متن کامل
بسم اللَّه الرحمن الرحیم یکی از مسائل مورد اختلاف بین مسلمانان مسئله اصحاب رسول خدا (ص) و عدالت آنهاست که اهل حدیث معتقد به عدالت آنهاست که اهل حدیث معتقد به عدالت تمام اصحاب پیامبرند تا جائیکه امام اشعری این اعتقاد را به عنوان یکی از اصول مذهب اه
بسم اللَّه الرحمن الرحيم يكي از مسائل مورد اختلاف بين مسلمانان مسئله اصحاب رسول خدا (ص) و عدالت آنهاست كه اهل حديث معتقد به عدالت آنهاست كه اهل حديث معتقد به عدالت تمام اصحاب پيامبرند تا جائيكه امام اشعري اين اعتقاد را به عنوان يكي از اصول مذهب اهل سنت به حساب آورده: اين اعتقاد با ديدي خوشبينانه ناشي از عاطفه ديني و با ديدي عميق و ريشهيابي تاريخي توجيه و سرپوشي براي جنايات و لغزشهاي اصحابي همچون معاويه است كه ميخواستند در امر سلطه خويش با هيچ مانعي مواجه نشده و همچنين وسيلهاي براي التيام كينهها و زخمهاي دروني آنها كه ناشي از بغض نسبت به علي (ع) و اهل بيت و دنياطلبي آنها بوده است. نتيجه فكري و سياسي اين عقيده بستن باب امر به معروف و نهي از منكر و نيز به بند كشيده شدن عقول است و از آنجا كه اوامر و سيره عملي اصحاب بعضاً با قرآن با سنت پيامبر(ص) و حتي با يكديگر (خود اصحاب) در تناقض است، مسلمانان در حيرت و سردرگمي خواهند ماند و آنان كه عمل، قرآن را اصل قرار دادهاند متهم به فسق و كفر و زندقه ميشوند و هرروز شكاف بين مسلمانان بيشتر شده، تسلط جهل و ضلم بر آنان عميقتر ميگردد. تنها راه بازگشت به قرآن و تدّبر در آيات آن و بررسي دقيق احاديث و سندها و تاريخ است كه در اين جزوه سعي شده نكات مفيد آثار علماء و محققان جمع آوري گردد.
معيار معرفت صحابي نزد اهل سنت در بين برادران اهل سنت تعاريف مختلفي از «صحابي» ارائه شده كه متأسفانه دامنه آن بسيار وسيع است و از ديدار يك لحظهاي شخص پيامبر(ص) تا مصاحبت نزديك چندين ساله، ميباشد: 1 - سعيدبن مسيب: «هركه يك يا دو سال با پيامبر (ص) بوده و در يك يا دو جنگ با وي همراهي كرده».(1) 2 - واقدي: «اهل علم ميگويند: هركه پيامبر(ص) را ببيند و در حال بلوغ، اسلام بياورد و در امر دين تعقل كرده و بدان راضي گردد از نظر ما «صحابي» است ولو در ساعتي از روز باشد.»(2) 3 - احمد بن حنبل: «هركه ماهي يا روزي يا ساعتي با پيامبر(ص) همنشيني كرده باشد و يا او را ديده باشد».(3) 4 - بخاري: «هركه با پيامبر (ص) همنشين گشته و يا او را ببيند از اصحاب اوست».(4) 5 - صاحب «الغوالي»: «نام «صحابي» تنها بر كسي صدق ميكند كه با پيامبر (ص) همنشيني كرده است و لفظ صحبت (همنشيني) در اين صورت از نظر وضع كافي است، گرچه به مدت ساعتي باشد امّا عرفاً اطلاق لفظ «صحابي» بر كسي صحيح است كه همنشيني او زياد باشد».(5) 6 - جرري: «بنابر آنچه شرط كردهاند اصحاب پيامبر(ص) زيادند چرا كه با ايشان در جنگ حنين بجز زنان، دوازده هزار نفر همراهي كردند و «هوازن» بخاطر نجات حريم و فرزندانشان، همگي مسلمان شدند و ايشان وقتي از دنيا رفتند كه مكه و مدينه و هركه از قبايل عرب از آن ديار عبور كرده بود، مسلمان شده بودند و همه اينها با پيامبر(ص) همنشيني كرده بودند، همچنانكه در جنگ تبوك هم مردمان زيادي كه تعداد آنهابه شماره نيامده با وي بودند همينطور در حجةالوداع كه همه اينها از اصحاب بودند».(6) معيار معرفت صحابي نزد شيعه راغب اصفهاني صاحب «المفردات»: «صحابي به كسي گفته ميشود كه همراهي او با پيامبر(ص) زياد شود». به نظر او مصاحبت و همنشيني، درنگ كردن طولاني را اقتضا ميكند.(7) نظر شيعه همان نظر راغب اصفهاني است زيرا كه صحابه يك شخص كسي است كه به مدت طولاني با او معاشرت داشته باشد و اطلاق اين لفظ بر كسي كه تنها از دور او را ديده باشد يا مدتي كوتاه با او سخن گفته باشد يا زماني اندك با وي سپري كرده، صدق نميكند.
