متن کامل
باسمه تعالی ترجمه «الصحابی و عدالته» علامه عسکری مترجم: شکوه السادات حسینی اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بینالملل بعثه مقام معظم رهبری علی مائدة الکتاب والسُّنَّةِ شکوه السادات حسین
باسمه تعالي ترجمه «الصحابي و عدالته» علامه عسكري مترجم: شكوه السادات حسيني اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بينالملل بعثه مقام معظم رهبري علي مائدة الكتاب والسُّنَّةِ شكوه السادات حسيني اَلصَّحابي وَ عَدالَتُه تأليف السّيد مرتضي العسكري بسم الله الّرحمن الّرحيم
عدالت صحابه: حضرت رسول(ص) در شأن شهداي اُحد فرمودند: بر آنان من شهادت ميدهم. سپس ابو بكر گفت اي رسول خدا، آيا ما برادران آنها نيستيم؟ اسلام آورديم همچنانكه آنان اسلام آوردند و جهاد كرديم همچنانكه آنان مجاهده نمودند. سپس پيامبر(ص) فرمودند: بلي، ولي نميدانم سپس از من چه ميكنيد؟ موطأ2: 462 ح 32 كتاب الجهاد و بعد: ما مسلمانان بر سر مسائل اختلافي در بين خودمان نزاع كرديم و در نتيجه دشمنان اسلام از خارج و به نحوي نامحسوس ميان ما شكاف انداختند و بدين ترتيب ما در دفاع از سرزمينهايمان ضعيف شديم و دشمنان بر ما مسلط شدند. همچنانكه حتي سبحانه تعالي فرمود: «فرمان خدا و رسولش را اطاعت كنيد و هرگز راه اختلاف و نزاع را پيش نگيريد چرا كه ضعيف ميشويد و قدرت شما از بين ميرود و صبر پيشه كنيد همانا خدا با صبر كنندگان است.» انفال/46 و امروز و هر روز شايسته است كه ما در آنچه كه بر سر آن اختلاف داريم به كتاب و سنت مراجعه كنيم و سخن خود را درباره آن يگانه ميسازيم همچنانكه فرمود: «سپس اگر در خيري منازعه كرديد، سپس آنرا به خدا و رسولش ارجاع دهيد. نساء/ 59 از علماء و دانشمندان محترم تقاضا دارم كه در اين زمينه با ما؟؟؟ كنند و ديدگاهها و نظرات خود را به آدرس؟؟؟ ص پ 124/ 34 ارسال دارند.
تعريف صحابه در دو مكتب: 1- تعريف صحابه در مكتب خلفاء: ابن حجر در تعرفه الاصحابه، فصل اول در تعريف صحابي ميگويد: صحابي كسي است كه پيامبر(ص) را درك كرده باشد. در حالي كه ايمان به آن داشته و مسلمان از دنيا رفته باشد، كه اين شامل حال كسي ميشود كه همنشين پيامبر بوده و يا لحظهاي او را درك كرده باشد، از او حديثي روايات كرده باشد يا نكرده باشد، در ركاب حضرتش جنگيده باشد و يا نجنگيده باشد، كسي او را لحظهاي ديده باشد اگر چه با او مجالست نكرده باشد و نيز كسي كه به علت عارضهاي مانند نابينايي او را نديده باشد.(1) در فصل ضابطهاي كه ميتوان صحابه بودن جمع كثيري را استنباط نموده آورده است: همانا ايشان در فتوحات جز صحابه كسي را به امارت نميگماشتند و همانا در سال دهم كه مورد طائف كسي باقي نماند مگر آنكه اسلام آورد و همراه پيامبر در حجة الوداع شركت نمود. و نيز در ميان اوس و خزرج در پايان عمر پيامبر كسي باقي نماند مگر آنكه مسلمان شود و پيامبر(ص) از دنيا نرفت در حالي كه احدي از آنان اظهار كفر كند.