ميقات حج
سال ششم شماره بيست وچهارم تابستان 1377
آموزه هايي از كعبه
محمد مهدي آصفي
ارزش كعبه
خداوند متعال كعبه را شرف بخشيد و آن را جايگاه گردهمايي مردمي قرار داد كه به گرد آن جمع مي شوند و امنيتي را كه در زندگي فاقد آنند، باز مي يابند: }وَاِذْجَعَلْنا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَاَمْناً...{ و (به ياد آر هنگامي را كه) كعبه را جايگاه اجتماع مردم و مكان امن آنان ساختيم...
اين خانه را خداوند تبارك و تعالي شرافت بخشيد و ويژِه خود ساخت و آن را مبارك گردانيد و مايه هدايت جهانيان قرار داد.
خداوند متعال خانه اي را كه ويژه خود گردانده است از ميان آفريده هاي خود تنها به مردم اختصاص داد و فرمود: }اِنّ أوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مباركاً و هديً لِلعالمين * فيه آياتٌ بيناتٌ مَقامُ اِبراهيم وَمَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{ نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده، همان است كه در مكه قرار دارد. خانه اي كه جهانيان را سبب بركت و هدايت است* در آنجاست آيات روشن و مقام ابراهيم و هر كه بدان داخل شود ايمن است...
خداوند كعبه را مايه قوام كار مردم قرار داد تا پيوند ايشان را با خدا و حركت و تلاش و كوشش آنان را در جلب رضاي او و نيز زندگي دنيا و آخرت و معاش و معاد آنان را تنظيم كند و رابطه آنان را با خدا و با خودشان نظم بخشد: }جَعَل الله الكعبة البيت الحرامَ قياماً لِلنّاسِ{ خداوند،
1 ـ بقره: 125
2 ـ آل عمران: 97-96
3 ـ مائده: 97
كعبه; بيت الحرام را قوام كار مردم گردانيد.
فضيلت كعبه
خداوند متعال فضيلتِ بزرگي را ويژه خانه كعبه قرار داد و حضرت علي(عليه السلام) در فضيلت كعبه مي فرمايد:
... مگر نمي بينيد چگونه خداي بزرگ پيشينيان را در اين جهان از زمان آدم(عليه السلام) تا امروز با سنگهايي كه نه زيان دارد و نه سود و نه از بهر ديد خوب است و نه براي شنود، محك زد و آزمايش نمود؟! چه، اين سنگها را روي هم نهاد و يك چهار ديواري ساده اما با شكوه از آنها بر پا داشت و آن را حرمكده خود قرار داد. اين حرمكده را در سخت ترين جاهاي زمين و بر دامنه كوتاهترين كوهها و ميان تنگترين و خشكترين درّه ها گذاشت و آن را روي شنهاي نرم كه كِشت و كار در آنها دشوار و تهي از آب و چشمه سار است، برافراشت; شنزاري كه نه شتر در آن پرورش مي يابد، نه اسب، نه گاو، نه گوسفند. و نه هيچ جاندار ديگري براي زندگيِ بهتر، به سوي آن مي شتابد. آنگاه به آدم و فرزندانش فرمود كه آنجا روي آورند و دمي چند پيرامونش به سر برند. رفته رفته اين شهر به صورت مركز داد و ستد فراورده هاي سفرهاي دور و دراز و محل آسايش و بار انداز آنها درآمد.
صاحبدلان از بيابانهاي بي آب و گياه و راههاي پر پيچ و خم كوههاي سفيد و سياه و جزاير درياهاي دور و آكنده از خوشي و رفاه، به سوي آن مي شتابند تا هنگام گردش به دور خانه خدا، از درِ خواري، شانه هاي خود را جنبانده لبيك گويان در تقرّب به درگاهش بهره هاي دنيوي و اخروي يابند. آشفته و گردآلوده، روي قدمهايشان لي لي مي كنند و پروردگار يكتا را از صميم قلب صدا مي زنند. در حالي كه جامه ها را از تن دور انداخته اند و با آرايش نكردن موي سر و صورت، از خوش نما ساختن خويشتن پرهيز كرده اند، خداوند بدين گونه آنان را دچار رنج و گرفتاري مي نمايد و بدينسان راستي و درستي و شايستگي و ايمانشان را مي آزمايد سپس يكايكشان را فرا مي خواند و وارد بهشت مي گرداند.