دليل اعتقاد اهل سنت به عدالت تمام اصحاب نظريه عدالت به عنوان يك اصل ثابت در زمان اهل حديث، مطرح شد اما به نظر ميرسد كه علل و انگيزههاي سياسي در شكلگيري اين عقيده دخالت داشته است: پس از وفات پيامبر (ص) وقايعي رخ داد كه در نهايت منجر به سلطه معاويه و امويان بر مسلمانان شد و در اين دوران يعني فاصله بين وفات پيامبر(ص) و سلطه امويان، كشتارها، جنايتها، ستمگريها و اعمال و رفتار ناشايستي از جانب برخي از زمامداران و پس از آن توسط معاويه و بني اميه صورت گرفت كه جاي هيچگونه توجيه و توضيحي نداشت. در چنين فضايي كه مردم شاهد اين ستمها از يكطرف و از طرف ديگر انزواي شخصيتي همچون علي (ع) و ياران باايمان او بودند، طبيعي بود كه مسلمانان حاضر در آن زمان و نيز آيندگان به تحليل وقايع بپردازند و چهره سياه دستگاه خلافت و بخصوص معاويه آشكار گردد. بنابراين معاويه به دليل 1) حفظ كيان خود و جلوگيري از قيام و مقاومت 2) كسب حيثيت و آبرو و مشروعيت تاريخي. دست به چند اقدام ناپسند زد كه عبارتند از: * جعل احاديث غلوآميز و دروغين در فضيلت انسانهاي فرومايه و ساختن قهرمانهاي خيالي و اسطورهاي * جعل احاديث در ضديت با علي (ع) و خاندان پيامبر(ص) با هدف جبران عقب ماندگي و احساس حقارتي كه نسبت به بنيهاشم و شخص علي (ع) ميكرد و يكهتاز شدن در ميدان. * آفرينش قضيه «اجتهاد صحابي» و توجيه تمام ستمكاريها و كارهاي غير اخلاقي خود و بستن هرگونه زبان اعتراض مسلمانان. در نتيجه اين تصميمات و اقدامات نارواي معاويه نظريه «عدالت صحابه» شكل گرفت.
نتايج سياسي نظريه عدالت صحابه: 1 - مصونيت بخشيدن به صحابه از هرگونه انتقاد و اشكال و قداست بخشيدن به شخصيت و رفتار آنان. 2 - مشروعيت بخشيدن به سلطنت معاويه و اقدامات فريبكارانه و جنايتهاي وي از قبيل جنگ افروزي، سركشي، كشتار مردم بيگناه، نقض پيمان صلح، به شهادت رساندن نيكان صحابه (همچون حجربن عدي). 3 - سلب آزادي بيان . 4 - ايجاد تفرقه بين مؤيدان نظريه عدالت صحابه و مخالفان آن و متهم كردن مخافان به كفر و زندقه و تشديد جو خصومت بين مسلمانان و وسعت شكاف بين آنان.
نتايج فكري و عقيدتي عدالت صحابه: 1 - مسلمان از بحث و گفتگوي سازنده بازمانده و ديگر به خود اجازه قضاوت و تفكر درباره رفتار اصحاب نميدهند. 2 - هر حديثي كه به اصحاب اسناد داده ميشود صرفنظر از صحيح و سقيم ميپذيرند و در نتيجهاحاديث جعلي و اسرائيليات براحتي وارد منابع اسلامي شده و به آنه استناد ميگردد. 3 - نظريات صحابه در تفسير قرآن و بيان سنت، مرجع است و به عنوان «حجت شرعي» مطرح ميگردد. گذشته از انگيزههاي خبيثانه معاويه در شكلدهي و ايجاد نظريه عدالت صحابه، بودهاند مسلماناني كه با انگيزههاي خيرخواهانهاي اين فكر را مطرح يا پيروي كردهاند. برخي از اين انگيزهها عبارتند از: 1 - معذور دانستن صحابه از ايجاد جريانات و حوادث تلخ و خونبار و واگذار كردن امر آنها به خداوند تا جوّ انتقاد و دودستهگي بين مسلمانان (تابعين) ايجاد نگردد. (موافقان و مخالفان اعمال صحابه). 2 - منهدم نشدن پايههاي دين در اثر ابطال آثار كتاب و سنت كه ناچار از طريق صحابه به تابعين و مسلمانان پس از آنها منتقل ميگردد (مخدوش شدن چهره صحابه به طور غيرمستقيم چهره پيامبر و به تدريج سنت و كتاب را مخدوش ميسازد). 3 - با اعتقاد به فساد و تبهكاري صحابه، از اسلام به عنوان ديني پر از خيانت و ظلم ياد خواهد شد. 4 - اعتقاد به نظريه عدالت صحابه در واقع (با ديدي خوشبينانه) ناشي از عاطفه ديني برخي مسلمانان است چرا گه عشق پاك آنها به پيامبر(ص) عشق به لوازم آن يعني صحابه نيز ميباشد زيرا آنها بوي پيامبر(ص) را ميدهند و يادآور محبوب هستند.
