متن کامل

باسمه تعالی‏ ترجمه‏ «الصحابی و عدالته» علامه عسکری‏ مترجم: شکوه السادات حسینی‏ اداره کل پشتیبانی فرهنگی‏ معاونت بین‏الملل‏ بعثه مقام معظم رهبری‏ علی مائدة الکتاب والسُّنَّةِ شکوه السادات حسین

باسمه تعالي‏

ترجمه‏

«الصحابي و عدالته»

علامه عسكري‏

مترجم: شكوه السادات حسيني‏

اداره كل پشتيباني فرهنگي‏

معاونت بين‏الملل‏

بعثه مقام معظم رهبري‏

علي مائدة الكتاب والسُّنَّةِ شكوه السادات حسيني‏

اَلصَّحابي‏ وَ عَدالَتُه‏

تأليف‏

السّيد مرتضي العسكري‏

بسم الله الّرحمن الّرحيم‏

 

عدالت صحابه:

حضرت رسول(ص) در شأن شهداي اُحد فرمودند: بر آنان من شهادت مي‏دهم.

سپس ابو بكر گفت اي رسول خدا، آيا ما برادران آنها نيستيم؟ اسلام آورديم همچنانكه آنان اسلام آوردند و جهاد كرديم همچنانكه آنان مجاهده نمودند.

سپس پيامبر(ص) فرمودند: بلي، ولي نمي‏دانم سپس از من چه مي‏كنيد؟ موطأ2: 462 ح 32 كتاب الجهاد

و بعد: ما مسلمانان بر سر مسائل اختلافي در بين خودمان نزاع كرديم و در نتيجه دشمنان اسلام از خارج و به نحوي نامحسوس ميان ما شكاف انداختند و بدين ترتيب ما در دفاع از سرزمينهايمان ضعيف شديم و دشمنان بر ما مسلط شدند. همچنانكه حتي سبحانه تعالي فرمود: «فرمان خدا و رسولش را اطاعت كنيد و هرگز راه اختلاف و نزاع را پيش نگيريد چرا كه ضعيف مي‏شويد و قدرت شما از بين مي‏رود و صبر پيشه كنيد همانا خدا با صبر كنندگان است.» انفال/46

و امروز و هر روز شايسته است كه ما در آنچه كه بر سر آن اختلاف داريم به كتاب و سنت مراجعه كنيم و سخن خود را درباره آن يگانه مي‏سازيم همچنانكه فرمود: «سپس اگر در خيري منازعه كرديد، سپس آنرا به خدا و رسولش ارجاع دهيد. نساء/ 59

از علماء و دانشمندان محترم تقاضا دارم كه در اين زمينه با ما؟؟؟ كنند و ديدگاهها و نظرات خود را به آدرس؟؟؟ ص پ 124/ 34 ارسال دارند.

 

تعريف صحابه در دو مكتب:

1- تعريف صحابه در مكتب خلفاء:

ابن حجر در تعرفه الاصحابه، فصل اول در تعريف صحابي مي‏گويد:

صحابي كسي است كه پيامبر(ص) را درك كرده باشد. در حالي كه ايمان به آن داشته و مسلمان از دنيا رفته باشد، كه اين شامل حال كسي مي‏شود كه همنشين پيامبر بوده و يا لحظه‏اي او را درك كرده باشد، از او حديثي روايات كرده باشد يا نكرده باشد، در ركاب حضرتش جنگيده باشد و يا نجنگيده باشد، كسي او را لحظه‏اي ديده باشد اگر چه با او مجالست نكرده باشد و نيز كسي كه به علت عارضه‏اي مانند نابينايي او را نديده باشد.(1)

در فصل ضابطه‏اي كه مي‏توان صحابه بودن جمع كثيري را استنباط نموده آورده است:

همانا ايشان در فتوحات جز صحابه كسي را به امارت نمي‏گماشتند و همانا در سال دهم كه مورد طائف كسي باقي نماند مگر آنكه اسلام آورد و همراه پيامبر در حجة الوداع شركت نمود. و نيز در ميان اوس و خزرج در پايان عمر پيامبر كسي باقي نماند مگر آنكه مسلمان شود و پيامبر(ص) از دنيا نرفت در حالي كه احدي از آنان اظهار كفر كند.(2)

و اگر محقق محترم به كتاب «150 صحابي ساختگي» نوشته اينجانب مراجعه كند، ميزان سهل انگاري آنان در اين مسئله و ضرر آن بر حديث را در خواهد يافت.