اگر ذات اقدسش مي خواست كه پرستشگاه خود را ميان چشمه سار و جويبار و دشتي گسترده و هموار و درختان بزرگي مانند كاج و سرو و چنار و ميوه هاي رنگارنگ و ساختمانهاي باشكوه و دهكده هاي پيوسته بهم و انبوه و كشتزارهاي گندم درشت و پرمغز و
بوستانهاي خرم و سرسبز و زمينهاي حاصلخيز و گلزارهاي خوشبو و دلاويز و باغهاي شاد و راههاي آباد برپا سازد، هر آينه ارزش پاداش را به نسبت ناچيز بودن سختي و بلا، كاهش مي داد و اين كار در خور او نيست و به پيشگاه ارجمندش نمي برازد و چنانچه پي هايي كه براي اين خانه گذاشته شده و سنگهايي كه ديوارهايش با آنها بالا رفته زمرد سبز و ياقوت سرخ و درخشان و روشني بخش بود; آن وقت شك و نگراني را كم و سبك مي كرد و تلاش و كوشش ابليس را در سينه مردم از ميان مي برد. ديگر ترديد و دودلي مفهومي نداشت و كسي نيك منشان را از بدكنشان نمي شناخت ولي خداوند بندگانش را به انواع سختي ها مي آزمايد تا پرستش آنها را قبول فرمايد. بويژه دچار رنج و گرفتاريشان مي كند تا تكبّر و خودپسندي را از دلشان دور سازد و بار سنگين فروتني را در نهادشان بيندازد. آزمايش دري است گشاده به سوي لطف و رحمت پروردگار و وسيله اي است آماده براي بهره مندي از بخشودگي و آمرزش آفريدگار... .
و از مولاي متقيان علي(عليه السلام) نقل است كه: هرگاه براي انجام حج، قصد خانه خدا كرديد به خانه كعبه بسيار نظر افكنيد كه خداوند عزّوجلّ يكصد و بيست رحمت در خانه كعبه قرار داده كه شصت تا از آنِ طواف كنندگان و چهل تا متعلق به نمازگزاران و بيست تا ويژه بينندگان (نظر افكنان) است .
و از معاوية بن عمار به نقل از امام جعفر صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود:
خداوند تبارك و تعالي را يكصد و بيست رحمت پيرامون خانه كعبه است كه شصت تا از آنِ طواف كنندگان و چهل تا متعلق به نمازگزاران و بيست تا ويژه بينندگان (نظرافكنان) است .
و از اسحاق بن عمار نقل است كه امام جعفر صادق(عليه السلام) فرمود:
اي اسحاق، هركس در اين خانه، يك بار طواف كند خداوند هزار حسنه برايش منظور مي كند و هزار بدي و سيئه از وي پاك مي سازد. آيا مي خواهي آنچه از اين هم برتر است، برايت باز گويم؟ عرض كردم: آري. حضرت فرمود: هر كس گره از كار برادر مؤمن خود گشايد، خداوند براي او يك طواف، دو طواف تا ده طواف، منظور مي كند.
آموزه هايي از كعبه:
خانه كعبه اين جايگاه شرافتمند، در
1 ـ از خطبه 192 نهج البلاغه صبحي صالح، معروف به القاصعه صفحات 4-292
2 ـ بحار الانوار، ج99، ص202
3 ـ بحارالانوار، ج99، ص202
4 ـ بحارالانوار، ج99، ص203
زندگي مسلمانان داراي دو ويژگي و در واقع دو گونه توجيه است: يكي قبله و ديگري طواف كه هر يك از اين دو ويژگي ها، سمبل مفهومي است كه با ديگري تفاوت دارد. انشاءالله درباره هر دو سخن خواهيم گفت و سخن خود را با قبله آغاز مي كنيم:
1 ـ قبله
}فَلَنُوِلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها{; تو را به سوي قبله اي كه مي پسندي مي گردانيم .
قبله داراي نقش دوگانه اي است: الف ـ مسلمانان روزانه دست كم پنج بار رو به خدا (رو به قبله) قرا مي گيرند. ب ـ جهت گيري مسلمانان به سوي قبله، از وحدت و اتحادي برخوردار مي شود.
اينك توضيحي درباره اين دو نقش:
نقش نخستِ قبله:
روي كردن به قبله در نمازها، نشان از اخلاص در برابر خداوند متعال است و اخلاص به معناي تسليم شدن خط سير و جهت حركت انسانها به خداوند متعال و روي آوردن به اوست.
گونه هاي مختلف تسليم در برابر خدا:
1 ـ تسليم در برابر قضا و قدر الهي به مفهوم عدم اعتراض و شكايت از مشيّت و قضا و قدر الهي در خوشي ها و ناخوشي هاست; بالاتر از مرتبه چنين تسليمي، رضامندي از قضا و قدر الهي است كه از والاترين مراتب بندگي و يقين به شمار مي رود.
