متن کامل

میقات حج سال ششم شماره بیست وسوم بهار 1377 عرفان حج (3) قادر فاضلی کعبه مرکز بت شکنی و یکتاپرستی یکی از اسرار عرفانی حج، بت شکنی و رسیدن به توحید است. بت شکنی و نفی شرک، دو چهره دارد: چهره برونی و چهره درونی. بت شکنی و شرک زدایی برونی

ميقات حج
سال ششم شماره بيست وسوم بهار 1377


عرفان حج (3)

قادر فاضلي

كعبه مركز بت شكني و يكتاپرستي

يكي از اسرار عرفاني حج، بت شكني و رسيدن به توحيد است. بت شكني و نفي شرك، دو چهره دارد: چهره بروني و چهره دروني.

بت شكني و شرك زدايي بروني، همان از بين بردن بتهاي موجود در كعبه بود كه توسط حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) و قبل از او توسط حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام)صورت گرفت و پرچم توحيد به جاي شرك و كفر در آن به اهتزار درآمد.

بت شكني و شرك زدايي دروني، عبارت است از پاكسازي دل آدمي كه خانه ديگرِ خداوند است; يعني حاجي اگر به زبانْ شعار توحيد سر مي دهد، عملا نيز هرگونه بت پرستي و شرك معنوي و قلبي را از خود دور كند. به عبارت ديگر، حاجي بايد هردم در حال بت شكني و نفي شرك باشد; اگر تا هنگام حج چنين نبوده است، بايد از بركات حج و مشاهده مركز توحيد، و آشنايي با سيره دو بت شكن بزرگ تاريخ، در خود انقلابي به وجود آورد، تا پس از ايام حج، چنين باشد.

اگر در زمان ابراهيم خليل و حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) چند بت در خانه خدا نگهداري مي شد، چه بسا انساني در دل خود، صدها و هزارها بت نگه داشته باشد; زيرا نفس آدمي مي تواند براي خود، هزاران بت بتراشد.



صفحه 11


مادرِ بتها بت نفس شماست *** زآنكه آن بت مار و اين بت اژدهاست

آهن و سنگ است نفس و بت شرار *** آن شرار از آب مي گيرد قرار

سنگ و آهن زآب كي ساكن شود *** آدمي با اين دو كي ايمن بود

بت، سيه آب است اندر كوزه اي *** نفس، مر آب سيه را چشمه اي

آن بت منحوت چون سيلي سيا *** نفس بُتگر چشمه پُرآب وزا

صدسبو را بشكند يك پاره سنگ *** و آب چشمه مي رهاند بي درنگ

بت شكستن سهل باشد نيك سهل *** سهل ديدن نفس را جهل است جهل(1)

 

خداوند سبحان به حضرت ابراهيم(عليه السلام)مي فرمايد: }وَطَهِّرْ بَيْتي لَلطّائِفينَ{(2); (و خانه مرا براي طواف كننده ها پاك ساز).

با توجه به مباحث گذشته مبني بر اينكه خداوند دو خانه دارد (خانه دل ما و خانه كعبه)، اين آيه شريفه شامل هر دو خانه مي شود. يعني همان گونه كه خانه كعبه بايد از بت پاك شود، خانه دل نيز بايد از هر بتي پاك گردد.

پاكي يي كه در اين جا گفته مي شود، عام است و مراد، پاكي از هر پليدي است كه بت پرستي، يكي از آن پليدي هاست. امام خميني(قدس الله نفسه الزكيه) مي فرمايد:

كعبه معظم، يكتا مركز شكستن اين بت هاست. ابراهيم خليل در اول زمان و حبيب خدا و فرزند عزيزش مهدي موعود(روحي فداه) در آخر زمان، از كعبه نداي توحيد سر دادند و مي دهند... . خداي تعالي به ابراهيم فرمود: }وَطَهِّرْ بَيْتي لِلطّائِفينَ وَالْقائِمينَ وَالرُّكعِ السُّجُودِ{و اين تطهير از همه ارجاس است كه بالاترين آنها شرك است كه در صدر آيه كريمه است.(3)

 

پاكسازي كعبه دروني از بتها براي كسي ميسّر است كه با نظر عرفاني به كعبه نگاه كند; آن سان كه كعبه را آيينه خود قرار دهد و همه كاستيها و عيوب خود را در آن ببيند. چه بسا انسان چندين لكّه به چهره داشته باشد، ولي متوجه هيچ كدام نگردد; ولي وقتي در مقابل آيينه ايستاد، به وجود همه آنها پي مي برد.

مولوي در اين خصوص، مطلب ارزشمندي دارد. او مي گويد: آدمي چه بسا به غلط عمري به دنبال چيزهايي باشد كه ارزشي ندارند; ولي چون نمي داند، از آنها براي خود بت يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مثنوي، دفتر اوّل، ابيات 772 ـ 778

2 ـ حج: 27.