2- تعريف صحابه در مكتب اهل بيت(ع):

جمع صاحب عبارتست از واژه‏هاي صحب، اصحاب، صحاب و صحابة(3). صاحب به معني همراه(4) و ملازم(5) است و به كسي اطلاق نمي‏شود مگر اينكه ملازمت و همراهي زياد داشته است(6) و بطور كلي مصاحبت جهت مستلزم مكث؟؟؟ است(7)

و بدان جهت كه صحبت بايد بين 2 طرف باشد، روشن است كه لاجرم بايستي لفظ، صاحب، و يا جمعش (صحب و...) به اسم مربوطه اضافه مي‏شود. همچنانكه در قرآن كريم آمده است: «يا صاحبتيِ السّجن»، و «اَصحابُ الصُّفّه» و همچنين در زمان حضرت رسول(ص) گفته مي‏شده است: «صاحبُ رسول الله» و «اَصحاب رسول الله» يعني واژه صاحب را به رسول اللّه اضافه مي‏كردند. همچنانكه گفته مي‏شده است: «اصحابُ بيعةِ الشجرة» و «اصحابُ الصُّفّه» كه اصحاب به اين واژه‏ها اضافه شده است. و بطور كلي در آن زمان به ياران پيامبر(ص) لفظ اصحاب يا صاحب اطلاق نمي‏شده است و؟؟ پيروان مكتب خلفا حكمه «صحابي يا اصحاب» را به جاي «اصحاب الرسول» بكار مي‏برند و بنابراين، اين نوع نامگذاري به دست مسلمانان صورت گرفت و اصطلاحي قراردادي مي‏بود.

اين بود نظر و مكتب درباره تعريف صحابه.

3- معيارشان در شناخت صحابه و مبحث پيرامون آن:

علاوه بر آنچه كه ذكر شد: تذكره نويسان درباره صحابه در مكتب خلفا معياري براي شناخت صحابه آنگونه كه ابن حجر در «الاصابه» مي‏گويد، مطرح كرده‏اند:

از خلاصه سخناني كه از ائمه درباره مشخصات كسي كه به عنوان صحابي شناخته مي‏شود، آمده است اگرچه كه؟؟ صرعي در اين باره وجود ندارد قول ابن ابي شيبه در تأليفش از طريق مستند است كه: در فتوحات جز صحابه را به امارت نمي‏گماشتند(8) و همچنين روايت ديگري كه به روش مستند در اين زمينه نقل شده است تول طبري و ابن عساكر با استناد به سيف از ابي عثمان از خالد و عباره مي‏باشد كه در آن آورده است:

رؤسا از صحابه بودند مگر آنكه كسي را كه جزء صحابه باشد نمي‏يافتند.(9)

در روايت ديگري از طبري به نقل از سيف آمده است.

خليفه عمر اگر كسي را پيدا مي‏كرد كه بتواند به جاي صحابه در جنگ امارت كند، عدالت را در حق آنان رعايت نمي‏كرد، پس اگر كسي را نمي‏يافت به تابعين مي‏بخشيد و اسير صورت اصراري نداشت كه رؤسا و فرماندهان از راويان باشند...(10)

4- اختلاف بر سر معيار شناخت صحابه:

منبع دو روايت مذكور سيف است كه به جعل حديث و كفر متهّم بود.(11)

سيف معياري را از طرف ابو عثمان روايت مي‏كند، كسي كه در روايات سيف از خالد و عباره نقل قول مي‏كند و سيف مي‏گويد او همان يزيد بن اسيد عنساني است، كه در واقع شخصيت خيالي و ساخته دست خود سيف مي‏باشد.(12)

و هر جا كه چنين رواياتي از چنين كساني نقل مي‏شود، اسناد تاريخي خلاف آنست.

و صاحب اَغاني نقل مي‏كند:

امرؤاالقيس به دست عمر اسلام آورد و از طرف وي والي شد قبل از آنكه ركعتي نماز گزارد.(13)

و مفصل اين خبر در روايت پس از آن از عوف بن خارجه مرّي آمده است:

در دوران خلافت عمر(رض) نزد وي بود كه مردي پاكج با موهاي كم و آويزان(14) از روي سر مردم به طرف پس عمر به وي گفت: تو كيستي؟

جواب داد: من مردي نصراني هستم، من امرذالقيس بن عدي العكبي هستم، پس عمر او را شناخت و گفت: چه مي‏خواهي؟

جواب داد: اسلام‏

پس؟؟ اسلام آورد و وي پذيرفت و نيزه به او داد و از او خواست كه والي قضاعه(15) در شام شود و هر پرداخت در حالي كه پرچم بالاي سرش در اهتزاز بود...تا آخر حدايث(16)

و همچنين در داستان امارت عتمته بن علاثه حكبي پس از مرتد شدنش بر اغاني و اصابة(17) آمده است:

علقمه در زمان حضرت رسول الله(ص) اسلام آورد و جزء اصحاب ايشان بود سپس در زمان ابو بكر مرتدّ شد، ابو بكر خالد را به سوي او فرستاد و وي فرار كرد. گفته شده كه سپس بازگشت و دوباره مسلمان شد.

