متن کامل
بسمه تعالی مقدمه موضوع سب ولعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، و جنبههای روانی و تبلیغاتی آن چشمگیر و قابل بحث و بررسی فراوان میبا
بسمه تعالي مقدمه موضوع سب ولعن از مسائل نخستين در جهان اسلام بلكه در عالم بشري و مورد ابتلاي جوامع مسلمان و غيرمسلمان ميباشد، و ابعاد اخلاقي، اجتماعي، سياسي وسيع دارد، و جنبههاي رواني و تبليغاتي آن چشمگير و قابل بحث و بررسي فراوان ميباشد. پس اين موضوع از تاريخچه و قدمت طولاني برخوردار است و چنانچه خاطر نشان خواهيم نمود اين موضوع حداقل در درون جامعه اسلامي و در برخورد با پيروان مذاهب و مسالك مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده وهست. مسئله مهمي كه در اينجا مطرح خواهد شد اين است كه متأسفانه موضوع سّب و لعن كاملاً تفكيك نشده و در مواردي خلط مبحث شده بطوري كه عدهاي با حسن نيت لعن و ناسزا را هردو في حد نفسه عملي ممنوع ميانگارند، در صورتي كه اين دو باهم متفاوتند هم در مفهوم و هم در حكم و هركدام مصاديق متفاوت دارند، سب و ناسزا مطلقاً ممنوع است حتي به دشمن بدخواه و كافر. چنانكه قرآن تصريح دارد، و اما لعن در مواردي مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصريح آمده. و هدف و محور اصلي بحث ما در اين رساله و جزوه همين مطلب است كه با ادله فقهي و نقلي سب و فحش را نفي نموده و شيعه را از آن مبّرا كنيم و در مقابل با ادله از قرآن و سنت و فتاواي فقهاء به موارد جواز و عدم جواز لعن و نفرين بپردازيم. بنابراين جا دارد كه سب و لعن را از ديدگاه لغوي و اخلاقي و تاريخي و روائي و قراني و فقهي مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم و به تفاوت معنوي و حكمي بين آنها توجه كنيم و به ذكر موارد و مصاديق هركدام بپردازيم، باشد كه با روشن شدن حقيقت جواب محكم و قاطعي به ياوهگويان و كساني كه شيعه را متهم به ناسزاگويي به صحابه مينمايند داده باشيم. و چون اين نوشته در حد يك رساله و بنابر ايجاز و اختصار ميباشد، ما بحث خود را در چند محور متمركز مينمائيم و در ضمن به صورت اجمال به بحث در مورد فروع هركدام از اين مسائل ميپردازيم: 1 - سب و لعن از بعد اخلاقي و تربيتي 2 - سب و ناسزا از ديدگاه قرآن و سنت - حكم سب خدا و پيامبر و امامان معصوم 3 - لعن و نفرين از ديدگاه قرآن و سنت 4 - نظر فقها فريقين نسبت به سب و لعن - آيا سب و شتم مسلمان بخصوص صحابه موجب فسق و كفر است؟ - آيا لعن معاويه و پسرش يزيد جائز است؟ - آيا لعن بعضي از صحابه از جمله شيخين جائز است؟ - نتيجه و خلاصه بحث. - نفرين شدگان توسط قرآن كريم كدامند؟ - نفرين شدگان توسط پيامبر اكرم (ص) كدامند؟ 1 - سب و لعن از بعد اخلاقي و تربيتي: مقدمه به تعريف سب و لعن ميپردازيم. غزالي سب را اينطور تعريف ميكند كه: سب عبارت است از گفتن چيزهاي زشت با جملههاي صريح و بي پرده و بدون كنايه و رمز، و بيشتر درباره عمل جنسي و آنچه بدان مربوط ميشود ميآيد(1). اما واژههاي ديگر: فحش، هر سخن و عمل زشت را گويند(2). هجاء و هجو ضد مدح و ثنا را گويند پس آن مترادف ذمّ است و برخي گفتهاند هجاء ذكر معايب و كاستيها و بازگو كردن زشتي هاست با شعر «كلام منظوم» هزء و استهزاء همان ريشخند است (3). و بلاخره لعن عبارت است از: طرد و دور كردن و نفرين و دعاي بد. و برخي گفتهاند: لعن از جانب خدا در آخرت كيفر و عقوبت است و در دنيا انقطاع از رحمت الهي و عدم موفقيت ميباشد. و لعن از زبان اساني نسبت به انسان ديگر، نفرين است (4). و برخي گفتهاند: لعن از جانب خدا به معناي طرد و دور گرداندن و راندن است و از سوي مردم به معناي شتم و سب و ناسزا ميباشد. شيخ انصاري در معني و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده. امّا بررسي بعد اخلاقي مسئله سب و لعن: دشنام و ناسزا گويي و لعن و نفرين يكي از آفات زبان است كه متأسفانه در جوامع اسلامي رايج است و در نكوهش آن علماي اخلاق از فريقين افاداتي دارند كه به آنها ميپردازيم: غزالي در نكوهش سب و لعن مينويسد: فحش و سب نكوهيدهاند و از خبث نفس ناشي ميشوند رسول خدا(ص) فرمود: «انَّ اللَّه لا يحبّ الفاحش المتفحش الصيّاح في الأسواق» يعني: خداوند دوست نميدارد فحش دهنده بسيار دشنام گوي را كه در بازارها عربده و فرياد ميكشد. درباره ضد اخلاقي و اسلامي بودن لعن و نفرين، غزالي مينويسد: لعن و نفرين يا براي جهاد است و يا براي حيوان يا انسان. و همه آنها نكوهيده است پيامبر فرمود «المؤمن ليس بلعّان» يعني: مؤمن بسيار نفرين كننده نيست (5). و صفات مقتضي لعن و نفرين سه چيز است: كفر، بدعت و فسق و در هر سه مورد به سه صورت قابل تحقق است اول لعن به صفت كلي مثل لعنت خدا بر كافران، فاسقان و بدعتگذاران. حرّم لعن و نفرين با وصف خصوصي مثل لعنت بر يهود، نصاري، مجوس و خوارج. سوم لعن شخصي مثلاً بگويد لعنت بر يزيد... . غزالي ميگويد در مورد نخست مجازات كنيد. سومي خطرناك ميباشد و جز در مورد اشخاصي كه يقيناً كافر و بي توبه مردهاند مثل ابوجهل و فرعون كه لعن شخص آنها شرعاً ثابت است در بقيه موارد بايد از لعن شخصي اجتناب كرد. غزالي در ادامه بحث با طرح چند سؤال و جواب درباره لعن يزيد و قاتل امام حسين مطالبي دارد كه در بخش ديگر اين رساله به بحث و بررسي آن ميپردازيم. موسي مهدي نراقي هم گاهي با آوردن عين عبارات عزّالي و فيض به بحث پرداخته مينويسد: شكي نيست كه سب و فحش از كارهاي نكوهيده در شريعت اسلامي است و موجب حبط اعمال و خسران مال ميشود و از مصاديق اذّيت و آزار و ضرر ميباشد كه عقلاً و شرعاً مذموم و ناپسند است. پيامبر فرمود: «لاتسبوا الناس فتكسبوا العداوة منهم» يعني: به مردم فحش و ناسزا نگوييد كه از آنان عداوت و دشمني خواهيد ديد (6).البته كاملاً واضح است كه سب و لعن مؤمن حرام است. ولي درباره غير مؤمن «فاسق، فاجر و كافر و ظالم» جائز بلكه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت ميباشد چنانكه در دعاهاي مأثوره و نيز در خود قرآن كريم افراد ظالم مورد لعن و نفرين قرار گرفتهاند و ما در بخش بعدي اين رساله به موارد جواز و عدم جواز لعن ميپردازيم. انشااللَّه 2 - سب و ناسزا از ديدگاه قرآن و سنت قرآن در مورد سب و دشنام كفّار ميفرمايد:« ولا تسبوُّا الذين يدْعون من دون اللَّه فيسبوا عَدْواً بغير علم »(7). يعني: كساني را كه جز خدا را ميخوانند و ميپرستند، دشنام و ناسزا مگوييد چون ممكن است آنها نيز خدا را از روي جهالت و ناداني فحش و ناسزا ميگويند. امام فخر رازي مينويسد: بعيد نيست، برخي از ياران محمد(ص) از گزافه گويي مشركان به تنگ آمده و از روي خشم و معارضه، بتها را ناسزا ميگفتهاند و خداوند متعال مؤمنان را از اين كار بازداشت چون شتم و ناسزاگويي به بتها، مشركان را عصباني ميكرد و آنان را به گفتن سخنان زشت وامي داشت. استاد علامه طباطبائي هم بياني هماهنگ با كلام ساير مفسران - اما با ويژگيهاي خود - دارد ايشان چنين مينويسند: آيه، يك ادب ديني را ياد ميدهد كه بدانوسيله مقدسات ديني جامعه صيانت ميشود و ساحت دين از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخيف و ركيك نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئي سفيهان حفظ ميشود. - ما در اينجا در باب نهي از سب و شتم به يك آيه ديگر استشهاد كرده و به اين مقدار اكتفا ميكنيم و به سراغ روايات رسيده در اين موضوع ميرويم تا بحث ما در اين زمينه كاملتر شود. خداوند در سوره حجرات ميفرمايد:« يا ايها الذين آمنوا لايَيْخَر قومٌ من قومٍ عَسَي أن يكونوا خيراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَي أن يَكُنَّ خيراً منهنَّ ... » «الحجرات آيه 11» يعني: اي ايمان آوردندهها! مردمي از شما مردمان ديگر را مسخره نكنند، شايد آنان بهتر از ايشان باشند، و زنان، زنان ديگر را مسخره ننمايند شايد اينان بهتر از ايشان باشند ... . بررسي چند روايت در زمينه سب: از طريق شيعه و سنّي نقل شده است كه رسول خدا فرمود:«سباب المؤمن فسوق ...»