(2) و اگر محقق محترم به كتاب «150 صحابي ساختگي» نوشته اينجانب مراجعه كند، ميزان سهل انگاري آنان در اين مسئله و ضرر آن بر حديث را در خواهد يافت. 2- تعريف صحابه در مكتب اهل بيت(ع): جمع صاحب عبارتست از واژههاي صحب، اصحاب، صحاب و صحابة(3). صاحب به معني همراه(4) و ملازم(5) است و به كسي اطلاق نميشود مگر اينكه ملازمت و همراهي زياد داشته است(6) و بطور كلي مصاحبت جهت مستلزم مكث؟؟؟ است(7) و بدان جهت كه صحبت بايد بين 2 طرف باشد، روشن است كه لاجرم بايستي لفظ، صاحب، و يا جمعش (صحب و...) به اسم مربوطه اضافه ميشود. همچنانكه در قرآن كريم آمده است: «يا صاحبتيِ السّجن»، و «اَصحابُ الصُّفّه» و همچنين در زمان حضرت رسول(ص) گفته ميشده است: «صاحبُ رسول الله» و «اَصحاب رسول الله» يعني واژه صاحب را به رسول اللّه اضافه ميكردند. همچنانكه گفته ميشده است: «اصحابُ بيعةِ الشجرة» و «اصحابُ الصُّفّه» كه اصحاب به اين واژهها اضافه شده است. و بطور كلي در آن زمان به ياران پيامبر(ص) لفظ اصحاب يا صاحب اطلاق نميشده است و؟؟ پيروان مكتب خلفا حكمه «صحابي يا اصحاب» را به جاي «اصحاب الرسول» بكار ميبرند و بنابراين، اين نوع نامگذاري به دست مسلمانان صورت گرفت و اصطلاحي قراردادي ميبود. اين بود نظر و مكتب درباره تعريف صحابه. 3- معيارشان در شناخت صحابه و مبحث پيرامون آن: علاوه بر آنچه كه ذكر شد: تذكره نويسان درباره صحابه در مكتب خلفا معياري براي شناخت صحابه آنگونه كه ابن حجر در «الاصابه» ميگويد، مطرح كردهاند: از خلاصه سخناني كه از ائمه درباره مشخصات كسي كه به عنوان صحابي شناخته ميشود، آمده است اگرچه كه؟؟ صرعي در اين باره وجود ندارد قول ابن ابي شيبه در تأليفش از طريق مستند است كه: در فتوحات جز صحابه را به امارت نميگماشتند(8) و همچنين روايت ديگري كه به روش مستند در اين زمينه نقل شده است تول طبري و ابن عساكر با استناد به سيف از ابي عثمان از خالد و عباره ميباشد كه در آن آورده است: رؤسا از صحابه بودند مگر آنكه كسي را كه جزء صحابه باشد نمييافتند.(9) در روايت ديگري از طبري به نقل از سيف آمده است. خليفه عمر اگر كسي را پيدا ميكرد كه بتواند به جاي صحابه در جنگ امارت كند، عدالت را در حق آنان رعايت نميكرد، پس اگر كسي را نمييافت به تابعين ميبخشيد و اسير صورت اصراري نداشت كه رؤسا و فرماندهان از راويان باشند...(10) 4- اختلاف بر سر معيار شناخت صحابه: منبع دو روايت مذكور سيف است كه به جعل حديث و كفر متهّم بود.(11) سيف معياري را از طرف ابو عثمان روايت ميكند، كسي كه در روايات سيف از خالد و عباره نقل قول ميكند و سيف ميگويد او همان يزيد بن اسيد عنساني است، كه در واقع شخصيت خيالي و ساخته دست خود سيف ميباشد.(12) و هر جا كه چنين رواياتي از چنين كساني نقل ميشود، اسناد تاريخي خلاف آنست. و صاحب اَغاني نقل ميكند: امرؤاالقيس به دست عمر اسلام آورد و از طرف وي والي شد قبل از آنكه ركعتي نماز گزارد.