نظريه درست در مسأله عدالت صحابه با استناد به كتاب، سنت وسيره نظريه عدالت صحابه در قرآن كريم به وضوح مردود است به اين معنا كه كتاب الهي از صحابه با دو چهره متفاوت ياد ميكند. در آياتي آنان را از پيشتازان ايمان و ياران خدا وپيامبرش ميداند كه خدا از آنها راضي است و در آيات متعددي از برخي از ايشان به عنوان منافقاني ياد ميكند كه حتي پيامبر(ص) هم آنان را نميشناسد و يا به عنوان كساني كه نيك وبد را در هم آميخته، يا به پيامبر(ص) اهانت ميكنند، جاسوسند، بيماردلند و يا از دشمن فرار ميكنند و...! مدح اصحاب در قرآن: 1 - پيشگامان نخست:« والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار والذين اتبعوهم باحسان رضي اللَّه عنهم و رضوا عنه » (8) 2 - بيعت كنندگان زير درخت:« لقد رضي اللَّه عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبكم ما نزل السكينة عليهم واثا بهم فتحا قريبا ».(9) 3 - تنگدستان مهاجر:« للفقراء المهاجرين الذين أخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلاً من اللَّه و رضوانا و ينصرون اللَّه و رسوله ... ».(10) 4 - اصحاب فتح:« محمد رسول اللَّه و الذين معه اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم ... ».(11) ذم اصحاب در قرآن: 1 - منافقان:« اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللَّه و اللَّه يعلم انه لرسوله يشهد انّ المنافقين لكاذبون ... ».(12) 2 - منافقان پنهان:« و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا علي النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم ».(13) همچنين در سورههاي البقره - آل عمران - المائده - التوبة - العنكبوت - الاحزاب - محمد - الفتح - الحديد - المجادله - الحشر - المنافقين، آيات مربوط به آشكار ساختن نيت آنان و محكوم ساختنشان مطرح شده. توضيح اينكه با توجه به تعريف منافق (به ظاهر مؤمن و محبّ پيامبر(ص اگر منافقان تعدادي محدود و اندك بودند قرآن تا اين حد به پرداختن به مسئله نفاق و اوصاف منافقان، اهتمام نداشت تا جايي كه برخي از محقان نشان دادهاند كه در حدود 10 1 آيات قرآن درباره منافقان است.يعني مسئله شناخت صحابه مؤمن از منافق اينقدر جدي و حائز اهميت است و منافقان ميتوانند تأثيرات بسيار سوئي در جامعه اسلامي داشتهباشند حتي در عصر پيامبر(ص). بنابراين صحيح نيست كه حكم به عدالت تمام اصحاب بدهيم آنهم با صرفنظر كردن از اين گروه مجرم مخفي در ميان ياران واقعي پيامبر(ص). 3 - بيماردلان: اصحابي كه منافق نبودند بلكه افرادي ضعيف الايمان (نامطمئن) نسبت به خدا و پيامبرش بودند. « و اذ يقول المنافقون و الذين في قلوبهم مرض ما وعدنا اللَّه و رسوله الاّ غرورا ».(14) 4 - جاسوسان: كساني كه مانند پركاهي با وزش هر باد به سويي متمايل ميشوند و ايمان سستي دارند. « انما يستأذنك الذين لايؤمنون باللَّه واليوم الآخر وارتابت قلوبهم فهم في ريبهم يتردّدون * ولوارادوا الخروج لأعدوا له عدة ولكن كره اللَّه ابنعاثهم فثبطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين * لو خرجوا الاّ خبالا و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة و فيكم سماعون لهم واللَّه عليم بالظالمين ».(15) 5 - در آميزندگان نيك وبد: كساني كه زماني صلاح و رستگاري را در نظر دارند و گاهي به فساد روي ميآورند. « وآخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً ».(16) 6 - مشرفان به ارتداد:« و طائفة قد اهمتهم انفسهم يظنون باللَّه غير الحق ظن الجاهلية يقولون هل لنا من الامر كلّه للَّه يخفون في انفسهم مالايبدون لك، يقولون لوكان لنا من الامر شيء ما قتلنا هاهنا ».