(8) يعني ناسزاگويي به مؤمن فسق و گناه است. و در ديگر روايات بطور كلي از فحاشي و بد دهني ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگويي - يا دو انگيزهاي - حتي به طبيعت بي جان، باد، روزگار و مردگان و هرچيز ديگر، بازداشته شدهاند(9). از جمله صفات پسنديده و خصال نيكو رسول خدا آن بود كه هرگز بددهني و ناسزاگويي نميكرد. «لم يكن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً»(10) حضرت علي ابن ابي طالب (ع) به ياران خود در جنگ صفين فرمود:«اني اكوه لكم ان تكونوا سبابين و لكنكم لو و صفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوبل في القول و ابلغ من العذر» «نهج البلاغه خطبه 199». من دوست ندارم كه شما فحاش باشيد ولكن اگر شما بجاي دشنام اعمال آنها را توصيف و احوال آنها را ذكر كنيد به حق نزديكتر و براي اتمام حجت بهتر است. از مجموعه اين روايات و برداشتي كه از آيه 108 سوره انعام داشتيم استفاده ميشود كه سب و دشنام بطور كلي عمل غير اخلاقي و مطلقاً جائز نيست و با وجود اين ادله قاطع چگونه يك مسلمان به خود اجازه ميدهد كه به مسلمان ديگر فحاشي كند، و شيعه آگاه كه خود را مقيد به پيروي از قرآن و سنت پيامبر اكرم و اهل بيت ميداند هرگز، زبان خود را به سب و فحش آلوده نميكند، و اگر سب و فحش از بعضي جهال شيعه شنيده شد، نتيجه عكس العمل بعضي اعمال و گفتار و رفتار برادران اهل سنت ميباشد كه نسبت به صحابه راه افراط را پيش گرفتند و قائل به عدالت همه صحابه شدند و اگر كسي از مسلمانان معتقد به عدالت جميع صحابه نشد او را سرزنش ميكنند و حتي او را فاسق ميشمارند. و مدعاي ما اين است كه بر فرض كسي جاهلانه يا عالمانه به خاطر ظلمي كه بعضي صحابه نسبت به اهل بيت روا داشتند، دشنام نمود و يا آنها را چون قرآن لعن نمود، اين امر موجب فسق و كفر دشنام دهنده نخواهد بود و ما در بخش ديگر اين رساله به بحث و بررسي بيشتر همراه استدلال به اين مسئله خواهيم پرداخت. - حكم سب خدا و پيامبر و امامان معصوم از فروع مهم مسئله سب موضوع سب و ناسزاگويي به خدا و پيامبر و انبياء ديگر و امامان معصوم ميباشد كه احترام آنان از هر مؤمن ديگر بيشتر است و سب و دشنام به آنها داراي بعد سياسي، اجتماعي ميباشد و جنبه جنگ رواني و تبليغاتي دارد. همزمان با ظهور اسلام در مكه و پس از آن در مدينه، يهود سست پيمان و مشركان عهدشكن و بي فرهنگ و ديگر كفّار فسادگستر، شيوه سب به پيامبر را پيشس گرفتند، و اسلام براي حفظ قداست پيامبر در فقه سياسي اش با اين جريان برخورد اصولي كرد و دشنام دهنده به خدا ورسول خدا هم چنين دشنام دهنده به بقيه انبياء را مهدورالدّم دانست و حكم به اعدام آنها كرد. و به عقيده ما شيعيان دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نيز مهدور الدم و محكوم به اعدام ميباشد و اين مطلب را از اقوال پيامبر (ص) و ائمه معصومين استفاده ميكنيم و فقهاء عظام ما نيز به استناد همين اقوال چنين فتوائي دارند. صاحب جواهر مينويسد: هركس پيامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گويد شنونده ميتواند بلكه واجب است او را بكشد بي آنكه احدي از فقهاء در اين مسئله مخالف باشد بلكه اجماع محصّل و منقول برآنست (11). علامّه حلّي مينويسد: هركس خدا و رسول و انبياء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گويد نزد ما قتل او واجب ميشود امّا جمهور (اهل سنت) گويند از او ميخواهند توبه كند اگر توبه نكرد تعزيرش مينمايند (12). و در حديث آمده: پيامبر (ص) در فتح مكه فرمود: هيچ كس را نكشيد مگر كسي را كه با شما قتال كند و جز اشخاصي كه پيامبر را با شعر هجو و آزار كرده باشند. از آن جمله دو دختر خنياگر كه با ترانه، رسول اللَّه (ص) را سب و ناسزا ميگفتند و پيامبر فرمود آنها را بكشيد هرچند كه خود را از پرده كعبه بياويزند و به خانه خدا پناهنده شوند (13). هدف از ذكر اين فتوي و حوادث تاريخي و سيرهاي آنست كه ابعاد سياسي اجتماعي دشنام به رسول خدا را روشنتر سازيم و توضيح دهيم كه چرا پيامبر اين امر را چنين مهم تلقي فرموده است و چرا در تداوم همان جريان مرحوم امام خميني كار ضد اسلامي سلمان رشدي را جدي گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود. فتوائي كه با نظر همه مذاهب اسلامي موافق است منتهي اختلاف بر سر اينست كه اگر اين مرتد فطري باشد «يعني كسي كه پدر و مادرش يا يكي از آن دو مسلمان بودهاند و وي مرتد شدهاست» و توبه كند آيا توبهاش پذيرفته ميشود يا نه. محتاطترين فقها در اين باره ميگويند بايد به مرتد سه روز مهلت داده شود اگر توبه كرد پذيرفته ميشود و در غير اينصورت حكم قتل درباره وي جاري ميشود. بنابراين طبق فتوا همه فقهاي مذاهب خمسه سلمان رشدي كه مرتد فطري است اگر اكنون هم واقعاً توبه كرد شرعاً محكوم به اعدام ميباشد و اين سزاي كسي است كه به پيامبر و ديگر مقدسات اسلام اهانت كند. 3 - لعن و نفرين از ديدگاه قرآن و سنت در قرآن كريم بيش از چهل بار بعضي افراد بخاطر داشتن بعضي از صفات و حالات مورد لعن خدا، رسول، ملائكه و مؤمنان قرار گرفتهاند كه به بعضي از آنان اشاره ميشود و در اينجا به نوشتن آدرس آيهها اكتفا ميكنيم و متن عربي آيهها را در آخر همين رساله جهت استفاده بيشتر به رشته تحرير در ميآوريم. 1 - شيطان: الحجر آيه 35 و آيه 78 2 - كافرين: البقره آيه 161 و الأحزاب آيه 64 3 - مشركين و منافقين: الفتح آيه 8 والتوبه آيه 68 4 - ظالمين: هود آيه 18 و غافر آيه 52 5 - مفسد في الارض: پيمان شكنان و كساني كه قطع صله رحم ميكنند الرعد آيه 25 6 - دروغگويان: ال عمران آيه 61 7 - يهود و اصحاب السب: المائده آيه 78 و النساء آيه 47 8 - كتمان كنندگان حقيقت: البقره آيه 159 9 - بهتان زنندگان به زنان پاكدامن: النور آيه 23 10 - آزار دندگان به پيامبر(ص): الأحزاب آيه 57 11 - قاتل مؤمنين: النساء آيه 93 12 - جهنميان: الأعراف آيه 38 علاوه بر اينها گروهائي هستند كه در اخبار و احاديث پيامبر لعن شدهاند كه ما بعنوان نمونه به ذكر و ترجمه يك خبر از اخبار و رواياتي كه در آخر همين رساله آورديم اكتفا ميكنيم، و طالبين بيشتر ميتوانند به متن عربي همراه با آدرس اين روايات در آخر همين رساله مراجعه فرمايند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: من هفت گروه را لعن ميكنم كه خداوند و همه انبياء آنها را لعن كردهاند. 1 - كسي كه در كتاب خدا چيزي بيفزايد و آنرا تحريف كند. 2 - كسي كه قضاء وقدر الهي را تكذيب و انكار كند و آنرا نپذيرد. 3 - كسي كه با سنت و خط مشي و آئين زندگي من مخالفت كند. 4 - كسي كه حرام خدا را حلال كند. 5 - كسي كه با زور سرنيزه و حكومت مستبدانه و ديكتاتوري بر امور مردم مسلط شود تا با كساني كه خداوند آنها را خوار و ذليل كرده عزت و بزرگي بدهد و كساني را كه خداوند آنها را عزيز و بزرگ قرار داده ذليل و پست گرداند. 