(13) و مفصل اين خبر در روايت پس از آن از عوف بن خارجه مرّي آمده است: در دوران خلافت عمر(رض) نزد وي بود كه مردي پاكج با موهاي كم و آويزان(14) از روي سر مردم به طرف پس عمر به وي گفت: تو كيستي؟ جواب داد: من مردي نصراني هستم، من امرذالقيس بن عدي العكبي هستم، پس عمر او را شناخت و گفت: چه ميخواهي؟ جواب داد: اسلام پس؟؟ اسلام آورد و وي پذيرفت و نيزه به او داد و از او خواست كه والي قضاعه(15) در شام شود و هر پرداخت در حالي كه پرچم بالاي سرش در اهتزاز بود...تا آخر حدايث(16) و همچنين در داستان امارت عتمته بن علاثه حكبي پس از مرتد شدنش بر اغاني و اصابة(17) آمده است: علقمه در زمان حضرت رسول الله(ص) اسلام آورد و جزء اصحاب ايشان بود سپس در زمان ابو بكر مرتدّ شد، ابو بكر خالد را به سوي او فرستاد و وي فرار كرد. گفته شده كه سپس بازگشت و دوباره مسلمان شد. و در اصابة نقل شده است: وي در زمان عمر شراب خورد و حدّ بر او جاري شد پس به روم رفت و مورد اكرام پادشاه روم قرار گرفت به وي گفت: تو پسر عموي عامر بن طفيل هستي او عصباني شد و گفت: من فقط به واسطه عامر شناخته ميشوم(18)، پس بازگشت و دوباره مسلمان شد. و در اغاني و اصابه و اللقط الاول آمده است: وقتي علقمة بن علاثه به مدينه رفت در حالي كه مرتدّ شده بود و البته ميان او و خالد بن وليد دوستي بود، عمر بن خطاب(رض) در دل شب در مسجد او را ديد و فكر كرد او خالد است زيرا آن دو شبيه هم بودند، پس به او سلام كرد. گفت: تو را عزل كرد جواب داد: اين چنين بود. گفت: به خدا قسم فقط به علت كينه و حسودي بر تو بود. پس عمر به او گفت: در برابر اين چه ميكني؟ گفت: به خدا پناه ميبرم، ما مطيع تامّ عمر هستيم و كاري بر خلافش نميكنيم. وقتي كه عمر مردم را فرا خواند خالد و علقمه نيز بر او وارد شد. آن دو كنار هم نشستند، پس عمر رو به علقمه كرد و گفت: اي علقمه تو بگو به خالد چه گفتي؟ پس علقمه رو به خالد كرد و گفت: اي ابو سليمان آيا آن را انجام دادي؟ جواب داد: واي بر تو، بخدا قسم قبل از اينكه تو ببيني، با تو مواجه نشدم و من تو را ديدم كه آن مرد را ديدي. گفت: آري بخدا قسم او را ديدم سپس رو به عمر(رض) كرده و گفت: اي امير المؤمنين: چيزي جزء خير نشنيدي. عمر پاسخ داد: بسيار خوب، حال آيا حاضري والي «حوران»(19) شوي؟ گفت: آري. پس عمر ولايت آنجا را به وي واگذار كرد و تا زمان مرگش والي آنجا بود پس حطيئه در رثاي او شعر سرود... و تا آخر و در «اصابه» اضافه ميكند: سپس عمر گفت: اگر پس از من افرادي مانند كوه حاكم باشد من بيشتر از فلان فلان دوست دارم. آنچه نقل كرديم حوادث تاريخ بود اما علماي مكتب خلفا بر روايات منقول از حنابطه براي شناخت صحابه پيامبر اكرم(ص) استفاده و استناد كردند و در شمار صحابه؟؟ افرادي ساخته دست سيف عمر بر ستم به كفر و الحاد است را نيز آوردهاند كساني كه در كتاب «150 صحابي ساختگي» كامل مورد بررسي قرار گرفتهاند. پس از اتمام بررسي نظر پيروان دو مكتب در مورد تعريف صحابه اكنون در مورد عدالت صحابه در اين دو مكتب بررسي خواهيم داشت.