و در اصابة نقل شده است:

وي در زمان عمر شراب خورد و حدّ بر او جاري شد پس به روم رفت و مورد اكرام پادشاه روم قرار گرفت به وي گفت: تو پسر عموي عامر بن طفيل هستي او عصباني شد و گفت: من فقط به واسطه عامر شناخته مي‏شوم(18)، پس بازگشت و دوباره مسلمان شد.

و در اغاني و اصابه و اللقط الاول آمده است:

وقتي علقمة بن علاثه به مدينه رفت در حالي كه مرتدّ شده بود و البته ميان او و خالد بن وليد دوستي بود، عمر بن خطاب(رض) در دل شب در مسجد او را ديد و فكر كرد او خالد است زيرا آن دو شبيه هم بودند، پس به او سلام كرد. گفت: تو را عزل كرد جواب داد: اين چنين بود. گفت: به خدا قسم فقط به علت كينه و حسودي بر تو بود. پس عمر به او گفت: در برابر اين چه مي‏كني؟ گفت: به خدا پناه مي‏برم، ما مطيع تامّ عمر هستيم و كاري بر خلافش نمي‏كنيم.

وقتي كه عمر مردم را فرا خواند خالد و علقمه نيز بر او وارد شد. آن دو كنار هم نشستند، پس عمر رو به علقمه كرد و گفت: اي علقمه تو بگو به خالد چه گفتي؟ پس علقمه رو به خالد كرد و گفت: اي ابو سليمان آيا آن را انجام دادي؟ جواب داد: واي بر تو، بخدا قسم قبل از اينكه تو ببيني، با تو مواجه نشدم و من تو را ديدم كه آن مرد را ديدي. گفت: آري بخدا قسم او را ديدم سپس رو به عمر(رض) كرده و گفت: اي امير المؤمنين: چيزي جزء خير نشنيدي. عمر پاسخ داد: بسيار خوب، حال آيا حاضري والي «حوران»(19) شوي؟ گفت: آري. پس عمر ولايت آنجا را به وي واگذار كرد و تا زمان مرگش والي آنجا بود پس حطيئه در رثاي او شعر سرود... و تا آخر و در «اصابه» اضافه مي‏كند: سپس عمر گفت: اگر پس از من افرادي مانند كوه حاكم باشد من بيشتر از فلان فلان دوست دارم.

آنچه نقل كرديم حوادث تاريخ بود اما علماي مكتب خلفا بر روايات منقول از حنابطه براي شناخت صحابه پيامبر اكرم(ص) استفاده و استناد كردند و در شمار صحابه؟؟ افرادي ساخته دست سيف عمر بر ستم به كفر و الحاد است را نيز آورده‏اند كساني كه در كتاب «150 صحابي ساختگي» كامل مورد بررسي قرار گرفته‏اند.

پس از اتمام بررسي نظر پيروان دو مكتب در مورد تعريف صحابه اكنون در مورد عدالت صحابه در اين دو مكتب بررسي خواهيم داشت.

 

عدالت صحابه در دو مكتب‏

1- نظر پيروان مكتب خلفا در مورد عدالت صحابه:

عقيده پيروان مكتب خلفا برآنست كه همه صحابه عادلند و تمام معارف ديني را از آنها مي‏گيرند.