3 ـ پيام امام خميني(قدس سره) در 12/6/62



صفحه 12


بتهايي ساخته است. اما وقتي به ارزش واقعي مي رسد و آن را با اينها مقايسه مي كند، به اشتباه خود پي برده، همه اين بتها را از بين مي برد:

صورتگر و بت سازم، هرلحظه بتي سازم *** چون روي تو را بينم، در پيش تو بگدازم

صدنقش برآميزم، با روح درآويزم *** چون نقش تو را بينم، در آتشش اندازم(1)

حج، آيينه اسلام

يكي از اسرار حج، توجه به تاريخ اسلام و وقايعي است كه در بستر زمان در اين خطّه اتفاق افتاده است. حاجي در جاي جاي سرزمين حجاز، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و اصحابِ باوفايش را مي بيند. همه شهرها و روستاها و كوهها و دره ها و صحراها يادآور زحمات و مجاهدتهاي صاحب شريعت و مجاهدان صدر اسلام است...

هر مكاني يادآور خاطره جنگ و صلح، حمله و گريز، عبادت و اطاعت و نزول آيات قرآن كريم است. آنجا سرزميني است كه مردان پاكي جهت تحقّق احكام اسلام ناب، در آن اسب تاخته اند و خداي سبحان به برقها و جرقه هاي درخشيده از ميان سم اسبهاي آنها و سنگهاي زمين، قسم ياد كرده است:

}وَالْعادِياتِ ضَبْحاً فَالْمُورِياتِ قَدْحاً{(2)

قسم به اسبهايي كه در راه جهاد، نفسشان به شماره افتاد و در تاختن، از سم آنها آتش افروخت.

 

حضرت امام خميني(رحمه الله) مي فرمايد:

و از نكاتي كه حجاج محترم بايد به آن توجه كننند، اين كه مكّه معظمه و مَشاهد مشرّفه، آينه حوادث بزرگ نهضت انبيا و اسلام و رسالت پيامبر اكرم است; جاي جايِ اين سرزمين، محلّ نزول اجلال انبياي بزرگ و جبرئيل امين و يادآور رنج ها و مصيبت هاي چندين ساله اي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در راه اسلام و بشريّت متحمل شده اند و حضور در اين مشاهد مشرفه و امكنه مقدّسه و در نظرگرفتن شرايط سخت و طاقت فرساي بعثت پيامبر، ما را به مسئوليت حفظ دستاوردهاي اين نهضت و رسالت الهي، بيشتر آشنا مي كند كه واقعاً پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)و ائمه هدي در چه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كليات شمس تبريزي.

2 ـ عاديات: 1 و 2.



صفحه 13


غربت هايي براي دين حق و امحاي باطل، استقامت و ايستادگي نموده اند و از تهمت ها و اهانت ها و زخم زبان هاي ابولهب ها و ابوجهل ها و ابوسفيان ها نهراسيده اند و در عين حال، با شديدترين محاصره هاي اقتصادي در شعب ابي طالب، به راه خود ادامه داده اند و تسليم نشده اند و سپس با تحمّل هجرت ها و مرارتها در مسير دعوت حق و ابلاغ پيام خدا و حضور در جنگ هاي پياپي و نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و كارشكني، به هدايت و رشد همت گماشته اند كه دل صخره ها و سنگ ها و بيابانها و كوه ها و كوچه ها و بازارهاي مكّه و مدينه پر است از هنگامه پيامِ رسالت آنان كه اگر آنها به زبان و به سخن مي آمدند و از راز و رمز تحقّق فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْت پرده برمي داشتند، زائران بيت الله الحرام در مي يافتند رسول خدا براي هدايت و ما و بهشتي شدن مسلمانان، چه كشيده اند.(1)

 

بنابراين، نگاه به كعبه، نگاه به يك بناي سنگ و گل نيست; بلكه نگاه به حضرت ابراهيم و اسماعيل و تاريخ حيات آن دو بزرگوار و نگاه به حضرت علي(عليه السلام)است، از آن زماني كه مادرش فاطمه بنت اسد به امر خدا وارد اين خانه شد و وليّ خدا را در خانه خدا به دنيا آورد... تا زماني كه اين ولي الله به امر رسول الله، بيت الله را از همه بت ها پاك و مطهّر گردانيد.

شايد با توجه به اين مسائل، مقداري از اسرار كلام حضرت صادق(عليه السلام) فهميده شود كه فرمود:

هر كس عارفانه به كعبه نظر كند و از حق و حرمت ما به آن مقدار معرفت حاصل كند كه از حق و حرمت كعبه حاصل مي كند، خداوند همه گناهان وي را مي بخشد و از غم و غصّه دنيا و آخرت رها مي سازد.(2)

 

كلام امام صادق(عليه السلام) بيانگر اين نكته است كه توجّه به كعبه بايد انسان را به اهل بيت عصمت و طهارت متوجّه سازد و عرفان كعبه بايد به همراه عرفان امامت باشد; همانطور كه معرفت كعبه، معرفت نفس را به همراه دارد، معرفت خدا و پيامبر و امام را نيز در پي دارد; زيرا كعبه آيينه اسلام است و نبوّت و امامت، اركان اسلام اند. بدين جهت، در حديث شريف نبوي آمده است: اَلنَّظَرُ اِلي عَليٍّ عِبادَةٌ...(3) نگاه كردن به صورت علي(عليه السلام) عبادت است . زيرا علي فرزند و سرّمكنون اين خانه است.

