنس طهارت متعارف و مانوي مردمان نيست، آنگاه پيامبر(ص) تمام آنانرا با تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده است با اين دعا تاكيد مي‏فرمايد كه خداوند اينان اهل‏بيت(ع) من هستند و ناپاكي را از آنان دور كن و نيز با داخل كردن خود در شمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش بهرحال اين قراين و شواهد انحصار و اختصاص آيه را در گروه خاصي نشان مي‏دهد و اين مانع از پذيرش اراده تشريعي است كه مربوط به همه انسانها و هدف تعاليم تمامي انبيا در جهت آن مي‏باشد.

شيخ طوسي دراين‏باره مي‏فرمايد:(4)

اراده خداوند ار دو مورد خالي نيست يا اينكه كرده است براي هر يك از آنها انجام اطاعات و اختناب از معاصي را و يا اينكه با اين اراده در حق آنها لطفي نموده است؛ مورد اول جايز نيست، زيرا چنين اراده‏اي را خداوند در حق همه متكلفين نموده است و اختصاص به اهل‏بيت(ع) ندارد و از آنجا كه اين آيه در مقام مدح اهل‏بيت(ع) است توسط اين آيه خداوند اهل‏بيت(ع) ؟ را اختصاص داده است كه ديگران در آن شريك نيستند پس چگونه آيه را حل كنيم بر چيزي كه اختصاص را از بين مي‏برد و از آنجا كه انما جاري مجراي ليس است يعني خداوند اراده نكرده است مگر اذهاب رجسي را از اهل‏بيت(ع) و اين دلالت مي‏كند كه اذهاب رجسي در آنها تحقق يافته است. شيخ طبرسي نيز مطلب مشابه فوق در كتاب احتجاج طبرسي(5) نقل كرده است.

علامه طباطبايي در الميزان خود در بخش مبسوط و دقيق مي‏نويسد:

كلمه آنها در آيه انحصار خواست خداوند را مي‏رساند و مي‏فهماند كه خواسته رجسي و پليدي را از اهل‏بيت(ع) دور كند و به آنان عصمت دهد و كلمه اهل‏بيت(ع) چه اينكه صرفا براي اختصاص باشد تاغير اهل خانه داخل حكم نشوند و چه اينكه نوعي مدح باشد و چه اينكه ندا به معناي يا اهل‏بيت(ع) بوده باشد، علي‏اليحال دلالت دارد براينكه دور كردن رجسي و پليدي از آنان و تطهيرشان مسئله ايست مختص آنان، بنابراين در آيه شريفه، در حقيقت دو انحصار بكار رفته است:

يكي انحصار اراده و خواست خداوند و در بردن و دور كردن رجسي از اهل‏بيت(ع) و دوم انحصار اين اذهاب و دوري پليدي فقط از اهل‏بيت(ع) و اگر بگويند مراد به بردن رجسي و تطهير اهل‏بيت(ع) تنها همان تقوي ديني و اجتناب از نواحي و امتثال اوامر است و معنا اين است كه خداوند از اين تكاليف ديني كه متوجه شما كرده است سودي نمي‏برد و نمي‏خواهد سودي ببرد بلكه مي‏خواهد شما را پاك كند و پليدي را از شما دور نمايد و در نتيجه آيه در حد آيه (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم) (مائده/6) مي‏باشد بايد گفت چنين معناي با هيچيك از اقوال در مصداق اهل‏بيت(ع) سازگار نيست زيرا اين معنا با اختصاص آيه به اهل‏بيت(ع) منافات دارد زيرا خداوند اين گونه تطهير را براي عموم مسلمانان و تكليفي به احكام دين مي‏خواهد به براي خصوص اهل‏بيت(ع) و حال آنكه گفتيم انحصار تطهير در اهل‏بيت(ع) است.(6)

ملاحظه ظهور نوعي كلمه اراده نيز مي‏تواند دليل بر تكويني بودن اراده باشد با اين توضيح كه اگر لفظي غير معناي ظاهر استعمال شود پيدا است كه اين استعمال محتاج قرينه است و با نبودن آن حمل بر معناي ظاهر مي‏شود شك است كه ظهور ارادده در معناي تكويني است و استعمال آن نيز در اين معنا شايع و فراوان است بطوريكه مي‏توان گفت استعمال اين كلمه در تشريعي اندك و نادر است و در قرآن كريم در 138 مورد كلمه اراده بكار رفته است و قريب 135 مورد آن در تكويني استعمال شده است. از اينجا نتيجه مي‏گيريم كه اراده در آيه تطهير با ملاك ظهور و كثرت استعمال بر تكويني قابل حمل است مگر آنكه قرينه‏اي برخلاف داشته باشيم.(7)

 

دلايل مدعيان اراده تشريعي:

عمده دانشمندان اهل سنت اراده را در آيه شريفه از نوع تشريعي مي‏دانند و معتقدند از آنجا كه آيه شريفه تطهير دليل امر و نهي به زنان پيامبر(ص) و علت تكليف به بانوان است لذا اراده تشريعي خواهد بود.(8) سيدعلي ابطحي در كتاب آيه تطهير في احاديث الفرقين، ماحصل استدلال آنان را اينگونه بيان مي‏دارد: «آيه در سياق آيات نازله در احكام زنان و بيان وظايف شرعي آنان است و غرضي از آن بيان علت تكليف به اين احكام است كه آن اراده اذهاب رجسي و تطهيري است كه لايق شان آنها باشد تا كمال حاصل گردد و مراتب عاليه به دست آيد لذا آيه تطهير نظير آيه و خواست (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم) و حصرو تاكيد و ساير قرايني كه شيعه علت اراده تكويني مي‏دانند براي اهميت موضوع امت و احتمام به شان زنان پيامبر و اين قراين دال بر تكويني نيست بكله دال بر آن است كه مطلوب در آنها اين است كه در درجه‏اي رفع از طهارت قرار بگيرند كه شايسته آن شوند كه خداوند با قول (تطهيراً) از آنان ياد كند لذا آيه (يا نساء النبي لستين كاحد من النساء ان التقتين فلا تحصن بالقول فيطمع الذي في فلبه مرض و قلن قولا معرونا) و آيه (من يفنت فكين لله و لرسوله و يعمل صالي نوتها اجرها مريتين و اعتدنالها رزقاً كريما) و معني اين است كه هر كدان از انان پيامبر اگر بخدا ايمان بياورند، و عمل به وظايف خواسته شده كنند پس براي آنها حاصل مي‏شود طهارت كاملي كه خداوند اراده كرده است حصول و نيل آنرا.

اين استدلال از چند جهت ضعيف و بي‏پايه است:

1- مهمترين دليل امر و نهي مفسران براي اين ديدگاه سياق آيات است و معتقدند آيه دليل امر و نهي زنان پيامبر است حال آنكه موضوع آيه تطهير با آيات بانوان يكي نيست. و سياق هرگاه در برابر نصوص قطعيه قرار گيرد ارجعيت ساقط مي‏شود. قراين داخلي و خارجي وحدت سياق را فتغني مي‏كند و حتي اگر در سياق بودن آيه تطهير را هم بپذيريم مخاطبان يكي نخواهد بود و هرگاه بدانيم مخاطب آيه تطهير همسران پيامبر نخواهند بود دليلي براي اين ادعا باقي نخواهد ماند.

2- اگر معترضه بودن آيه را هم لحاظ كنيم هيچگونه توجيهي به تشريع احكام قبلي مندرج در ساير آن آيات نمي‏شود و آيات بيانيه نمي‏تواند قرينه اراده تشريعي در مقام باشد(9).

3- تشريعي بودن اراده با ظاهر آيه سازگار نيست زيرا ادات حصر و تاكيد مانع از پذيرش اراده تشريعي خواهند بود.

4- اگر بگوييم اراده در آيه تطهير تشريعي است، پايه جستجو كنيم كه اراده تشريعي به عبارت ديگر قانون يا قوانيني كه در اين آيه پايه‏گذاري شده است چيست؟ آيا اين برنامه جز اطاعت از رسول(ص) گرد فحشا و نكشتن توجه به آخرت، دل نبستن به دنيا، انجام دادن اعمال شايسته و عدم‏آميزش با بيگانگان است؟ و آيا اين مواد فقط آيين‏نامه اهل‏بيت(ع) است يا همه مردم و تمام بانوان، برنامه زندگي آنها توجه و پياده كردن اين مواد اساسي است؟ بنابراين اراده تشريعي اجراء اين مواد براي همه مردم است، اطاعت از رسول(ص) از همه و براي همه كارهاي رسوا نكردن از همه و براي همه عدم آميزش با بيگانه براي همه اينها مرادي نيست كه اراده تشريعي تنها از اهل‏بيت(ع) خواستار باشد درحاليكه مي‏بينيم و به اتفاق همه مفسرين، آيه تطهير يك گونه مزيت براي اهل‏بيت(ع) ثابت مي‏كند و اختصاص به آنها مي‏دهد و رنگ تعيين و فوق قانون دارند و بالاخره اگر اراده تشريعي باشد وحتي براي ويژگي اهل‏بيت(ع) به نظر نمي‏رسد و مزيت اختصاصي براي آنان ثابت نمي‏شود ولي اگر تكويني باشد مي‏توان مزيتي اختصاصي به خاندان ويژه رسالت داشته باشد و استفاده از آيه اثبات اختصاصي برتري درباره اهل‏بيت(ع) است لامحاله يايه اذغان نمود كه اراده در آيه كريمهن تشريعي نيست.(10)