(17) 7 - فاسقان: كساني كه اخبارشان مورد وثوق نيست و صدق كلامشان لازم است بررسي گردد. « يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا أن تصيبوا قوماً بجهالة، فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين .»(18) همانطور كه در تفسير طبري(19) و تفسير ابن كثير(20) آمده اين آيه درباره «وليد بن عقبه» نازل شده است. 8 - مسلمان نه مؤمن:« قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لّما يدخل الايمان في قلوبكم... ».(21) چطور ممكن است صحابه غير مؤمن را از عادلان باتقوي به شمار آورد؟! 9 - المؤلفة قلوبهم: كساني كه به دليل گرفتن كمك مالي، اسلام آوردند. « انّما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و في سبيل اللَّه فريضة من اللَّه ... ».(22) 10 - روآورندگان به كُفّار: كساني كه پشت به جهاد نموده و از آن فرار كردند. « يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار * ومن يولهم يومئذ دبره الّا متحرفاً او متحيزاً الي فئة فقد باء بعضب من اللَّه و مأواه جهنم و بئس المصير ».(23) برحذر داشتن از پشت كردن و فرار كردن از جنگ و تشويق به مقاومت در برابر دشمن به اين دليل كه جمع بسياري از صحابه در جنگ «احد» و «حنين» فرار كردند، در قرآن آمده است. با توجه به آيات مزبور و 10 دسته از صحابه كه ذكر شد و نيز آيات اول سوره بقره و نساء... به اين نتيجه ميرسيم كه ايمان به عدالت همه اصحاب كاملاً اشتباه و لغزشي فكري است كه با نصّ صريح قرآن در تضاد است و اگر آراء و رفتار اصحاب همگي صحيح باشند چرا خداوند در بعضي آيات فرموده «مأواه جهنم و ...» پس صرف اينكه سي از اصحاب است باعث تبرئه او از گناهان نيست و اتفاقاً از آنجا كه آنها پيامبر(ص) را ديده و با او معاشرت داشتهاند در صورت گناه، عقوبت مضاعفي دارند مانند همسران پيامبر(ص). صحابه در سنت نبوي: با مراجعه به صحاح و مسايند در مييابيم كه در آنها تنها يك باب آن هم با نام «فضائل الصحابه» كه در آن به فضيلتهاي اصحاب اشاره شده، آوردهاند و باب خاصي در مورد اشتباهات آنها به صراحت نياوردهاند. بخاري در جزء نهم و در «باب الفتن»(24) از نكات منفي اصحاب، حديث آورده و ابن اثير در كتاب جامع د «ابواب قيامت» هنگام بحث از «الحوض» مطالبي در اين خصوص آورده است. روي البخاري و المسلم أن رسول اللَّه (ص) قال:«يرد عليّ يوم القيامة رهط من اصحابي - او قال من امتي - فيحلوؤن عن الحوض فأقول يا ر اصحابي فيقول: انّه لاعلم لك بما احدثوا بعدك، انّهم ارتدّوا علي أدبارهم القهقري».(25) روي ؟بوحازم عن سهل بن سعد قال:«قال البني (ص): اني فرطكم علي الحوض من ورد شرب، و من شرب لم يظمأ ابداً و ليرون علي أقوام أعرفهم و يعرفونني ثم يحال بيني و بينهم ... قال ابوحازم: فسمع النعمان بن أبي عياش و أنا احدثهم بهذا الحديث فقال: هكذا سمعت سهلاً يقول؟ فقلت:نعم. قال: و أنا أشهد علي أبي سعيد الخدري سحقاً سحقاً لمن بعدل بعدي. اخرجه البخاري و مسلم».(26) وللبخاري:«أن رسول اللَّه(ص) قال: بينما أنا قائم علي الحوض اا زمرة حتي عرفتهم خرج رجل بيني و بينهم فقال: هلم! فقلت: اين؟ فقال: الي الفارواللَّه، فقلت: ماشأنهم؟ قال:انّهم ارتدّوا علي أدبارهم القهقري ثم اذا زمرة اخري، حتي اذا عرفتهم خرج رجل بيني و بينهم فقال لهم: هلم فقلت الي أين؟ قال: الي الفار واللَّه، قلت: ماشأنهم؟ قال: انّهم ارتدوا علي أدبارهم فلا أراه يخلص فهم الاّ مثل همل النعم).(27) از ظاهر حديث استفاده ميشود «حتي اذا عرفتهم» و «ارتدوا علي ادبارهم القهقري» كساني كه هم دوره پيامبر (ص) بودند مرتد شدند يا به وضع سابقشان برگشتند نه مسلمانان بعد از پيامبر(ص). همچنين كاملاً تصريح شده كه تعدادي از اصحاب پيامبر (ص) از حوض رانده ميشوند و در پاسخ به پيامبر (ص) گفته ميشود كه اينها به قهقرا باز گشتند... و تنها عده معدودي خلاصي مييابند.