2 ـ تسليم شدن در برابر دين و حكم و شريعت الهي، به معناي اطاعت و تسليم در برابر امر و فرمان خداوند و پاي بندي دقيق به حدود و قوانين الهي است كه تقوا نام دارد; اين نوع تسليم با نوع نخست تفاوت دارد. تسليم نوع دوم، انقياد داوطلبانه و ارادي به حكم خداوند متعال و حدود اوست، حال آن كه تسليم نوع نخست به معناي عدم شكوه و اعتراض به قضا و قدر الهي و اظهار رضايت از آن است.
قضا و قدر، بر كنار از اراده و اختيار انسان، بر او فرود مي آيد و بخواهد يا نخواهد، بر وي تحميل مي گردد.
3 ـ اين كه انسان خود را تسليم خداوند كند و روي به خدا آورد، بدين معناست كه وجهه الهي و رضايت خداوندي را هدف و سمت و سوي حركت خود قرار دهد و همّ و غمّش، تحقّق بخشيدن به خشنودي خدا و كسب رضاي او و تقرّب به درگاه خداوندي باشد. اين نوع تسليم با نوع دوّمي كه بيان نشد، متفاوت است; در نوع
1 ـ بقره: 144
دوم، تسليم به معناي طاعت و اجتناب از معصيت و گناه و كار و حركت و تلاش در چارچوب حدود الهي و عدم تجاوز به اين حدود و بركنار ماندن از حرمتهاي خداوندي است حال آن كه تسليم نوع سوم، يك مسأله رواني و ذهني; يعني جلب رضاي الهي و خشنودي اوست.
تسليم از نوع سوّمي كه بيان شد، همان رسالت قبله است و اين يكي از دو نقشي است كه كعبه وخانه خدا در زندگي انسان ايفا مي كند.
خداوند متعال مي فرمايد:
}فَاِنْ حاجُّوكَ فَقُلْ أسْلَمْتُ وَجْهي لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ...{
اگر با تو به داوري برخيزند بگو: من و پيروانم در دين خويش به خدا اخلاص ورزيديم.
و }بَلي مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّه وَهُوَ مُحسِنٌ{
آري، هر كس كه از روي اخلاص رو به خدا كند، او نيكوكار باشد...
و }وَمَنْ يُسَلم وَجْهَهُ اِلي الله و هو محسن فَقَدِاسْتَمْسَكَ بِالْعُروةِ الوُثْقي...{
هر كس روي خويش به خدا كند و نيكوكار باشد، هر آينه به دستگيره استواري چنگ زده است...
و سرانجام }وَمَنْ أحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أسْلَم وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ...{
دين چه كسي بهتر از دين كسي است كه به اخلاص روي به جانب خدا كرد و نيكوكار بود .
و همانگونه كه انسان تنها يك قلب دارد: }ماجَعَلَ الله لِرَجُل مِنْ قلبين في جَوْفِهِ{
يك چهره و يك رو بيشتر ندارد كه يا به سوي خدا است و يا به سوي ديگري.
آدمي گاهي مي تواند دو كار را همزمان انجام دهد; مثلا هم راه برود و هم سخن بگويد ولي هرگز نمي تواند در يك لحظه روي خود را به دو جهت معطوف دارد; بنابراين معناي تسليم و اخلاص آن است كه تمام تلاش انسان و هدف و آماج حركت و كوشش وي، رضاي خداوند باشد:
}قل اِنَّ صَلاتي و نُسُكي و مَحْيايَ وَمَماتي لِلّه رَبِّ الْعالَمِين{
بگو: نماز من و قرباني من و زندگي من و مرگ من براي خدا، پروردگار جهانيان است.
اخلاص و روي آوري به خداوند
1 ـ آل عمران: 20
2 ـ بقره: 112
3 ـ لقمان: 22
4 ـ نساء: 125
5 ـ احزاب: 4; خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده است.
6 ـ انعام:
متعال در اين معنا، آن است كه انسان در پيشگاه خداوند قرار گيرد و خود را در اختيار او بگذارد; يعني در حركت و سمت و سوي خود، تنها خدا را در نظر داشته باشد و از هر چه جز خداست، روي گرداند.
در نتيجه، روي آوري به خدا و اخلاص در راه او، مسير حركت انسان را نظم مي بخشد و سامان مي دهد. قرآن كريم از اين معنا به روي آوري به دين ياد مي كند و مي فرمايد:
}وَاِنْ اَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَلاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينِ{
و به دين حنيف روي آور و از مشركان مباش.
روي آوردن به دين، تسليم شدن و اخلاص در برابر خداوند متعال است; نقش دين در زندگي انسان همين است كه انسان را رو به سمت خدا و در جهت خدا قرار دهد.