5- در استدلال اين گروه آمده بود كه آيه تطهير در حد آيه وضو است و همانطوريكه در آنجا اراده تشريع است اينجا هم تشريعي است زيرا همانطور كه در آيه تطهير اذهاب رجسي فعل خداوند است در آنجا هم تطهير عمل خداوند است و فاعل (ليطهركم) ضميري است كه به خداوند برمي‏گردد. در پاسخ بايد گفت در آيه وضو و آياتي نظير آن، آنچه مسلم است، قادر متعال در مقام تشريع و قانون‏گذاري طهارت سه‏گانه و اشتراط نماز با آنهاست و همين تناسب قانونگذاري روشن مي‏كند كه منظور از تطهير دفع قذرات جسماني و دنبال آن رسيدن به طهارت واقعي و معنوي است و رفع اينگونه كثافات و آلودگيها فعل شخص مكلف است نه خداوند بنابراين با قرينه اول آيه مشخص مي‏شود كه منظور آن است كه مقام مقدسي حق، قانون طهارت آورده تا شما خود را از آلودگيها و كثافتها نظيف نمايد و واضح مي‏گردد كه اراده در آن جز تشريع قانون طهارت چيز ديگري نباشد.(11)

در روايات از يكسوي اين آيت الهي فضيلتي بزرگ بر ان الله تلقي شده است كه به هيچ روي يا تشريعي بودن اراده در آيه سازگاري ندارد چنانكه علي(ع) در ضمن خطابه‏اي بلند فرمود: هان مردمان فضيلت الهي را بشناسيد و گزينش الهي را برگزينيد و بدانيد كه خداوند بر ما فضيلت دارد و ما را برتر دانسته كه فرموده است (انما يريد الله...) خداوند ما را از زشتيها و پليديها -نهان و پنهان- پيراسته و هرگونه پستي و پليدي را از ما دور داشته است بدين سان با شيوه حق استوار هستيم و مخالف -هرآنچه بر باطل است...(12)- از سوي ديگر رواياتي كه نشانگر پيراستن و زدودن زمينه‏هاي آلودگي در آن بسيار است و در آنها غالباً به اين آيت الهي استناد شده است بسي فراتر از آن است كه به شمار آيد و اين همه جز تكويني بودن اراده سازگاري ندارد.(13)

 

آيا آيه تطهير شرعي است؟

آلوسي صاحب تفسير روح المعاني در بيان معناي آيه، به تكويني بودن اراده اعتراف مي‏كند اما در ادامه شرط آن را اطاعت از اوامر و نواحي مي‏داند. خلاصه استدلال او چنين است: آيه تطهير به منزله تعليل اوامر و نواحي آيات بيانيه است و خداوند متعال اراده فرمود كه پليدي‏ها را از بيت نبوت برپايه و به پاكي و طهارت آراسته كند بنابراين امر و نهي به اهل‏بيت(ع) براي آزمايش آنها نيست بلكه براي رسيدن به فضيلت‏هاي است پس باملاحظه اين ملازمعه يك معناي شرطي پديد مي‏آيد كه اگر اوامر خدا را اطاعت كنند و اگر از نواحي خوداري نمايند انگاه است كه اذهاب رجسي و پليدي و ايجاب طهارت در اين خاندان مي‏شود. يعني اراده مشروط است به اطاعه اوامر و خودداري از نواهي است(14) در پاسخ بايد گفت اولا تكويني بودن اراده با اين شرط تشريعي است نه تكويني(15) و اعتراف به اينكه اراده تكويني است ولي شرط است تصديق ضمني است يا انكه اراده تشريعي است و اين امر مختص اهل‏بيت(ع) نخواهد بود.

چرا پيامبر با تكويني بودن آيه، دعا فرمودند؟

آلوسي مي‏نويسد: «برخي استدلال مي‏كنند كه نمي‏تواند اراده تكويني باشد زيرا مراد در اراده تكويني خداوند، قهري بودن آن و عديه امكان تخلف از اراده ان نمايند كه در اين صورت دعاي پيامبر(ص) پس از نزول آيه تطهير (اللهم هولاء اهل بيتي فاذحب عنهم الرجس...) چه معناي دارد چرا كه دعاي رسول خدا ملزم مي‏كند كه اراده تكويني نباشد.(16)

در پاسخ بايد گفت كه دعاي پيامبر(ص) تنها براي معرفي اهل‏بيت(ع) است ايشان به خدا معرفي مي‏كنند تا مردم بدانند اهل‏بيت(ع) چه كساني هستند والا اگر اراده تشريعي هم باشد همين اشكال بكله روشن‏تر از آن پديده مي‏آيد چه معنا دارد پيامبر(ص) بفرمايد خدايا اهل‏بيت(ع) را مشمول امر و نهي خودت قرار بده و آثار شوم نواحي بواسطه نهي آنها دورشان فرما، مگر اوامر و نواهي آيات توجه آنها نيست كه پيامبر(ص) طلب مشمول درباره اهل‏بيت(ع) كند.(17)