امام حافظ ابو حاتم رازي(20) حدايث شناس در كتابش تقدمه مي‏گويد:

اما اصحاب رسول اللّه(ص) شاهد وحي و نزول قرآن بودند و تفسير و تأويل آن را مي‏دانستند، آنان؟؟؟ بودند كه خداوند عزوجّل ايشان را؟؟ همنشيني و ياري پيامبرش(ص) و برپايي دين و اظهار حقّش برگزيد و راضي شدم آنها صحابه او باشند و آنان را اسوه رهبر ما قرار داد و آنچه كه از طرف خداوند عزوجّل به آنها مي‏رسيد و نيز آنچه كه سنت و قانون قرار مي‏داد، حكم يا رد مي‏كرد، امر و نهي مي‏فرمود و يا تهديد و؟؟؟ مي‏نمود همگي را حفظ مي‏كردند، آنها آگاه بودند و خوب عمل كردند و در اين تفقّه نمودند و با امر و نهي خدا در اثر نظارت پيامبر(ص) و اينكه ناظر بر تفسير و تأويل كتاب از جانب وي بودند، آشنايي داشتند، از او درس مي‏گرفتند و استنباط مي‏كردند پس خداوند جلّ و اعلي به واسطه سنّتي كه بر آنها گذارد، آنان را در موضع رهبري و؟؟ قرار داد و هر گونه شك و دروغ و خطا و ترديد و تفاخر و تمسخر را از آنان دور كرد و آنان را عادلان امت ناميد. چرا كه خداوند عزوجّل در كتابش فرمود: «و اين چنين شما را امتي وسط قرار داديم تا شاهدان بر مردم باشيد» و پيامبر اكرم(ص) واژه (وسط) را «عدل» تفسير فرموده است پس ايشان عادلان امت، امامان هدايت، حجّتهاي دين و ناقلان كتاب و سنت بودند.

و خداوند عزوجّل به تمسكّ به هدايت ايشان و پيروي طريقشان و؟؟ از آنان امر كرده و فرموده است: (و پيروي كند غير از راه مؤمنين را و؟؟ بهمان طريق كه برگزيده هدايت مي‏كنيم)(21)

و ما مي‏بينيم كه حضرت رسول اكرم(ص) در بسياري از روايات، تأكيد زيادي بر ابلاغ سخنانش داشته شد و در بسياري از موارد اصحابش را مورد خطاب داده و فرموده است: «خداوند نگه دارد كسي را كه سخن مرا مي‏شنود و آن را حفظ مي‏كند تا به ديگري برساند» و در خطبه‏اي ديگر مي‏فرمايد: «پس حاضران به غايبان برسانند» و نيز فرمود: از من روايت كنيد ولو يك آيه و بدون هيچ ترسي سخنان مرا بازگو كنيد.

سپس اصحاب در نواحي و مناطق مختلف پراكنده شدند و در فتوحات و جنگها را؟؟ و قضاوتهاي بسيار شركت كردند. و هر كدام در هر منطقه‏اي كه بودند آنچه از پيامبر(ص) گرفته و حفظ كرده بودند، منتشر ساختند و در آنچه كه از آنان سؤال شد براساس مشاهداتشان از حضرت رسول(ص) فتوي‏ مي‏دادند و با حسن نيتي كه داشتند خود را تزكيه نمودند و براي تقّرب به خداوند، احكام و فرايض و سنّتها را به مردم مي‏آموختند تا اينكه از دنيا رفتند و رحمت و مغفرت خداوند بر همه آنان باد.

ابن عبد الله در مقدمه كتابش «الاستيعاب»(22)، مي‏گويد: «عدالت همه آنها ثابت شده است»

و سپس به بازگويي آيات و احاديثي در باب ارزش مؤمنين نظير آنچه كه از رازي نقل كرديم، مي‏پردازيد.

ابن اثير در مقدمه «اُسد الغابه»(23) مي‏گويد:

«...سنتهايي كه پايه احكام و شناخت حلال و حرام در امور دين است بر پايه شناخت رجال و آشنايي با اسناد و راويان آنها و تقدّم و تأخرشان نسبت به پيامبر سنجيده مي‏شود، و اگر انسان نسبت به اينان آگاهي نداشته باشد بالطبع به اين مسائل هم ناآگاه خواهد بود و شايسته است كه ابتدا به انساب و احوال ايشان شناخت پيدا كند...»

و صحابه در همه مسائل به جزء جرح و تعديل مانند راويان هستند، چرا كه آنان (صحابه) عادلند و جرح و تعديل شامل حال آنان نمي‏شود...