ارزيابي نظريه عدالت صحابه: 1 - بحث از عدالت و يا جرح صحابه با هدف باطل نمودن كتاب و سنت و شهود مسلمانان نيست. چرا كه در كتاب وسنت به فضيلت گروهي از آنها تصريح شده، بلكه هدف شناخت صالح و غير صالح آنهاست تا اينكه سنت را از صالحين گرفته و از اخذ از غير صالحين دوري شود. و صحيح نيست كه اگر مسلماني در پي تحقيق اين امر برآيد به كفر و زندقه متهم گردد. چرا كه با كشف چهره تعدادي از خطاكاران در ميان اصحاب، به كليت سنت و يا قرآن، خللي وارد نميآيد و آسيبي نميرسد . 2 -اين نظريه ناشي از شدت علاقه مسلمين به پيامبر(ص) است كه حبّ به شيء را از حبّ به لوازمش جدا نميسازند و در واقع ناشي از نوعي عاطفه ديني نسبت به پيامبر(ص) است. به نظر ما همنشيني اصحاب با پيامبر(ص) بيشتر و قويتر از همنشيني همسر نوح و لوط نيست كه به فرموده قرآن در پي خيانتشان، نزديكي آنها به پيامبران سودي نداشت و به دوزخ افكنده ميشوند. همچنانكه خداوند به همسران پيامبر (ص) ميفرمايد:« يا نساء البني من يأت منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين... ».(28) 3- بنا به تحقيقات دانشمندان علوم تربيتي تأثيرپذيري انسانها در سن وسالهاي متفاوت با يكديگر فرق ميكند. در اشخاص مسنتر چون شخصيت شكل گرفته است تأثيرپذيري كمتر و در كودكان و جوانان بيشتر است وتأثيرپذيري اصحاب پيامبر(ص) نيز از اين قاعده مستنثي نيست. گرچه تفاوت استعدادها نيز مهم است. 4 -اصحاب از نضر مقدار مصاحبت نيز با يكديگر متفاوتند. بديهي است كساني كه از لحظه بعثت تا لحظه رحلت با پيامبر(ص) بودهاند با كساني كه بعد از بعثت و قبل از هجرت يا پس از هجرت و... اسلام آوردند تا جايي كه فقط سالي يا ماهي و حتي روز و ساعتي محضر پيامبر (ص) را درك نمودند، متفاوتند. صحيح نيست كه بگوئيم وجود و درك حضور پيامبر(ص) كيميائي است كه هرمسي را زر كرده و هر شخصيت و اخلاقي را كاملاً متحول نموده است. در واقع تربيت پيامبر(ص) به شكل معجزه نموده است بلكه از روشهاي طبيعي استفاده گشته است. نتيجه: قطع نظر از تصريحات كتاب و سنت، در مييابيم كه با توجه به اقتضاي اصول تربيتي و تفاوتهاي مزبور در ميان اصحاب، همگي در يك سطح نيستند بلكه درجات و مراتب آنان متفاوت است بعضي در سطوح عالي، بعضي متوسط و بعضي در سطوحي بسيار نازلند. جحيت سنت صحابه و خلفا از آنجا كه با توجه به آيات و احاديث وارده درباره صحابه (ودر ضمن آنها خلفا) تصريح دارند كه سنت بعضي اصحاب مخالف با قرآن و سنت پيامبر(ص) است و با توجه به احاديث «عرض» و حلال بودن حلال محمد(ص) الي يوم القيامة و حرمت حرام محمد (ص) الي يوم القيامة و آيات متعددي كه در اين جزوه آورده شده حجت بودن سنت صحابه و خلفا در همه موارد نه منطقي است (چرا كه حتي سنتها با يكديگر متناقضند چه رسد به تناقض به كتاب و سنت رسول) نه شرعي. در حديثي از رسول خدا (ص) فرمودهاند:«اسمعوا: سيكون بعدي امراء فمن دخل عليهم فصدتهم بكذبهم و اعانهم علي ظلمهم، فليس منّيو لست منه و ليس بوارد عليّ الحوض»(29) پيامبر(ص) خود، پيش بيني كردهاند كه پس از وفاتشان امرايي خواهند آمد كه ستم ميكنند و دروغ ميگويند و تصديق آنهاو ياري كردنشان را موجب جدايي از خود و رانده شدن از حوض در قيامت ميدانند. همچنين وقتي كه جنگهايي همچون جمگ جمل، صفين و نهروان در بين خود مسلمانان و اصحاب در ميگيرد اخذ سنت كداميك ار اصحاب حجت است. قران در سوره حجرات - 49 ميفرمايد:«و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما، فان بغت احدئهما علي الأخري فقاتلوا التي تبغي حتّي تفيء الي امراللَّه...» در اين آيه بحث از درگيري دو گروه از مؤمنان است كه ميفرمايد: «اگر يكي از دو گروه ستم كرد با آن بجنگيد تا به راه حق درآيد». چطور ممكن است سنت همه اصحاب و راه و روش و اقدامشان صحيح باشد؟ در امر متعه حج و نساء كه خليفه دوم آن را حرام كرد (خلاف قرآن و سنت) و خليفه چهارم آنها را حلال الهي معرفي كردند آيا ميتوان اين دو سنت متناقض را حجت دانست؟ آيا سنت شراب خواري قدامة بن مظعون و سنت ارتداد مسيلمه و عنسي نيز حجت است؟ رأي صحيح اين است كه با توجه به درجات مختلف اصحاب و با توجه به وجود قطعي عناصر نفاق و جرم و جنايت در بين اصحاب (به شهادت قرآن، پيامبر(ص) و تاريخ)، اتباع سنت افراد مشكوك و همچنين منافقان مردود است. و تنها از سنت پيامبر(ص) بايد پيروي كرد و هركه از صحابه كه در راستاي سنت پيامبر(ص) است كه قطعاً تفكيك سنت پيامبر(ص) و صحابه به امري بي معني خواهد بود.