عصمت نتيجه آيه:

از مجموع آنچه در مفهوم و مصداق رجسي و تطهير و نوع اراده در آيه شريفه مي‏توان نتيجه گرفت كه مفاد آيه بر تزكيه اهل‏بيت(ع) از هرگونه گناه، دلالت دارد و اين تزكيه قطعاً محقق شده است لذا مي‏توان عصمت را براي آنان ثابت نمود. زيرا هرگاه بپذيريم رجسي هرگونه ناپاكي را دربر مي‏گيرد و اطلاق بر تمام پليدي‏ها دارد و اراده را نيز اراده تكويني بدانيم ناچار بايد بپذيريم كه در خوره اراده تكويني اراده خداوند از مراد خود قطعاً جدا نخواهد شد و اراده خداوند اين است كه از اهل‏بيت(ع) اذهاب رجس نمايد و آنان را تطهير نمايد و اين اراده در عالم واقع بايد انجام گيرد و اطلاق رجسي و اذهاب آن و تاكيد با تطهير جز با عصمت تناسب ندارد.

اين آيه شريفه يكي از ادله عصمت اهل‏بيت(ع) است كه يكي از اهل‏بيت(ع) خود رسول اكرم(ص) است. عصمت از اعتقاد و عمل باطل است و مراد از تطهير، زايل ساختن اثر رجسي بوسيله وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق پس معناي آيه اين شد كه خداي سبحان مستمرا و دائماً اراده دارد شمار را به اين موهبت يعني اختصاص دهد به اين طريق كه اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما ببرد و به حالت يا و به جاي آن عصمتي بياورد كه حتي اثري از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهايتان نباشد.(18)

عموم دانشمندان و مفسران شيعه با تكويني دانستن اراده در آيه تطهير استدلال مي‏كنند كه محال است مراد از اراده خداوند سرپيچي كند لذا آيه صراحت در عصمت دارد.(19) محمدمهدي آصفي در بياني كاملتر مي‏نويسد: «وقتي روشن شد كه مقصود از اراده در اين آيه شريفه اراده تكوينيه است پس ديگر ممكن نيست كه مراد از اراده خداوند سرپيچي كند و ممكن نيست كه بر ساحت ان حضرات سلام الله عليهم گرد ناپاكي بنشيند و اين از بديهات عقل و منطق است كه يك فرد مسلمان نمي‏تواند در محال بودن تخلف مراد از اراده خداوند شك كند كه خود فرموده است «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» (يس/82) پس محال است كه آنها ناپاكي سربزند و اين معناي اراده با حصري كمه كلمه انما مي‏رساند سازگار است. پس حكم آيه شريفه طهارت بر اهل‏بيت(ع) واجب و رجسي و ناپاكي بر آنان ممتنع است.(20)

 

چند شبهه‏

صراحت آيه شريفه در بيان عصمت اهل كساء، برخي از مفسران عامه را بر اين پندار غلط واداشت با طرح مسائلي آيه را از دلالت اصلي خود خارج كنند و ان را به گونه‏اي بيان نمايد تا هرگونه فريت و برتري را منتفي نمايد. در اين راستا چند تشكيك پاسخ داده مي‏شود.

1- كسي كه گناهي از او سر بزند سپس توبه نمايد او مطهر از ان شده است، لذا تطهير كه اراده خداوند و دعاي پيامبر(ص) است به معناي عصمت نخواهد بود.(21)

در پاسخ بايد گفت مغفرت انسان را از گناه حادث در نفسي تطهير نمي‏كند بكله از او وجوب عقوبت را دفع مي‏كند و مذنب هنگام ذنب غير مطهرات و به بياني ديگر با غفران و بخششي اثر وضعي حرام و قبح ذاتي آن را از بين نمي‏ورد و آن اثر وضعي در روح شخص باقي مي‏ماند و رواياتي كه مي‏گويند «التائب من ذنب كمن لاذنب له» نمي‏تواند اين پاسخ را مورد اشكال قرار دهد زيرا چه بسا مراد از اين همساني، همساني در رفع عقوبت باشد.(22) بهمين دليل از آيه (ولاينال عهدي الظالمين) يكي از مصاديق عصمت محسوب مي‏شود چرا كه آيه مذكور به امامت حضرت ابراهيم و امامت پس از آن اشاره مي‏كند و عصمت از هرگونه لغزشي، گناه و باطل، را شرط آن قرار مي‏دهد. در حقيقت كسي كه بلغزد و مرتكب گناه مي‏شود به خود ظلم كرده است و ظالم محسوب مي‏شود و نمي‏تواند مصداق آيه فوق باشد حتي اگر توبه كرده باشد و بنابراين شرط امامت عصمت است.