حافظ ابن حجر در فصل سوم مقدمه الاصابه(24)- در باب بيان حال عدالت صحابه چنين مي‏گويد:

اهل سنت همگي در عدالت صحابه اتفاق نظر دارند و فقط عده كمي از بدعت آوردند گان مخالف اين نظريه هستند... و از ابي زرعد نقل شده است كه گفت:

اگر ديدي كسي عيبي از يكي از اصحاب حضرت رسول(ص) مي‏گويد او را كافر بدان به اين دليل كه رسول حقّ است، قرآن حقّ است، آنچه؟؟ به آن آورده حقّ است، و همه اينها را صحابه به ما منتقل كرده‏اند، و چنين كساني مي‏خواهند شاهدان عيني كتاب و سنت را مورد سؤال و شك قرار دهند تا كتاب و سنت را باطل كنند و جرح نسبت به آنان سزاوارتر است و اينان كافر هستند.(25)

اين بود نظر مكتب خلفا در باب عدالت صحابه و اكنون به نظر مكتب اهل بيت(ع) در اين مورد مي‏پردازيم:

2- نظر مكتب اهل بيت(ع) در عدالت صحابه:

نظر مكتب اهل بيت(ع) تابع و پيرو نظر قرآن است: به طوري كه در مدح صحابه مؤمن در قرآن و در زمان بيعت شجرة، آمده است: «همانا خدا از مؤمنين راضي است زماني كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند پس مي‏داند آنچه كه در قلبهاي ايشان است پس آرامش را بر آنان نازل كرد و ثوابشان را پيروزي نزديك قرار داد» (فتح/18)

و البته اين تمجيد قرآن از مؤمنين است كه در بيعت شجره حاضر بودند و شامل حال منافقيني مانند عبد الله بن اُبّي و اوس بن؟؟(26) نمي‏شود.

و همچنين در آنچه كه قرآن در؟؟ منافقين فرموده است نيز تابع نظر قرآن هستند:

«و يعني از كساني كه از اعراب و از اهل مدينه در اطراف شما هستند، منافقانند و بر نفاقشان ثابت هستند و تو آنها را نمي‏شناسي ما آنها را مي‏شناسيم، آنها را بزودي دو بار عذاب مي‏كنيم و سپس به عذابي بزرگ باز مي‏گردند». (توبه/101)

و در بين آنان كساني بودند كه خدا خبر به گناهكاري آنان داده است، هماناني كه ساخت مقدّس حضرت رسول(ص) را؟؟؟ نسبت دادند(27) - پناه بر خدا از اين؟؟-

و باز در باب بعضي از آنان آمده است كه: «و هنگامي كه تجارت يا لهو و بيهوده‏اي را ببينند به سوي آن مي‏روند و تو را در حال نماز رها مي‏كنند. (جمعه/11) و اين در زماني بود كه حضرت رسول(ص) در مسجد در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند. و نيز در ميان آنان كساني بودند كه قصد كشتن پيامبر(ص) را در عقبه هرشي در زمان بازگشتن از جنگ تبوك(28) يا حجة الوداع(29) داشتند.

مطلب ديگر اينكه تشرف به مصاحبت پيامبر(ص) امتيازي بالاتر از تشرف به همسري پيامبر(ص) نداشته است و همانا شأن آنان از مقام صحابه بالاتر بوده است و با اين حال در قرآن در مورد اينها از زنان پيامبر مي‏خوانيم:

«اي زنان پيامبر هر كدام از شما گناه آشكاري كند عذاب خدا براي او دو برابر خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس از شما مطيع امر خدا و رسولش باشد و عمل صالحي انجام دهد، ثواب او دو برابر خواهد بود و ما براي او روزيي نيكو مهيّا خواهيم كرد. اي زنان پيامبر شما مثل هيچكدام از زنان نيستيد... (احزاب/ 30-32)

و در باب 2 نفر از آنان فرموده است:

«اگر توبه كنيد به سوي خدا پس همانا قلبهاي شما ميل كرده است و اگر با هم عليه او اتفاق كنيد پس همانا خدا يار اوست و جبرئيل و مؤمنان صالح و ملائكه پس از آن پشتيبان او خواهند بود. تا اين آيه كه مي‏فرمايد: «خداوند براي كساني كه كافر شدند زن نوح و لوط را مثال مي‏زند كه تحت دو بنده صالح ما بودند به آنان خيانت كردند و آن دو نتوانستند آنان را از غضب خدا برهانند و به آنها گفته شد كه همراه با دوزخيان وارد آتش شويد، و خدا براي كساني كه ايمان آوردند همسر فرعون را مثال مي‏زند هنگامي كه گفت خدايا براي من خانه‏اي در بهشت بنا كن... و همچنين مريم دختر عمران...» (سوره تحريم از اول تا آخر)

و پيامبر(ص) در باب حال بعضي از آنان در روز قيامت مي‏فرمايد:

«و همانا مرداني از امت من آورده خواهند شد پس (؟؟؟ اعمال آنان) از طرف؟؟ به آنان داده مي‏شود. پس مي‏گويم اي خدا اصحابم پس گفته مي‏شود: تو نمي‏داني كه در آنان پس از تو چه كردند، پس؟؟ مانند بنده صالح خواهم گفت: «و من تا مادامي كه در بين ايشان بودم شاهد بر آنان بودم پس هنگامي كه مرا ميراندي تو بر آنان ناظر بودي» پس گفته مي‏شود: همانا آنان از زمان جدائي شان (با تو) به گذشته خود بازگشتند.(30)

و روايت ديگري آمده است:

«همانا عده‏اي از اصحابم بر حوض بر من وارد خواهند شد كه من مي‏دانم آنان با من مخالفت كردند پس مي‏گويم: اصحابم پس مي‏گويد: تو نمي‏داني پس از تو چه كردند(31)

و در صحيح مسلم آمده است:

«همانا مرداني بر من برسد حوض دارد مي‏شوند كه به من پشت كردند، پس به آنان خواهم گفت: اي خدا اصحابم، پس به من گفته خواهد شد، تو نيم داني پس از تو چه كردند.(32)

3- معيار شناخت مؤمن و منافق:

در بين صحابه منافقيني بودند كه فقط خدا آنها را مي‏شناخت و پيامبر(ص) خبر داده بود كه علي را مؤمنان دوست دارند و منافقين دوست ندارند. همچنانكه امام علي(ع)(33)، ام المؤمنين ام سلمه(34)، عبد الله بن عباس(35)، ابوذر غفّاري(36)، اَنس بن مالك(37)، عمران بن حصين(38) آن را روايت كرده‏اند و اين در زمان حضرت رسول(ص) شايع و مشهود بوده است.

 

1) الاصابه 1: 10

2) همان 16

3) لسان العرب ،ماده «صحب».

4) لسان العرب، ماه «صحب».

5) مفردات راغب، ماده «صحب».

6) مفردات راغب، ماده «صحب».

7) مفردات راغب، ماده «صحب».

8) الاصابة ج 1، ص 13

9) الطبري ج 1: ص 2151، چاپ ادربا.

10) الطبري ج 1: ص 2457-2458

11) رجوع شود به ترجمه سيف در؟؟ جزء اول كتاب عبدالله بن سبا

12) رجوع شود به «رواة مختلقون» و «عبدالله بن سبا» ج 1: ص 117، چاپ بيروت.1403

13) الأغان ج 14: ص 158 ،چاپ ساسي‏

14) اَمخج: كسي كه جلوي پاهايش به هم نزديك و پاشنه پاهايش از هم دور است. اجلح: كسي كه موهايش از دو طرف ريخته باشد. اشعر: كم مو

15) قضاعه: شامل قبيله‏هاي بزرگي مي‏شده كه عبارتند از قبايل حيران و بهراء و بلس و جهينه، كه سرگذشت آنان در جمهره انساب ابن حزم ص 440-460 آمده است. محل اقامت و سكني آنان ابتدا در «شحر» و سپس در «نجران» و سپس از آن در «شام» بوده است. آنان سرزميني بين شام و حجاز تا عراق راحت تصرف داشتند رجوع شود به ماده «قضاعة» در معجم قبائل العرب ج 3: ص 957.

16) اغان ج 14: ص 57، چاپ ساسي، و همچنين ابن جزم در جمهرة انساب العرب: ص 284 بطور خلاصه نقل شده است.

17) شرح حال وي از اصابه ج 2: ص 496-498 و اغاني ج 15: ص 56، چاپ ساسي آمده است و داستان مخاصغه علقمه و عامر در اغاني ج 15: ص 5-55 و در جمهرة ابن جزم: ص 284 نقل شده است.

18) علقمه و عامر اختلافاتي داشتند كه اهل حديث آنها را نقل كرده‏اند: در اغاني ج 15: ص 5 چاپ ساسي آمده است: روزي علقمه در حال بول كردن بود. سپس چشم عامر به او افتاد و گفت: تا به حال عورتي به اين زشتي نديده بودم...پس علقمه گفت: اما بخدا قسم؟؟؟ و عامر گفت: بخدا قسم من از نظر حسب و نسب از تو بالاتر و شريفتر هستم...علقمه گفت: من در حال خواب دار حال بيداري از تو بهترم و عامر جواب داد: من نزد زنان تو محبوترم... تا آخر قصه كه در اغاني نقل شده است. شرح حال علقمه در «اصابه» نيز نقل شده است و علقمه دوست؟؟ كه به واسطه پسر عمويش عامر اكرام شود.