ارزيابي حديث «خلفاي راشدين» از نظر سند و دلالت اين حديث: اوصيكم بتقوي اللَّه و السمع و الطاعة و انْ عبداً جشياً فانّه من يعيش بعدي فَسَيري اختلافاً كثيراً فعليكم. بسُنتي و سنّة الخلفاء الراشدين المهديين تمسّكوا بها و غضّوا عليها بالنواجذ». به 6 طريق در بعضي از منابع روايي اهل سنت (سنن دارمي - ابو داوود - صحيح ترمذي - ابن ماجه) وارد شده كه با نظر به طرق آن به نامهايي همچون ثوربن يزيد، وليد بن مسلم، يحيي بن ابي كثير، محمد بن ابراهيم بن حارث، معاوية بن صالح، عمرو بن ابي سلمه تنيسي و بقيّة بن وليد برميخوريم كه به شهادت ارباب جرح و تعديل، ضعيف، متروك الحديث غير قابل احتجاج، اهل تدليس و منحرف خوانده شدهاند و هيچيك از طرق 6 گانه حديث از يكي از اين اشخاص تهي نيست. اشكال سند: اين حديث در تمامي اسانيدش به يك تن برميگردد و او «عرباض بن ساريه» است يعني تنها صحابي كه به نقل اين حديث اهتمام ورزيده است وخبر واحد است. اشكال در دلالت: 1 - خبر واحد فقط براي اثبات فروع و احكام فقهي قابل استناد است نه در مسائل حساس عقيدتي چرا كه در مسائل عقيدتي نياز به دليل قطعي و يقيني است و حال آنكه خبر واحد تنها دليلي ظني است. 2 - چرا در اين حديث، سنت خلفا از سنت پيامبر(ص) جدا شده؟ سنت خلفا يا در طول سنت پيامبر(ص) است كه همان سنت است و نيازي به تكرار و تصريح «سنت خلفا» نبود و يا در عرض سنت پيامبر(ص) به صورت يك منبع مستقل كه لازم ميآيد كه اعتقاد به نقص شريعت داشته باشيم. سؤال ديگري كه مطرح ميشود اين است كه اگر سنت خلفا همسوي سنت پيامبر(ص)بوده در اين صورت تكليف مواردي كه خلفا بر خلاف پيامبر(ص) و دستورات صريح ايشان، احكام و فراميني را صادر كردند چيست؟ آيا ممكن است پيامبر(ص) مردم را به امري فرمان دهند كه نتيجه آن مخالفت با اوامر و نواهي شرعي اوست؟ 3 - در موارد بسياري نظر خلفا با يكديگر متناقض بوده، در اينصورت تكليف مسلمانان چيست؟ نمونههايي از اختلاف نظر خلفا: - نظر ابوبكر وعلي (ع) در تقسيم اموال خراجيه تساوي نگري و نظر عمر تفاوت در توزيع بود. - عمر متعه در حج و نكاح را تحريم كرد ولي علي (ع) مخالف بودند. - ابوبكر طلاق سهگانه در يك مجلس را يك طلاق ولي عمر سه طلاق ميدانست. 4 - در اين حديث مقصود از خلفاي راشدين به درستي روشن نيست و ميتوان مدعي شد به دليل نصوص ديگري كه اصاعت ائمه اهل بيت را واجب دانسته (حديث ثقلين - حديث خلفاي اثني عشر) منظور از خلفاي راشدين همان ائمه شيعهاند كه احكام و فامينشان همان است كه پيامبر(ص) ميفرمودند. 5 - اگر مصداق اين حديث واحد، خلفاي سياسي (ابوبكر - عمر - عثمان)باشد چون در تعارض حديث متواتر ثقلين و احاديث منزلت، سفينه، امان، علي مع الحق يدور معه حديث دار، است حديث متواتر مقدم ميباشد.