در مباحث گذشته بيان شد كه همه پيامبران به كعبه خدمت كرده اند و در شدائد به كعبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پيام امام به زائران بيت الله الحرام، در تاريخ 6/5/66

2 ـ من لايحضر، چاپ بيروت، ج2، ص5 ـ 15

3 ـ همان، ص159



صفحه 14


پناه مي بردند و هم اكنون هزاران پيامبر در اطراف كعبه مدفون هستند. پس هركدام از آن بزرگواران، با كعبه سَر و سِرّي داشته اند و عارف وقتي به كعبه نگاه مي كند، گويي به همه ي آن رسولان الهي نگاه كرده است. همچنين وقتي به علي(عليه السلام)نگاه مي كند نيز به همه آنها نگاه كرده است; زيرا علي آيينه كعبه است و كعبه آيينه علي. از اين رو، در روايتي آمده است كه: هر كه بخواهد به آدم در جلالت و به شيش در حكمت. او، به ابراهيم در وفا و خُلّت او و به موسي در بغض به هر دشمن خدا و به عيسي در دوستي هر دوست خدا نگاه كند، به علي بن ابي طالب نگاه كند.(1) زيرا علي آيينه كعبه اي است كه آن آيينه همه انبياي الهي است. مولانا جلال الدين رومي چه نيكو گفته است:

تا صورت پيوند جهان بود، علي بود *** تا نقش زمين بود و زمان بود، علي بود

مسجود ملائك كه شد آدم، زعلي شد *** آدم چو يكي كعبه و مسجود، علي بود

هم آدم و هم شيث و هم ايوب و هم ادريس *** هم يوسف و هم يونس و هم هود، علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم الياس *** هم صالح پيغمبر و داوود، علي بود(2)

طواف هاي هفت گانه و آسمان هاي هفت گانه

يك طواف كامل، مساوي با هفت بار چرخيدن به دور كعبه است. با توجه به اينكه طبق فرموده قرآن كريم، آسمانها نيز هفت گانه يا هفت طبقه اند. حاجي در هر چرخش، گويي در يك آسمان سير مي كند. در واقع، هنگام طواف، سرزمين حاجي به سير سماوي مبدّل مي شود. وقتي هفت بار گردش وي تمام مي شود، گويي همه آسمانهاي هفت گانه را سير كرده است. به تعبير وحدت كرمانشاهي:

خاك نشينان عشق، بي مدد جبرئيل *** هر نفسي مي كنند سير سماوات را

 

بعد از اتمام طواف، دو ركعت نماز طواف خوانده مي شود كه اين دو ركعت، با دوبُعدي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار، چاپ بيروت; ج17، ص419، ح47

2 ـ كليات شمس تبريزي، نسخه كتابخانه مدرسه سپهسالار.



صفحه 15


بودن انسان ارتباط دارد: بعد جسماني، بعد روحاني. يك ركعت براي بعد جسماني و
حيواني، و يك ركعت ديگر براي بعد روحاني و نفساني.(1)

فضيلت طواف از نماز بيشتر است; شايد به همين دليل، تعداد طوف ها از نماز بيشتر است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: خداوند عزيز و جليل، صد و بيست رحمت در اطراف كعبه قرار داده است. شصت رحمت براي طواف كننده ها و چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نظاره كنندگان.(2)

در روايت ديگر آمده است:

مَنْ طافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ...(3)

هر كه به خانه خدا طواف كند، از گناهانش خارج مي گردد.

طواف و عرفان اجتماعي

يكي از نكات ظريف و رموز عرفاني در احاديث شيعه كه باعث مي شود آدمي به اتّحاد دين و سياست پي ببرد، توجّه به امور اجتماعي و انساني در ضمن احاديث عبادي است. اين قبيل احاديث در كتب روايي فروان اند، ولي آنچه به مبحث طواف مربوط مي شود، حديثي از امام صادق(عليه السلام)است كه مي فرمايد: برآوردن حاجتِ مؤمن، بهتر است از يك طواف، دوطواف، سه طواف،... ده طواف.(4)

مي بينيم كه امام(عليه السلام) در اوج صعود عرفاني ـ عبادي انسان كه در طواف متجلّي است، جامعه و همنوع آدمي را پيش چشمان او حاضر ساخته، به وي مي گويد گمان مكن كه چون به اينجا آمده اي، از آنكه نيامده است بالاتري; چه بسا كسي به فضيلت طواف نرسد، ولي با يك رفع حاجت از برادر مؤمن خود، به ده برابر فضيلت طواف تو برسد. پس مؤمن حتي در حال طواف نيز بايد به ياد برادران و خواهران ايماني خود باشد. از اين رو، در همه اعمال عبادي و ادعيه عرفاني، دعاي به مؤمنين، مدّ نظر قرار گرفته است.