19) حوران: منطقه‏اي وسيع در اطراف دمشق است با روستاها و مزارع بيشمار، معجم البلدان ج؟؟: ص 358

20) نام وي ابو محمد طبر الرحمن بن ابي حاتم رازي است و در سال 327ه از دنيا رفته است‏كتاب وي، تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل نام دارد. انتشار حيدرآباد 1371ه. و آنچه نقل شد مربوط به صفحات 7 تا 9 اين كتاب است.

21) نظر پيروان اهل بيت(ع) آنست كه مقصود از همه اينها مؤمنين هستند همچنانكه آيه برآن تصريح داد و انشاء 1- در مورد اين مطلب توضيح بيشتري خواهيم داد.

22) كتاب استيعاب در مورد اسامي اصحاب است و متعلق به حافظ محدث ابي عمر يوسف بن عبداللّه بن محمد بن عبدالبر نمري قرطبي مالكي است (363-463ه)؟؟ ما اين مطلب را از نسخه حاشيه الاصابه جلد 2 ذكر كردم.

23) اُسدُ الغابه در باب شناخت صحابه است و مؤلف آن ابوالحسن عزّالدين علي بن محّمد بن عبدالكريم الجرزي معروف به ابن اثير مي‏باشد؟؟: (630ه) 1:3

24) الاصابه في تمييز الصحابه متعلق به حافظ شهاب الدين احمد بن علي بن محمد الكتابي عسقلاني شافعي معروف به ابن حجر (773-852ه) مي‏باشد و انتشارات المكتبه التجاريه 1358ه. مصر ج 1: ص 17-22.

25) الاصابة: ج‏1: ص 18- ابو زرعد همان عبيداللّه بن عبدالكريم بن يزيد است. ابن حجر در تقريب التهذيب ج 2: ص 536 ترجمه 1479 مي‏گويد: امام حافظ شخص مورد اعتمادي از گروه يازدهم راويان است كه در سال 264 از دنيا رفت و صاحبا صحاح؟؟ و ترمذي و نسائي و ابن ماجد، نقل قول مي‏كنند. من مي‏گويم: نمي‏دانم امام ابوزرعه در مورد منافقين از اصحاب پيامبر(ص) چه مي‏گويد.

26) رجوع شود به خبر بيعة الشجرة (الرضوان) در مغازي و اقدي و؟؟ مقريزي.

27) اشاره به داستان افترايي دارد كه آيات 11 تا 17 سوره نور در باب افتراء به عايشه نقل مي‏كند و براساس آنچه كه خود عايشه نقل مي‏كند و افتراء به ماريه براساس آنچه كه ديگران نقل مي‏كنند همچنين در جلد دوم احاديث ام المؤمنين عايشه نيز آمده است.

28) مسند احمد ج 5: ص 390و 453- صحيح مسلم ج 8: ص 122-120 باب صفات منافقين مجمع الزوائد ج 1: ص 110 و ج 6: ص 195- مغازي و اقدي ج 3: ص 1042- اتاع الاسماع مقريزي: ص 477- تفسير آيه «هموا بمالم ينالوا به» 74/ توبه در تفسير در المنشور سيوطي ج 3: ص 258- 259.

29) در احاديث شيعه آمده است كه در زمان رجوع حضرتش از حجة الوداع و به مناسبت واقعه غدير خم در سرزمين حجة بوده است. رجوع شود به بحار 28: 97 چاپ المكتبه الاسلاميه - تهران - 1392ه‏

30) بخاري، تفسير سوره مائده، باب ايها الرسول بلغ ما انزل اليك، و تفسير سوره انبياء، و ترمذي بابها صفات قيامت و آنچه كه در مورد حشر آمده است و تفسير سورهه طه.

31) بخاري ،كتاب و عراق، باب «في الحوض»، ابن ماجد، كتاب مناسك، باب خطبه يوم النحر، ح 5830 (مسند احمد ج 1: ص 453 و ج 3: ص 28، ج 5: ص 48

32) صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض بيّنا، ج 40.