بررسي حديث «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديم اهتديم» از نظر سند دلالت: راوي اين حديث «جعفر بن عبدالواحد هاشمي قاضي» است. اشكالات سندي: 1 - شمس الدين ذهبي و ابن حجر عسقلاني: اين حديث از بلاياي اين راوي است.(30) 2 - دارقطني:«وي حديث وضع ميكند».(31) 3 - ابن عدي:«وي حديث سرقت كرده و احاديث ناروا به ثقات نسبت ميدهد».(32) 4 - ابن يتميه:« علماي حديث، اين حديث را تضعيف كردهاند و حجيت ندارد».(33) 5 - ابن حزم ظاهري:« اين حديث موضوع و دروغين و باطل است».(34) 6 - احم بن حنبل:«حديث نادرستي است».(35) هيچيك از منابع حديثي دسته اول اهل سنت همچون نجاري و مسلم اين حديث را روايت نكردهاند. اشكالات دلالي: 1 - متن حديث خودش را نفي ميكند چرا كه همه ستارگان راهنما نيستند بلكه تنها تعداد معيني اينگونهاند و در قرآن نيز آيه « وبالنجم هم يهتدون »(36) نه بالنجوم. 2 - چطور ممكن است همه صحابه راهنماي ما باشند در حاليكه از بعضي از آنها لغزشها و انحرافات فراواني سرزده است: قدامة بن مظعون كه از صحابه و سابقان در اسلام بود شراب نوشيد. و عمر بر او حد جاري كرد. طلحة بن خويلد، مسيلمه و عنسي مرتد شده و ادعاي پيامبري كردند. برخي همچون بسر بن ارطاة دست به خون مسلمانان آلوده كردند. 3 - چگونه ممكن است شارع مقدس ما را امر به پيروي از اصحابي كند كه ديدگاهاي شرعي و يا عملكردشان تا اين حد متناقض است؟ 4 - با توجه به اينكه اتباع صحابه تا روز قيامت نافذ است (طبق حديث) چگونه ميتوان با علم به اينكه خود اصحاب تصريح به اشتباهات خويش كردهاند از آنان پيروي كرد؟
ريشههاي تاريخي سبّ و لعن شواهد و ادله تاريخي فراواني ثابت ميكند كه دشنامگويي به شخصيتهاي بزرگ اسلام در زمان معاويه و به امر او رواج يافت چرا كه وي در راستاي انتقامجويي از علي (ع) و اهل بيت پيامبر(ص) نفرين ودشنام آنان را در همهجا مرسوم نمود: 1 - دستور به نفرين علي (ع) و خاندانش در قنوت نماز. 2 -امر به اختصاص بخشي از خطبههاي نماز جمعه و عيدين به ناسزاگويي به علي (ع) كه تا 40 سال (زمان عمربن عبدالعزيز) ادامه داشت. 3 - يكي از شروط صلحنامه معاويه با امام حسن (ع) اين بود كه ديگر علي (ع) را دشنام نگويد كه معاويه اين عهد را زير پا نهاد. 4 - به شهادت رساندن شيعيان مخالف با سبّ و لعن به دست كارگزاران معاويه. 5 - به شهادت رساندن «حجربن عدي» و اصحابش به دليل امتناع از سب و لعن، توسط معاويه. نتيجه چنين رفتارهاي ناشايست و سختگيريهايي كه در حق شيعيان اين امر طبيعي بود كه آنان نيز خشم و نفرين خويش را بر ظالمان هويدا سازند و به نشانه برائت، آنان را لعن و نفرين كنند. در اين ميان لعن و بيزلري شيعيان گريبانگير خلفاي سهگانه نيز شد زيرا آنها را مسبب حاكميت امويان ميدانستند. در هر حال سنگ بناي اين امر توسط معاويه و امويان گذاشته شد و شيعيان به عنوان عكسالعمل و پاسخ، لعن و نفرين را به خود آنها برگرداندند.
موضع كتاب و سنت درباره «سبّ و لعن» موضع كتاب دربرابر سبّ: خداوند در قرآن صريحاً دشنام گويي به كافران را نهي فرموده: « و لا تسبّوا الذين يدعون من دون اللَّه فيَسُبّوا اللَّه عدواً بغير علم... »(37) موضع كتاب در برابر «لعن»: خداوند طي 38 موضع در قرآن، گروههايي را سزاوار لعن ميداند: «انّ الذين يؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه في الدنيا و الآخرة» 57 احزاب «فبما ميثاقهم لعنّا و جعلنا قلوبهم قاسية...» 13 مائده «انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيّناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم اللَّه و يلعنهم اللاعنون...» 159 بقره «ألا لعنة اللَّه علي الظالمين...» 18 هود موضع علماي اهل سنت: همه علماي اهل سنت دشنام به صحابه را ناصواب دانسته و به آن معترضند امّا دو نظر متفاوت درباره دشنام دهندگان دارند. يك دسته از علماي اهل سنت، به كسي كه دشنام گويي نسبت به صحابه ميكند، نسبت كفر ميدهند مانند پيشواي حنابله، يحيي بن معين، ذهبي، جرداني و دستهاي ديگر اين كار را تنها معصيت و فسق ميدانند همچنانكه با مراجعه به سنت پيامبر(ص) هرگز ديده نشده كه ايشان كسي را به سبب دشنام گفتن به فردي از صحابه تكفير كند. همچنان كه در احاديث متواتري آمده كه انسان مسلمان و موحد بهشتي است. از ميان علماي دسته دوم نسائي، احمد، ابن حزم ظاهري، نووي و عارف شعراني و ابن حجر هيتمي را ميتوان نام برد: ذهبي:« هركس به صحابه طعن كند يا دشنام گويد از دين خارج شده».