حالتهاي سه گانه انسان
روي آوردن به خدا و اخلاص به او، تنها حالت درست و صراط مستقيم زندگي انسان است. اين حالت در برابر دو حالت ديگر; يعني انحراف و روي گرداني از خداوند، قرار دارد كه حالتهاي متفاوتي در زندگي انسان هستند.
انسان نسبت به خدا، سه حالت مي تواند داشته باشد:
1 ـ قرار گرفتن در صراط مستقيم و راه راست.
2 ـ حالت روي گرداني و قرار گرفتن در برابر خدا; يعني حالت كساني كه در قرآن از آنها به مغضوبٌ عليهم ياد شده است.
3 ـ حالت انحراف از خدا و البته بدون روي گرداني است كه همان حالت گمراهان (ضالّين) است.
اينها همان سه حالت انسان در برابر خداوند است كه در سوره فاتحه، به آنها اشاره شده است: حالت نخست، تنها حالت درست و راست در زندگي انسان است. و دورترين حالت انسان نسبت به خدا همان حالت روي گرداني و قرارگرفتن در برابر خدا; يعني در شمار مغضوب عليهم بودن است; در اين حالت انسان از دايره رحمت گسترده الهي ـ كه جز به اراده خداوندي از چيزي دريغ نمي گردد ـ خارج مي شود; يعني سقوط مي كند و به هلاكت مي افتد; در اين صورت، پرده اي ميان انسان و خدا حايل مي شود.
ميان اين دو حالت، حالتي است كه در آن انحراف از خدا و روي گرداني ناآگاهانه مطرح است و متعلق به گمراهان (ضالين)
است; اين حالت نيز منحرفانه است و بر راه درست و راستي قرار ندارد ولي متضمن رو در رويي با خداوند نيست و لذا در محدوده اميد و رحمت الهي واقع است.
روي آوردن به قبله، نشان از همين تنها حالت درست و راست و مستقيم آدمي; يعني اخلاص براي خدا دارد كه اوّلين نقش قبله نيز در همين است.
دومين نقش قبله:
نقش دوم قبله در آن است كه همه روي ها را به قبله سمت و سو مي دهد. اين يك ويژگي اجتماعي در اخلاص براي خداست كه باعث نزديكي و سرعت و اقبال بيشتري در حركت به سوي خدا مي گردد.
شگفت آن كه حركت انسان به سوي خدا در ضمنِ حركت توده هاي مؤمن در همين سو، سريعتر، نيرومندتر و باعث خشنودي بيشتر خداوندي در مقايسه با حركت تنها و انفرادي انسان به سوي خداست، مگر آن كه اين انسانِ تنها، همچون حضرت ابراهيم(عليه السلام) به تنهايي امّتي به شمار آيد.
خداوند متعال همواره دوست دارد تا بندگان خود را بطور گروهي در برابر خود يابد و اگر نمازگزارند به جماعت باشد و اگر رو به سوي او آورند، دسته جمعي اينكار را بكنند و اگر روزه گرفتند همگي با هم روزه بگيرند و اگر قصد افطار كردند، افطارشان گروهي و همزمان باشد. اين ويژگي اجتماعي، ويژگي اصيل و خصلت پابرجايي و پرمفهومي در دين اسلام است و قبله، افزون بر اصل تسليم در برابر خدا و اخلاص براي او، اين ويژگي اجتماعي را نيز تحقق مي بخشد.
2 ـ طواف
}وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ{ و بر آن خانه كهنسال طواف كنند.
دومين نقش كعبه در آن است كه اين هدف (يعني رضاي خداوندي و اخلاص براي او) همه تلاش و كوشش انسان و حركت و سمت و سوي آن را فرا مي گيرد و طواف، سمبلي از اين مفهوم و معناست.
قبله، انسان را در نماز متوجه خدا مي كند كه البته وظيفه دشوار و سختي است ولي اين وظيفه و نقش در مورد قبله، تمام سعي و تلاش و كوشش و حركت انسان را شامل نمي شود. انسان نماز مي خواند، تلاش و كوشش مي كند، براي كسب روزي به سير و سفر مي پردازد، ازدواج مي كند، آموزش مي بيند، آموزش مي دهد، به بازار
1 ـ حج: 29
مي رود و هزار و يك كار انجام مي دهد و در تمامي اين فعاليتها، تنها در پي روزي و لذت و برآوردن نيازهاي خويش ـ البته جز در معصيت خدا ـ است و مادامي كه اين حركتها در معصيت الهي نباشد، اشكالي هم ندارد.