33) امام علي(ع) پسر عموي پيامبر و فرزند ابوطالب بن عبدالمطلب بود و در دل كعله به دنيا آمد همچنانكه حاكم در المستدرك ج 3: ص 483و مالكي در فصول المهته و مغازلي شافعي در مناقب و شبخلي در نورالابصار، ص 69 نقل كرده‏اند. ولادتش در 13 رجب سال 30 عام الفيل بوده است. مهاجرين و انصار در سال 35 با وي بيعت كردند، و در شب 19 ماه رمضان سال 40 هجري در محراب مسجد كوفه ابن ملجم مرادي بر او ضربتي وارد كرد و در 21 رمضان همان سال از؟؟ شهيد شد. اصحاب صحاح 536 حديث از او نقل كرده‏اند، سرگذشت وي در استيعاب، اُسد الغابه، الاصابه و صفحه 276 جوامع السيره آمده است. و روايت او در باب منافقين در صحيح مسلم ج 1: ص 61 باب الدليل علي ان حبّ الانصار و عليّ من الايمان و بغضم من علامات النفاق (دليل بر اينكه دوستي انصار و علي از ايمان است و بغضشان از نشانه‏هاي نفاق)، و در صحيح ترمذي ج 13: ص 177 باب مناقب علي و سنن ابن ماجد باب 11 از مقدمه‏اش و سنن نسائي ج 2: ص 271 باب علامت مؤمن و علامت منافق از كتاب الايمان و شرائعبه، و خصائص نسائي: ص 48 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 95 و 128 و تاريخ بغداد ج 2: ص 255 و ج 8: ص 417 و 16: 426 و حلية الاولياء ابي نعيم ج 4: ص 185 آمده است و حديث صحيحي متفق بر آن هستند و تاريخ اسلام ذهبي ج 2: ص 198 و تاريخ ابن كثير ج 7: ص 354 و سرگذشتش در استيعاب ج 2: ص 461 و اُسدُ الغابه ج 4: ص 292 و كنز العمال ج 15: ص 105 و الرياض النضره ج 2: ص 284.

34) ام سلمه هند دختر ابي؟؟ بن مغيرة قرشي مخزدمي: قبل از پيامبر همسر ابي سلمه بن عبدالاسر مخزدمي بود كه از اولين مسلمانان بودند و به حبشه و سپس به مدينه هجرت كردند و وقتي ابوسلمه در اُحد مجروح شد و در سال؟؟ هجري از دنيا رفت همسر پيامبر شد و البته فرزنداني از قبل داشت و بعد از شهادت امام حسين در سال 60 وفات يافت. اصحاب صحاح 378 حديث از وي نقل كرده‏اند: سرگذشت وي و همسرش در اُسد الغابه و جوامع السيره: ص 276 و تقريب التهذيب ج 2: ص 617 آمده است. حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 168 و مسند احمد ج 6: ص 292 و استيعاب ج 2: ص 460؟؟ خراق متعدد و تاريخ ابن كثير ج 7: ص 354 كنزالعمال ج 6: ص 158 چاپ اول آمده است.

35) عبداللّه پسر عموي پيامبر و فرزند عباس بن عبدالمطلب بود، سه سال قبل از هجرت به دنياآمد و در سال 68 در طائف از دنيا رفت و اصحاب صحاح 1660 حديث از وي نقل كرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدُ الغاله و الاصابه و جوامع السيره: ص 276، آمده است.

36) اَبوذر جندب يا؟؟ بن جناده يا عبداللّه يا سكن يا غير آن: از اوّلين مسلمانان و آخرين مهاجران بود، و كليه جنگهاي پيامبر پس از جنگ بدر را درك كرد و در سال 32 هجرت در تبعيدگاه؟؟ از دنيا رفت، اصحاب صحاح 281 حديث از وي نقل كرده‏اند، سرگذشت وي در التقريب ج 2: ص 420 و جوامع السيره: ص 277 و جزء دوّم عبداللّه بن سبا آمده است.

37) انس بن مالك بن نضر انصاري خزرجي: روايت شده كه وي 10 سال به پيامبر خدمت كرد. كه اشاره شده است كه به آن در؟؟ نفيسه: ص 122 و شرح مفصل آن در نهج البلاغه ج 4: ص 388 آمده است. در بصره بعد از سال 90 از دنيا رفت، اصحاب صحاح 2286 حديث از وي نقل كرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدُ الغابه و التقريب و جوامع السيرة: 276 آمده و روايتش در مورد منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 140 چاپ اوّل آمده است.

38) اَبو بخيد عمران بن حصين خزاعي كعبي: در سال جنگ خيبر اسلام آورد و از اصحاب پيامبر بود سپس به كوفه رفت و در سال 52 در بصره بدرود حيات گفت: اصحاب صحاح 180 حديث از وي نقل كرده‏اند و روايت او در اب منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 140 چاپ اوّل و سرگذشت او در التقريب ج 2: ص 72 و جوامع السيره: ص 277 آمده است.

 


| شناسه مطلب: 79873