6 - كسي كه اموال عمومي و ثروتهاي ملي را به يغما ببرد و حيف و ميل نمايد و ضرر مسلمين آنها را مصرف كند. 7 - كسي كه حلال خدا را حرام شمارد. پيامبر (ص) افراد ديگزي چون فراريان از سپاه أسامه ابن زيد و ابوسفيان و معاويه و يزيد را لعن فرمود كه ذكر و بحث آن خواهد آمد. و نيز در مورد لعن و نفرين آيات و روايات فراواني وجود دارد كه ما بخشي از آنها را در آخر همين رساله ذكر ميكنيم. در اينجا توضيح اجمالي در مورد روايات در منع لعن و نفرين كه كم نيستند ضروري بنظر ميرسد. آن جمله است فرموده رسول خدا: «المؤمن ليس بلّعان» يعني مؤمن بسيار لعن و نفرين كننده نيست. اولاً: بايد گفت لحن اين روايات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد. ثانياً: ناظر به مواردي است كه لعن مجاز نيست و شخصي استحقاق لعن و نفرين را ندارد. ثالثاً: با توجه به اينكه در بسياري از اين احاديث صيغه مبالغه به كار رفته روشن است كه كساني مراد اين روايتند كه دهانشان هميشه و بنا حق به لعن و نفرين باز است. 4 - نظر فقهاء فريقين نسبت به سب و لعن اگرچه در بحثهاي گذشته پارهاي نكات را در حكم شرعي سب و لعن در برداشت و همچنين در بحثهايي كه خواهد آمد ليكن جنبه فقاهتي مسئله ويژگي خود را دارد و بايد از زاويه خاص فقهي مورد بررسي قرار گيرد. شيخ انصاري مينويسد: سب و شتم مؤمن في الجمله حرام است به دليل كتاب و سنت. عقل و اجماع چون ظلم و اذيت و توهين به مؤمن است. البته مؤمن متظاهر به فسق مستثني است و ناسزاگوئي به وي اشكالي ندارد كه او حرمتي ندارد و آيا چنين كاري از باب نهي از منكر است كه شرايط آن بايد وجود داشته باشد؟ ظاهر فتوي آنست كه جواز سب در اين مورد از باب نهي از منكر نيست ليكن احتياط در رعايت شرايط آن است. استثناي دوم در مورد اهل بدعت است كه سب و دشنام به بدعتگذار، جايز است و استثناي سوم جايي كه دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و يا اصلاً آن كلمه براي او كسرشأن و توهين نباشد (14). صاحب جواهر در زمينه هجاء ميگويد: هجاء مومن حرام است اما كافران را ميتوان هجو، سب و لعن و شتم كرد جز فدف و فحش كه مجاز نيست (15). امام فخر رازي و امام اهل سنت غزالي كلاً سب و لعن هر مسلماني را جائز نميدانند و غزالي حتي در مورد لعن يزيد ميگويد جائز نيست. كه جواب اين دو عالم سني در بحثهاي آينده خواهد آمد انشاءاللَّه. ابن اثير مينويسد: سب و ناسزاگوئي به مؤمن وقتي فسق است كه از روي تأويل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نيست (16). ابن حجر در ص 251 صواعق محرقه خود تصريح دارد كه مذهب و فتواي او نسبت به كسي كه لعن كند تكفير نيست. امام فخر رازي مينويسد 6 سب اصنام و بتها و بت پرستان، طاعت است ولي چون مستلزم منكر عظيم است احتراز از آن لازم است (17). * آيا سب و لعن مسلمان بالاخص صحابه موجب فسق و كفر ميشود؟ اهل سنت به استناد قولي كه از حضرت رسول خدا روايت ميكنند كه:«سباب اعلم فسق يا كفرٌ» حكم به فسق و گاهي به كفر دشنام دهنده به صحابه ميكنند. ما در جواب آنها به اموري چند متمسك ميشويم. اولاً: اصل صحت اين حديث به اين نحو را رد ميكنيم و آنچه از طريق ما شيعه روايت شده اين است كه پيامبر فرمود:«لسباب المؤمن فسوق و قتاله كفرٌ»(18) چنانچه در صحيح بخاري ج 8 صفحه 18 از حديث ابن مسعود نيز چنين روايت شده. و حقيقتاً اگر كسي از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد، سب و شتم جايز نيست و اگر اين سب عمري باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نيز به نص صريح قرآن كفر است، پس سب مؤمن حرام است ولي اگر هم انجام شد مستوجب كفر دشنام دهنده نيست، چه برسد به شتم مسلمان و حتي صحابهاي كه مؤمن بودنش نيز ثابت نيست. پس برفرض كسي بعضي از صحابه رسول خدا را جاهلاً يا عالماً سب و لعن نمود مستوجب كفر او نميشود چون نه از قرآن و سنت دليل داريم و نه از اجماع بلكه اجماع برخلاف آن قائم است و فتواي عده زيادي از علماي اهل سنت بر عدم كفر دشنام دهنده ميباشد، ازجمله ابن حجر در خاتمه صواعق محرقه خود و عارف شعراني در براقيت خود. ابن حجر در صفحه 251 صواعق محرقه خود تصريح دارد كه مذهب او نسبت به كسي كه لعن كند تكفير نيست و ابن حزم در صفحه 24 از جزء 4 از كتاب خود بنام "الفصل " تصريح دارد كه: امام اهل سنت ابن الحسن علي ابن اسماعيل اشعري و ياران او قائل به ايمان قلبي هستند، و كسي كه ايمان قلبي دارد اگر حتي بدون تقيه به زبان خود اعلان كفر كند... و در اين حال بميرد پس او با ايمان كامل نزد خداوند مرده است. و ابن حزم در صفخه 206 جزء 4 همين كتاب «الفِصَل» ميگويد: اشعريها گفتهاند كه: اگر كسي به مسلمان فحش كند مستوجب كفر نيست و در صفحه 227 از جزء سوم از همين كتاب ميگويد: اگر كسي يكي از صحابه را دشنام كند در حالي كه جاهل باشد او معذور است. و شيخ حنفيها ابن عابدين در باب المرتد من كتاب الجهاد صفحه 302 حكايت شده كه او تصريح دارد كه قول بتكفير دشنام دهنده صحابه خلاف اجماع فقهاء است. و از صاحب فتح الغدير نقل شده كه: ايشان قطع دارند به اينكه تكفيركننده صحابه و دشنام دهنده به آنها كافر نيست. ما در اينجا به جهت اختصار به اين چند فتوي اكتفا ميكنيم و به سيره خود صحابه در اين باب ميپردازيم چنانكه در كتب سيره و تاريخ آمده خود صحابه در زمان رسول خدا و بعد از آن با هم اختلاف داشته و همديگر را سب و لعن ميكردند بلكه بروي همديگر سلاح و شمشير كشيدند و با هم جنگ كردند ولي نقل نشده كه همديگر را تكفير كرده باشند و پيامبر وقتي صحابه باهم اختلاف داشتند بين آنها اصلاح مينمود. در مسند احمد بن حنبل به نقل از ابوهريره آمده كه: مردي در نزد پيامبر به ابوبكر سب و فحش نمود و پيامبر لبخند زد و چيزي نومود. «مسند احمد ج 2 ص 436». چنانچه بعد از پيامبر (ص) نيز يك صحابه به ابوبكر در حالي كه خليفه مسلمين بود ناسزا گفت و ابو برزه أسلمي ميگويد يا خليفه رسول خدا اجازه دهيد كه گردن او را بزنم. ابوبكر به او گفت: بنشين كه اين فقط حق رسول خدا است. پس اگر حكم خليفه نسبت به كسي كه به او سب ميكند چنين است و با وجود فتاوي علماي اهل سنت كه برخي از آنها را ذكر نموديم، پس شما (وهابيون) به چه دليلي حكم به فسق يا كفر دشنام دهنده صحابه ميكنيد. در ضمن اگر حكم دشنام دهنده به صحابه كفر باشد پس چرا حكم به كفر معاويه نميكنيد، كسي كه سالهاي ممادي بر منابر و در محافل، خود و ياران خود به حضرت علي (ع) سب و لعن ميگفتند، آيا علي بن ابي طالب يك از بهترين صحابه رسول خدا نبود، آيا نشنيديد و نخوانديد كه رسول خدا درباره او فرمود:«مَن سَبَّ علياً فقد سبني و من سبني فقد سبَّ اللَّه ...» و دشنام دهنده به خدا و رسول خدا به اجماع علماء و مسلمين حكمش كفر و مهدورالدم ميباشد و چون پيامبر (ص) اين جمله را در خصوص حضرت علي (ع) فرمود، پس دشنام دهنده به حضرت علي (ع) كافر ميباشد. و نيز چرا شما حكم به كفر فرزند فاسق معاويه، يزيد نميكنيد كسي كه امام حسين فزرند رسول خدا و جمعي از بهترين اصحاب او را ظالمانه و غريبانه به شهادت رساند، ياراني كه بيشتر آنها از بهترين اصحاب رسول خدا بودند. و قرآن صراحتاً ميفرمايد: كه قاتل مؤمن مستوجب لعن و نفرين است ما در بخش بعدي اين رساله توضيح بيشتر در مورد فسق و كفر معاويه و يزيد ميپردازيم و جواز لعن آنها را از كتاب و سنت بيان خواهيم نمود. انشااللَّه. * آيا لعن معاويه و يزيد جايز است؟ در تواريخ و كتب سيره آمده كه معاويه فرزند يزيد وقتي كه به خلافت رسيد بر منبر رفت و خطبهاي در فضائل اهل بيت پيغمبر و فضائل پدر خود و جدش خواند سپس از منبر فرود آمد و از خلافت استعفا داد و گويند مدت خلافت او چهل روز طول كشيد. اين مطلب را مسعودي در مروج الذهب ج 3 صفحه 226 آورده. و ابن حج در صواعق محرقه خود صفحه 134 نيز اين مطلب را آورده. مردم هنگاميكه لعن و تبّري فرزندش را مشاهده كردند و از طرفي جنايتهاي يزيد را ميدانستند كم كم او را لعن ميكردند و بلكه از آن هم تجاوز كرده خلفاي ثلاث (عمر و ابوبكر و عثمان) را هم لعن و طعن كردند. علماي سني مذهب جرئت عوام را بر لعن خلفاء ديدند در مقابل آن برآمدند كه لعن يزيد را حرام كنند بلكه بدينوسيلهاز لعن خلفاء جلوگيري شود، اين مطلب را ملا سعد تفتازاني صاحب مطّول در كتاب خود در شرح مقاصد كه در علم كلام تأليف كرده آورده و بدتر از ملا سعد تفتازاني، امام اهل سنت ابو حامد محمّد غزالي طوسي صاحب كتاب "احياء العلوم " است كه در خصوص عدم جواز لعن هر مسلمان پافشاري كرده و به استناد اخبار منع از لعن و نفرين مسلمان حتي لعن يزيد را جائز ندانسته، و علماي ما به نوبهخود هركدام جواب محكم و مستدل به اين دو عالم نميدادند و جامعترين بيان را در ردّ پندار غزالي مرحوم فيض دارد كه مرحوم نراقي هم از او اقتباس فرموده است مرحوم فيض در ج 5 محجة البيضاء ص 220 درباره سخنان غزالي نوشته:«آنچه غزالي درباره منع لعن يزيد گفته است:«فينبغي أن يُطوي و لا يُروي» شايسته است سب كه طومار آن درهم پيچيده شود و ابداً روايت نشود». ما نيز به نوبه خود در جواب اين دو عالم سني و همه كساني كه لعن معاويه و يزيد را جائز نميدانند ابتدا ادله جواز لعن اين دو را از كتاب و سنت و سپس فتواي تن چند از علماي بزرگ خود آنها آورده آنگاه با توجه به حوادث تاريخي مؤيد و مؤكد جواز لعن به يك نتيجه و جمع بندي خوب و مستدل خواهيم رسيد. * آيات و روايات داله بر لعن معاويه و يزيد اكثر آيات و رواياتي كه در اثبات جواز لعن بعض از مسلمين و از جمله بعض صحابه آورديم در اثبات جواز لعن معاويه و يزيد نيز منطبق است، بخصوص آيات مربوط به لعن ظالمين و مفسدين. و در اينجا به بعضي از آيات و رواياتي كه يا صراحتاً بني اميه و بلاخص معاويه و يزيد را لعن كرده و يا اينكه مصداق اتم اين آيات و روايات اين دو ملعون باسشند اشاره ميكنيم تا استدلال در اين باب كاملتر شود. در آيه 62 سوره بني اسرائيل خداوند ميفرمايد:« و ما جعلنا الرؤيا التي اريناك الاّ فتنة للناس و الشجره الملعونه في القران و نخوفّهم فما يزيدهم الاّ طغياناً كبيرا ً». مفسرين اهل سنت مانند امام ثعلين و فخر رازي و ديگران آوردند: كه رسول خدا در عالم رويا ديد كه بني اميه مانند بوزينگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول مينمايند، جبرئيل اين آيات شريفه را آورده كه آنچه ما در خواب به تو نموديم فتنه و امتحان براي اين مردم است و درختي كه به لعن در قرآن ياد شد «درخت نژاد بني اميه) و ما بذكر اين آيات عظيم آنها را از خدا ميترسانيم وليكن بر آنها جز طغيان و كفر و انكار شديد چيزي نيفزايد. پس وقتي كه خداوند بني اميه را لعن فرموده، قطعاً معاويه و يزيد كه يكي از اعضا و شاخههاي محكم آن درخت است ملعون ميباشند. آيه ديگر در اين باب قول خداوند متعال كه ميفرمايد:« و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فيها و غضب اللَّه عليه و لعنه و اعدّله عذاباً عظيماً » "نساء آيه 95 ". اين آيه شريفه صراحت دارد كه هركسي مؤمني را متعمداً بقتل رساند ملعون ذات باري تعالي ميباشد و جايگاه او جهنم خواهد بود. آيا حجر بن عدي و هفت نفر از اصحاب او را معاويه به جرم اينكه چرا از علي (ع) بيزاري نجستند بقتل نرسانيد؟ آيا حسن بن علي (ع) سبط بزرگ پيامبر از اكابر مؤمنين نبود. كه با حيله و نيرنگ معاويه توسط زنش جعده مسموم نشد اين دو مورد و به شهادت رساندن عمار ياسر و محمد بن ابي بكر و مسموم كردن مالك اشتر و دهها مورد ديگر به گواه و شهادت تاريخ نويسان و سيره نويسان بزرگي چون مسعودي و بيهقي و بسط ابن جوزمي كار معاويه بوده آيا شهادت امام حسين و يارانش توسط لشكر يزيد قتل عمد نيست؟! و از همه اعمال قبيحتر معاويه قتل عامي كه به امر او بسر بن ارطاة از شيعيان علي نمود چنانچه ابوالوج اصفهاني و علامه سمهودي در تاريخ المدينه و ابن خلكان و ابن عساكر و جلدي در تاريخ خود نوشتند. * امّا روايات رسيده در باب لعن و نفرين معاويه در تاريخ طبري در جلد 11 صفحه 357 آمده كه روزي رسول خدا ابوسفيان را ديد كه بر الاغي نشسته و معاويه پشت الاغ و يزيد جلوي الاغ در حركت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت كند قائد و راكب و سائق را! و بر اين اساس محمد فرزند ابوبكر نامهاي به معاويه مينويسد: اي لعين و فرزند لعين ... و نيز در صحح مسلم در باب مَن لَعنه النبي (ص) آمده كه: روزي رسول خدا معاويه را سه بار طلبيد و معاويه استجابت نكرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت به پيامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم، پيامبر معاويه را با اين عبارت نفرين فرمود:«لا اشبع اللَّه بطنه» يعني: خداوند شكم معاويه را هيچگاه سير نكند. و دعاي پيامبر هم مستجاب شد و معاويه در طول عمر خويش هيچگاه سير نشد. اين روايت در مسند ابي داود نيز آمده و هم چنين در كنز العمال ج 6 صفحه 87 و در ميزان الأعتدال ج 2 صفحه 17 از رسول خدا روايت شده كه فرمود: اگر معاويه را برمنبر من ديديد او را بكشيد. و اين روايت را نيز ابن حجر در تهذيب التهذيب ج 7 صفحه 324 آورده و هم چنين در ج 8 صفحه 74 در شرح حال عمر بن عبيد بن باب از جمله دلائل واضحه جواز لعن بلكه دلائل كفر معاويه تمست به اين حديث شريف رسول خدا كه اكابر علماي اهل سنت چون نسائي و ثعلبي و فخر رازي و ابن ابي الحديد و شافعي و ابن جوزي در كتابهايشان آنرا روايت كردند كه رسول خدا فرمود:« من سَبَّ علّياً فقد سبني و من سبني فقد سبَّ اللَّه» و واضح است چنانكه اكثر تاريخ نويسان و سيره نويسان نوشتند كه معاويه خود و يارانش سالهاي متمادي در مجالس و منابر به حضرت علي (ع) سب و دشنام ميفرستاد و مردم را امر ميكرد كه حضرت علي (ع) را در نماز و قنوت لعن كنند و اين بدعت زشت تا زمان عمر ابن عبدالعزيز ادامه داشت آيا با استناد به حديث شريف معاويه ساب اللَّه و پيامبر نيست؟! و حكم چنين كسي آيا كفر و لعن نيست؟! و ابن حجر در صواعق محرقه خود روايتي بهتر و بالاتر از اولي از رسول خدا روايت كرده و آن اين است كه رسول خدا (ص) فرمود: «مَن سبَّ اهل بيتي فانّما يرتّد عن اللَّه و الأسلام و من آذاني في عترتي فعليه لعنة اللَّه» پس به حكم اين روايت كسي كه هركدام از يكي از اهل بيت پيامبر را دشنام دهد يا آزار برساند مرتد است و لعنت خداوند بر او باشد و معاويه و يزيد مصداق اتم اين حديث ميباشند. امّا درباره جواز لعن يزيد علاوره بر استدلال به آياتي كه گذشت خيلي از علماي بزرگ اهل سنت نيز فتوي به جواز لعن يزيد دادند كه به بعضي آنها اشاره ميكنيم. از جمله اين علماء قاضي عضدالدين ابجي صاحب شرح مواقف در كلام كه در اشعار خود گفته: اللعن علي يزيد في الشرع يجوز و اللا عن يحوي خسات و بجوز و از جمله علماي عامه كه قائل به لعن هستند ابوالفرج عبدالرحمن بن علي حنيلي معروف به ابن الجوزي كه در اينخصوص كتابي تأليف كرده بنام «الرّد علي المتعصب العنيد المانع عن لعن يزيد» كه در حقيقت ردّ بر عبد المعتب بن زهير الحنيلي است كه او كتابي در فضائل يزيد نوشته است. * خلاصه و جمع بندي مطلب اين است كه با توجه آيات و روايات و فتاواي جمعي از علماء اهل تسنن و نيز با توجه به حوادث تاريخي تلخ كه بعضاً ذكر شد با اين نتيجه ميرسيم كه لعن و تبري از معاويه و يزيد نه فقط جائز است بلكه مستحب و گاهي به حكم تبرّي از دشمنان خدا و رسول خدا واجب ميشود، چرا كه لعن اينها و امثال آنها در واقع تبرّي و بيزاري از خط و مشي آنها و نيز بيزاري از دوستان و پيروان آنها ميباشد. در پايان يك مطلب را توضيح ميدهم و آن لقبهاي دروغيني كه اهل سنت به معاويه دادند چون خال المؤمنين و كاتب وحي، كه بايد گفت معاويه كاتب مراسلات پيامبر با عرب بود نه كاتب وحي و اگر او بخاطر اينكه خواهرش ام حبيبه زن پيامبر بود خال المؤمنين لقب داده شد چرا محمد بن ابي بكر كه برادر عايشه ام المؤمنين است مفتخر به اين لقب نشد آيا چون محمد ابن ابي بكر پيرو امام علي (ع) بود از اين لقب محروم شد؟! * آيا لعن بعضي از صحابه از جمله شيخين جائز است؟ در بحث قبلي به ادله جواز لعن في حد نفسه و هم چنين به ادله جواز لعن افرادي كه داراي صفات مذمومي چون ظلم و فسق و بهتان و دروغ و... پرداختيم و در واقع چنين لعني بطور كل و عام بود، كه لاشك چه زمان پيامبر(ص) و تا بحال اين لعن كلي، افراد و مصاديقي دارد و ما با جستجو در كتب سيره و تاريخ و با استفاده از كتاب و سنت در پي پيدا نمودن اين ملعونين هستيم ملعونين كه يا صراحتاً توسط پيغمبر مورد لعن و نفرين قرار گرفتند مانند معاويه و يزيد كه اثبات فسق و كفر آنها گذشت و يا اينكه پيامبر افرادي را لعنت فرمود كه امثال شيخين جزء آن افراد بودند مثلاً پيامبر فرمود:«لعن اللَّه مَنْ تخلف عن جيش اسامه» و تارخ نويسان نوشتهاند كه از جمله فراريان و متخلفين از سپاه اسامه شيخين بودند. بهرحال بعد از اين مقدمه كوتاه به ادله جواز لعن بعضي صحابه از جمله شيخين ميپردازيم. اين ادله عبارتند از: 1 - خداوند در قرآن تمام ظالمين را لعن فرموده از جمله اين آيات قول خداوند متعال:« أَلا لعنة اللَّه عل الظالمين » «هود آيه 18» و قول خداوند:« يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار » «غافر 52» و اين مخصوص ظالمين از كفار نيست چنانچه بعضيها گفتهاند، چرا كه هم تعليق حكم به وصف است و هم جمع معرف به لام كه افاده عموم ميكند. و وجه استدلال به اين آيات چنين است كه: هر ظالمي در قرآن ملعون است، بعض صحابه از جمله شيخين و عثمان به ديگران ظلم نمودند پس بعضي از صحابه از جمله شيخين و عثمان ملعون هستند. اثبات اينكه آنها ظلم كردند با مراجعه به تاريخ صدر اسلام و كتب معتبر فريقين در اين زمينه خيلي آسان است و ما در اينجا به اندكي از موارد ظلم و تعدي آنها اشاره ميكنيم: 1 - آنها با غضب خلافت از حضرت علي (ع) به منصب امامت به خود و به حضرت علي (ع) و كساني كه حاضر نشدند با آنها بيعت كنند ظلم و ستم كردند و به همسر علي (ع) و دختر پيامبر اكرم (ص)، حضرت فاطمه (س) نيز ظلم و ستم نمودند كه به مواردي از آن اشاره خواهد شد، اثبات اين موارد از ظلمهاي آنها در گنجايش اين رساله مختصر نيست و طالبين به مظان آن در كتب فريقين مراجعه كنند. 2 - خداوند در قرآن ميفرمايد: « انَّ الذين يؤذون اللَّه و رسوله لَعَنَهُمْ اللَّه في الدُّنيا و الآخرة و أعدَّلهم عذاباً مهيناً » «الأحزاب 57». و اين آيه از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان ميباشد و استدلال به اين آيه بر جواز لعن آنها در چند وجه است: 1 - اينان چنانكه در كتب سيره و تاريخ آمده در مواردي چند با حرف نشنوي و عناد با پيامبر (ص)پيغمبر را اذيت و آزار دادند كه نمونه آن قضيه جِش اسامه و فرار آنها از جنگ و جهاد. 2 - همانا ابوبكر و عمر و عثمان و پيروان آنها به حضرت زهرا (س) آزار رساندند و هركه به فاطمه آزار برساند به گفته خود پيامبر همانند اينكه به رسول خدا آزار رسانده و هركه به رسول خدا آزار رساند طبق نص صريح اين آيه ملعون است. اما اينكه آنها به فاطمه (س) آزار رساندند احتياج به استدلال آنچناني ندارد و با مراجعه به كتب خود اهل سنت اين مطلب روشن ميشود. اولين ظلمي كه بعد از وفات پيامبر نسبت به پاره تن او روا داشتند اينكه او را از ارث محروم نمودند و ملك فدك كه حق شخصي او بود از او غاصبانه و ظالمانه گرفتند. و دومين ظلم و آزار آنها به فاطمه (س) اين است كه براي گرفتن بيعت از حضرت علي (ع) به خانه فاطمه حملهور شدند و حضرت را در ميان در و ديوار شكستند و محسن او را ساقط نمودند، آيا ظلمي و آزاري بالاتر از اين ممكن است انجام گيرد اين مطلب را اكثر علماي شيعه و بعضي از علما و سيره نويسان اهل سنت نوشتند.(19) و خلاصه حضرت فاطمه از دنيا رحلت فرمود در حالي كه از دو شيخين غضبناك بود چنانكه در صحيح بخاري و مسلم آمده: هركه حضرت فاطمه (س) را غضبناك كند مثل اينكه حضرت رسول خدا را غضبناك فرموده چون حضرت فرمود:«فاطمه بضة مني يدييني ما أرابها و يؤذيني ما أذاها» و فرمود:« فاطمة بضة مني من اغضبها اغضبني»(20). سومين ظلم و آزار آنها به بهترين صحابه رسول خدا بود و ازار صحابه به عقيده خود آنها آزار رسول خدا است و آزار دهنده رسول خدا ملعون است، از جمله اين صحابه كه به آنه آزار رساندند حضرت علي (ع) و اسامة ابن زيد و ابوذر غفاري و عمار ياسر و عبدالله ابن مسعود و غير از اينها چنانچه در كتب سيره و تاريخ آمده. 3 - از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان اينكه در طول خلافتشان احكامي صادر نمودند كه برخلاف حكم خدا و رسول خدا بود و هركس چنين كند او ظالم و فاسق و كافر ميباشد و ظالمين و كافرين به نص صريح قرآن ملعون هستند، از جمله احكام صادره از ابوبكر كه برخلاف آنچه خداوند نازل كرده قضيه منع ارث حضرت فاطمه (س) و غيرو و آنچه از عمر صادر شده زياد است كه نمونء آن حكم تحريم متعه با ازدواج موقت و تحريم متعه حج و امر كردن به سنگسار مجنون و زن باردار و برداشتن حي علي خير العمل از اذان و بدعت در اضافه الصلاة خير من النوم و امّا عثمان برعكس همه مسلمانان نماز در سفر را كامل ميخواند و چنين حكم ميكرد چنانكه در صحيح بخاري ج 2 ص 154 و صحيح مسلم ج 2 ص 26 آمده. از مجموع آيات ذكر شده و موارد و مصاذيق آن استفاده ميشود كه بعضي از صحابه داراي چنين صفاتي مذموم بودند كه مستحق لعن و نفرين ميباشند هرچند كه اين صحابه خليفه هم باشند و اگر شيعه به بعضي از اين صحابه لعن و نفرين ميكند در واقع عمل به دستور قرآن نموده. البته شيعه براي حفظ وحدت اسلامي سعي ميكند كه اسم ملعونين را نبرد و لعن را بصورت كلي بر تمامي ظالمين بالأخص ظالمين اهل بيت پيامبر ميفرستند كه مسلّم اين لعنت شامل خلفاي ثلاثه و معاويه و يزيد ميشود هرچند كه اسم آنها را به زبان نياوريم، «اللّهم اللعن ظالمي اهل البيت جميعاً» * نتيجه و خلاصه بحث: با استفاده از آيات قرآني بخصوص آيه 108 سوره انعام و احاديث نبوي و غيره و با بهرهگيري از سيره رسول اكرم (ص) و نيز با توجه به فتاواي علماي فريقين، سب و دشنامگوئي، بطور كلي از منكرات است و مطلقاً جائز نيست هم از لحاظ اخلاقي و هم از لحاظ شرعي، لذا يك مسلمان شيعه پيرو قرآن و سنت هيچگاه به خود اجازه نميدهد، برخلاف قرآن و سنت عمل كند بخصوص اين عمل ناپسند بر امر تبليغ و اداي رسالت اثر مرء دارد و جامعه ايدهآل الهي را از هدف مقدّس خود دور ميسازد امّا درباره مسئله لعن بايد گفت كه: از مجموع آيات و روايات وارده در باب لعن و نيز فتاواي فريقين، اين نتيجه حاصل ميشود كه هر فرد مسلمان خواه صحابه باشد خواه تابعي كه داراي چنين صفات مذموم مذكور در آيات و روايات باشد لعن آن جائز بلكه در مواردي مستحب و عبادت است، و شيعه به استناد همين آيات و روايات و نظر فقهاء به بعض از صحابه و تابعين كه فاسق و ظالم بودند لعن و نفرين ميفرستند، بخصوص افرادي كه ظلم آنها به اهل بيت ثابت است چگونه مستحق لعن و نفرين نباشند در صورتي كه چنانكه كه گذشت قرآن و رسول خدا صراحتاً آنها را لعن كرده، پس ما شيعيان نيز به پيروي از قرآن و پيامبر آنها را لعن ميكنيم و لعن چنين افرادي چنانكه گذشت نه مستوجب فسق است و نه مستوجب كفر، بلكه لعن آنها بعنوان تبري از دشمنان خدا و رسول خدا عين طاعت و عبادت ميباشد. * بعضي از آيات و روايات آمده در متن رساله: قال رسول اللَّه(ص): المؤمن ليس بلعّان. احياء علوم الدين ج 3 ص 122 و قال (ص): انّ اللَّه لايجب الفاحش المتفحش الصيّاح في الأسواق. امام علي (ع) در جنگ صفين به ياران خود فرمود: انّي اكوه لكم ان تكونوا سبابين ولكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتهم حالهم كان اصوب في القول و ابلغ من العذر. نهج البلاغه خطبه 199 قال رسول اللَّه (ص): سباب المؤمن فسوق و قتاله كفر. اصول كافي ج 2 ص 36 و صحيح بخاري ج 8 ص 18 قال تعالي: و ما جعلنا الرؤيا التي اريناك الّا فتنة للناس و الشجره الملعونه في القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الّا طغياناً كثيراً. بني اسرائيل 62 قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ علياً فقد سبني فقد سَبَّ اللَّه. اين روايت را نسائي و ثعلبي و رازي و ابن ابي الحديد و ابن جوزي آنرا روايت كرده و ابن حجر در صواعق محرقه خود روايتي تهيه و بالتر در اين معني از رسول خدا روايت ميكند. قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ اهل بيتي فانها يرتّد عن اللَّه و الأسلام و مَن اذاني في عترتي فعليه لعنة اللَّه. و قال فاطمه بضعة مني مَنْ اغضبها اغضبني و قال (ص) فاطمة بضعة مني يريبني ما أرابها و يؤذيني مَن أذاها. آدرس مفصل در متن آمده. ملاحظه: آنچه در بالا ذكر شد بخشي از آيات و روايات مورد استفاده و استناد و استشسهاد در بحث ميباشد. نفرين شدگان توسط پيامبر آمده كه ان شاءاللَّه مورد استفاده قرار گيرد. و با حفظ آنها يا بخشي از آنها در استدلال بر جواز لعن در مباحثه كمك شاياني در افحام طرف مقابل خواهد بود. * الملعونون في القرآن (نفرين شدگان در قرآن كريم) 1 - شيطان: - و انَّ علَيك اللَّعنة الي يومِ الدين . الحجر 35 - و انَّ عليك لَعْنَتي الي يومِ الدين. ص 78 2 - الكافرون: - انَّ الذّين كفروا و ماتُوا وَ هُم كّار أولئك عَلَيهم لَعنَةُ اللَّهِ و الملئِكةِ و النّاسِ أَجمعينَ . البقره 161 - انّ اللَّهَ لَعَنَ الكفرينَ و أعَدَّ لَهُم سَعيرا ً. الأحزاب 64 3 - المشركون و المنافقون: - و يُعذّبَ المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركاتَ الظّانّينَ باللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ عليهم دائِرَةُ السَّوءِ و غضب اللَّهُ عَلَيهم و لَعَنَهُم و أعَدَّ لَهُم جَهَنّمَ و سآءَتْ مَصيراً . الفتح 6 - وَعَدَ اللَّهُ المنفقين و المنفقت و الكفار نار جهنّم خلدين فيها، هي حَسْبُهُمْ و لَعَنَهُمْ اللَّهُ و لَهُمْ عذابٌ مقيمٌ . التوبه 68 4 - الظالمون: - .... أَلا لَعنَةُ اللَّهِ علي الظّالمين . هود 18 - يوم لا ينفع الظالمينَ معذرتُهُم و لهم اللّعنَةُ و لَهُم سُوُء الدّار . غافر 52 5 - المفسدون في الارض، الذين ينقضون عهد اللَّه، القاطعون لأرحامهم - والژَذين ينقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ من بعد ميثقِهِ و يقطعون مآ أمَرَ اللَّه بهِ .ن يوصل و يفسدونَ في الأرض أولئِكَ لَهُمُ اللَّعنةُ و لَهم سُوءُ الدّارِ . الرعد 25 6 - الكاذبون: - فَمَن حآجَّكَ فيه ما جاءكَ من العلم فقُل تعالَوْا نَدْعُ أبناءَنا و أبناءَكُمْ و نساءَنا و نساءَكم و أنفُسَنا و انفُسَكم ثمَّ بنتهِلْ فَنَجْعَلَ لَّنَتت اللَّهِ علي الكاذبين . ال عمران 61 - والخمِسَةُ أنَّ لَعنَتَ اللَّهِ عَلَيْه ان كانَ من الكذبين . النور 7 7 - اليهود و أصحاب السبت: - لعن الَّذين كفروا مِن بني اسرائيل علي لسان داودَ و عيسي ابن مَرْيَمَ ذلك بما عَصَوا و كانوا يعتدونَ. المائده 78 - يا ايها الّذين أوتُوا الكِسَّبَ ءَامنوا بما نزَّلنا مصدِّقاً لَما معكُم من قبل أن نطمِسَ وُجُوها منزُوَّها علي أدبارِهآ أو نلعَنَهُم كما لَعَنا أصحبَ السَّبتِ و كانَ أمرُ اللَّه مفعولاً . النساء 47 8 - الذَّين يكتمون الحق (كتمان كنندگان حقيقت): - انَّ الذين يكتمون مآ أَنزلنا مِنَ البيَّنتِ و الهُدي مِن بَعد ما بينَّهُ للنّاس في الكتاب أولئك يلعنهُمُ اللَّهُ و يلعنُهُمُ اللعنُونَ . البقره 159 9 - الذين يمون المحصنات (بهتان زنندگان به زنان پاكدامن): - انَّ الذين يَرمونَ المحصَنتِ الغَفِلتِ المؤمنتِ لعِنُوا في الدُّنيا و الآخرةِ و لهم عذابٌ عظيمٌ . النور 23 10 - الذين يؤذون اللَّه و رسوله (ص) (آزار دهندگان به پيامبر (ص: - اِنَّ الَّذين يُؤذونَ اللَّه و رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ في الدُّنيا و الآخرةِ و أَعَدَّ لهم عذاباً مهيناً . الأحزاب 57 11 - الذين يقتلون المؤمنين: - و مَنْ يقتل مؤمناً متعمِداً فجزآؤهُ جهنَّم خالداً فيها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِ و لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عذاباً عظيماً . النساء 93 12 - اصحاب النار: - قال ادخُلُوا في أممٍ قد خَلَتْ مِنْ قبلكم من الجنِّ و الأنسِ في النّار كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةَ لَعَنت أُختَها ... . الأعراف 38 در قرآن كريم بيش از چهل بار واژه لعن تكرار شده و از زبان خدا و رسول خدا و فرشتگان و مردم به افراد و گروههايي لعن و نفرين نثار شده است ، كه ما در اينجا جهت أختصار و بعنوان نمونه به اين مقدار مذكور اكتفا نموديم، تا سند محكم و قاطعي باشد بر جواز لعن در بعضي موارد و براي بعضي اشخاص و گروهها، و پس از ذكر اين آيات به ذكر مواردي از لعن و نفرين پيامبر اكرم (ص) به بعضي اشخاص و گروهها ميپردازيم، تا معلوم شود كه موارد جواز لعن و نفرين هم در قرآن و هم در سنت نسبت به بعضي اشخاص و گروهها زياد بوده. * الملعونون علي لسان النبي (ص): (نفرين شدگان توسط پيامبر اكرم (ص): 1 - مسند زيد بن علي من صفحة 255 سطر 4 الي صفحة 255 سطر 7: حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): انيّ لعنت ثلاثة فلعنهم اللَّه تعالي: الأمام يتجر في رعيته و ناكح البهيمة و الذكرين ينكح احدهما الآخر. 2 - مسند زيد بن علي من صفحة 403 سطر 6 الي صفحة 403 سطر 11: حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): لعنت سبعة فلعنهم اللَّه تعالي و كُل نبي مجاب الدعوة، الزائد في كتاب اللَّه و المكذب بقدر اللَّه تعالي لسنني و المتحل من عترتي ما حرم اللَّه و المسلط بالجبروت ليعزما ترذل اللَّه. 3 - كتاب الموطاء جلد 1 من صفحه 238 سطر 2 الي صفحه 238 سطر 4: حدثني يحيي عن مالك عن محمد ابن ابي عبدالرحمن، أن عن امه عمرة بنت عبدالرحمن، انّه سمعها تقول: لعن رسول اللَّه (ص) المختفي و المختفية. يعني نباش القبور. قال ابن عبدالبر. روي عن عائشه مسنداً. 4 - مسند زيد بن علي من صفحة 404 سطر 3 الي صفحة 404 سطر 5: حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): يا علي لعنتك من لعنتي و لعنتي من لعنة اللَّه و من يلعن اللَّه فلن تجد له نصيراً. 5 - مسند زيد بن علي من صفحة 443 سطر 18 الي صفحة 444 سطر 2: اخرجه ابن الجوزي بلفظه عن رضي اللَّه عنه، و أخرجه الدار قطني بأسناده قال: قال رسول اللَّه من أفتي الناس بغير علم لعنته السموات و الأرض. 6 - المدونه الكبري جلد 4 من صفحة 427 سطر 4 الي صفحة 427 سطر 7: قال أشعب و قد قال مجابر بن عبدالله صاحب النبي (ص) ما حرم أكله حرم ثمنه و قال النبي (ص) لعن اللَّه اليهود حرمت عليهم الشحوم فباعوها و أكلوها أثمانها. 7 - كتاب الأم جلد 6 من صفحة 157 سطر 16 الي صفحة 157 سطر 18: قال الشافعي أخبرنا مالك عن أبي الرجال عن امه عمرة بنت عبدالرحمن أنَّ رسول اللَّه (ص) قال:« لَعَنَ اللَّه المختفي و المختفيه». 8 - الأحكام في الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 37 سطر 4 الي صفحه 37 سطر 6: و في ذلك ما بلغنا عن امير المؤمنين (ع) قال: لَعَنَ رسول اللَّه (ص) الربا و آكله و موكله و بايعه و مشتريه و كاتبه و شاهديه. 