عدالت صحابه در دو مكتب 1- نظر پيروان مكتب خلفا در مورد عدالت صحابه: عقيده پيروان مكتب خلفا برآنست كه همه صحابه عادلند و تمام معارف ديني را از آنها ميگيرند. امام حافظ ابو حاتم رازي(20) حدايث شناس در كتابش تقدمه ميگويد: اما اصحاب رسول اللّه(ص) شاهد وحي و نزول قرآن بودند و تفسير و تأويل آن را ميدانستند، آنان؟؟؟ بودند كه خداوند عزوجّل ايشان را؟؟ همنشيني و ياري پيامبرش(ص) و برپايي دين و اظهار حقّش برگزيد و راضي شدم آنها صحابه او باشند و آنان را اسوه رهبر ما قرار داد و آنچه كه از طرف خداوند عزوجّل به آنها ميرسيد و نيز آنچه كه سنت و قانون قرار ميداد، حكم يا رد ميكرد، امر و نهي ميفرمود و يا تهديد و؟؟؟ مينمود همگي را حفظ ميكردند، آنها آگاه بودند و خوب عمل كردند و در اين تفقّه نمودند و با امر و نهي خدا در اثر نظارت پيامبر(ص) و اينكه ناظر بر تفسير و تأويل كتاب از جانب وي بودند، آشنايي داشتند، از او درس ميگرفتند و استنباط ميكردند پس خداوند جلّ و اعلي به واسطه سنّتي كه بر آنها گذارد، آنان را در موضع رهبري و؟؟ قرار داد و هر گونه شك و دروغ و خطا و ترديد و تفاخر و تمسخر را از آنان دور كرد و آنان را عادلان امت ناميد. چرا كه خداوند عزوجّل در كتابش فرمود: «و اين چنين شما را امتي وسط قرار داديم تا شاهدان بر مردم باشيد» و پيامبر اكرم(ص) واژه (وسط) را «عدل» تفسير فرموده است پس ايشان عادلان امت، امامان هدايت، حجّتهاي دين و ناقلان كتاب و سنت بودند. و خداوند عزوجّل به تمسكّ به هدايت ايشان و پيروي طريقشان و؟؟ از آنان امر كرده و فرموده است: (و پيروي كند غير از راه مؤمنين را و؟؟ بهمان طريق كه برگزيده هدايت ميكنيم)(21) و ما ميبينيم كه حضرت رسول اكرم(ص) در بسياري از روايات، تأكيد زيادي بر ابلاغ سخنانش داشته شد و در بسياري از موارد اصحابش را مورد خطاب داده و فرموده است: «خداوند نگه دارد كسي را كه سخن مرا ميشنود و آن را حفظ ميكند تا به ديگري برساند» و در خطبهاي ديگر ميفرمايد: «پس حاضران به غايبان برسانند» و نيز فرمود: از من روايت كنيد ولو يك آيه و بدون هيچ ترسي سخنان مرا بازگو كنيد. سپس اصحاب در نواحي و مناطق مختلف پراكنده شدند و در فتوحات و جنگها را؟؟ و قضاوتهاي بسيار شركت كردند. و هر كدام در هر منطقهاي كه بودند آنچه از پيامبر(ص) گرفته و حفظ كرده بودند، منتشر ساختند و در آنچه كه از آنان سؤال شد براساس مشاهداتشان از حضرت رسول(ص) فتوي ميدادند و با حسن نيتي كه داشتند خود را تزكيه نمودند و براي تقّرب به خداوند، احكام و فرايض و سنّتها را به مردم ميآموختند تا اينكه از دنيا رفتند و رحمت و مغفرت خداوند بر همه آنان باد. ابن عبد الله در مقدمه كتابش «الاستيعاب»(22)، ميگويد: «عدالت همه آنها ثابت شده است» و سپس به بازگويي آيات و احاديثي در باب ارزش مؤمنين نظير آنچه كه از رازي نقل كرديم، ميپردازيد. ابن اثير در مقدمه «اُسد الغابه»(23) ميگويد: «...سنتهايي كه پايه احكام و شناخت حلال و حرام در امور دين است بر پايه شناخت رجال و آشنايي با اسناد و راويان آنها و تقدّم و تأخرشان نسبت به پيامبر سنجيده ميشود، و اگر انسان نسبت به اينان آگاهي نداشته باشد بالطبع به اين مسائل هم ناآگاه خواهد بود و شايسته است كه ابتدا به انساب و احوال ايشان شناخت پيدا كند...» و صحابه در همه مسائل به جزء جرح و تعديل مانند راويان هستند، چرا كه آنان (صحابه) عادلند و جرح و تعديل شامل حال آنان نميشود... حافظ ابن حجر در فصل سوم مقدمه الاصابه(24)- در باب بيان حال عدالت صحابه چنين ميگويد: اهل سنت همگي در عدالت صحابه اتفاق نظر دارند و فقط عده كمي از بدعت آوردند گان مخالف اين نظريه هستند... و از ابي زرعد نقل شده است كه گفت: اگر ديدي كسي عيبي از يكي از اصحاب حضرت رسول(ص) ميگويد او را كافر بدان به اين دليل كه رسول حقّ است، قرآن حقّ است، آنچه؟؟ به آن آورده حقّ است، و همه اينها را صحابه به ما منتقل كردهاند، و چنين كساني ميخواهند شاهدان عيني كتاب و سنت را مورد سؤال و شك قرار دهند تا كتاب و سنت را باطل كنند و جرح نسبت به آنان سزاوارتر است و اينان كافر هستند.(25) اين بود نظر مكتب خلفا در باب عدالت صحابه و اكنون به نظر مكتب اهل بيت(ع) در اين مورد ميپردازيم: 2- نظر مكتب اهل بيت(ع) در عدالت صحابه: نظر مكتب اهل بيت(ع) تابع و پيرو نظر قرآن است: به طوري كه در مدح صحابه مؤمن در قرآن و در زمان بيعت شجرة، آمده است: «همانا خدا از مؤمنين راضي است زماني كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند پس ميداند آنچه كه در قلبهاي ايشان است پس آرامش را بر آنان نازل كرد و ثوابشان را پيروزي نزديك قرار داد» (فتح/18) و البته اين تمجيد قرآن از مؤمنين است كه در بيعت شجره حاضر بودند و شامل حال منافقيني مانند عبد الله بن اُبّي و اوس بن؟؟(26) نميشود. و همچنين در آنچه كه قرآن در؟؟ منافقين فرموده است نيز تابع نظر قرآن هستند: «و يعني از كساني كه از اعراب و از اهل مدينه در اطراف شما هستند، منافقانند و بر نفاقشان ثابت هستند و تو آنها را نميشناسي ما آنها را ميشناسيم، آنها را بزودي دو بار عذاب ميكنيم و سپس به عذابي بزرگ باز ميگردند». (توبه/101) و در بين آنان كساني بودند كه خدا خبر به گناهكاري آنان داده است، هماناني كه ساخت مقدّس حضرت رسول(ص) را؟؟؟ نسبت دادند(27) - پناه بر خدا از اين؟؟- و باز در باب بعضي از آنان آمده است كه: «و هنگامي كه تجارت يا لهو و بيهودهاي را ببينند به سوي آن ميروند و تو را در حال نماز رها ميكنند. (جمعه/11) و اين در زماني بود كه حضرت رسول(ص) در مسجد در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند. و نيز در ميان آنان كساني بودند كه قصد كشتن پيامبر(ص) را در عقبه هرشي در زمان بازگشتن از جنگ تبوك(28) يا حجة الوداع(29) داشتند. مطلب ديگر اينكه تشرف به مصاحبت پيامبر(ص) امتيازي بالاتر از تشرف به همسري پيامبر(ص) نداشته است و همانا شأن آنان از مقام صحابه بالاتر بوده است و با اين حال در قرآن در مورد اينها از زنان پيامبر ميخوانيم: «اي زنان پيامبر هر كدام از شما گناه آشكاري كند عذاب خدا براي او دو برابر خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس از شما مطيع امر خدا و رسولش باشد و عمل صالحي انجام دهد، ثواب او دو برابر خواهد بود و ما براي او روزيي نيكو مهيّا خواهيم كرد. اي زنان پيامبر شما مثل هيچكدام از زنان نيستيد... (احزاب/ 30-32) و در باب 2 نفر از آنان فرموده است: «اگر توبه كنيد به سوي خدا پس همانا قلبهاي شما ميل كرده است و اگر با هم عليه او اتفاق كنيد پس همانا خدا يار اوست و جبرئيل و مؤمنان صالح و ملائكه پس از آن پشتيبان او خواهند بود. تا اين آيه كه ميفرمايد: «خداوند براي كساني كه كافر شدند زن نوح و لوط را مثال ميزند كه تحت دو بنده صالح ما بودند به آنان خيانت كردند و آن دو نتوانستند آنان را از غضب خدا برهانند و به آنها گفته شد كه همراه با دوزخيان وارد آتش شويد، و خدا براي كساني كه ايمان آوردند همسر فرعون را مثال ميزند هنگامي كه گفت خدايا براي من خانهاي در بهشت بنا كن... و همچنين مريم دختر عمران...» (سوره تحريم از اول تا آخر) و پيامبر(ص) در باب حال بعضي از آنان در روز قيامت ميفرمايد: «و همانا مرداني از امت من آورده خواهند شد پس (؟؟؟ اعمال آنان) از طرف؟؟ به آنان داده ميشود. پس ميگويم اي خدا اصحابم پس گفته ميشود: تو نميداني كه در آنان پس از تو چه كردند، پس؟؟ مانند بنده صالح خواهم گفت: «و من تا مادامي كه در بين ايشان بودم شاهد بر آنان بودم پس هنگامي كه مرا ميراندي تو بر آنان ناظر بودي» پس گفته ميشود: همانا آنان از زمان جدائي شان (با تو) به گذشته خود بازگشتند.(30) و روايت ديگري آمده است: «همانا عدهاي از اصحابم بر حوض بر من وارد خواهند شد كه من ميدانم آنان با من مخالفت كردند پس ميگويم: اصحابم پس ميگويد: تو نميداني پس از تو چه كردند(31) و در صحيح مسلم آمده است: «همانا مرداني بر من برسد حوض دارد ميشوند كه به من پشت كردند، پس به آنان خواهم گفت: اي خدا اصحابم، پس به من گفته خواهد شد، تو نيم داني پس از تو چه كردند.(32) 3- معيار شناخت مؤمن و منافق: در بين صحابه منافقيني بودند كه فقط خدا آنها را ميشناخت و پيامبر(ص) خبر داده بود كه علي را مؤمنان دوست دارند و منافقين دوست ندارند. همچنانكه امام علي(ع)(33)، ام المؤمنين ام سلمه(34)، عبد الله بن عباس(35)، ابوذر غفّاري(36)، اَنس بن مالك(37)، عمران بن حصين(38) آن را روايت كردهاند و اين در زمان حضرت رسول(ص) شايع و مشهود بوده است.
1) الاصابه 1: 10 2) همان 16 3) لسان العرب ،ماده «صحب». 4) لسان العرب، ماه «صحب». 5) مفردات راغب، ماده «صحب». 6) مفردات راغب، ماده «صحب». 7) مفردات راغب، ماده «صحب». 8) الاصابة ج 1، ص 13 9) الطبري ج 1: ص 2151، چاپ ادربا. 10) الطبري ج 1: ص 2457-2458 11) رجوع شود به ترجمه سيف در؟؟ جزء اول كتاب عبدالله بن سبا 12) رجوع شود به «رواة مختلقون» و «عبدالله بن سبا» ج 1: ص 117، چاپ بيروت.1403 13) الأغان ج 14: ص 158 ،چاپ ساسي 14) اَمخج: كسي كه جلوي پاهايش به هم نزديك و پاشنه پاهايش از هم دور است. اجلح: كسي كه موهايش از دو طرف ريخته باشد. اشعر: كم مو 15) قضاعه: شامل قبيلههاي بزرگي ميشده كه عبارتند از قبايل حيران و بهراء و بلس و جهينه، كه سرگذشت آنان در جمهره انساب ابن حزم ص 440-460 آمده است. محل اقامت و سكني آنان ابتدا در «شحر» و سپس در «نجران» و سپس از آن در «شام» بوده است. آنان سرزميني بين شام و حجاز تا عراق راحت تصرف داشتند رجوع شود به ماده «قضاعة» در معجم قبائل العرب ج 3: ص 957. 16) اغان ج 14: ص 57، چاپ ساسي، و همچنين ابن جزم در جمهرة انساب العرب: ص 284 بطور خلاصه نقل شده است. 17) شرح حال وي از اصابه ج 2: ص 496-498 و اغاني ج 15: ص 56، چاپ ساسي آمده است و داستان مخاصغه علقمه و عامر در اغاني ج 15: ص 5-55 و در جمهرة ابن جزم: ص 284 نقل شده است. 18) علقمه و عامر اختلافاتي داشتند كه اهل حديث آنها را نقل كردهاند: در اغاني ج 15: ص 5 چاپ ساسي آمده است: روزي علقمه در حال بول كردن بود. سپس چشم عامر به او افتاد و گفت: تا به حال عورتي به اين زشتي نديده بودم...پس علقمه گفت: اما بخدا قسم؟؟؟ و عامر گفت: بخدا قسم من از نظر حسب و نسب از تو بالاتر و شريفتر هستم...