ولي بخش بزرگي از تلاش و كوشش و حركت وسعي او در خارج از گستره رضاي الهي و خشنودي خدا ـ به رغم عدم تضاد با آن ـ قرار دارد و بدين ترتيب رضاي خداوندي و اخلاص براي خدا، تمامي سعي و كوشش هاي انسان را در بر نمي گيرد; اين حالت نيز مشكلي ايجاد نمي كند. گو اين كه حركت به سوي خداي را كند مي سازد; حركت انسان هنگامي به سوي خداست كه در نماز رو به خدا ايستاده است ولي وقتي از نماز فارغ شد، اين حركت به سوي خدا نيز متوقف مي شود و به كارهاي روزمره زندگي مي پردازد. جوامع معاصر مسيحي، چنين هستند، روي آوردن به خدا، تنها بخش بسيار اندكي از شخصيت مردم و حركت آنان را در ساعتي چند از روزهاي يكشنبه در كليساها در بر مي گيرد; وقتي اين مدت را در كليسا سپري كردند و به ساير بخش هاي زندگي خويش پرداختند، از خدا روي مي گردانند و به كارهاي حلال يا حرام ديگري مي پردازند.
حداقل چيزي كه در اين مورد مي توان گفت اين است كه حركت انسان به سوي خدا، كند و ناپيوسته است و چنين حركت كند و ناپيوسته اي نمي تواند انسان را به لقاءالله رهنمون سازد.
طواف به ما مي آموزد كه مي توان در تمامي حركتها و تلاش ها و سعي و كوشش هاي انسان در بازار و خانه و مسجد و مدرسه و ميدان جنگ و عرصه صلح ـ وبي آنكه كمترين لطمه يا صدمه اي به فعاليت و حركت وي وارد شود ـ رضاي خداوندي و خشنودي او را در نظر گرفت.
حالتهاي سه گانه انسان در برابر خدا
اين موضوع، مستلزم توضيح و تفسيري است كه بدين شرح كه مطرح مي كنيم:
انسان در برابر خدا سه حالت مي تواند داشته باشد:
شرك ، توحيد و اخلاص .
اينك توضيحاتي درباره هر يك از اين حالتها:
1 ـ شرك; حالتي است كه در آن، انسان بيش از يك عامل را بر رفتار و كردار خود حاكم گرداند; بدين معنا كه در آن واحد،
هم خداوند متعال و هم هواي نفس و طاغوت را بر خود حاكم سازد و در رفتار و كردار، تابع تمامي اين عوامل ـ و نه تابع تنها حكم خدا و فرمان او ـ باشد; اين انسان از خداوند متعال اطاعت مي كند و در عين حال پيرو هواي نفس و طاغوت در معصيت الهي نيز هست. و در برابر حلال و حرام خدا، آنچه را كه هواي نفس يا طاغوت روا يا ناروا دانسته، مي پذيرد.
اين اطاعت از هواي نفس و طاغوت و انقياء در برابر آن، در زندگي انسان در راستا و همراه با اطاعت از خدا و نيز توأم با معصيت و مخالفت با خدا صورت مي گيرد.
قرآن چنين طاعتي را كه همراه با طاعت الهي است و با معصيت و مخالفت با خدا تحقق مي پذيرد، شرك مي نامد.
خداوند متعال در اطاعت از هواهاي نفساني مي فرمايد:
}اَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلا{
آيا آن كس را كه هواي نفس را به خدايي گرفته بود ديدي؟ آيا تو ضامن او هستي؟
}أَفَرَأيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَأضَلَّهُ الله عَلي عِلْم...{
آيا آن كس كه هوسش را چون خداي خود گرفت و خدا از روي علم گمراهش كرد... ديده اي؟
اطاعت از هواهاي نفساني. در واقع پرستش اين هواهاست، خدا كردن اين هواهاست و پرستيدن هواي نفس، چيزي جز اطاعت و تسليم در برابر آن نيست.
در مورد اطاعت از طاغوت نيز خداوند متعال مي فرمايد:
}اِتَّخَذُوا أحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ الله وَالْمَسِيحُ بْنُ مَرْيَمَ وَما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اِلهاً واحِداً{
حِبْرها و راهبانِ خويش و مسيح پسر مريم را به جاي الله به خدايي گرفتند، حال آن كه مأمور بودند كه تنها يك خدا را بپرستند.
پرستش در اينجا، همان طاعت است. مسيحيان تمامي آنچه را كه بزرگان و رهبانانشان حلال يا حرام كردند، پذيرفتند و كم و كاست نكردند. پرستش آنان در واقع حاكميت بخشيدن به اوامر و نواهي ايشان (يعني بزرگان و رهبانان) به مسيحيان بود.