9 - الأحكام في الحلال و الحرام جلد 2 من صفحة 408 سطر 12 الي صفحة 408 سطر 14: و بلغنا عن علي (ع) قال: لعن رسول اللَّه (ص) الخمرو عاصرها و معتصرها و بائعها، و مشربها و ساقيها، و شاربها و آكل ثمنها و حاملها و المحمولة اليه. 10 - روي الطبري في تاريخه ج 11 صفحه 357: انّه رأي رسول اللَّه (ص) أباسفيان مقبلاً علي حمارٌ و معاوية يقود به و يزيد يسوق به فقال (ص): لَعَنَ اللَّهُ القائد و الراكب و السائق! و اليه اشار محمد بن ابي بكر في كتاب كتبه الي معاوية بقبوله: و أنت اللّعين ابن اللعين. و ذكر هذا الحديث الميثمي في مجمعه ج 7 ص 247: - و هكذا لعن رسول اللَّه (ص) المتخلفين عن جيش أسامه بقوله (ص) لعن من تخلف عن جيش أسامه و قد ذكر هذه القصة كثير من المؤرخين. فهرست منابع و مآخذ قرآن كريم - كتاب شبهاي پيشاور از شيرازي نهج الباغه - تتمة المنتهي از محدث قمي اصول كافي - گفتگو شيعه وسني سفينة البحار - المحجة البيضاء از فيض كاشاني خصانص انسائي صحيح مسلم و بخاري مستدرك الصحيحين مسند احمد بن حنبل مسند زيد بن علي مكاسب شيخ انصاري جواهر الكللام تذكرة الفقهاء علامه حلي كتاب الأم از شافعي الموطأ ابن مالك الأحكام في الحلال و الحرام صواعق المحرقه از ابن حجر الفِصَل: ابن حزم تاريخ طبري الأمه و السياسيه ابن قتيبه احياء علوم الدين غزالي جامع السعادت نراقي آفات زبان از سيد محمد امين سب و لعن از ديدگاه اخلاقي و فقه سياسي النصوص و الأدله يا اعتقادات يك مسلمان تأليف خود اينجانب تفسير قرآن از علامه طباطبائي تفسير امام فخر رازي تفسير الدُّر المنثور للسيوحل منتهي الأدب نفحات اللاهوت في لعن الجبت و الطاغوت از محقق كوكي مع الخطيب في حطوطه العريضه اجوبه مسائل جار اللَّه از شرف الدين نظريه عدالة الصحابة از احمد حسين يعقوب كتاب السبعة من السلف از سيد مرتضي مراجعه به مراكز فرهنگي و تحقيقاتي و كتابخانههاي زير جهت تدوين اين رساله 1 - مركز فرهنگي دار الحديث 2 - معجم الفقهي آية اللَّه گلپايگاني 3 - مجمع جهاني اهل بيت 4 - مركز بنياد معارف اسلامي بعثت 5 - پژوهشكده باقر العلوم سازمان تبليغات 6 - بانك اطلاعات مستقر در دارالشفاء 7 - كتابخانه آية اللَّه مرعشي نجفي 8 - كتابخانه دفتر تبليغات اسلامي 9 - كتابخانه فيضيه 10 - كتابخانه مدرسه مباركه حجتيه 11 - كتابخانه مدرسه آية اللَّه گلپايگاني 12 - كتابخانه بنياد امام مهدي مخصوص مؤلفين و محققين 13 - كتابخانه شخصي بعضي دوستان با استعانت از خداي متعال و توسل به اهل بيت نگارش اين رساله در تاريخ 20 / 9 / 74 مصادف 18 رجب سال 1416 به پايان رسيد. قم مقدس - ايوب حائري درباره تاريخ لبنان تاريخ لبنان و نظام طائفي در اين كشور: لبنان همان سرزمين كنعانيان هزاره سوم قبل از ميلاد است كه از طرف يونانيان فينيقي خوانده شده كه در تجارت و كشتيراني شهرت داشتند. در سال 583 ق از ميلاد ايرانيها بر فينيقيه مسلط گشتند و در 64 ق م اين سرزمين جزء امپراطوري روم گشته و مسيحي گشتند. با گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامي درآمد و تا قرن 15 ميلادي ادامه يافت و بعد جزء حكومت عثماني درآمد و در هنگام زوال اين امپراطوري و براي اينكه امتيازاتي به دول غربي بدهد در جهت حمايت از اقليتهاي مذهبي درآمد. در سال 1842 يك نظام حكومتي جديد ايجاد و لبنان را به دو فرمانداري دروزي و مسيحي ماروني تقسيم كرد. در سال 1860 و 1861 جنگ و درگيري بين دروزي و ماروني صورت گرفت و در سال 1923 لبنان و سوريه تحت قيوميت فرانسه درآمد و در سال 1939 فرماندار عالي لبنان مجلس نمايندگان را تعطيل كرد و در 1940 لبنان تحت قيوميت دولت پيشين اما دست نشانده نازيها درآمد و در 1941 نيروهاي فرانسه و انگليس لبنان را اشغال كردند و در 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسميت شناخت و در سال 1943 ميثاق ملّي بوجود آمد كه همان توافقي بود كه ميان بشاره خوري رئيس جمهور و رياض الصلح نخست وزير و اين ميثاق خواستار لغو و حذف فرقه گرايي و يا نظام طائفي بود. تاريخ لبنان پس از استقلال: همانطور كه در قبل آمد در 22 فوريه 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسميت شناخت و در 1952 بدنبال استعفاي بشاره خوري «كميل شمعون» به رياست جمهوري انتخاب گرديد كه روش او همچون روش بشاره تسلط هرچه بيشتر مارونيها بر اركان دولتي اعم از سياسي و اقتصادي بود و همچنين روابط محكمي با آمريكا داشت تا در جهت رويارويي با جريانات طرفدار جمال عبدالناصر از قدرت و تحرك بيشتري برخوردار باشد. در سال 1958 ژنرال فرادشهاب فرمانده ارتش بكار آمد و برنامه او نزديكي لبنان به جهان عرب و مشاركت مسلمين در امور كشور و پايان دادن به فساد اداري اعلام شد. در سال 64 با رياست جمهوري شارل علو و در پي آن توافق قاهره صورت گرفت كه ارتش آزاديبخش ساف اجازه يافت تا با رعايت شروط معيني اقدام به اعمال نظامي مسلح در لبنان بزند. كه اين اقدام باعث مخالفت مسيحيان شد. در 1970 دوران سليمان فرنجيه كه خصوصيات او پايبندي متعصبانه به امتيازات مارونيها و قانون اساسي 1943 و مخالفت جدي با حضور فلسطينيان در لبنان بود. در اين زمان عمليات فلسطينيها بر عليه اسرائيليها از مرزهاي جنوبي لبنان آغاز شد و در اثر افزايش اين فعاليتها ترس مارونيها را برانگيخت و بر اينكه احتمال توافق بين فلسطينيها و مسلمانان را برهم زنند اقدام به تشكيل ارتش ارتشهاي شبه نظامي نموده و در اين راستا حزب كتائب و حزب وطن پرستان اين موضوع را با شدت بيشتري دنبال كردند. اولين برخورد حزب كتائب با فلسطينيها در 30 / 7 / 1974 بود و در 13 / آوريل / 75 حزب كتائب سرنشينان اتوبوس حامل فلسطينيها را به آتش كشيدند. و در اندك زماني همين حزب در عين الرّمانه در جنوب بيروت با گذاشتن كيسههاي شن و سنگربندي آن منطقه را به خطرناكترين جبهه درگيري ميان مسلمانان و مسيحيان در آوردند. و اين جنگ قدرت سياسي را به دو گروه تقسيم كرد. رئيس جمهور با كليه رهبران مسيحي و مارونيها از يك طرف و نخست وزير و رهبران مسلمان و احزاب چپ و فلسطينيها از طرف ديگر اين بحران كماكان ادامه داشت و توازن قواي نظامي به نفع چپ گرا و فلسطينيها بود كه بر 75% اراضي مسيحيان كنترل داشتند كه در ژوئن 1976 نيروهاي روسيه به نفع نيروهاي مسيحي وارد صحنه شدند و موجب حفظ توازن قوا شدند. در سال 1976 الياس سركيس بعنان رئيس جمهور سوگند ياد كرد. در كنفرانس سران عرب در اكتبر 76 مقرر گرديد آتش بس در تمامي جبههها رعايت شده و نيروهاي بازدارنده عرب در لبنان مستقر شوند كه با استقرار اين نيروها، محوريت سياسي ساف به سوريه منتقل شد و الياس سركيس بصورت يك قدرت سياسي مطلق درآمد. وضعيت اندكي آرام بود كه كمال حنبلاط در جاده جبل ترور شد و مجدداً آتش جنگ فرقهاي شعلهور شد و در همين زمان سادات به كمپ ديويد ضربه جبران ناپذيري به جهان عرب وارد ساخت و روابط مصر و سوريه قطع شد و در ضمن لبنان به سوريه و ساف نزديكتر شد. از سوي ديگر اتفاقي افتاد كه در محاسبات سياسي در نظر گرفته نشده بود و آن اقدام نظامي اسرائيل در 14 / مارس / 78 و اشغال نواحي جنوب لبنان به بهانه بالا گرفتن عمليات گروههاي فلسطيني بود كه تا عمق 10 كيلومتري رودخانه ليطاني نفوذ كرد. در آوريل 79 سرگرد سعد حداد افسر شورشي مقداري از منطقه جنوب را بعنوان لبنان آزاد مستقل اعلام كرد و از حمايت اسرائيل برخوردار شد. در ژوئن 82 عظيمترين حمله نظامي اسرائيل به لبنان صورت گرفت كه بيروت در آستانه سقوط قرار گرفت و اين در حالي بود كه نيروهاي مسيحي بگرمي از اسرائيليها استقبال كردند. در همين زمان و با پايان يافتن رياست جمهوري الياس سركيس، با فشار آمريكا و زير اشغال اسرائيل نمايندگان مجلس، بشير جميل فرمانده شبه نظامي فالانژ حزب كتائب و از هم پيمانان درجه اول اسرائيل را به رياست جمهوري انتخاب كردند. بعد