(38) ابن حزم:« هركس فردي از صحابه را دشنام گويد اگر جاهل باشد معذور است و اگر حجت بر او قائم شود ولي همچنان بدون عناد ادامه دهد فاسق است همچون آنكه زنا يا سرقت نمايد ولي اگر در اين كار با خدا و رسولش به عناد برخيزد كافر ميشود».(39) نظر شيعه: سب ولعن متفاوتند. دشنام گويي به هركسي از اخلاق و منش ديني به دور است امّا لعن در مواردي كه قرآن مطرح كرده جايز است. امام اول شيعيان علي (ع) در صفين ياران خويش را از دشنام گويي برحذر داشتند:«كرهت لكم أن تكونوا العّافين شتّامين...»(40). همچنين محمد حسين ال كاشف الغطاء موضع دشنام به صحابه را به گروه اندكي از شيعيان افراطي نسبت ميدهد.(41) نيكوترين موضع در مسأله سب و لعن در عصر حاضر با توجه به اينكه اتحاد مسلمانان در همه اعصار از عصر نزول وحي بر پيامبر (ص) در قرآن «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً و لاتفرقوا» تا عصر حاضر كه دشمنان اسلام از راهاي مختلف درصدد بركندن ريشه اسلام و مسلمانان هستند، امري ضروري و اجتنابناپذير است، و با توجه به حساسيتهاي شديد نسبت به سبّ و لعن، مصلحت مسلمانان ايجاب ميكند از هرگونه اهانت و درشت گويي به مقدسات مسلمين اجتناب گردد چرا كه در خصوص سبّ هيچ منطقي اين امر را نميپذيرد و هيچ نصّي وجود ندارد و در مورد لعن نيز كه بيشتر مورد توجه بني اميه و احياناً بعضي از بزرگان اصحاب است، گرچه براي آن دليل قرآني وجود دارد به سبب حفظ وحدت كه امري مهمتر است، خودداري گردد گرچه حفظ عقايد خاص هر شخص و گروه لازم است و اين امر باعث نميشود كه ديدگاه مسلمانان نسبت به اتفاقاتي كه در تاريخ ثبت گرديده تغيير يابد. در هر حال بهتر است و شايد بتوان گفت واجب است كه اصل فداي فرع نشود و واجبات ديني بخاطر عمل به مستحبات ضايع نگردند. منابع 1 - قرآن كريم 2 - بحوث في الملل و النحل استاد جعفر سبحاني 3 - پيام حكمت بعثه مقام معظم رهبري - استاد فخلعي تفسير طبري طبري تفسير ابن كثير ابن كثير جامع الاصول ابن اثير الغدير علامه اميني الفصول المهمة شرف الدين عاملي رسالة الاسلام عسقلاني لسان الميزان ميزان الاعتدال مفردات راغب اصفهاني منتقي ذهبي صفين نصر بن مزاحم 4 - نظريه عدالة صحابة استاد احمد حسين يعقوب 5 - المعجم المفهرس محمد فؤاد عبدالباقي 1) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 2) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 3) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 4) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 5) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 6) بحوث في الملل و النجل ج 1 استاد سبحاني 7) مفردات راغب «ماده صحب» راغب اصفهاني 8) سوره توبه - 100 9) سوره فتح - 18 10) سوره حشر - 8 11) سوره فتح - 29 12) سوره منافقين - 1 13) سوره توبه - 101 14) سوره احزاب - 12 15) سوره توبه : 47 - 45 16) سوره توبه - 102 17) سوره آل عمران - 154 18) سوره حجرات - 6 19) تفسير طبري ج 21 ص 62 20) تفسير ابن كثير ج 3 ص 452 21) سوره حجرات - 14 22) سوره توبه - 60 23) سوره انفال : 16 - 15 24) بحوث في الملل و النحل ج 1 ص 215 استاد سبحاني 25) جامع الاصول: ج 11 رقم الحديث 7973 ص 120 ابناثير 26) جامع الاصول: ج 11 كتاب الحوض ص 120 27) جامع الاصول: ج 11 ص 121 28) سوره احزاب - 30 29) جامع الاوصول: ج 4 ص 75 از ترندي ونسائي نقل شده 30) لسان الميزان ج 2 ص 148 31) ميزان الاعتدال 32) لسان الميزان 33) المنتقي ذهبي 34) لسان الميزان ج 2 ص 148 35) لسان الميزان 36) سوره نحل - 16 37) سوره انعام - 108 38) الغدير ج 10 از الكبائر الذهبي 39) الفصول المهمة 35 از الفصل 3 40) صفين نصر بن مزاحم 41) رسالة الاسلام ش 227
|