 

طواف و تشبّه به ملائك

حاجي وقتي همه زيورآلات و نشانه هاي فخر و مقامات دنيوي را از خود جدا كرده، تنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رجوع شود به: فتوحات، باب72، فصل318

2 ـ و قال الصادق عليه السلام: إنّ لله عزّوجلّ حول الكعبة عشرين ومأة رحمة منها ستون للطائفين واربعون للمصلّين وعشرون للناظرين. (من لايحضر، ج2، ص160)

3 ـ همان، ص160

4 ـ وقال الصادق عليه السلام: قضاء حاجة المؤمن أفضل من طواف و طواف و طواف حتي عدّ عشرا. (همان، ص161)



صفحه 16


با لباس يك رنگ (سفيد) به دور خانه خدا مي گردد، بايد خود را مقابل ملائكه اي ببيند كه آنها نيز به دور بيت معمور كه در عرش محاذي كعبه است، مي گردند.

حاجي از اين جهت به ملائك شباهت دارد كه آنها به دور خانه خدا در عرش طواف مي كنند و اين به دور خانه خدا در فرش. چه بسا حاجي از جهتي بر ملائك برتري داشته باشد و آن اينكه وي واديهايي سخت و خطرناك را پشت سر نهاده و ريشه هاي دوستي دنيا را كه در دلش سالهاي سال رشد كرده اند، از بيخ و بن بركنده و همه چيز را به پشت سرانداخته دل را آماده ساخته و به غير حق نپرداخته است. عبور از اين مراحل، مبارزه بسيار شديدي مي طلبد كه بدون توفيق الهي، حاصل نخواهد شد. ملائك اين سختي ها و شدائد را ندارند; پس طواف فرشي با حفظ شرايط، از طواف عرشي، عزيزتر است. مرحوم فيض كاشاني مي گويد:

بدان كه تو در حال طواف به ملائكه شبيه هستي; ملائكه مقرّبين كه به دور عرش طواف مي كنند. و گمان نكن كه مقصود از طواف فقط حركت دادن جسم توست; بلكه مراد، طواف قلب به واسطه ذكر پروردگارت است; آن گونه كه هيچ ذكر بدون او آغاز نشد و هيچ ذكري بدون او پايان نمي پذيرد. بدان كه طواف شريف، همان طواف دل به حول حضرت ربوبيّت است كه اين خانه(كعبه)، مثال و ظهور آن حضرت در عالم ملك است كه خود آن حضرت با چشم ظاهر مشاهده نمي شود و معلوم است كه عالم مُلك و شهادت، نردبان صعود به عالم غيب هستند و چون اكثر مردم توان طواف به عالم غيب و بيت معمور را ندارند، امر شده اند كه به كعبه طواف كنند و از اين رو، به آنان تشبّه حاصل كنند كه هر كس شبيه قومي گردد، از آنها محسوب  مي شود.(1)

وقوف در عرفه

امّا وقوف عرفه و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراي عرفات و آن خروش و تضرّع و آن زاري و گريه ايشان و آن دعا و ذكر ايشان به زبانهاي مختلف، به عرصات قيامت ماند كه خلايق همه جمع شوند و هر كس به خود مشغول، در انتظار ردّ و قبول. و در جمله اين مقامات كه برشمرديم، هيچ مقام نيست اميدوارتر و رحمت خدا به آن نزديكتر از آن ساعت كه حجاج به عرفات بايستند. در آثار بيارند كه:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المحجّة البيضا، چاپ جامعه مدرسين، ج2، ص202



صفحه 17


درهاي هفت طارم پيروزه برگشايد آن ساعت، و ايوان فراديس اعلي را درها باز نهند، و جانهاي پيغامبران و شهيدان اندر علّيين در طرب آيند. عزيز است آن ساعت! بزرگوار است آن وقت كه از شعاع انفس حُجّاج و عُمّار روز، مدد مي خواهد و از دوست خطاب مي آيد كه: هَلْ مِنْ سائِل؟(1)

 

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

هيچ مردي از مؤمنين يك آبادي نيست كه در عرفه وقوف كند، مگر اينكه خداوند همه اهل ايمان آن آبادي را بيامرزد و هيچ مردي از مردان مؤمن يك خانواده نيست كه در عرفه وقوف كند، مگر اينكه خداوند اهل ايمان آن خانواده را بيامرزد.(2)

 

وقوف در عرفه اگر با معرفت باشد، موجب بي نيازي از غير خدا مي گردد; زيرا خداوند سبحان به همه واقفين در عرفه، وعده اجابت داده است. بدين جهت نقل شده است كه امام سجاد(عليه السلام) در روز عرفه، شخصي را ديد كه از مردم چيزي مي طلبد (گدايي مي كند); امام فرمود: واي بر تو! آيا در اين روز از غير خدا چيزي طلب مي كني؟!(3)

در عظمت عرفه همين بس كه بزرگترين گناه آدمي اين است كه از عرفات برگردد و گمان كند كه آمرزيده نشده است; زيرا چنين گماني ناشي از يأس از رحمت خداست.(4) چنين كسي نه عظمت عرفات را شناخته است و نه به وسعت رحمت الهي پي برده است.