2- در صورتيكه آيه تطهير افاده معناي عصمت كند بايد صحابه خصوصاً آنهاكه در غزوه بدر بوده‏اند از جمله معصومين باشند زيرا خداوند در حق آنها نيز فرمود (لكن يريد الله ليطهركم وليتم نعمته عليكم) (مائده/6) زيرا تمام كردن نعمت بدون حفظ از معاصي و شرشيطان قابل تصور نيست و نيز در جاي ديگر در همين زمينه مي‏فرمايد (ليطهركم يه و يذهب عتكم رجسي الشيطان) (انفال/11) لذا اگر تطهير افاده معناي عصمت كند طبق اين آيات صحابه از ديگران به آن سزاوارترند.(23)

در پاسخ بايد گفت بررسي سياق و سمت و سوي هر آيه و سبب نزول هر كدام مي‏تواند پاسخ مناسبي به اين شبهه باشد. در ايه ششم از سوره مائده همانطور كه قبلاً ذكر شد سخن از تشريع وضو و تيمم است و تطهير در آن آيه ناظر به حكمي تشريعي است و در آيه يازدهم از سوره انفعال هم بحث از سبب فرو فرستادن باران بر اهل بدر است، مي‏فرمايد خداوند باران را بر شما نازل كرد تا شما را پاكيزه گرادند و وسوسه شيطان را از دلهايتان بزدايد اين آيه شريفه مويد رواياتي است كه مي‏گويد: كفار قبل از مسلمين به لب چاه رسيدند و مسلمين وقتي پياده شدند كه كفار آب را گرفته بودند و انان ناچار در زمين خشك و ريگزار پياده شدند بعد از مدتي كه مسلمانان محدث و طيب شده بودند و همه دچار تشنگي بودند شيطان در دلهاي آنان وسوسه كرد و گفت دشمنان شما آب را گرفتند و اينك شما با نجاست و جنابت نماز مي‏خوانيد و پاهايتان در ريگ فرو مي‏رود لذا خداوند ياران را بر ايشان بارانيد و همه با آن غسل جنابت كرده و خود را از حديث تطهير نمودند و وسوسه شيطان را از دل آنان زدود(24) لذا روشن است كه تطهير در اين آيه ناظر بر تطهير از گناهان نيست و به سمت و سوي آن با آيه تطهير تفاوت دارد لذا اين شبهه نمي‏تواند هدف آنان را تامين نمايد.

3- آيه تطهير بر عدم عصمت دلالت مي‏كند و نه بر عصمت‏

بعضي از مفسران اهل سنت نه تنها بر عصمت اعتقاد ندارند بكله عدم را از آيه تطهير بيان مي‏كند. زيرا در حق كسي كه طاهر است نمي‏گويند (اني اريد ان اطهره) به خاطر امتناع از تحصيل حاصل و نهايت اينكه اشخاص مذكور رضي الله عنهم محفوظ از گناه هستند بعد از تعلق اراده خداوند به از بين بردن رجسي در آنها و اگر افاده معناي عصمت مي‏كرد بايد فرمود: (ان الله اذهب عنكم نه يريد)(25)

در جواب بايد گفت كه:

گاهي اوقات اذهاب به معني ازاله آنچه موجودات بكار مي‏روند و گاهي اوقات در منع از وارد شدن چيزي و محلي كه قابليت پذيرش آن را دارد مثل اين آيه (كذلك ينصرف عنه السو و الفحشاء) (يوسف /24) چرا كه يوسف قطعاً دچار فحشاء نشر شما هم در دعاء مي‏گويد (هدف الله عنك السو و اذهب الله عنك كل فخدور)(26)

اگر استدلال فوق درست است پس اينكه مي‏گوئيم اهدنا الصراط المستقيم اعتراف به عدم هدايت خواهد بود و دليل بر ضلالت در حالي ما در اين دعاي هميشگي استمرار وضع موجود و يا افزايش هدايت را درخواست مي‏نمائيم.

شيعه و سني؟ پيامبر(ص) را در مفاد آيه داخل مي‏دانند حال نمي‏توان بار نظر بر ساير اهل‏بيت(ع) در معناي ديگري به تعبير ديگر امكان ندارد كه آي‏ه اذهاب رجسي و معناي متناقض داشته باشد.(27) حتي اگر بپذيريم كه اذهاب رجسي مي‏تواند در يكسايه ناظر به دو معنا باشد و در مورد ساير اهل‏بيت(ع) دلالت بر دفع پليدي داشته باشد مخدور ديگري پيش مي‏آيد و آن اينكه امام حسن و امام حسين(ع) در زمان نزول آيه خردسال بودند و هيچ گناهي از آنان صادر نشده بود پس اين هم بار يك تناقض ديگر كه پليدي را به دو امام؟ نسبت مي‏دهد.(28)