از اين انتخاب عرفات و ساف با يك طرح امريكايي در اوت 82 از بيروت خارج شدند و در همين احوال و در جريان شادكامي مارونيها در 14 / سپتامبر / 82 يعني 8 روز قبل از شروع كار بشير جميل در انفجار بمب حزب كتائب در اشرفيه بيروت كشته شد. و اسرائيل كه نميتوانست از دست دادن هم پيمان خود را تحمل كند با تانكهاي خود وارد بيروت شد و دومين پايتخت عربي پس از قدس را به اشغال صهيونيست درآمد و جنايات صبراو شاتيلا در اين زمان بود و در 22 / سپتامبر/ 82 مجلس امين حميل برادر بشير را بعنوان رئيس جمهور برگزيد. اولين عمليات مقاومت اسلامي در همين زمان صورت گرفت كه از مهمترين آن عمليات استشهادي شهيد احمد قيصر در حمله به مقر مسئول نظامي آمريكا در شهر صمد بود از اين سال تا سال 88 حوادثي در صحنه لبنان اتفاق افتاد كه علاوه بر درگيري نيروهاي مختلف سياسي، ترور نخست وزير رشيد كرامي بود. در سال 88 بين حزباللَّه و جنبش اصل درگيري بوجود آمد كه با وساطت ايران پس از چند ماه خاتمه يافت. در سال 89 بود كه «پيمان طائف» جهت «ميثاق ملي» در عربستان بوجود آمد. و در 5 / نوامبر / 89 پس از 409 روز خالي بودن پست رياست جمهوري نمايندگان مجلس (رنه معوض) را به عنوان رئيس جمهور برگزيدند كه در 22 / فوريه / 89 بر اثر انفجار بمب كشته شد كه در همان سال هراوي انتخاب شد. پيمان طائف در واقع ثمره هماهنگي سياسي بين سوريه و امريكا شمرده شد. و در 19 / دسامبر / 90 كابينه آشتي ملي به رياست عمر كرامي تشكيل شد اما براثر تظاهرات مردمي و مشكلات اقتصادي استعفا داد و در نتيجه آقاي «رفيق بهاء الدين حريري» از سرمايه داران بزرگ لبنان كه داراي روابط خوبي با دربار سعودي و آمريكا بود و ميباشد در جهت پيشبرد اهداف خاص منطقهاي به رياست حكومت رسيد كه تاكنون ايشان در همين سمت باقي است. قانون اساسي لبنان: قانون اساسي لبنان در 1926 براساس قانون اساسي جمهوري سوم فرانسه وضع شد. قانون مذكور براي لبنان يك رئيس جمهور و قوه مقننهاي مركب از دو مجلس يكي سنا با 16 نماينده انتصابي و ديگري مجلس نمايندگان با 22 نماينده انتخابي در نظر گرفته بود كه قانون اساسي لبنان از سال 1926 تا 1990 دستخوش تحولات و اصلاحاتي قرار گرفت و در پيمان طائف بود كه لغو طائفهگري سياسي صورت گرفت و مجلس نمايندگان از 50 % مسيحي و 50 % مسلمان تشكيل ميشد. و پست رياست جمهوري بدست مسيحيان ماروني و نخست وزيري بدست مسلمانان سني و رياست مجلس بعهده مسلمانان شيعي است. جمعيت لبنان: طبق سرشماري كه در سال 1994 صورت گرفته جمعيت لبنان به طور تقريبي 3 ميليون و پانصد و بيست هزار نفر ميباشد كه حدود 10 ميليون لبناني در كشورهاي خارجي هستند طبق بررسيهاي انجام شده 65 % تا 70 % مسلمان و 30 تا 35 % مسيحيان و ساير فرقهها هستند. زبان و خط رسمي اين كشور عربي است و زبان فرانسه بعنوان زبان دوم اين كشور محسوب ميشود. فرقههاي مذهبي رسمي در لبنان: تا به حال 18 فرقه مذهبي در لبنان به رسميت شناخته شده كه 13 فرقه مسيحي و 5 فرقه مسلمان هستند: طوايف مسلمان عبارتند از شيعه، سني، دروز، علوي و اسماعيلي و طوائف مسيحي شامل مارونيها، ارتدكس، كاتوليكها، ارامنه ارتدكس، ارامنه كاتوليك، پروتستان، سريانيهاي ارتدكس، سريانيهاي كاتوليك، لاتينها، كلدانيها و فستوريها و غيره ميباشند. احزاب لبنان: اكثر احزاب اين كشور براساس قانون صادره در سال 1909 تأسيس شدهاند اين قانون كه در زمان عثمانيها تصويب شد بنام قانون جمعيتها موسوم است، بسيار ناقص بوده و شرايط خاصي را براي تشكيل احزاب از لحاظ كيفيت و تعداد اعضاء در نظر نگرفته و لذا احزاب زيادي در لبنان پديد آمدهاند كه اين احزاب براي خود رئيس و دبير كل و معاونين و كميتههاي مختلف سياسي و اجرائي و تبليغي داراي عناصر اطلاعاتي، امنيتي و عناصر مسلح و دفاتر فرعي و ... در نقاط مختلف كشور بودند احكام را خود صادر و اجراء ميكردند و داراي علائم ويژه و نشسريات دورهاي و ايستگاههاي راديويي و حتي تلويزيوني بودند نكته جالب كه اين احزاب خود به انشعاباتي تقسيم ميشوند كه شايد رقمي حدود 60 % احزاب را همين انشعابات تشكيل ميدهند. نظام آموزشي: نظام آموزشي در لبنان جنبه طائفي و مذهبي داشته و دولت دخالت زيادي در تأسيس و اداره مدارس نداشته و نظام آموزشي بدليل طائفي بودن از ديرباز ملّي بوده گرچه دولت نيز مدارسي را ساخته و اداره ميكند. ميزان سواد در اين كشور بيش از 80 % است. تعداد مدارس اين كشور حدود 3000 مدرسه است و 18 مركز دانشگاهي و مؤسسه آموزش عالي است و از مهمترين دانشگاههاي اين كشور دانشگاه لبنان، دانشگاه قديس يوسف، دانشگاه روح القدس، دانشگاه عربي بيروت، دانشگاه آمريكايي بيروت، انستيتو عالي حكمت و آموزش عالي، انستيتو فلسفه قديس لوبس، دانشگاه خاورميانه و دانشكده مديريت اسلامي ميباشد. مطبوعات در لبنان: لبنان را بحق بايد كشور مطبوعات و مركز انتشارات و تبليغات خاورميانه و شمال آفريقا دانست، آمار نشان ميدهد كه از 2714 نشريه صادره اعم از جرائد و مجلات در 15 كشور عربي تعداد 1358 نشريه در لبنان چاپ و منتشر ميشود. اين مقام و مركزيت لبنان در زمينه مطبوعات را ميتوان ناشي از عوامل متعددي از جمله موارد زير دانست: 1 - بالا بودن سطح فرهنگ و آموزش در لبنان كه موجب شده است تعداد زيادي نويسنده برجسته و روزنامه نگار حرفهاي بهترين جرائد و مجلات را منتشر كنند. 2 - وجود امكانات خوب و مجهز چاپ و نشر كتاب و مجلات. 3 - وجود شركتهاي انتشاراتي و توزيع كه مهارت فوق العادهاي در امر توزيع در تمامي كشورهاي عربي دارند. راديو تلويزيون لبنان: لبنان تا چندي پيش كه قانون جديد راديو تلويزيون را اعلام و براساس آن فقط به تعداد معدودي از راديو تلويزيون اجازه فعاليت داد داراي بيش از 50 كانال تلويزيوني و حدود 200 كانال راديويي برروي موج FM بود از جمله كانالهاي تلويزيوني لبنان ميتوان اليسار - المستقبل - الشرق الاوسط - اسلام اهرن - LBC - NTV - MTV الشرق - كيكيلا - النار «حزب اللَّه» تلويزيون رسمي لبنان - MBC لندن - البقاع نام برد. مؤسسات انتشاراتي: اينگونه مؤسسات از حيث وسعت، تنوع و پيشرفته بودن از ساير كشورها متمايز است و داراي بيش از 200 بنگاه انتشاراتي است چون دارالادب - دارالعلم - چاپ شرق - دارالكاشف - دارالسفير. خبرگزاريهاي خارجي: خبرگزاريهاي داخلي لبنان خبرگزاريهاي ملي نام دارند و تعداد زيادي دفاتر خارجي در لبنان مشغول فعاليت است چون خبرگزاريهاي جمهوري اسلامي ايران - خبرگزاري آسوشيتدپرس - خبرگزاري فرانسوي AFP - خبرگزاري ايتاليايي PNSA - خبرگزاري آلمان - روسيه - ژاپن - مصر و آمريكا.
1) احياء علوم الدين ج 3 ص 122 2) عبدالرحيم صفي پور، منتهي الأدب و نيز رجوع شود به لسان العرب 3) عبدالرحيم صفي پور، منتهي الأدب و نيز رجوع شود به لسان العرب 4) عبدالرحيم صفي پور، منتهي الأدب و نيز رجوع شود به لسان العرب 5) احياء علوم الدين ج 3 ص 122 و ص 123 6) جامع السعادت ج 2 ص 282 7) الانعام آيه 108 8) صحيح بخاري ج 1 ص 19 9) سفينةالبحار ج 1 ص 562 10) مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 126 11) جواهر الكلام ج 41 ص 432 12) تذكرة الفقها علامه حلي ج 1 ص 456 13) جواهر الكلام ج 41 ص 432 14) مكاسب محرمه ج 1 ص 32 15) جواهر الكلام ج 22 ص 60 16) نهاية ابن اثير ج 2 ص 330 17) تفسير كبير ج 13 ص 140 18) اصول كافي ج 2 ص 36 19) مستدرك الصحيحين ج 3 ص 153 و خصائص انساني ص 36 و الأمامة و السياسيه از ابن قتيبه ج 1 ص 12 20) مستدرك الصحيحين ج 3 ص 153 و خصائص انساني ص 36 و الأمامة و السياسيه از ابن قتيبه ج 1 ص 12 و اينجانب اكثر اين موارد را مستدل در كتاب خود بنام النصوص و الأدلة آوردم.
|