مرحوم فيض كاشاني در اين خصوص مي گويد:

امّا در وقوف به عرفه، از ازدحام مردم و بلندشدن صداي ناله و زاري و اختلاف لغات آنها به ياد اجتماع مردم در عرصات قيامت بيفت كه چگونه مردم با پيامبرانشان و رهبرانشان در آنجا جمع شده اند و هر امّتي اميدوار به شفاعت پيامبر خويش است و در حال حيرت و دودلي مانده اند كه آيا شفيعي خواهند داشت يا نه. وقتي چنين حالتي داشتي، آنگاه قلبت را خاشع و خاضع ساز و خود را از زمره رستگاران و مرحومين بدان و اميدوار به رحمت الهي باش كه در اين موقف شريف، رحمت الهي به عموم مردم مي رسد.(5)

 

انديشه اجتماعي در عرفات

در مبحث طواف، گفته شد كه يكي از لطائف و ظرائف نكات عرفاني در اعمال عبادي،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير كشف الاسرار وعدة الابرار، ص226و227

2 ـ وقال الصادق عليه السلام: ما من رجل من اهل كورة وقف بعرفة من المومنين إلاّ غفرالله لأهل ذلك البيت من المؤمنين. (من لايحضر، ج2،ص163)

3 ـ وسمع علي بن الحسين عليهما السلام يوم عرفة سائل يسأل الناس، فقال له: ويحك أغيرالله تسأل في هذااليوم؟! (همان، ص163)

4 ـ همان، ص163

5 ـ المحجّة البيضا، ج2، ص204



صفحه 18


توجه به امور اجتماعي است و روايتي مربوط به طواف و توجه به امور اجتماعي، بيان گرديد. با توجه به روايات مربوط به عرفات نيز، اين نكته به چشم مي خورد كه در انجام اعمال مخصوص به عرفات نيز نبايد از ياد بندگان خدا غافل بود; بلكه در حدّ امكان، بايد در رفع حاجات آنان كوشيد و يا لااقل به ياد آنها بود و از دعاي خير در حقّ آنان غافل نگرديد.

در روايتي آمده است: كسي كه در شب روز عرفه بنده اي را آزاد كند، خداوند براي آزادكردن آن بنده، ثواب يك حجّ واجب را به او مي دهد و به كسي كه موجبات آزادي وي را فراهم كرده است، دو ثواب مي دهد: ثواب رهاكردن بنده و ثواب حج.(1)

در روايت ديگر در خصوص دعا در حق برادر و خواهر ديني مي فرمايد: كسي كه در حق برادر ديني خود دعا كند، از عرش خدا ندا آيد كه صدهزار برابر آن در حقّ خودت به اجابت رسيد. اما اگر فقط براي خودش دعا كند، همان يك دعا پذيرفته خواهد شد; و كسي كه براي چهل نفر دعا كند قبل از آنكه در حقّ خود دعاكند، آن دعا در حقّ وي و ساير برادران ديني به اجابت مي رسد.(2)

روايات در اين زمينه بسيار است كه از ذكر يك يك آنها صرف نظر مي كنيم. فقط بايد دانسته شود كه پرداختن به امور اجتماعي (از قبيل رفع حاجات مؤمنين، صله رحم، اطعام، دلجويي از يتيمان و آزادكردن اسيران و...) در عرفه و عرفات، مورد تأكيد شارع مقدس بوده  است.(3)

رمي جمرات

يكي از اعمال حجاج در مناسك حج، رمي جمرات سه گانه است. در اين عمل، حاجيان، سنگريزه هايي را كه از محوّطه حرم جمع كرده اند، به سوي جمرات پرتاب مي كنند. اين عمل، داراي شرايط زير است:

1 ـ پرتاب سنگريزه ها بايد به قصد قربت باشد;

2 ـ سنگريزه ها نه درشت باشد و نه ريز و تنها سنگ باشد، نه كلوخ و چوب و...;

3 ـ سنگها از حرم باشد، نه از خارج حرم;

4 ـ سنگها بكر و مصرف نشده باشد;

5 ـ سنگها متعلّق به شخص ديگري نباشد;


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ و من اعتق عبداً له عشية يوم عرفة، فانّه يجزي عن العبد حجّة الاسلام و يكتب للسيد أجران: ثواب العتق و ثواب الحج. (من لايحضر، ج2،ص162)

2 ـ همان، ص164

3 ـ براي اطلاع بيشتر، رجوع شود به: من لايحضر، ج2



صفحه 19


6 ـ سنگها بايد پرتاب شوند و قرار دادن سنگها در جمرات كافي نيست;

7 ـ پرتاب سنگها بايد با دست باشد، نه پا يا وسيله ديگر;

8 ـ سنگها حتماً بايد به جمرات برسد، والاّ دوباره پرتاب گردد;

9 ـ پرتاب سنگها بايد پشت سرهم باشد;

10 ـ به هر يك از جمرات بايد هفت سنگريزه زده شود.(1)

هركدام از اين جمرات ثلاث (اولي، ثانيه، ثالثه)، بيانگر مرحله اي از توحيد عرفاني است.

جمره اولي، شاخص توحيد ذاتي و جمره ثاني، توحيد صفاتي و جمره ثالثه، توحيد افعالي  است.

از آنجا كه وسوسه هاي شيطاني هيچ گاه انسان را رها نمي كنند و در هر مرحله اي به صورت خاص ظاهر مي شوند، به طوري كه اگرش در نگشايي، زره بام درآيد ، بدين جهت، در هر لحظه با تمسك به اعمال عبادي خاص، بايد خود را از دام آنها رها ساخت.