آيا اعتراف ائمه(ع) بر گناه با عصمت آنها تناقض است؟

سوال اين است كه چه طور مي‏شود شيعه بر عصمت اهل‏بيت(ع) احتجاج مي‏كند حال اينكه علي(ع) در دعاهاي خود طلب استغفار مي‏كند و اين سازگاري ندارد.(29)

علامه مجلسي در حياة القلوب در پاسخ مي‏گويد: «اين نكته را به چند شكل مي‏توان تاويل كرد

1- ترك مستحب و فعل مكروه را گاهي گناه و مصعيت مي‏نمايند بلكه ارتكاب بعضي از مباحاب نظر به جلالت و بفعت شان آنها تعبير به گناه مي‏شود به اعتبار پستي اين مرتبه نسبت به ساير احوال ايشان چنانچه ساحب كشف الضمه فرموده است كه اكثر اوقات ايشان به ياد خدا و مراقبت الهي مصروف است و ظاهرا ايشان علا اعلي متعلق پس گاهي كه از آن مرتبه نزول مي‏كننند و مشغول خوردن و آشاميدن و مباحات مي‏شوند اينها را گناه مي‏نامند و از آن استغفار مي‏كنند.

2- هرگاه مرتكب بعضي از امور گردند از معاشرت خلق و تكميل و هدايت ايشان كه از جانب حقتعالي مامور به آنها شده‏اند پس عود كنند و به مقام قرب وصال و مناجات حضرت حق، چون اين مرتبه عظيم‏تر از آن مرتبه است خود را مقصر مي‏بينند و استغفار و تضرع مي‏كنند.

3- چون علوم و فضايل و عصمت ايشان را از لطف و فضل جناب اقدسي الهي است ديگر اين نبود ممكن بود كه انواع معاصي از ايشان صادر شود چون نظر به اين حالت خويش مي‏نمايد و اقرار به فضل پروردگار و عجز و نقص خويش مي‏نمايند.

4- چون مراتب معرفت غير متناهي است و انبيا مواد صيا پوسته در ترقينه در حصول كمالات و صعود بر معراج قرب و در هر ساعتي از ساعات بكله در هر آني كه مرتبه سابقه را نسبت به اين مرتبه قاصر مي‏دانند و عبادات را كه با آن محال واقع شده خود را در آن مقصر مي‏دانند و از آن استغفار مي‏كنند.(30)

 

 

آيا اراده تكويني مستلزم جبر است؟

در جواب اين شبهه كه عصمت و پاكي آنان از گناه جبري است. و لذا صدور گناه غيرممكن خواهد شد و اين فضيلت اجباري و هيچگونه مزيتي براي آنان ايجاد نمي‏كند(31) بايد گفت كه اين شبهه فقط در عصمت اهل‏بيت(ع) به وجود نمي‏آيد بلكه چنين ايرادي بر عصمت انبيا(ع) و پيامبراكرم(ص) نيز مي‏توان وارد كرد حال آنكه در مورد عصمت انبياء خصوصاً پيامبراكرم(ص) ترديدي نيست. در پاسخ اين شبهه بايد گفت اگر مفاد آيه اين باشد كه خدا خواسته است اهل‏بيت(ع) مصونيت از گناه داشته باشند و حافظ اين اراده پروردگار است جاي ترديد خواهد بود .لي با دقت در مفاد آيه كريمه مي‏بينيم كه چيز ديگري مراد است، كلمه ليذهب در تركيب كلام مفعول به «يريد» است يعني «يريدالله ان يذهب عنكم الرجس» خدا اراده ربودن و دور نگهداشتن شما را كرده است «از رجس» و در آيات ديگري همچينن تركيبي مشاهده مي‏شود كه گاهي يريد با «لام» آمده و گاهي با «آن» مثلاً در آيه 55 سوره توبه مي‏فرمايد: (انما يريدالله ان يغدبهم بها في الدنيا) كه در آيه 85 همين سوره مي‏فرمايد: (انما يريد الله ان يعذبهم بها في الدنيا) كه لام در آيه اول به معناي «آن» است و همانطور كه «ان بعذبهم» در آيه دوم مفعول يريد است «ليعذبهم» در آيه اول نيز مفهول يريد است با اين توضيح روشن شد كه تعلق اراده در آيه تطهير اذهاب است يعني خداند اراده كرده است دور كردن را، دور كردن رجس را از اهل‏بيت(ع) به اين معني كه بين اهل‏بيت(ع) و رجسها فاصله بياندازد، فاصله‏اي ايجاد كرده است تا هرگز به پليدي نزديك نباشد و همين ايجاد فاصله آنها را منزه و ميرا مي‏كند. اين فاصله عنايت است و اين عنايت اختصاصي است و هيچگونه جبري در عدم صدور گناه نيست. پس دوري آنها از گناه و فاصله ميان آنها و طغيان معلول عصمت روح و انشراح صدر و عدم ابتلا به امراض روحي است اما پيدايش اين عنايت به اين طبقه خاص نموده است.(32)