در اين مورد روايت شده كه عدي بن حاتم به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عرض كرد: ما بزرگان و رهبانان خود را نمي پرستيم. حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) فرمود: مگر آنچه را كه
1 ـ الفرقان: 43
2 ـ جاثيه: 23
3 ـ توبه: 31
ايشان حلال كرده اند حلال و آنچه را كه حرام كرده اند، حرام نمي دانيد؟
2ـ توحيـد; آن است كه انسان تنها حكم خداوند را بر رفتار و كردار خود حاكم سازد و آنچه را كه خداوند حلال دانسته روا بداند و آنچه را حرام كرده، ناروا بشمارد و جز حلال خدا را حلال و حرام او را حرام نداند و در زندگي خود تنها خدا را در نظر داشته باشد و امر و نهي الهي را در رفتار خويش اعمال كند و آنچه را خدا فرمان داده عمل كند و از آنچه نهي فرموده اجتناب ورزد. اين معناي توحيد و تقو است. البته ضرورتي ندارد كه همه كارها و حركت و تلاش و كوشش انسان در راه خدا و براي خدا و به منظور جلب خشنودي خداوند باشد. اين كه انسان براي كسب روزي (و نه جلب رضاي خداوند) به بازار رود و كار كند به توحيد وي آسيبي نمي رساند. آنچه به توحيد آسيب مي رساند آن است كه انسان عامل رزق را حاكم بر رفتار خود گرداند و به موازات و در كنار حاكميت الهي، به حاكميت آن تن دهد و آنچه را كه مستلزم كسب روزي است ـ اگر چه متضمّن معصيت خدا و مخالف با او باشد ـ مورد توجه قرار دهد و بدان عمل كند.
خلاصه اين كه: توحيد پذيرش حاكميت خداوند متعال و ولايت مطلق او در زندگي از سوي انسان است و تقو ، حاكميت بخشيدن به شريعت الهي در رفتار و كردار است; انسان ـ در حالت تقوا ـ هرگز آنچه را كه خداوند باز داشته است مرتكب نمي شود و آنچه را كه خداوند دستور به انجامش داده است رها نمي كند. در حالت توحيد و تقو ، لزوماً تمامي رفتار انسان حتي در گستره امور مباح، براي جلب رضاي خدا و خشنودي او نيست.
3 ـ اخلاص; اين حالت بالاتر از مرتبه توحيد است و هنگامي تحقق مي يابد كه انسان خود و زندگي و تمامي رفتار و كردارش را براي خدا قرار دهد و رضاي او را در نظر داشته باشد; جلب رضاي الهي تمامي حركت و فعاليت و رفتار و كردارش را در برگيرد و اين هدف; يعني (جلب رضاي الهي) رنگ خود را بر همه رفتار و كردارش بزند، اينان مخلصانند. اخلاص و خلوص در اين معنا، دومين دعوت پيامبران پس از توحيد است; اخلاص آن نيست كه انسان به فعاليت و حركت و كار و تلاش در بازار و خانه و مزرعه و جنگ و عرصه هاي اداري و اجرايي و سياسي و... نپردازد و اين كارها را لنگ بگذارد بلكه بدان معناست كه انسان فعاليت و حركت و تلاش خود را در تمامي
اين عرصه ها براي خدا و در جهت كسب رضاي الهي انجام دهد.
چه بسيار ساده و آسان است كه انسان بخش بزرگي از فعاليتها و تلاش خود را ـ از آن جهت كه نكند در جهت خدايي نباشد ـ تعطيل كند و كاري نكند ولي دشواري در آن است كه انسان همه تلاش و كوشش خود را، براي خدا انجام دهد، اسلام نيز بدان فرا مي خواند كه انسان حركت و تلاش خود را در راه خدا انجام دهد و از هيچ يك از كارهاي خود، باز نماند و هيچ كار و فعاليتي را بر زمين نگذارد.
هر يك از اين ها، شيوه اي برخورد معنوي ـ تربيتي است: يكي تعطيل كارها و ديگري انجام همه كارها و فعاليت ها با حفظ سَمت و سوي الهي در آن.
اولي روشي منفي است كه اسلام آن را رد مي كند و دومي شيوه اي سازنده است كه اسلام بدان فرا مي خواند.