محيي الدين عربي از سنگريزه هايي كه در رمي جمرات استفاده مي شود، به حصاة الافتقار (2) تعبير مي كند; سنگهايي كه همه وسوسه ها و هرگونه توجه به غير خدا را از آدم دور مي كنند و تنها احتياج به عظمت ربوبي را در جان و دل حجگزار زنده نگه مي دارند. تعبير ابن عربي، اين آيه شريفه را به ذهن مي آورد كه: }اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد...{(3)همه شما به خداوند محتاجيد و تنها اوست كه غني و بي نياز است.

مرحوم فيض كاشاني در اسرار رمي جمرات مي گويد:

در رمي جمرات، فقط بايد امتثال امر الهي و اظهار بندگي را قصد كني. سپس سعي كن كه در اين امر، خود را به حضرت ابراهيم شبيه ساخته باشي; آنگاه كه شيطان در اين موضع به وي رو كرد و خواست تا در دل حضرت ابراهيم شك و شبهه اي ايجاد كند و او را به سرپيچي وادارد، كه خدا امر كرد تا ابراهيم وي را به سنگها از خود دور سازد. و مبادا گمان كني كه اكنون شيطاني به تو رو نياورده تا تو او را با سنگريزه از خود دور كني; زيرا چنين فكري، خود نشانه القاي شيطان است.(4)

 

مي توان گفت كه جمرات و رمي آنها، هركدام، سمبل و علامت يك چيزاند. جمرات، نشانه وسوسه مكرّر شيطان و رمي آنها نشانه نفي القائات اوست. بنابراين، آنكه رمي جمرات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تحريرالوسيله، امام خميني، ج1، ص7و456 (به نقل از رساله نوين).

2 ـ الفتوحات المكية، باب72، فصل 441

3 ـ فاطر: 15

4 ـ المجحة البيضاء، ج2، ص204



صفحه 20


مي كند، با اين عمل، خود را از حيطه وساوس شيطاني و نفس امّاره دور مي سازد; زيرا نفس امّاره و شيطان، هدفشان و به قول بعضي ذاتشان يكي است. آنچنان كه عقل و فرشته هدف يا ذاتشان يكي است.

نفس و شيطان هر دو يك تن بوده اند *** در دو صورت خويش را بنموده اند

چون فرشته و عقل، كايشان يك بُدند *** بهر حكمتهاش دو صورت شدند

دشمني داري چنين در سرّ خويش *** مانع عقل است و خصم جان و كيش

يك نفس حمله كند چون سوسمار *** پس به سوراخي گريزد در فرار

در دل، او سوراخها دارد كنون *** سرزهر سوراخ مي آرد برون

در خبر بشنو تو اين پند نكو *** بين جنبيكم لكم اعدا عدو

طمطراق اين عدو مشنو، گريز *** كو چو ابليس است در لج و ستيز(1)

حلق (تراشيدن موي سر)

يكي از اعمال واجب بر حاجي، بعد از عمل قرباني، حلق يا تقصير (كوتاه كردن موي سر) يا تقصير (چيدن ناخن) است. آنان كه براي اولين بار به حج مشرّف مي شوند، بايد حلق كنند، ولي اگر بار اوّلشان نباشد، بين حلق و تقصير مخيّرند. قرآن كريم مي فرمايد:

}لَقَد صَدَقَ اللهُ رَسُولهُ الرُّؤيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَ اللهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤوُسَكُمْ وَمُقَصِّرينَ لاتَخافُونَ فَعَلِمَ مالَمْ تَعْلُمُوا فَجَعَل مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً...{(2); خداوند، رؤياي پيامبرش را به حقيقت تصديق نمود كه در آينده به خواست خدا داخل مسجدالحرام مي شويد در حالي كه موهاي سر خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد، و از چيزي نمي هراسيد. پس خدا مي داند آنچه را كه نمي دانيد. و بعد از آن فتحي آشكار و نزديك برايتان قرار مي دهد.

 

ثواب حلق، از تقصير بيشتر است; لذا رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در صلح حديبيّه فرمود: يَرْحَمَ اللهُ الُْمحَلِّقينَ (خدا رحمت كند آنان را كه موي سر خود را مي تراشند). وقتي عده اي از اصحاب سؤال كردند كه: وَالْمُقَصِّرينَ يارَسُولُ الله؟ (آيا تقصيركنندگان هم؟) باز در جواب فرمود: يرحم الله المحلّقين . دوباره سؤال كردند: والمقصّرين يا رسول الله؟ باز فرمود: يرحم الله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مثنوي، دفتر سوم.

2 ـ فتح: 27.