راه ديگر پاسخ به اين شبهه اين است كه در عصمت يعني محال بودن صدور گناه و خلاف از معصوم و اين محال بودن صدور گناه ناشي از تربيت ويژه و بالا رفتن نيروي اراده و كنترل نفس و تاييدات و امدادهاي غيبي الهي به بنده‏اش مي‏باشد در حدي كه با وجود اين فرازهاي تكاملي صدور گناه و خلاف از آن بنده محال است. پس معني عصمت بالا بردن اراده و تكامل آن در حدي كه صدور گناه و مخالفت با خداوند و پيروي از هوي و هوس محال باشد.(33) مصداق اين مفهوم براي اكثر مومنين ملموس است.

 

عصمت و امامت‏

با پذيرش اصل عصمت و رفع شبهات از حول و حوش آن در خصوص اهل‏بيت(ع) آيا اراده خداوند فقط بر عصمت بدون لحاظ هيچ غرض ديگري تعلق گرفته است؟ و آيا جامعه اسلامي از اين موهبت الهي بهره‏اي مي‏برد؟

كاملاً بديهي است كه اراده خداوند در عصمت اين گروه براي كي حكمت و هدف عاليترين تعلق گرفته است، اين حكمت و هدف به گروهي اختصاص داده است تا جامعه اسلامي از اين تربيت ويژه الهي بهره‏مند شوند، آنان را از لغزشهاي در امان ساخته است تا جامعه را از افتادن در پرتگاه‏هاي لغزنده گناه و عصيان باز دارد و به تعبيت ديگر هدف نهايي مصلحت مردم است. و اين اراده به منظور غايت به امت اسلام است. اين گروه بايد پاك باشند تا جامعه براساس طهارت بنيانگذاري شود(34) و اين دقيقاً دليل اصلي ايه شريفه (لاينال عهدي الظالمين) و اينكه در حديث ثقلين قران را در كنار عترت و اهل‏بيت(ع) قرار داده شده‏اند.

و در پايان استمرار عصمت در اهل‏بيت(ع) در دوازده امام بوده كه احاديث و روايات نقل شده از پيامبر از سني و شيعه زياد و نياز به بحث ندارد چرا كه اگر ما بپذريم كه اصل بست در اهل كسا متمركز است پذيرش بقيه ائمه امري ساده و سهل الوصول خواهد بود.

 

نتيجه‏گيري‏

پس از رحلت پيامبر تاريخ شاهد مهمترين انحراف را بخود ديد كه اين انحراف از سقيفه شروع شد و تا الان هم ادامه دارد. آيا مي‏توان تصور كرد كه پيامبراكرم(ص) اين انحراف را و يا سرنوشت اسلام پس از رحلت وي را بدون تدبير رها كرده باشد؟ در اين راستا بررسي آيات قرآني مرتبط به بحث عصمت مخصوصاً عصمت اهل‏بيت(ع) حايز اهميت است كه در مباحث گذشته ابعاد مختلف آيه تطهير بعنوان مهمترين سند عصمت اهل‏بيت(ع) مورد بررسي قرار گرفت و به شبهات مختلف پيرامون اين آيه پاسخ داده شد و در پايان حديث ثقلين و آيه (لاينال عهدي الظالمين) نيز مورد تفحص قرار داده شد.

 

منابع‏

فارسي:

- طباطبائي، سيدمحمدحسين، تفسيرالميزان، ج 2، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1366ه.

- طبرسي، ابومنصور احمد بن علي بن ابيطالب، احتجاج طبرسي، ترجمه حسن مصطفوي، ج 2، چاپ سوم، انتشارات كتابخانه سنايي.

- قرشي، علي‏اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعث، 1370ه.

- كاشاني، ملافتح‏الله، تفسير كبير نهج‏الصاديقين في الزام المخالفين، ج 10، تهران كتابفروشي اسلاميه، 1346ه.

- ميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسوار وعده الابرار، معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري، ج 10، تهران، انتشارات آيه كبير، 1361ه.

عربي:

- آصفي، محمدمهدي، آيه التطهير، قم، دارالقرآن الكريم، 1411ه.ق.

- آلوسي بغدادي، ابي‏فضل شهاب‏الدين سيدمحمود روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج 30، بي‏جا، دارالفكر، بي‏تا.

- ابطحي، سيدعلي موحد، آيه التطهير، في احاديث الفريقين، ج 2، چاپ اول، قم، مولف، 1405ه.

- ابن منظور، ابي‏فضل جمال‏الدين، محمد بن مكرمه، لسان العرب، ج 15، قم، نشر ادب و حوزه 1404 ه.ق.

- يضاوي، ناصرالدين ابي سعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازي، تفسير بيضاوي، ج 4، چاپ اول، بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات، 1410 ه.ق.