علقمه گفت: من در حال خواب دار حال بيداري از تو بهترم و عامر جواب داد: من نزد زنان تو محبوترم... تا آخر قصه كه در اغاني نقل شده است. شرح حال علقمه در «اصابه» نيز نقل شده است و علقمه دوست؟؟ كه به واسطه پسر عمويش عامر اكرام شود. 19) حوران: منطقهاي وسيع در اطراف دمشق است با روستاها و مزارع بيشمار، معجم البلدان ج؟؟: ص 358 20) نام وي ابو محمد طبر الرحمن بن ابي حاتم رازي است و در سال 327ه از دنيا رفته استكتاب وي، تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل نام دارد. انتشار حيدرآباد 1371ه. و آنچه نقل شد مربوط به صفحات 7 تا 9 اين كتاب است. 21) نظر پيروان اهل بيت(ع) آنست كه مقصود از همه اينها مؤمنين هستند همچنانكه آيه برآن تصريح داد و انشاء 1- در مورد اين مطلب توضيح بيشتري خواهيم داد. 22) كتاب استيعاب در مورد اسامي اصحاب است و متعلق به حافظ محدث ابي عمر يوسف بن عبداللّه بن محمد بن عبدالبر نمري قرطبي مالكي است (363-463ه)؟؟ ما اين مطلب را از نسخه حاشيه الاصابه جلد 2 ذكر كردم. 23) اُسدُ الغابه در باب شناخت صحابه است و مؤلف آن ابوالحسن عزّالدين علي بن محّمد بن عبدالكريم الجرزي معروف به ابن اثير ميباشد؟؟: (630ه) 1:3 24) الاصابه في تمييز الصحابه متعلق به حافظ شهاب الدين احمد بن علي بن محمد الكتابي عسقلاني شافعي معروف به ابن حجر (773-852ه) ميباشد و انتشارات المكتبه التجاريه 1358ه. مصر ج 1: ص 17-22. 25) الاصابة: ج1: ص 18- ابو زرعد همان عبيداللّه بن عبدالكريم بن يزيد است. ابن حجر در تقريب التهذيب ج 2: ص 536 ترجمه 1479 ميگويد: امام حافظ شخص مورد اعتمادي از گروه يازدهم راويان است كه در سال 264 از دنيا رفت و صاحبا صحاح؟؟ و ترمذي و نسائي و ابن ماجد، نقل قول ميكنند. من ميگويم: نميدانم امام ابوزرعه در مورد منافقين از اصحاب پيامبر(ص) چه ميگويد. 26) رجوع شود به خبر بيعة الشجرة (الرضوان) در مغازي و اقدي و؟؟ مقريزي. 27) اشاره به داستان افترايي دارد كه آيات 11 تا 17 سوره نور در باب افتراء به عايشه نقل ميكند و براساس آنچه كه خود عايشه نقل ميكند و افتراء به ماريه براساس آنچه كه ديگران نقل ميكنند همچنين در جلد دوم احاديث ام المؤمنين عايشه نيز آمده است. 28) مسند احمد ج 5: ص 390و 453- صحيح مسلم ج 8: ص 122-120 باب صفات منافقين مجمع الزوائد ج 1: ص 110 و ج 6: ص 195- مغازي و اقدي ج 3: ص 1042- اتاع الاسماع مقريزي: ص 477- تفسير آيه «هموا بمالم ينالوا به» 74/ توبه در تفسير در المنشور سيوطي ج 3: ص 258- 259. 29) در احاديث شيعه آمده است كه در زمان رجوع حضرتش از حجة الوداع و به مناسبت واقعه غدير خم در سرزمين حجة بوده است. رجوع شود به بحار 28: 97 چاپ المكتبه الاسلاميه - تهران - 1392ه 30) بخاري، تفسير سوره مائده، باب ايها الرسول بلغ ما انزل اليك، و تفسير سوره انبياء، و ترمذي بابها صفات قيامت و آنچه كه در مورد حشر آمده است و تفسير سورهه طه. 31) بخاري ،كتاب و عراق، باب «في الحوض»، ابن ماجد، كتاب مناسك، باب خطبه يوم النحر، ح 5830 (مسند احمد ج 1: ص 453 و ج 3: ص 28، ج 5: ص 48 32) صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض بيّنا، ج 40. 33) امام علي(ع) پسر عموي پيامبر و فرزند ابوطالب بن عبدالمطلب بود و در دل كعله به دنيا آمد همچنانكه حاكم در المستدرك ج 3: ص 483و مالكي در فصول المهته و مغازلي شافعي در مناقب و شبخلي در نورالابصار، ص 69 نقل كردهاند. ولادتش در 13 رجب سال 30 عام الفيل بوده است. مهاجرين و انصار در سال 35 با وي بيعت كردند، و در شب 19 ماه رمضان سال 40 هجري در محراب مسجد كوفه ابن ملجم مرادي بر او ضربتي وارد كرد و در 21 رمضان همان سال از؟؟ شهيد شد. اصحاب صحاح 536 حديث از او نقل كردهاند، سرگذشت وي در استيعاب، اُسد الغابه، الاصابه و صفحه 276 جوامع السيره آمده است. و روايت او در باب منافقين در صحيح مسلم ج 1: ص 61 باب الدليل علي ان حبّ الانصار و عليّ من الايمان و بغضم من علامات النفاق (دليل بر اينكه دوستي انصار و علي از ايمان است و بغضشان از نشانههاي نفاق)، و در صحيح ترمذي ج 13: ص 177 باب مناقب علي و سنن ابن ماجد باب 11 از مقدمهاش و سنن نسائي ج 2: ص 271 باب علامت مؤمن و علامت منافق از كتاب الايمان و شرائعبه، و خصائص نسائي: ص 48 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 95 و 128 و تاريخ بغداد ج 2: ص 255 و ج 8: ص 417 و 16: 426 و حلية الاولياء ابي نعيم ج 4: ص 185 آمده است و حديث صحيحي متفق بر آن هستند و تاريخ اسلام ذهبي ج 2: ص 198 و تاريخ ابن كثير ج 7: ص 354 و سرگذشتش در استيعاب ج 2: ص 461 و اُسدُ الغابه ج 4: ص 292 و كنز العمال ج 15: ص 105 و الرياض النضره ج 2: ص 284. 34) ام سلمه هند دختر ابي؟؟ بن مغيرة قرشي مخزدمي: قبل از پيامبر همسر ابي سلمه بن عبدالاسر مخزدمي بود كه از اولين مسلمانان بودند و به حبشه و سپس به مدينه هجرت كردند و وقتي ابوسلمه در اُحد مجروح شد و در سال؟؟ هجري از دنيا رفت همسر پيامبر شد و البته فرزنداني از قبل داشت و بعد از شهادت امام حسين در سال 60 وفات يافت. اصحاب صحاح 378 حديث از وي نقل كردهاند: سرگذشت وي و همسرش در اُسد الغابه و جوامع السيره: ص 276 و تقريب التهذيب ج 2: ص 617 آمده است. حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 168 و مسند احمد ج 6: ص 292 و استيعاب ج 2: ص 460؟؟ خراق متعدد و تاريخ ابن كثير ج 7: ص 354 كنزالعمال ج 6: ص 158 چاپ اول آمده است. 35) عبداللّه پسر عموي پيامبر و فرزند عباس بن عبدالمطلب بود، سه سال قبل از هجرت به دنياآمد و در سال 68 در طائف از دنيا رفت و اصحاب صحاح 1660 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در اُسدُ الغاله و الاصابه و جوامع السيره: ص 276، آمده است. 36) اَبوذر جندب يا؟؟ بن جناده يا عبداللّه يا سكن يا غير آن: از اوّلين مسلمانان و آخرين مهاجران بود، و كليه جنگهاي پيامبر پس از جنگ بدر را درك كرد و در سال 32 هجرت در تبعيدگاه؟؟ از دنيا رفت، اصحاب صحاح 281 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در التقريب ج 2: ص 420 و جوامع السيره: ص 277 و جزء دوّم عبداللّه بن سبا آمده است. 37) انس بن مالك بن نضر انصاري خزرجي: روايت شده كه وي 10 سال به پيامبر خدمت كرد. كه اشاره شده است كه به آن در؟؟ نفيسه: ص 122 و شرح مفصل آن در نهج البلاغه ج 4: ص 388 آمده است. در بصره بعد از سال 90 از دنيا رفت، اصحاب صحاح 2286 حديث از وي نقل كردهاند، سرگذشت وي در اُسدُ الغابه و التقريب و جوامع السيرة: 276 آمده و روايتش در مورد منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 140 چاپ اوّل آمده است. 38) اَبو بخيد عمران بن حصين خزاعي كعبي: در سال جنگ خيبر اسلام آورد و از اصحاب پيامبر بود سپس به كوفه رفت و در سال 52 در بصره بدرود حيات گفت: اصحاب صحاح 180 حديث از وي نقل كردهاند و روايت او در اب منافقين در كنزالعمال ج 7: ص 140 چاپ اوّل و سرگذشت او در التقريب ج 2: ص 72 و جوامع السيره: ص 277 آمده است.
|