طواف نيز به همين جنبه دشوارِ رابطه انسان با خداوند متعال اشاره دارد. در طواف، انسان دوره كاملي را به گرد كعبه طي مي كند كه در آن، انسان با شانه راست خود محيط دايره كاملي را از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال و درهمه اين سوها، طي مي كند; هيچ نقطه اي روي اين محيط، طي نشده بر جاي نمي ماند. اين محيط برابر با 360 درجه است و هيچ جهت هندسي را وسيعتر و فراختر از 360 درجه (يعني محيط دايره) نمي شناسيم. در همان حالي كه شانه راست انسان بر گرد محيط اين دايره حركت مي كند، شانه چپ بر مركز دايره ـ كه همان كعبه است ـ ثابت مي ماند و طي اين حركت دوراني، تكان نمي خورد. در اين ثابت ماندن و بي حركتي در كنار آن حركت همه جانبه ]شانه چپ و شانه راست[ معناي عميقي در زندگي انسان مسلمان نهفته است; انسان مي تواند به تمامي فعاليتهاي مباحي كه ديگران در عرصه هاي مختلف زندگي انجام مي دهند، بپردازد بي آن كه حتي يك لحظه از توجه به رضاي الهي و تحقق خواست خدا، غفلت ورزد; براي خدا به بازار رود، براي خدا درگير عرصه هاي مختلف زندگي شود. براي خدا، ازدواج كند و روزي خانواده خود را تأمين نمايد. براي خدا در عرصه هاي سياسي فعاليت كند. برزمد و دفاع كند اگر دوستي و محبتي ورزيد و يا اگر كينه و نفرتي پيدا كرد براي خدا باشد. اگر خوشحال شد يا به خشم آمد در هر دو حالت براي خدا باشد.
انسان در اين حركت گسترده و فراگير، از هيچ يك از حركت ها و فعاليتهايي كه
مردم در عرصه امور مباح مي پردازند، فرو نمي ماند و در هيچ بخش از اين فعاليتهاي همه جانبه، از جلب رضاي خداوندي، منحرف نمي گردد و در اين صورت است كه خالص و مخلصانه براي خدا كار كرده و هيچ شائبه اي در نيت تقرّب الهي وي، وجود نخواهد داشت.
خداوندمتعال درباره حضرت موسي بن عمران(عليه السلام)ـ كليم و پيامبرخود ـ مي فرمايد:
}وَاذْكُرْ فِي الكَتابِ مُوسي اِنّه كانَ مُخْلِصاً وَكانَ رَسُولا نَبِيّاً{
و در اين كتاب، موسي را ياد كن او بنده اي مخلص و فرستاده اي پيامبر بود
}وَماتُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون * اِلاّ عِبادَ الله الُْمخْلَصِينَ{
جز در برابر اعمالتان كيفر نخواهيد ديد * مگر بندگان مخلص خدا.
}فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقَبَةُ الْمُنْذِرِينَ * اِلاّ عِبادَالله الُْمخْلَصِينَ{
پس بنگر كه سرانجام آن بيم يافتگان چگونه بود * جز بندگان مخلص خدا.
تعبير مخلص و مخلَصين به فتح لام، در اين آيات به معناي خالص و كس يا كساني است كه خويشتن و نيت خويش را از هر گونه شائبه غير الهي، پاك و خالص گردانده است.
در تفسير آيه: }اِلاّ مَنْ أتَي اللهُ بِقَلْب سَلِيم{; مگر آن كس كه با قلبي رَسته از شرك، به نزد خدا بيايد.
به نقل از امام جعفر صادق(عليه السلام) سفيان ابن عيينه روايت كرد كه از آن حضرت درباره آيه فوق پرسيدم، فرمود: قلب سليم، قلبي است كه وقتي به پيشگاه خدا مي رسي، جز او (يعني خدا) كسي در آن نيست. هر قلبي كه در آن شرك يا شكي وجود داشته باشد، رد مي شود. قلب هاي سليم از آن جهت زهد در دنيا پيشه كردند كه دلهايشان تنها به آخرت و مسايل عقبي، بپرداز.
وقتي انسان خود را براي خدا خالص كرد و تمام تلاش و حركت و فعاليتش را در راه خدا و براي خدا قرار داد، همه چيز در زندگي، او را به خداوند متعال نزديك مي سازد; زيرا رو به سوي خدا آورده است و در هر كار و فعاليت و حركتي ديدار خدا را همت خود قرار داده و از حركت و كوشش باز نمانده و در هر تلاش و كاري، در هر عرصه اي كه باشد: در جنگ و سياست، در خوشي و ناخوشي، در بازار و خانه و
1 ـ مريم: 51
2 ـ صافات: 39 و 40
3 ـ الصافات: 74-73
4 ـ شعراء: 89
5 ـ اصول كافي: كتاب الايمان والكفر ، باب الإخلاص، حديث 5. (اصل عربي)
مسجد ـ در همه حال ـ خدا را در نظر گرفته است و همه اينها، او را به خدا نزديك مي سازد و در جايگاهي پسنديده و نزد فرمانروايي توانا، همراه با صادقان و نيكان قرارش مي دهد.