صفحه 21


المحلّقين . بار سوم وقتي سؤال كردند: والمقصّرين يا رسول الله؟ فرمود: والمقصّرين . يعني خدا تقصيركنندگان را هم رحمت كند.(1)

يكي از اسرار معنوي حلق، تواضع و خودسازي موجود در آن است; زيرا عرب ـ مخصوصاً عرب جاهلي ـ تراشيدن موي سر را عيب مي دانستند. از اين رو، هميشه موي سر و ريش خود را بلند نگه مي داشتند. در فقه اسلامي نيز بعضي از اعمال زشت، مجازاتشان تراشيدن سر و چرخاندن مجرم (با سر تراشيده) در ميان مردم است.چون بلند نگه داشتن موي سر، نوعي زينت و بعضاً همراه با تكبّر بوده است، بدين جهت دستور به تراشيدن موي سر داده شده است، تا آدمي از تكبّر و توجّه به زينت ظاهري به دور باشد. امروزه نيز در بسياري از ممالك، يكي از مجازاتها براي زندانيان، تراشيدن موي سر است. چون زيبايي ظاهري به ميزان قابل توجّهي به موي سر است. از طرف ديگر، همان گونه كه در ايّام حج توجه به ساير امور دنيوي (مانند استعمال بوي خوش، پوشاندن سر، رفتن به سايه، آرايش به زيورآلات و...) حرام است، توجّه به زيبايي ظاهري كه نمودش در موي سر و شانه كردن و آرايش آن است، نيز ممنوع شده است. خصوصا كه روييدن موي سر و برگشتن آن به حالت اوّليه، مستلزم گذشت زمان زيادي است و انسان مي تواند اين تواضع و دوري از تكبّر را هفته ها حفظ كند.

جنبه ديگر معنويت حلق، از ديدگاه عُرفا، تقويت عقل و كسب آمادگي جهت دريافت فيوضات الهي است. بعضي از عُرفا مي گويند: موي سر (شَعْر) حجاب شعور انساني است; همان گونه كه در صورت ظاهر، موي سر، حجاب و پوشش سرِ انسان است. در صورت معنوي نيز شَعْر، حجاب شعور است و با تراشيدن آن، حجاب از روي شعور برداشته شده، انسان استعداد بيشتري براي كسب معنويّت پيدا مي كند.(2)

نحر ـ ذبح (قرباني كردن)

يكي از اعمال واجب براي كسي كه حج تمتّع به جا مي آورد، قرباني كردن است. به عنوان قرباني، مي توان يكي از سه نوع حيوان: شتر، گاو، گوسفند يا بز را ذبح كرد. شتر بهتر از گاو و گاو بهتر از گوسفند و گوسفند بهتر از بز است. شرايط ديگري نيز براي قرباني هست كه در كتب فقهي بيان شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنزالعرفان في فقه القرآن، ج1، ص317 (به نقل از سيره ابن اسحاق، ج2، ص317 ـ 319).

2 ـ فالقاء الشعور هو ازالة الشعر بوجود العلم. لأنّ الشَّعر سَتر علي الرأس. (فتوحات، باب 72، فصل 447)



صفحه 22


در مراسم قرباني، اسرار فراواني نهفته است. يكي از آن اسرار، فدا كردن خود و فنا ساختن خويش در محضر حضرت ربوبي است كه عالي ترين و عظيم ترين شكل آن، در عمل حضرت ابراهيم(عليه السلام) جلوه گر است.

حضرت ابراهيم، عزيزترين سرمايه خود را كه حتي از جانش نيز عزيزتر بود (يعني فرزند دلبندش حضرت اسماعيل را) به قربانگاه عشق برد و با دستان خويش، چاقو بر حلق پسر نهاد. اين عمل، يعني رهايي از قيد هر چه جز خداست.

هر كه پيمان با هوالموجود بست *** گردنش از بند هر معبود رست

مي كند از ما سوا قطع نظر *** مي نهد ساطور بر حلق پسر

با يكي همچون هجوم لشكر است *** جان به پيش او زباد ارزانتر است

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است *** عشق را ناممكن ما ممكن است(1)

 

حضرت ابراهيم(عليه السلام) به قدري فاني در محبّت حضرت ربوبي بود كه خواب خود را تعبير نكرده به اجرا درآورد. }قالَ يابُنَيَّ اِنّي اَري فَي الْمَنامِ اَنَّي اَذْبَحُكَ فَانْظُر ماذا تَري; قالَ يا اَبَتِ افْعَلْ ماتُؤمَر سَتَجِدُني اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرينَ...{(2); ابراهيم گفت: پسرجانم، من در خواب ديدم كه تو را قرباني مي كنم. تو چه مي گويي؟ گفت: اي پدر، بدانچه امر شده اي عمل كن كه ان شاءالله مرا صابر خواهي يافت.

انسانهاي معمولي، حتي عُرفاي نامدار، وقتي اين گونه خواب ببينند، آن را به اشكال ديگر تعبير مي كنند. مثلا مي گويند مراد اين است كه دارايي خود را در راه خدا صدقه دهيم، يا از بهترين حيوانات خود در راه خدا قرباني كنيم. ولي حضرت ابراهيم(عليه السلام) ظاهر خواب را گرفته، فرزند خود را به قربانگاه مي برد. قرباني كردن فرزند، يعني قرباني كردن خود و فناي في الله. در راه معشوق، از عزيزترين چيز بايد گذشت كه:

جان چه باشد كه فداي قدم دوست كنيم *** اين متاعي است كه هر بي سر وپايي دارد!