- تستري، نورالله، احقاق الحق و ازصاق الباطل، چاپ اول، ج 19، قم انتشارات كتابخانه آيه‏الله العظمي مرعشي نجفي،بي‏تا.

- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 20، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372 ه.ق.

- طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع‏البيان في تفسير القرآن، ج 10، چاپ اول، بيروت، دارالحياء التراث العربي، 1412 ه.

- عاملي، سيدجعفر مرتضي، اهل البيت في آيه التطهير، چاپ اول، بيروت، دارالامير، 1413ه.ق.

- قاسمي، محمدجمال‏الدين، محاسن التاويل (تفسير قاسمي) تحقيق محمد فواد عبدالباقي، ج 7، چاپ اول، بيروت، موسسه التاريخ العربي، 1415

- مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار الجامعه لدور الخبار الائمه الاطهار(ع)، ج 110، چاپ دوم، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 ه.

- مرعشي حسيني، شهاب‏الدين، تعاليق احقاق الحق و انصاق الباطل، چاپ اول، ج 19، قم، انتشارات كتابخانه آيه‏الله العظمي مرعشي، بي‏تا.

- ميتمي قلي، احمد بن فجر، الصواعق المحرقه في الرد علي اهل البدع و الزفذقه، باحاشيه و تعليق عبدالواهاب عبدالطيف، چاپ دوم، مصر، قلبة القاهره، 1385 ه.

مقالات:

- مهدوي‏راد، محمدعلي، تفسير ماثور كمبودها و كفايتها، يادنامه خاتمي (مجموعه مقالات علي و تحقيقي در بزرگداشت آيت الله حاج سيد روح‏الله خاتمي اردكاني) به اهتمام محمدتقي فاضل مبيدي، بي‏جا، موسسه معارف اسلامي، امام رضا(ع)، 1376.

1) تفسير الميزان ج 2، ترجمه استاد سيدمحمدباقر موسوي همداني، ص 187 تا 190.

2) محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن.

3) اصفي، محمدمهدي، آيه تطهير، قم، دارالقرآن الكريم، 1411ه.ق.

4) ابن جعفربن محمد بن حسن، شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 8، بي جا، مكتب الاسلام الاسلامي، 1409، ص 310.

5) طبرسي، البوالمنصور، احمدبن‏علي‏بن‏ابيطالب، احتجاج طبرسي، ترجمه حسن مصطفوي، ج 2، چاپ سوم، انتشارات كتابخانه سنايي.

6) الميزان، علامه طباطبايي.

7) اشرافي، شهاب الدين، ولتكرافي، محمدفاضل، اهل بيت يا چهره‏هاي درخشان در آيه تطهير، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.

8) بيضادي، ناصرالدين ابي سعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازي، تفسير بيضاوي، ج 4، چاپ اول، موسسه اعلمي 1400، ه.ق.

9) لنكراني و اشراقي، ص 94.

10) لنكراني و اشراقي....

11) لنگراني و اشراقي...، ص 91.

12) عروسي جويزي، عبدعلي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج 5، چاپ چهارم، قم،...

13) مهدوي‏راد، محمدعلي، تفسير ماثور كمبودها و كفايتها، يادنامه خاتمي، مجموعه مقالات علمي....

14) آلوسي، ج 22، ص 18.

15) سيدجعفر مرتضي العاملي، ص 203.

16) آلوسي، ج 22، ص 18.

17) سيدجعفر مرتضي العاملي، ص 205.

18) الميزان، محمدحسين طباطبايي، ج 16، ص 231.

19) ملافتح الله، كاشاني، ج 7، ص 219؛ نورالله قسقري، ج 2، ص 564؛ سيدعلي‏اكبر قرضي، ج 8، ص 355.

20) آصفي محمدمهدي، ص 24.

21) محمدجمال‏الدين قاسمي، ج 5، ص 510.

22) شهاب‏الدين حسيني، رعشي، ج 2، ص /562.

23) آلوسي، ج 22، ص 20.

24) طبرسي، مجمع البيان، ج 8، ص 465؛ محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 16، ص 332.

25) آلوسي، ج 22، ص 25.

26) سيدعلي موحد، ابطحي، ج 2، ص 64.

27) سيدعلي موحد، ابطحي، ج 2، ص 64.

28) سيدجعفر مرتضي عاملي، ص 208.

29) آلوسي، ج 22، ص 17.

30) مجلسي، محمدباقر، حياةالقلوب در امامت، ج 2، تهران، انتشارات كتابفروشي اساديه، 1388، ه.ق.، ص 22.

31) قاسمي، جمال‏الدين،...، ص 59.

32) لنكراني، اشراقي، ص 101 و 110.

33) مهدوي راد، محمدعلي، ص 96.

34) لنكراني و اشراقي، ص 141-138.

 


| شناسه مطلب: 79860