پيش از آن كه به درس هاي آموزنده طواف پايان دهيم، بي مناسبت نيست به ويژگي ديگري از ويژگي هاي طواف اشاره كنيم و آن جنبه اجتماعي آن است. خداوند متعال همواره دوست دارد كه بندگانش به صورت دسته جمعي به ديدارش آيند و در صفوف به هم فشرده و دست در دست هم و در كنار يكديگر، رو به سوي وي آورند و توده هاي مؤمن به صورت انبوه و گروهي، به سويش روان شوند.
اين خصلت اجتماعي در حركت به سوي خدا، بدان سرعت و قدرت و توان و استحكام فزونتري مي بخشد و چه تفاوت بزرگي است ميان پرستش خدا به وسيله انسان تنها و منفرد از يك سو و پرستش در ميان انبوه مؤمنان و به صورت گروهي، از سوي ديگر وجود دارد; عبادت نوع دوّم; يعني عبادت جمعي و گروهي باعث خوشايندي بيشتر و تقرّب فزونتر به خداوند متعال و مايه پذيرش بيشتر از سوي حق تعالي است.
در طواف، اين خصلت اجتماعي كاملا آشكار است. چه، خداوند متعال مؤمنان را به طواف خانه خدا طي روزهاي مشخص و محدودي از سال فرا مي خواند; مؤمنان در اين ايام به گرد حرم جمع مي شوند و فشرده مي شوند و در اين ازدحام و انبوهي، مخلصانه به درگاه خداوند روي مي آورند. اين يكي از درس هاي شگفت و با اهميت طواف است.
عبادت خدا و جلب رضاي او، در ميان انبوه مؤمنان، البته كه مستلزم ازدحام و شلوغي و رقابت و حتي رقابت منفي است و با همه اين احوال، خداوند متعال ما را بدان فرا مي خواند كه در چنين جوّ شلوغ و ازدحامي، به سوي او گام برداريم و حركت كنيم و در عين حال ما را به گذشت و فداكاري و چشم پوشي و بي توجهي به مشكلاتي كه ممكن است بر اثر اين ازدحام و شلوغي ميان خود مؤمنان پديد آيد، فرا مي خواند; اين حوادث ناگزير است و گذشت و چشم پوشي و بي توجهي به آنها نيز بايد صورت گيرد.
داود بن سرحان روايت كرده، مي گويد: از امام جعفر صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: چهار چيز است كه فرد مؤمن از هر چهار يا يكي از آنها بركنار نمي ماند و در امان
نيست: مؤمني كه بر وي رشك برد (كه از همه دشوارتر است)، منافقي كه تعقيبش كند و دشمني كه با وي به نبرد بپردازد و بالأخره شيطاني كه فريبش دهد.
طواف دو صحنه را فرا روي ما قرار مي دهد:
يكي از داخل و ديگري از خارج كه هر كدام با ديگري متفاوت است; وقتي از فراز بيت الله الحرام چشم به طواف ]و طواف كنندگان[ بيافكنيم، توده انبوهي را مي بينيم كه در حركتي آرام، پيگير و پيوسته به گرد خانه كعبه مي گردند تو گويي زمين مسجدالحرام در حركتي آرام و دلنواز، آنان را به حركت در آورده است، اين صحنه و چشم انداز طواف از بيرون است و بياني از حركت توحيد و اخلاص در تاريخ و از اعماق تاريخ است.
صحنه ديگري نيز ـ همچنانكه گفتيم ـ وجود دارد كه از درون است و آن هنگام است كه ما نيز وارد ازدحام و جمعيت طواف كنندگان مي شويم وبه خيل آنان مي پيونديم; طواف كنندگان ما را تحت فشار قرار مي دهند و گاه در تنگنا قرار مي گيريم و به اصطلاح تنه مي خوريم كه بياني از حركت توحيد و اخلاص از درون نيز هست.
حركت توحيد و اخلاص براي خداوند متعال در زندگي ما، حتماً بايد در جريان صفوف مؤمنان موحد و مخلص و از مسير چنين ازدحام و رقابت سازنده و گاه منفي صورت گيرد و با اين حال خداوند متعال از ما مي خواهد كه سنگيني رسالت توحيد و اخلاص را در زندگي و در ميان توده هاي مؤمن و انبوه جمعيت خداجوي بر دوش گيريم و هم او (خدا) از ما مي خواهد كه نتايج و پيامدهاي اين ازدحام و رقابت و تنگناها را به مثابه واقعيتي ناگزير به جان بخريم و در عين حال ما را به گذشت و چشم پوشي و تساهل فرا مي خواند و از ما مي خواهد تا آنجا كه در توان داريم اين مشكلات را نيز بر خود هموار كنيم. اين نيز دومين درس از درس هايي است كه مي توان از طواف گرفت.
|