 

در تفسير خواب حضرت ابراهيم، عُرفا اقوال مختلفي دارند. محيي الدين عربي در كتاب شريف فصوص الحكم، فصّي را به نام حضرت ابراهيم و فصّي را به نام حضرت اسماعيل و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كليات اقبال لاهوري (به تصحيح احمد سروش)، ص31 .

2 ـ صافات: 102 .



صفحه 23


فصّي را به نام حضرت اسحاق نامگذاري كرده است كه در فصّ اسحاقي به جريان حضرت ابراهيم و قرباني كردن فرزندش اشاره مي كند و مي گويد:

ابراهيم در خواب ديد كه فرزندش را ذبح مي كند و او بدون اينكه خوابش را تعبير كند، به انجام آن پرداخت; با اينكه وي حقيقتاً مأمور به ذبح گوسفند بود. هرچند كه ابراهيم اگر در خواب ذبح گوسفند را مي ديد، باز اگر مي خواست تعبير كند، گوسفند را به فرزند تعبير مي كرد.(1)

 

داوود قيصري، يكي از شارحان فصوص الحكم، در شرح خود مي گويد:

حضرت ابراهيم، از اوّل مأمور به ذبح گوسفند، بود ولي قوّه مخيّله اش آن صورت خيالي را به شكل فرزند ارائه كرد و حضرت ابراهيم گمان كرد كه واقعاً مراد خداوند، ذبح فرزند است.(2)

 

شيخ مكّي، ديگر از شارحان افكار محيي الدين، در اين خصوص به اشتباه رفته و چيزي شبيه نظر قيصري را بيان كرده است. وي مي گويد:

... و چون كبش به صورت پسر ابراهيم در خواب ظاهر شد، تعبير بايستي كرد و تعبير نكرد و بر ظاهر حمل كرد و آن مرجوح بود، و چون مجتهد بود، واجب است كه به موجب اجتهاد خود عمل كند، هرچند كه در نفس الامر خطا باشد; زيرا كه حكم الله در حق او همان است كه به اجتهاد او حكم كرده... .

جواب ديگر، حسّ مشترك است آنچنان كه صور از خارج به او مي رسد و آن را ادراك مي كند، صور از داخل به او مي رسد و آن را نيز ادراك مي كند، گوييا كه در خارج است... و بالجمله صور را مشاهده كردن در خواب، از استعمال وهم است قوّه متخيّله را و ظهور آن در حس مشترك و علي هذا قوه وهم ابراهيم(عليه السلام) قوه متخيله او را استعمال كرد و كبش را به صورت پسر او در حسّ مشترك او ظاهر كرد و وهم، سبب آن شد كه در ذبح پسر شروع كرد.(3)

 

حضرت امام خميني(رحمه الله) بر اين نظريه اشكال وارد كرده، آن را رد مي كنند و مي فرمايند:

چون شارح خود از اهل قياس است، ابراهيم(عليه السلام) را نيز به خود قياس كرده است و او را اهل وهم خطاب كرده است. بلكه حقيقت اين است كه حضرت ابراهيم، حقيقت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فصوص الحكم، فصّ اسحاقي.

2 ـ شرح فصوص قيصري، فصّ اسحاقي، ص187

3 ـ الجانب الغربي في حلّ مشكلات الشيخ محيي الدين ابن عربي، ص88 و 89.



صفحه 24


فناي تام و اضمحلال كلّي در حضرت احديث را ملاحظه كرد و قرباني نمودن فرزند يا گوسفند، همان مرتبه رقيقه (نازله) اين حقيقت است.(1)

 

بنابراين، قرباني كردن، يعني گذشتن از چيزي كه آدمي به آن دل بسته است، كه مرحله اعلا و اشرف آن، قرباني كردن فرزند و مرحله نازلترش، ذبح گوسفند است. ذبح گوسفند يا شتر يا گاو، گذشتن از مال دنياست كه براي آدمي عزيز است و انسان بدان دلبستگي دارد و طبق فرموده قرآن كريم: }لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مَمّا تُحِبُّونَ...{(2); به نيكي نمي رسيد مگر از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد.

محيي الدين عربي براي مراسم قرباني، سرّ ديگري نيز نقل مي كند. وي مي گويد حاجي با نحر يا قرباني كردن حيواني، بايد قصد آزادسازي روحي را داشته باشد; به اين نيّت كه اين روح كه در هيكل طبيعي و تاريك محصور است، اكنون به وسيله قرباني شدن، از بند طبيعت رها شده، به عالم بالا و جهان ارواح صعود مي كند.(3)

با اين بيان، يكي از اهداف آدمي بايد رهاسازي ديگران باشد; اعم از رهاسازي مادي (مانند آزادساختن شخصي از بند زندان، قرض يا منت ديگران) و يا رهاسازي معنوي (مانند آزادسازي شخصي از بند جهالت، تاريك دلي، كفر و شرك و نوميدي و...); چه }فمن أحياها فكأنّما أحيي الناس جميعاً...{(4); و هر كه جاني را زنده كند، مانند اين است كه همه مردم را زنده ساخته است.

 

* پي نوشتها:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تعليقه علي شرح فصوص الحكم، ص126و127

2 ـ آل عمران: 92.

3 ـ فتوحات، باب 72، فصل 449

4 ـ مائده: 32


| شناسه مطلب: 80095